شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
116932
نام: خواهرتمام شهیدان
شهر: هویزه
تاریخ: 8/31/2013 6:26:45 PM
کاربر مهمان
  سلام ای شهیدان عزیز ازتون میخام که شوهرخوبی گیرم بیا
116931
نام: یازرلو
شهر: رامیان
تاریخ: 8/31/2013 5:58:08 PM
کاربر مهمان
  راستین جان بهت تسلیت میگم روحش شاد ویادش گرامی
116930
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 8/31/2013 5:42:21 PM
کاربر مهمان
  somayyeh


سلام برسمیه خانم

سمیه خانم اگه شما 5 ماه عقدتون خوشی ندیدین اگه بهتون خیانت کرده وتمام اگرهای دیگه که خودتون خبر دارید وما بی اطلاع خواهر خوبم من 4 سال عقد خون دل خوردم زمانی که عقد کردیم فقط هفته اولش باهم بودیم بعدش ازهم جداشدیم اون رفت ارومیه برای تحصیل ومنم یه شهر خیلی دوربودیم ازهمدیگه
بهانه های الکی گفتن اینکه دوسم نداره چرا گوشیت خاموشه چرا دیر اسمس میدم یه بهونه میگرفت بعدش سه ماه به سه ماه قهر میکرد میرفت دنبال کارش میدونی من همه اینهارو تحمل کردم با قهراش جنگیدم با خیانت کاریاش .تویه فامیل بد میدونستن اگه من طلاق میگرفتم ازطرف دیگه من دوست نداشتم ابروی مامانم بره صه بخوره.انگاری توجادو جنبل بود تامی اومد کنارم یه دعوا راه می انداخت
نمیدونم چی شد یه دفعه ازاین رو به اون رو شد مامانم میگفت داداشت رفته سحرشو باطل کرده میگفت تو طلسم بوده .الان خاله من که 40 سالشه چندوقته پیش ازمن پرسید که راز موفقیت توچی بوده چیکا میکنی که شوهرت بهت شدید وابسته شده .الان یه مرد خوبیه . سرکارمیره حرف گوش کن نجیب وباخدا
به ازای بد کردناش محبت نثارش کن با آغوش باز پذیراش باش
غرورتوکناربذار مهربون باش تا مهربونی کنه
موفق باشی
116929
نام: هدی
شهر: اصحاب کهف
تاریخ: 8/31/2013 5:03:27 PM
کاربر مهمان
  تقدیم دل آشوب عزیز.خواهرم درکت میکنم.خیلی سخته.منم

زیادخوردشدم.زندگی امتحانات سختی داره ولی:

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد

گاهی بهشت در دل آتش میسر است....

**********************************************
خدایا وقتی تو پشتمی مهم نیست کیا جلوم هستن …

*****************************************************

یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما به خاطر خدا و به امید

او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …

“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته

بدو چون خدای تو و یوسف یکیست”

***************************************************************

چه بسا خداوند هر گره ای که در کار ما می اندازد همچو گره های

قالی باشد که نهایتا قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند …

***************************************************************

خدایا …

بفهمان که بی تو چه میشوم ولی نشانم نده !

خدایا …

هم بفهمان و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد …

***************************************************************

ازخداوندپرسیدم چه چیزی توراناراحت میکند!خداوندفرمودهروقت بندای

بامن سخن میگویدچنان به حرف های اوگوش میدهم که گویی جزاوبنده ی

دیگری ندارم.ولی اوچنان سخن می گویدکه انگارمن خدای همه هستم

جزاو….!!!!!
116928
نام: لیلا
شهر: البرز
تاریخ: 8/31/2013 4:55:02 PM
کاربر مهمان
  فقط می خوام کمی حرف بزنم تا سبک بشم ،دختر خاله ای دارم که ۱۵ ساله است الان پنچ روزه که تو کماست کل فامیل جمع شدن دارن دعا میکنن اما هنوز بیهوشه ،امروز مادرش از شدت نارحتی از حال رفت خواستم براش عا کنید هنوز خیلی بچه اس از خدا بخواید که برشگردونه
116927
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 8/31/2013 4:47:02 PM
کاربر مهمان
  سلام به تمامی حرف دلیها

سلامی گرم به تمامی دوستانی که نظر دادن وحرفای به جایی زدن
ازمارال عزیز .وجود عزیز .یازرلو از رامیان . ملکوت گرامی . جناب یا کربلا ازشهرمهم نیست .جناب امیرعلی ازخرم آباد .جناب شهید امیرکبیر ازشهر وطن .نگین عزیز . مهسا1 ازتهران وریحانه خانم
وتمامی دوستانی که دلداری دادن بهم کمال تشکر
اززینب عزیزم ازشهریک وجب خاک و نردبانی سوی خدا هم کمال تشکر رو دارم انشالله مشکل خواهرم نردبانی سوی خدا حل بشه

جناب امیرکبیر ازوطن
ممنونم . انشاله شما هم موفق وموید بشید. متاسفانه رشته ای که درآن شرکت کردم ظرفیتش خیلی کمه ازبین اینهمه دانشجو فقط 96 نفر پذیرفته میشن .
ممنون ازهمه


این دفعه سومه که شکست خوردم قبول دارم دفعه اولو اصلا لای کتابامو بازنکرده بودم حیفم میشه بزارم کنار .یکیش شوهرم ودومیش مامانم بخاطر خودم میگن ادامه نده کافیه
اما برای من خیلی مهمه به هدفم که استاد دانشگاه شدنه برسم . شاید عمرم بره شاید از زندگی هم عقب بیوفتم اما واقعا دوست دارم برای هدفم زندگی کنم.دوستم میگه روزانه قبول شدن آسون نیست راستم میگه تلاش میخاد زحمت میخاد کسی هم که برا ارشد میخونه باید دقیق بخونه اما مشکلات سر راهم چی بازم اگه مجرد بودم یه چیزی ....دکتر به مامانم گفته تکون نباید بخوری حتی الان که از رو اجبار رفت مسافرت همش میگفت توهم بیا تا کمک دستم باشی اما چون قراربود شوهرم ازسربازی بیاد نشد که برم وکمکش کنم .مشکلاتم خیلی زیاده اما من یه انسانم نمیتونم شکستوقبولش کنم درونم جنجال بزرگیه هنوزم با خودم کنارنیومدم نمیدونم میخام چیکا کنم اما هرکاری که به هدفم برسم باید انجامش بدم
برام دعا کنید هنوزم تامهر روزنه امیدی دارم از خدا میخام تویه تکمیل ظرفیتا باشم
خیلی ناراحتم اما با خودم میگم مثل پارسال نشه که الان دارم حسرت میخورم
شاید مشکل من اینه که من خیلی دختر دلسوزی هستم دلم به درد میاد نمیتونم مامانموبااین همه مشکلات تنها بزارم
برام دعا کنید تکمیل ظرفیت قبول شم
نمیدونم بخدا
چندوقت پیش شوهرم گفت که من توایمانم به خدا ثابت قدم نیستم میگه بخاطر همینم به جایی نمیرسم
راست میگه تا چیزی بهم نمیده ناراحت میشم ازش .انگاری طلب دارم ازش
حالا اون چی؟ باباش دیگه حمایتش نمیکنه من حرص میخورم اون میگه خداروشکر خدابزرگه من جوون توهم جوون
خدامیده خدا میرسونه خدابزرگه بخشنده وووووای برمن
گیرم توخودمم حالم خوب نیست
بیشترش بخاطرمشکلات سرراهمونه.

چند وقت پیش استخاره گرفتم اتفاقا یه حاج آقای خیلی محترم برامن استخاره گرفتن اون موقع بین کارم توشهری که شوهرم تحصیل میکرد و خوندنم گیرکردم نمیدونستم درسموول کنم بخاطر کارتودانشگاه یا کارتو دانشگاه رو ول کنم بخاطر درسم استخاره من گفت کار رو بخاطر درس خوندنت ول کن نمیدونم حکمت این استخاره چی بود .جز حسرت برا من چیزی نذاشت
الانم میگن استخاره بگیراما میترسم میترسم از انتخاب بین دوچیز که مورد علاقه من هستن وتردیدم توانتخابشون زیاده
ازخدامیخام هرچی صلاحه کاره همون بشه
التماس دعا
116926
نام: دختر ایران زمین
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/31/2013 4:41:31 PM
کاربر مهمان
  ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
god1434.blogfa.com
116925
نام: هدی
شهر: اصحاب کهف
تاریخ: 8/31/2013 4:38:31 PM
کاربر مهمان
  تقدیم به دل آشوب عزیز:

.یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند ، در مسیر راه نفس

عمیقی میکشه و از ته دل میگه : ای خدای من !

راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار

فقط خدای شماست !!!

ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند :

چنان لطف او شامل هر تن است

که هر بنده گوید خدای من است

چنان کار هرکس به هم ساخته

که گویا به غیری نپرداخته...

116924
نام: معصوم
شهر: تنهايي
تاریخ: 8/31/2013 4:19:54 PM
کاربر مهمان
  سلام دل آشوب عزيزم از تبريز
عزيز دل خدا دست بنده هاشو ول نميكنه و بلكه ما ايم كه ول ميكنيم و فك ميكنيم خدا ول كرده دسته مونو. دل آشوب خدا ارحم راحمينه.
خدا خيلي مهربونه. خدا عاشق بنده هاشه. دوسشون داره. فقط بايد بلد باشي چه طوري واسش دلبري كني بايد باهاش عاشقي كني. تو تاريكي شب واسش حرف بزني. تو طلوع و غروب باهاش درد دل كني. بگي دوسش داري. ميدوني منم خيلي مشكلات دارم اما همشو سپردم به خودش. اون هميشه بهترين رو رقم ميزنه. دل آشوب عزيزم 3 سال پيش همين اطرافيان و بزرگترا منو و نامزدمو از هم جدا كردن. عاشق هم بوديم. روزگارم شده بود گريه. از ماه مبارك رمضان فقط به زور يك هفته تونستم روزه بگيرم. تو 25 روز 30 بار زير سرم و 40،50 تا آمپول. فشارم از6 بالاتر نميرفت. شده بودم مرده متحرك. بدن بي حالمو بابام برد پيش امام رضا. دوباره زنده شدم. شكرت خدا. واست دعا ميكنم.
116923
نام: غريب
شهر: جا افتاده
تاریخ: 8/31/2013 3:04:49 PM
کاربر مهمان
  اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم....

<<ابتدا <قبلی 11699 11698 11697 11696 11695 11694 11693 11692 11691 11690 11689 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved