شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
117381
نام:
شهر:
تاریخ: 9/12/2013 6:46:22 PM
کاربر مهمان
  نالایق ترین بنده ها هم می توانند به بالاترین درجات دست یابند
شهید امیر حاج امینی بیسیم چی گردان انصار از لشگر27 محمد رسول الله (ص)
به گزارش بسیج پرس، شهید امیر حاج امینی بیسیم چی گردان انصار از لشگر27 محمد رسول الله (ص) است. این عکس ها در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ ودر کربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است.
دست نوشته ای از شهیدامیر حاج امینی: سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او..... از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ می کنم ولی باز چاره ام نمی شود.
هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام: یکی اینکه با این همه گناه، او دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟
دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز، ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم. بله! به این دو چیز دل خوش کرده ام.
اگر دوستم داری که مرا به اینجا آورده ای پس به آرزویم که .... برسان.
ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است.
حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. با او آشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید. دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید و دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا که می برد، او می برد......
شنبه 7/4/65ساعت 5 بعدازظهر/بنده مخلص و گنهکار، امیر حاجی امینی
117380
نام: سارا
شهر: اهواز
تاریخ: 9/12/2013 5:55:37 PM
کاربر مهمان
  سلام خسته نباشید خیلی دلم گرفته از خانوادم از زندگیم از روزگارم خسته شدم چرا خدا سکوت کرده و از اون بالا نگاه میکنه که برادر تو خیابون داره خواهرشو جلو مردم و غریبه ها و همسایه ها کتک میزنه آخه خدا انصافه خودتون از اون بالا داری نگاه میکنی اگه من مقصرم بگو مقصرم ولی خدایی قضاوت کن برادرم خدمت سربازیش بوشهر در اومده میخواد فردا بره خدمت با چه پولی بره مگه نباید خانوادم کمکش کنند مگه نباید بره چطوره دست خالی بره میگه یارانمو میخوام برا خرج خدمتم حرف درستی زده حرف منطقی زده راست میگه چطور اون برادرم خدمت رفت و خانوادم تمام خرجشو دادن دوتا موتور براش خریدن یکی و تصادف کرد که خسارت دادیم یکی دیگر را هم دزدیدن ای خدا من پشت برادرم در اومدم چون به ناحق حرف میزدند بعد برادرم بلند شه من و از تو خونه بزنه و بندازه بیرون و بگه تو خونه نیا راه بهت نمیدم خدابرم خراب بشم برم با غریبه که تا الان که 29 سن دارم آبروی خانوادمو خریدم تمام خواستگارامو رد کنم برا اینکه بتونم این دوتا رو بزرگ کنم و دست آخرم بشن بلای جونم آخه انصاف هست حق هست خدا چرا زور چرا من بخاطر همه خانوادم آسایششون از صبح ساعت پنج کار کردم یک تایم کلفتی تو خونه ها مردم جلوی نامحرم تو خونه ها مردم کار کردم و تایم دیگه رو در یک کارخانه کار کردم با نون حلال بزرگشون کردم این انصافه کجای کارم اشتباه بوده لباس نمیپوشیدم گشنه میخوابیدم بزرگشون کردم گفتم جلو مردم کم نیارن بعد این جوابم خدایی قضاوت کن این حق من بود که جلوی مردم امروز این همه کتک بخورم تو کوچه به باد کتک بگیرم فردا مردم چی می گن نمیگن خراب بودم و کسافت کاری کردم اونا که از راز زندگیمون خبر ندارند هزارتا فکر می کنند تو رو به خداوندیت قسم به بزرگیت قسمت میدم جواب بده خداوندا قسمت میدم یا منو بکش یا از این زندگی راحتم کن ی جایی ازدواج کنم که راحت زندگی کنم و قدرمو بدونن عذاب نکشم حاضرم شکم گرسنه بخوابم ولی آسایش و احترام داشته باشم
117379
نام: TM
شهر:
تاریخ: 9/12/2013 5:02:29 PM
کاربر مهمان
  عکس شهدا را میبینیم ،عکس شهدا عمل میکنیم...
117378
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 9/12/2013 4:41:22 PM
کاربر مهمان
  خدایا از دست باباااااام چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فقط من باید از چیزایی که داره بی بهره باشم

چشم بابام رو باز کن،دلش رو با دل من مهربون کنم
117377
نام: فدایی آقا
شهر: تهران
تاریخ: 9/12/2013 4:04:35 PM
کاربر مهمان
  سلاااااام به همه ی حرف دلی ها

خواهرم m2امیدوارم بتونید بهترین تصمیمو بگیرید...اما یه چیزی،،، درست یادم نیست این جمله از چه بزرگواریه اما میگن:قبل از ازدواج خوب چشمهاتون رو باز کنید،،،بهد از ازدواج چشمهاتون رو ببندید...

هیچ کسی به اندازه خود شما تو این تصمیم گیری نمیتونه کمکتون کنه...

1-به دینتون رجوع کنید،2-به احساستون رجوع کنید،3-به عقلتون رجوع کنید.



117376
نام: منتظرظهورمنجی
شهر: قزوین
تاریخ: 9/12/2013 3:19:10 PM
کاربر مهمان
  چقدرلذت بخش است وقتی:

از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد

وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن

وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند

از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی

وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده اس

وقتی کسی را میخندانی

وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند

عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند

مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است

فوت کردن قاصدک

وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته

نسیم خنک تو تابستون

لحظه بیدار شدن از خوابی بد

پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر

وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد

وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت

وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید

هوای توی گل فروشی

بوی عطر گل نرگس

کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی

وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد

آخر شب که همه خوابند ..آرامش و سکوت
117375
نام: عادل
شهر: tabrez
تاریخ: 9/12/2013 3:04:23 PM
کاربر مهمان
  آرزوی فوتبالیست شدن را دارم
117374
نام: پری
شهر: تهران
تاریخ: 9/12/2013 3:02:52 PM
کاربر مهمان
  خدایا کمی بادلم راه بیا من خسته شدم
کمکم کن مشکلاتم حل بشه من جز تو کسی و ندارم برای کمک گرفتن خدا تنهام نزار من گرفتارم
من و محتاج بنده هات نکن.
117373
نام: بی نام
شهر: گمنام
تاریخ: 9/12/2013 2:37:39 PM
کاربر مهمان
  سخت است یکرنگ ماندن در دنیایی که مردمش برای پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند
117372
نام: يه بدبخت سردرگم
شهر: تنهايي
تاریخ: 9/12/2013 2:10:35 PM
کاربر مهمان
  آره دوست عزيز شايدباورنكني ولي پدرومادرمن تابه هم ميرسن شروع به جروبحث مي كنندالبته بيشترمادرم حرف ميزنه وپدرخيلي كم حرف ميزند ولي كاش هيچ وقت حرف نزنه چون وقتي حرف ميزنه زجرميكشم انگارخدا عقل روازاودريغ كرده.آره توجمعي نبودي كه همه برادرهاي مادرم به اضافه مادرم شروع به مسخره كردن وزخم وزبان به پدرم ميكنن واون هم بدترحرفاي بي عقلانه ميزنه واونابهش پوزخندميزنند.ميدونم اين زجرهارونكشيدي ان شالله خداپدرومادرت روبرات نگه داره.من خيلي دوسشون
دارم دوست دارم محترم باشن دوست دارم به جاي حرفاي زشت وركيكي كه مادرم وگاهي پدرم ميزنند حرفاي معمولي بزنند،آره من توقع ندارم شيرين حرف بزنند.خدايا توشاهدي خيلي سعي كردم سكوت كنم خيلي سعي كردم مثل دلغكها هي بخندم ومسخره بازي دربيارم اما دلم نميخواد اين شخصيت بي خودي روبه خودم بگيرم.خداچراوقتي صدات ميكنم جواب نميدي بغضم روببين انگشتام يخ كرده پشت درم هواسرد وتاريكه بگو بگوچكاركنم نميخواد،دوسم نداشته باش به من رحم نكن نميخوادديگه جوابم روبدي ديگه دل خوشي ازاين زندگي ندارم.خودت جواب روميدوني ازهمه آدمهايي كه ساختي متنفرم ازاونايي كه دربهترين شرايطن وحتي يك ركعت نمازنمي خوانند ولي پدرومادرشون ازشون راضين كاراشون پشت هم درست ميشه.باباگفت درس بخون خوشبختي پس كوهاي بلندودشواردرس خوندنه برااين ميگم دشوارچون خونه مامحل درس خوندن نيست ميدون جنگه،امادريغ ازجرئه اي عشق وشادي.
<<ابتدا <قبلی 11744 11743 11742 11741 11740 11739 11738 11737 11736 11735 11734 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved