شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
114792
نام: فاطمه
شهر: بیت الاحزان
تاریخ: 7/17/2013 8:10:32 AM
کاربر مهمان
 
«السلام علس الحسین و علی اصحاب الحسین»

سلام و درود بر همه ی خانواده آقا سید مرتضی

شهید امیرکبیر گرامی از وطن
سلام و درود خدا بر شما ، به قول شهید اوینی ما سرگردانهای مدار نفس را چه ، که از شهدا حرف بزنیم ... فهم من از مقام شهید والامقام عبدالحسین برونسی به اندازه قطره ای برابر دریای بی کران است ...
یکی دو سال پیش کتاب خاکهای نرم کوشک رو درموردشون خوندم ، پیشنهاد میدم شمام حتما مطالعه اش کنید، دست بگیرید تا تمومش نکردید زمین نمیذاریدش ...پشیمون نمیشید!
التماس دعا


صبر از هفت شهر عشق سلام
خیلی خیلی ممنونم از مطالب خوبتون بخصوص تفسیر قرآن.
لطف دارید ، من هم دوست دار همه ی حرف دلی های گرامی و شما هستم.


هادی از کانال کمیل سلام
از اینکه حال شما و مادر بزرگوارتون خوب است خداروشاکریم.
خوش آمدید!


خادم آقا سید مرتضی
سلام دلاور ، خداقوت میگم ... آقا سید همراهتون تو دنیا و همنشینتون تو آخرت باشه انشاالله.

یا علی


114791
نام: مجنون مهـدي(عــج)
شهر: كوفه!
تاریخ: 7/17/2013 8:02:30 AM
کاربر مهمان
  سلام وعلي آل ياسين.....

گر به عاشق کشی شهره هستی

من به قربان شدن بی نظيرم...

خوب می دانم که دنیا با همه زیبایی هایش قادر نیست به من آرامش دهد.

مولا مرا یاری کن تا حقیقت وعده عشق تو را تجربه کنم تا دیگر هیچ چیز و هیچ کس نتواند آرامش و عشقی که تو به من ارزانی داشتی را باز ستاند.
مولا به قلبم آرامش ببخش وطوفان دروغینم را فرو نشان!

ترسی که از شکست خود دارم از جاماندن از قافله عاشقان و یارانت را به تو می سپارم.لزومی ندارد بنا بر معیارهای دنیوی و آدمهایش موفق باشم. مادامی که طبق لبخند رضایت گونه تو قدم بردارم سعادتمندم...
قلبی مملوء از عشق و ایمان به تو تنها چیزی ست که به آن نیازمندم.

بی شک تو راه را با وسعت خود نشانم دادي و می دهی اين من هستم كه نابينا هستم وناشنوا...

شاید جسم و قلبم از کار بیفتد ولی تا ابد قوت قلب و سهمی از وجود من هستي.
هیچ دل خوشی بالاتر از آن نیست که بدانم عشق تو در میان نیاز و درماندگی مرا در برگرفته است والطاف تو هميشه شامل حالم شده است.
با وجود تو دیگر این زمین خاکی چیزی ندارد که آرزومندم کندوهيچ آرزويي ندارم جز درك حضور توكه همانا بايد خود عزم پرواز كنم وآنقدر اوج بگيرم تا صاف وصادق شوم به رنگ آسمان تاشايدبه حضورت برسم...
در این کره خاکی یگانه جایی که از اسارت تن آزاد خواهی بود کجاست؟

غم هایم را به خدا می سپارم او نمی گذارد پرهیزگاران گمراه شوند. در بیابان ماندگار می شوم تنها و خیره به راهت منتظر می مانم تا زمانی که با دیدنت روحم به پرواز متعالی خدا پر بکشد....

مدتیست که احساس عجیبی روانم رابو مي كشد که به من دور و نزدیک می شود....احساس دلتنگی..احساس پرواز....

ولی می دانم که خودم با اعمال خويش بالهایم راشکسته ام...

گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزي...
گفتا كه نيك بنگرشايد رسيده باشي....



التماس دعاي فرج
114790
نام: فاطمه
شهر: بیت الاحزان
تاریخ: 7/17/2013 7:49:57 AM
کاربر مهمان
  خدا رحمت کند شهید برونسی را آخر صحبتش با گریه می گفت:بدونین که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)توی تمام عملیات ها ما را یکاری میکنند.
محمد رضا فداکار یکی از همرزمان شهید برونسی می گفت :چند روز بعد از ان عملیات دو سه تا از بچه ها گذرشان به همان میدان مین می افتد به محض اینکه نفر اول پا توی میدان مین می گذارد یکی از مین ها عمل می کند و متاسفانه پای او قطع می شود بقیه مین ها را هم بچه ها امتحان می کنند که می بینند ان حالت خنثی بودن بر طرف شده است.
شهید برونسی تمام فکر و ذکرش درباره عملیات موفق این بود که می گفت:باید نزدیکی مان را با اهل بیت (علیه السلام ) را بیشتر و بیشتر کنیم و ایمان مان را قوی

راوی:از دوستان شهید

منبع: خاکهای نرم کوشک ، مولف: سعید عاکف

114789
نام: فاطمه
شهر: بیت الاحزان
تاریخ: 7/17/2013 7:47:14 AM
کاربر مهمان
 
«خاطره ای درمورد شهید عبدالحسین برونسی»

اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می دانم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند. ابتدای صحبتـش مثل همیشه گفت السلام علیـک یا ایتها الصدیقه الشهیـده سیده النسا العالمیـن. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طـهارت. موضوع صحبتـش حول وحوش امداد های غیبـی می گشـت
اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می دانم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند.
ابتدای صحبتش مثل همیشه گفت السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده سیده النسا العالمین.
بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طهارت.
موضوع صحبتش حول وحوش امداد های غیبی می گشت لابلای حرفاش خاطره قشنگی هم تعریف کرد خاطره ای از یکی عملیات ها گفت:
شب عملیات آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن سر راه یکهو خوردیم به یک میدان مین، خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است وگرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیز ها را نداشتیم. بچه های اطلاعات عملیات اصلا ماتشان برده بود آن ها موضوع را زود تر از من فهمیده بودن، وقتی به ام گفتند خودم هم ماتم برد. شب های قبل که آمدیم شناسایی چنین میدانی ندیده بودیم تنها یک احتمال وجود داشت آن هم این که کمی راه را اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین شبح دژ دشمن توی چشم می آمد.
ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد با بچه های اطلاعات عملیات شروع کردیم به گشتن؛ همه امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را پیدا کنیم. وقتی برای خنثی کردن مین ها وجود نداشت چند دقیقه ای گشتیم ولی بی فایده بود. کمی عقب تر از ما تمام گردان منتظر دستور حمله ما بودند هنوز از ماجرا خبر نداشتند بچه های اطلاعات عملیات خیره- خیره نگاهم می کردند ،گفتند: چی کار می کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم گفتم می بینین که هیچ راه کاری برامون نیست گفتند یعنی …بر می گردیم؟
چیزی نگفتم تنها راه امیدم رفتن به در خانه اهل بیت بود (علیه السلام ) بود.توسل شدم به خود خانم حضرت صدیقه طاهره (علیهم السلام) با آه ناله گفتم:بی بی خودتون وضع ما رو دارید می بینید دستم به دامنتون یه کاری بکنین.
به سجده افتادم روی خاک ها و باز گفتم:شما خودتون تو همه عملیات ها مواظب ما بودین این جا هم دیگه به لطف و عنایت خودتون بستگی داره.
توی همین حال گریه ام گرفت عجیب هم قلبم شکسته بود که :خدایا چه کار کنیم؟
وقتی لطف و معجزه مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می افتد. من هم توی آن شرایط حساس نمی دانم یکدفعه چه طور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون یک حال از خود بیخودی به ام دست داد، یک دفعه رفتم نزدیک بچه های گردان آماده و متظر دستور حمله بودند یکهو گفتم: بر پا ،همه بلند شدند به سمت دشمن اشاره کردم بدون معطلی دستور حمله دادم خودم هم آمدم بروم یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت با حیرت گفت: حاجی چی کار کردی؟ تازه آنجا فهمیدم چه دستوری دادم ولی دیگر خیلی ها وارد میدان مین شده بودند همان طور هم به طرف دشمن آتیش می ریختند یکی دیگرشان گفت : حاجی همه رو به کشتن دادی!
شک واضطراب آنها مرا هم گرفت یک آن حالت عصبی به ام دست داد د
114788
نام: فاطمه
شهر: بیت الاحزان
تاریخ: 7/17/2013 7:26:23 AM
کاربر مهمان
 
حجت الاسلام محمدرضا رضایی :

یک روز ، خاطره ای از کردستان برام تعریف کرد . گفت : تو سنندج ، سر پست نگهبانی ایستاده بودم . هوای اطراف را درست و حسابی داشتم . یک دفعه دیدم از رو به رو سر و کله یک دختر کُرد پیدا شد . داشت راست می آمد طرف من . روسری سرش نبود . وضع افتضاحی داشت . محلش نگذاشتم تا شاید راهش را بکشد و برود . نرفت . برعکس آمد نزدیک تر . بهش نگاه نمی کردم ، شش دانگ حواسم ولی جمع بود که دست از پا خطا نکند. با تمام وجود دوست داشتم هر چی زودتر گورش را گم کند .

چند لحظه گذشت. هنوز ایستاده بود . یک آن نگاش کردم . صورتش غرق آرایش بود . انگار انتظارهمین لحظه را می کشید ، بهم چشمک زد و بعد هم لبخند ! صورتم را برگرداندم این طرف . غریدم : برود دنبال کارت.

نرفت ! کارش را بلد بود . یک بار دیگر حرفم را تکرار کردم . باز هم نرفت ! این بار سریع گلن گدن را کشیدم . بهش چشم غره رفتم . داد زدم : برو گمشو ، و گرنه سوراخ سوراخت می کنم !

رنگ از صورتش پرید. یک هو برگشت و پا گذاشت به فرار.

خاطره ای از شهید عبدالحسین برونسی

114787
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 7/17/2013 5:57:15 AM
کاربر مهمان
  فاطمه خانم ازقاین
سلام وعرض ادب .طاعات وعباداتتون قبول حق
دوست عزیز ابتدا خوش آمد میگم حضوردوبارتونو
برای ماه رمضان ترجمه دو دوره قرآنو گذاشتیم مدنظرمون ترجمه هست .دوستان مایل بودن ترجمه وعربی قرآنو میخونن .

یاحق
114786
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 7/17/2013 5:51:55 AM
کاربر مهمان
  **بسم الله الرحمن الرحیم***
*************************************************************
اللهم اشف مرضی المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و اشف مرضانا بحق محمد و آل محمد

☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت سی وپنجم ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی1الی10 :مارال خانم ازمسیرسبز
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی 11 الی15 :حاج آقا سیف الدوله ازقدس
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی 16 الی 20:مهساخانم ازتهران
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی 21 الی 25:خانم صبرازهفت شهرعشق
*****هدی خانم عزیز برای شمادردوره قبلی(34) ثبت شد*****
*****************************
این ختم صلوات به نیّت برآورده شدن حاجات مسلمین ومسلمات وهدیه به روح اهل بیت وامام عصرعج میباشد.
××****************************************************××
امام باقر (ع) : چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند دل که آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.

اَللًّهُـــــــمَّ صَـــــلِ عَـــــلَى مُحَمَّـــــــدٍ وَ آلِ مُحَمَّـــــــَد و عَجِّـــــــلّ فَّرَجَهُـــــــم
114785
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 7/17/2013 5:44:08 AM
کاربر مهمان
  **بسم الله الرحمن الرحیم***
*************************************************************
اللهم اشف مرضی المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و اشف مرضانا بحق محمد و آل محمد

☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت سی وچهارم ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی:1الی10 :منتظرظهورمنجی عزیزازقزوین
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی11 الی20 :مارال خانم گل ازمسیرسبز
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی21 الی 25 :وجودعزیزازآل عبا
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی26الی30 : خواهرواقعنی خودم خدایا هرچه توبنامی ازشهرملکوت اعلی
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی31 الی50 :ریحانه خانم گل ازنظر آبادکرج
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی51 الی60 :فاطمه خانم گل ازتویسرکان
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی61 الی65:ناشناس گرامی (باسلام.باتوجه به کامنتتون حدس میزنم حبیبه خانم ازنیستی باشید دفعه قبل هم بدون اسم کامنت گذاشتین و.....)
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی66 الی75 :مارال خانم گلم ازمسیرسبز
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی76الی80 :آفتاب آبی ازشهرامیدبه رحمت خدا
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی81الی85 :حاج آقا سیف الدوله ازشهرقدس
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی86الی95 :مارال خانم ازمسیرسبز
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی96 الی 100 :هدی خانم گل ازشهراصحاب کهف

*****************************
این ختم صلوات به نیّت برآورده شدن حاجات مسلمین ومسلمات وهدیه به روح اهل بیت وامام عصرعج میباشد.
××****************************************************××
امام باقر (ع) : چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند دل که آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.

اَللًّهُـــــــمَّ صَـــــلِ عَـــــلَى مُحَمَّـــــــدٍ وَ آلِ مُحَمَّـــــــَد و عَجِّـــــــلّ فَّرَجَهُـــــــم
114784
نام: سحر
شهر:
تاریخ: 7/17/2013 4:21:22 AM
کاربر مهمان
  سلام دلم گرفته حرف نگفته زیاده اما یارای گفتن نیست زخمی دست رفیق ونارفیق شماکه دلاتون پاکه برامنم دعا کنید دیگه به اخرخط رسیدم به ته ته ته دنیاامیدم فقط به خداست که اونم داره کم کم نا امیدم میکنه
التماس دعا
114783
نام: کاوه
شهر: اصفهان
تاریخ: 7/17/2013 4:07:08 AM
کاربر مهمان
  روحش شاد
<<ابتدا <قبلی 11485 11484 11483 11482 11481 11480 11479 11478 11477 11476 11475 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved