شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
116112
نام: سارا
شهر: تهران
تاریخ: 8/11/2013 3:43:25 PM
کاربر مهمان
  من نميدونم چي بگم فقط اينكه دعاكنين عشقم برگرده دلم بدجوري ميگيره هرشبم باگريه تموووووووووم ميشه دركم ميكنين اه ازهمه بيزارم خدا خيلي نامرده فك كنم من بندش نيستم تاحالاهرچي ياهركي روخواستم ازش عوض اينكه نزديكش كنه دورش كردودراخرعشقم خيلي خيلي دووووووووووست دارم برگردددددددد دلتنگتم //////////////// دعا يادتوووووووووووووووووووووووووون نره.............................. ......................................................................////////////
116111
نام: سارا
شهر: کرمان
تاریخ: 8/11/2013 2:49:01 PM
کاربر مهمان
  امروز برای اولین بار مطالب سایتتونو خوندم واقعا حدیثای جالبی انتخاب کرده بودید
یه انتقاد چرا کلمات ابتدایی جملات رساله دیده نمی شوند ؟؟
116110
نام: دوستت دارم خداجون
شهر: مشهد
تاریخ: 8/11/2013 2:38:08 PM
کاربر مهمان
  سلام جناب سیف الدوله
خداقوت...
یه سوال ازتون داشتم ممنون میشم اگه راهنماییم کنین:
من الان ۱۷سالمه موقعی که ۹سالم بودوقراربوداون سال اولین ماه رمضونم باشه یه کاربدکردم...اون سال ماه رمضون توی مدرسه هابودمنم ازاین فرصت استفاده میکردم وازفروشگاه مدرسه خوراکی می خریدم ومی خوردم!!!الان خیییییییییییییلی پشیمونم ونمیدونم چه جوری بایدجبران کنم...راستشوبخواین اصلایادم نمیادچندتاازروزه هاموخوردم؛شاید دو روزشایدسه روزشایدم خیلی بیشتر...میشه کمکم کنین وبگین چیکاربایدبکنم؟؟؟
ممنون
التماس دعا
اللهم صل علی محمدو آل محمدو عجل فرجهم
116109
نام: مارال
شهر: مسيرسبز
تاریخ: 8/11/2013 2:08:29 PM
کاربر مهمان
 
"اللهم صل عل محمدوآل محمد"

سلام به همگي

صبرعزيزم خوشحالم كه بازكامنت گذاشتي؛جاتون خيلي خاليه قرار بود مسافرت برين ،نه اينكه برين توسايه،ميشه خواهش كنم برگردين،دلمون براي خودتون ونوشته هاي نابتون تنگ شده.

برادراميركبيرعليك سلام،هواي شهرمن هم به گرمي جنوبه،موفق وپيروز باشيد.

محسن گرامي ازاهواز: من مينوشتم: آي آدمها، به شانه كشيدين غم سينه اش را؟

شيداجان خداوند روح پدرگراميت را قرين رحمت الهي كنه،خواهري اينقدر بي تابي نكن،براي آروم شدن دلت وشادي روح پدرتون يس بهت هديه ميكنم.

نردباني سوي خداي عزيزم،ممنون اززحماتي كه ميكشي،لطفا هرروز براي من ده دسته صلوات ثبت كن خواهري.اجرت باخالق هستي.

براي تعجيل درظهورآقا امام زمان سه تا صلوات



116108
نام: منم گدای فاطمه
شهر: انتظار
تاریخ: 8/11/2013 1:57:28 PM
کاربر مهمان
  به نام الله

سلام جناب محسن از اهواز.اونچه که ابتدائا به دلم اومده رو مینویسم:"خدایـــــــــــا دوســـــــــتــــــــــت دارم"


*******************

سلام به اون شخصی که نمیدونم چطوری به آدرس ایمیل من دست پیدا کرده و

جالبه تو قسمت موضوع هم مینویسه من سارا هستم
درحالی که نمیدونه سارا اصلا آدرس ایمیل جدید بنده رو نداره،
خواستم بهت گفته باشم زحمت الکی برای فرستادن ایمیل به بنده نکشی چون من ایمیلهای ناشناس رو و همچنین ایمیل شمارو باز نکرده پاکش میکنم...

116107
نام: مارال
شهر: مسيرسبز
تاریخ: 8/11/2013 1:08:05 PM
کاربر مهمان
 
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.


عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟


گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.


بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟


گفت: خودم را می بینم!


عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی، در حالیکه آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده اند. اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن، وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
116106
نام: آیه
شهر: مردادسرد
تاریخ: 8/11/2013 1:01:23 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوستان خوبم
جناب سیف الدوله گرامی با سلام! ممنون از پاسختون به سوالم اما من قیم دخترم نیستم و دادگاه قیم او را پدربزرگش اعلام کرده چون تا زمانی که او در قید حیات است من نمی توانم قیم فرزندم باشم اما حضانت او با من است در این صورت باز هم پاسخ شما همان است؟

امیر کبیر گرامی سلام بر شما احتمالا شما از گرمای یزد خبر ندارید که دست کمی از جنوب شما ندارد شهری کویری و خشک و سوزان! مرداد برای همه گرم و سوزان است جز من که برایم سرد سرد است عید فطر سالگرد ازدواجمون بود و چهارشنبه سالگرد وداعمون است ۲۳ مرداد یک روز تلخ و فراموش نشدنی است برای من یک روز سرد که هیچ گاه فراموش نخواهد شد از آسمان آتش می بارید انگار! اما من یخ زده بودم من سردم شده بود و دنبال جایگاهی می گشتم که کمی گرم شوم کابوس بود شاید! اما نه ای کاش کابوس بود مرداد لعنتی همیشه سرد خواهد ماند این ماه گرم برای من همیشه سرد خواهد بود سخته که عیدفطر سالگرد ازدواجمون سرخاک نشستم و گفتم کو پس کادوی امروز من ؟هنوز منتظرم آخه قول داده بود سالگرد ازدواجمون برام یه کادو بگیره و سوپرایزم کنه اما با رفتنش بیشتر سوپرایزم کرد لعنت به اون مرداد! و حالا باید چند روز دیگه،سالگردشه و باید برم سر خاک و بگم .....بذار هیچی نگم از این همه گفتن به کجا رسیدم؟ از سردی مرداد کم شد ؟نه! از قصه گفتن غصه ام کم شد؟نه! آره برادرم !آره امیر کبیر گرامی!مرداد اینجا هم از گرما بیداد می کند اما مرداد دل من سرد است سرد و یخ زده که با هیچ خورشیدی گرم نمی شود انگار این انجماد برای همیشه است
116105
نام: حلیمه
شهر: جهرم
تاریخ: 8/11/2013 12:49:47 PM
کاربر مهمان
  دلتنگ آقایم با آنکه میدانم روسیاهم دعایم کنید
116104
نام: عطیه
شهر: البرز
تاریخ: 8/11/2013 12:45:49 PM
کاربر مهمان
  سلام خیلی دلم میخوادمنم مثل شماها جنگ و درک کنم اما اصلا نمیتونم اینکارو کنم نمیدونم چون اونموقع نبودم یا کسی درباره اونموقع ها چیزی بهم نگفته واقعا هیچ حسی نسبت به این قضیه ندارم.
البته بگم برای تمام شون احترام قايلم.اما شهید تو ذهن من ودوستام به فیلمایی که دیدیم خطم میشه گاهی هم انقدتوفیلما بااسیرابدرفتاریمیشه که بیشترترجیح میدیم نگاه نکنیم تااعصابمون خورد نشه.
یکبارکه به اصرار خواهربزرگم ازمزار شهدا ردشدم همین ردشدن یه حسی بهم داد نمیدونم چه حسی بودفقط میدونم تاشب تمرکزحواسم وازدست داده بودم به هیچی جز عکس شهدایی که دیده بودم فکرنمیکردم.
خیلی دوست دارم این حس سبک وبی وزن بودن ودباره تجربه کنم
116103
نام: نردبانی سوی خدا
شهر: شهر خدا
تاریخ: 8/11/2013 12:45:47 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان حرف دل
http://neginefars.blogfa.com/
چند تا تصویر دیگه گذاشتم مایل بودید دیدن کنید

بر چهره ی دلربای مهدی صلوات
<<ابتدا <قبلی 11617 11616 11615 11614 11613 11612 11611 11610 11609 11608 11607 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved