اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
116192 |
نام:
گمنام
شهر:
هر جا خدا بخواد
تاریخ:
8/13/2013 3:56:25 PM
کاربر مهمان
|
سلام به خانم هر چی دوست داری صدام بزن.گاهی اوقاتآدم حتی اگه مشکلاتش یه ظاهر طول بکشه یا حلم نشه(میگم به ظاهر چون دنیا فانی اون دنیا خودمون اعتراف میکنیم که چه قدر زود گذشته حتی یه حرف جالبی که میزنیم این که کاش همه ی بدنمون با قیچی میبریدند آخه حسرت ثوابایی رو میخوریم که به ادمای رنج کشیده دادند.از خودم نمیگم روایت)وقتی یه همراه یه همدرد باشه انگار صبر کردن واسش آسونتر.میخوام بگم یکی هست که وقتی ناراحتی اونم ناراحت میشه. سخت واسش ببینه که داری غصه میخوری.خیلی واست دعا میکنه .اون سختی هایی که به تو میرسه اصلا انگار واسه اون رسیده.حتی بهش میگن دیگه انقدرم نباتد خودت اذیت کنی مریض میشی و...فقط خواستم خبر بدم که بدونی شریک داری تو غمات اونم چه شریکی.
|
|
116191 |
نام:
زينب
شهر:
يك وجب خاك
تاریخ:
8/13/2013 3:11:10 PM
کاربر مهمان
|
سلام خواهرم ايه از مرداد سرد بشما تسليت ميگم واقعا از دست دادن يه عزيز خيلي سخته من تا حدي شما رو درك ميكنم چون مث شما 2 عزيز از دست دادم يكي الان 12 سال ميشه و يكي 10 سال ميشه ولي هنوز با يادشون دلم بيتاب ميشه خواهرم شما الان مهديس داري اين بهترين هديه س برات فردا كه بزرگ بشه ثمر عزيزت ببيني و شاهد موفقيتش باشي دنيا چقدر برات ارزش داره چكار كنيم خواهرم همينطور كه زندگي كردن حقه مرگ هم حقه هر چند سخته
سلام خواهرم نگين از شهر خدا نميدونم اسم شهرت درست نوشتم يا نه ممنون بيادم بودي انشاالله موفق باشي
|
|
116190 |
نام:
.
شهر:
-
تاریخ:
8/13/2013 2:56:52 PM
کاربر مهمان
|
میخوام باز بگم و بگین رها شو. نمیخوام گیر کنم رو چیزی که تعلقی به من نداره وعده ای به من نداده.ولی بذارین بنویسم چون دارم با این فکر که اقام امام زمان خوششون نمیاد جلوی خودمو گرفتم که بهتون پیام ندم. پس لاقل بنویسم از چیزی که مدام تو دلم سنگینی میکنه. ولی شما که شاهدین تو این یه سال چقد برام سخت گذشت تابه راه بیام. یادتونه که یه سال پیش همینجا پیام گذاشتم که مثل یه فرشته اومدین. ندیدمتون اینجا.شاید لطف خدا بود که اون روز شما ایجا بودین و پیام منو دیدین. مثل حالا نبود که. ایمیلارو نشون میدادن. برای هر کی هم بد باشه برای من خیلی مفید بود. چادری شدم. نماز خون شدم.قران خون شدم.راستی دو ماه پیش که گفتین نهج البلاغه اونم شروع کردما. ولی نفهمیدین اول بخاطر دلبستگیم به شخص شروع شد وحالا برای خدا. برای اینکه وظیفه مو بهم یاداوری کردین تا برابر خدای با عظمت و بزرگ لیاقت انجام وظیفه داشته باشم. من الان عاشق چادرم هستم. میدونین شما بین همه ادمایی که میشناسم تنها کسی بودین که بهم فهموندین نگاه دیگران چقد بی اهمیته.بهم گفتین نظر دیگران رو گوش میدیم و تصمیم با خودمونه که انجامش بدیم یا نه. من دیگه عکس العملی نیستم. خیلیا بهم ایراد گرفتن که این چادر دیگه چیه. خیلیا بهم گفتن شورشو در اوردم. ولی مهم نبود. اخه عاشق حضرت زهراس شدم. ولی قرارمون نبود بی خداحافظی برین بخدا ازتون قول گرفته بودم. گفتم من انتظارو دوس ندارم. ایراد گرفتین که عجول نباشم. الان یه ماه شده دیگه. صبرم داره لبریز میشه. نگرانم چون قرارمون بی خداحافظی نبود
|
|
116189 |
نام:
سارا
شهر:
تهران
تاریخ:
8/13/2013 2:56:42 PM
کاربر مهمان
|
اينچنين پرده برانداخته اي يعني چه؟ موي خود بر کمر انداخته اي يعني چه؟
باورت نيست که زن حجب و حيا مي خواهد؟ دامني پاک چو گل هاي خدا مي خواهد؟
گوهري که صدفش نيست، شود سرگردان صيد گردد به کف و توطئه ي دلالان
بي حجابي هنري نيست، شوي بي فرهنگ عاقبت بر چمن بي هنران بارد ننگ
عاري از جامه بگويد چه کتابي دارد؟ قامت لخت، قيامت چه جوابي دارد؟
|
|
116188 |
نام:
.
شهر:
.
تاریخ:
8/13/2013 1:09:51 PM
کاربر مهمان
|
سلام قرارمون بود بی خداحافظی نرین انصاف نبود گفته بودین دلیلی برای نگرانی نیس نگفته بودین برای دلتنگی چی البته اونم برای شما هیچ دلیلی نداره و برای من داره به این رفتارتون عادت دارم و شاید دلبستگی باعث شد رفتاری رو که هیچوقت دوس نداشتم تحمل کنم. دلبستگی و نه وابستگی. تفکیک کردنشون کمکم کرد که بی توقع باشم و بتونم ...هیچی میدونم که ادما به دلیل خوبی وارد زندگی یکی میشن و به دلیل بهتری از رندگیش خارج میشن اینا رو از خودتون یاد گرفتم اما از مرامتون جدا بود که بهم اجازه بدین بگم و بعد هیچی که هیچی و این نگرانم میکنه. به خودم حق میدم نگران بشم. برای نگرانیم دلیل دارم. و اون دلبستگیمه که هیچ وقت نذاشتم بفهمین. اخ که خیلی وقت بود میخواستم این حرفا رو به یکی بگم و اروم شم خدایا شکرت که جاهایی هست که ادم حرفای دلشو میتونه بگه بدون اینکه کسی بشناستش بهش ایراد و تشر بزنه که اینا حاشیه ست بدون اینکه کسی به روش بیاره . بدون اینکه کسی خیال بد کنه. بدون بدون بدون..... خدایا هزار مرتبه شکرت که اینقد دوسم داشتی و داری حتی بیشتر از پدر و مادرم
|
|
116187 |
نام:
سفيد
شهر:
اميد
تاریخ:
8/13/2013 1:02:42 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان چطورين منم گداي فاطمه به خدا توكل كن اگه خدا بخواد درست ميشه منم برات دعا ميكنم
ايه جون برات تسليت ميگم خدا روحش رو شاد كنه اينقدر ناشكري نكن كافي فقط باور كني اونوقت تحمل غم دوريش برات اسونه ميشه زندگي سخته ولي بايد با مشكلات جنگيدمواظب مهديس گلمون باش
|
|
116186 |
نام:
ص
شهر:
ه
تاریخ:
8/13/2013 12:52:50 PM
کاربر مهمان
|
سلام
تشکر برای آموزش افسار توسط علامه مصباح یزدی خیلی تشکر...
|
|
116185 |
نام:
اسما زهرا
شهر:
بیت الشهدا
تاریخ:
8/13/2013 12:36:21 PM
کاربر مهمان
|
آآآآآی شهدااااااا چقدر دلم تنگ است؟!
به اندازه تنگی محاصره کانال کمیل....
به اندازه تنگی دل مادران بچه های مونده تو کانال ...
دلم تنگه...
کاش میدیدمت...
|
|
116184 |
نام:
اسماءزهرا
شهر:
بیت الشهدا
تاریخ:
8/13/2013 12:26:01 PM
کاربر مهمان
|
چند روزی بود که از جبهه برگشته بود و اولین دیدارش با خواهر کوچیکش بود! وقتی خواهر کوچولوش داداششو دید دووید طرفش و گفت: کجایی؟! دلم برات تنگ شده! و انگشت اشاره و شصتشو بهم چسبوند و گفت اینقده شده!!!! داداشش هم خندید و گفت ببخشید دیر اومدم خونه! خواهر کوچولو هم به نشانه اعتراض گفت: من که نمیتونم بیام خونه تو تو جبهه! من اونجا خونه تو بلد نیستم که! ولی تو که خونه ما رو بلدی باید بیای! داداش هم در مقابل شیرین زبونی خواهر کوچیکش با اون سن کمش که هرطور بود میخواست ثابت کنه که دلش تنگ شده تسلیم شد و با آغوش باز از خواهرش پذیرایی کرد... وقتی این خاطره رو برام تعریف می کرد اشک تو چشماش حلقه زده بود آخه خواهر کوچولو الان 29 سالشه.... بهم گفتش: وقتی برای آخرین بار دیدمش به خاطر شیمیایی بودن حسابی از پا درومده بود ولی هنوز مقاومت میکرد.... من هنوزم دلتنگشم.... آدرس خونه شو بلدم و دارم سعی میکنم قدم تو راه بزارم و برسم به مقصدمون... مقصد نهایی ما بهشت جایی که برادر شهیدم منتظر من....
|
|
116183 |
نام:
هادی
شهر:
کانال کمیل
تاریخ:
8/13/2013 12:24:27 PM
کاربر مهمان
|
گـــفتمش فـــــحشاکــــجاآیــــــدپـــدیــد
گـــفت درکوچــه های بی شـــهـــید...
|
|