شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
114722
نام: محمدی
شهر: شهرزیبایی ها
تاریخ: 7/16/2013 10:15:25 AM
کاربر مهمان
  دوستان حرف دلی سلامممممممممممممم و طاعاتتون قبول .....
منو در دعاهاو ربناهای مهتابیتون یاد کنید....متشکرم
آقامجتبی از....؛منم گدای فاطمه ازانتظار؛تنهای گرامی ازتنها:سلام بزرگواران؛ اینو کسی به شمامی گه که در کوران دنیاوزندگی بارهاوبارهاخوردشده ...له شده....شکسته ....ناامیدشده....خسته شده....حتی ازشدت دردومصائب تامرگ رفته ....روحشوکشتند...اما همیشه اینو یقین داشته که کسی ازخیلی نزدیک اوروتحت توجهات خودش داره وبرای تربیت و ساخته شدنش برای سختی های به مراتب تندوتروبرنده ترآبدیده می کنه...برای شماهم این یقین رو ازحضرتش مسألت دارم که آرامی امروزدلم نتیجه ی آن بردباری درتکخکامی هاست
وجودعزیزازآل عبا:سلام گرامی؛متشکرم که منو درجمع نورانیتون پذیریفتید التماس دعاوحتمادرزیارت عاشورایادتونم
زینب عزیزازیک وجب خاک:ممنون که دعاهای درسبزتون منو هم میهمان می کنید.من هم همیشه ی لحظات به یادشمادخترپاک طینتم
آیه جان !!!!!ازمردادسرد:سلام خواهرم؛چراچون سخت بی تابی ؟؟؟مگرخوابی؟؟؟خدایتهست؟؟؟می دانی!!!!؟؟؟؟چرااینگونه درتابی؟؟؟برای آرامش دل خسته ات صدصلوات محمدی می فرستم
برطلعت دلربای مهدی (عج) صلوات
114721
نام: فاطمه
شهر: بیت الاحزان
تاریخ: 7/16/2013 10:07:54 AM
کاربر مهمان
 
دیوونگی کار دیوونته هر کی رو میبینم دیوونته /هر جا که باشم آشیونته
ذکر یا زینب زنگ خونته...

من صیدم و عشق تو دامم کربلا توی سرانجامم /کربلا توی تقدیر من.. کربلائیم یا ناکامم

منو نبر ز یاد بیا برس به داد/ ز غصه میزنم فریاد
همه به شور و شین میگن باب الحسین /پل میخوره ز باب الجواد


السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین

هر جایی میرم پا علمتم /همیشه مدیون کرمتم/ هر کی باشم باز اهل غمتم /هر جا که باشم تو حرمتم...

روزیمو سر سفرت خورم ولی همیشه دل آزردم/تو آبرو دادی اما من همیشه آقا ابرو بردم

تو کردی عاشقم/تویی شقایقم/ولی من عبد نالایقم /خوب میدونم آقا میام تا کربلا ولی منتظر دقایقم

منو نبر زیاد بیا برس به داد /ز غصه مزنم فریاد /همه به شور و شین میگن باب الحسین پل میخوره ز باب الجواد

هوا هوای حرم حسین کبوترای حسین /دلم میخواد باز سینه بزنم پا روضه های حرم حسین

اگر زمینی بسم الله... غمین و حزینی بسم الله.. اگه با چشای دل میخوای کربلا ببینی بسم الله ...

بگو با هر نگات آقا بده برات ،بگو دارم میام کربلات

یا باید بمیرم با کربلا برم با یه کدوم بده منو نجات

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین

//خدایا ما را ناکام و کربلا ندیده از دنیا نبر....
114720
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 7/16/2013 9:56:51 AM
کاربر مهمان
  دوست عزیز:آفتاب آبی ازشهرامیدبه رحمت خدا
سلام وعرض ادب .طاعات وعبادات قبول حق
شرمنده دوست گرامی ....با فرستادن 500 صلوات شما دوست عزیز رو درصلواتهامون سهیم کردیم
انشااله حاجت روابشین یاحق

جناب یاعباس ازشهرتبریز
سلام وعرض ادب .طاعات وعباداتتون قبول درگاه حق
برای شما ترجمه جز 19 رو درنظرگرفتیم
نایب الزیاره همه دوستان حرف دلی هستم /حق نگهدارتون
114719
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 7/16/2013 9:50:25 AM
کاربر مهمان
  **بسم الله الرحمن الرحیم***
*************************************************************
اللهم اشف مرضی المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و اشف مرضانا بحق محمد و آل محمد

☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت سی وچهارم ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی:1الی10 :منتظرظهورمنجی عزیزازقزوین
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی11 الی20 :مارال خانم گل ازمسیرسبز
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی21 الی 25 :وجودعزیزازآل عبا
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی26الی30 : خواهرواقعنی خودم خدایا هرچه توبنامی ازشهرملکوت اعلی
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی31 الی50 :ریحانه خانم گل ازنظر آبادکرج
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی51 الی60 :فاطمه خانم گل ازتویسرکان
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی61 الی65:ناشناس گرامی (باسلام.باتوجه به کامنتتون حدس میزنم حبیبه خانم ازنیستی باشید دفعه قبل هم بدون اسم کامنت گذاشتین و.....)
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی66 الی75 :مارال خانم گلم ازمسیرسبز
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی76الی80 :آفتاب آبی ازشهرامیدبه رحمت خدا
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی81الی85 :حاج آقا سیف الدوله ازشهرقدس
☸دسته گل صلوات یکصدتایِی86الی95 :مارال خانم ازمسیرسبز

*****************************
این ختم صلوات به نیّت برآورده شدن حاجات مسلمین ومسلمات وهدیه به روح اهل بیت وامام عصرعج میباشد.
××****************************************************××
امام باقر (ع) : چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند دل که آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.

اَللًّهُـــــــمَّ صَـــــلِ عَـــــلَى مُحَمَّـــــــدٍ وَ آلِ مُحَمَّـــــــَد و عَجِّـــــــلّ فَّرَجَهُـــــــم
114718
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 7/16/2013 9:46:06 AM
کاربر مهمان
  اَعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ** **** بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ****
***********************************

اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِى فِيهِ صِيَامَ الصَّائِمِينَ وَ قِيَامِى فِيهِ قِيَامَ الْقَائِمِينَ
وَ نَبِّهْنِى فِيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِينَ***وَ هَبْ لِى جُرْمِى فِيهِ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
****وَ اعْفُ عَنِّى يَا عَافِيا عَنِ الْمُجْرِمِينَ
❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ * خـتـــم ترجمه قـــرآن کـــریم حــرف دل ؛ نوبت ...* ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀❀ ❀ **********
☁ ترجمه جزء1 :شیدا ازمشهد
☁ ترجمه جزء2:مارال خانم گل ازمسیرسبز
☁ ترجمه جزء3 :samira خانم گل ازشیراز
☁ ترجمه جزء4 : منتظرظهورمنجی ازقزوین
☁ ترجمه جزء5 :جناب یا عباس گرامی
☁ ترجمه جزء7 : مامان صبر عزیز ازهفت شهرعشق
☁ ترجمه جزء8 :شیدا ازمشهد
☁ ترجمه جزء9: خواهرواقعنی خودم خدایا هرچه توبنامی
☁ ترجمه جزء14،13،12،11،10: ناشناس ....گرامی ازشهر ناشناس....
☁ ترجمه جزء16،15: فاطمه خانم گل ازتویسرکان
☁ ترجمه جزء17 :فاطمه خانم گل ازبیت الاحزان
☁ ترجمه جزء18 :مارال خانم گل ازمسیرسبز
☁ ترجمه جزء19: یاعباس گرامی ازشهرتبریز
......
☁ ترجمه جزء30 :خانم وجود عزیزاز آل عبا


نکته:
ثواب اين نوبت به نیت دعا برای شفای بیماران سرطانی وهدیه به روح امام زمان عج میباشد
114717
نام: آیه
شهر: مرداد سرد
تاریخ: 7/16/2013 9:44:21 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه وسلام به مارال عزیز/ بابت پیامت ودعا و یس خوندنت ممنونم چون نصف پیام من ثبت نشده بود تصمیم گرفتم امروز کاملش کنم
ادامه کامنت شماره (۱۱۴۵۹۴)
آره چرا مواظب بچه ام نیستی؟خودش می گه سنگ پاش رابریده اما فکر کنم شیشه بود شیشه ای که پای اونو برید و یه زخم عمیق انداخت روی دل من!پای اونو بخیه زدیم اما زخم دل منو هیچ کس ندید نمیدونم اصلا می شه بخیه زد یا نه؟آخه می گن وقتی یه زخم را بخیه بزنن زودتر خوب می شه کاش بشه زخم دل من هم بخیه بزنن!تازه توی بیمارستان بود که یادم افتاد اولین شب جمعه ماه رمضونه!یادش بخیر ماه رمضون بود که نامزد کردیم و عید فطر بود که عروسی گرفتیم اما چهار سال قبل اولین شب جمعه ماه رمضون شب هفت تو بود سالی که روزه هامون را با اشک افطار کردیم سالی اشک و خون به جای شیر غذای مهدیس شش ماهه ات شدلعنت به اون سالی که تو را ازم گرفت....
آره یادم افتاد شب جمعه است و تو منتظری!مهدیس به خاطر پای زخمی اش اشک می ریخت و من به خاطر دل زخمی ام....
خسته شدم خدا ! دیدی چقدر جلوی همه احساس حقارت کردم؟ دیدی چقدر احساس بی کسی کردم؟معمولا اینجور وقتا باباها سریع بچه را بغل می کنن نوازشش می کنن که الهی بابا فدات شه گریه نکن دخترم بابا پیشمرگت بشه عزیزم الان خوب میشی و بچه می برن بیمارستان ! تو کجا بودی که بچه منو نبردی بیمارستان و مجبور شدم جلوی همه خودم بغلش کنم ببرمش؟چقدر دلم می خواست اون چندتا مردی که همراهمون بودند بچه ام را بغل کنندو بگن همراهیت می کنیم!توی بیمارستان موقع بخیه زدن وقتی خواستند منو از اتاق بیرون کنند گفتند باباش کو؟چی باید می گفتم خدا؟ خودت بگو باباش کو؟باباش کجاست پس؟حالا دکترا فکر می کنن چه بابای بی مسئولیتی که حتی دخترش را همراهی نکرده؟خدا!تو که بردیش پیش خودت پس خودت جواب بده عباس من کو؟حامی دل تنها و بی کسم کو؟ کو اون کسی که باید حامی بچه ام باشه تا نگاه حسرتش را نبینم؟خدا خسته شدم از اینهمه تنهایی!

تو کجایی که نیستی؟ نمی دونی چقدر سخته سحرکه میشه تنهایی بلند شی واسه سحری؟نمی دونی وقتی تنهایی حتی دلت نمی خواد یه سفره کوچیک افطاری داشته باشی یاد تنهاماه رمضونی بخیر که با تو بودم یادسحری بخیر که برای تو سحری آماده می کردم یاد اون افطار هم بخیر!
خدای من اگه تندی کردم به دل نگیر! دست خودم نیست!اگه ناشکری کردم ببخش!صبرم کم شده!خدایا منو ببخش اگه گاهی صبرم لبریز میشه آخه خدا تو که می دونستی این مصیبت سنگینه پس باید میدونستی کاسه صبری که دادی کوچیکه یه کاسه صبر با گنجایش بیشتر می خوام خداخدا خدا خدا خدای من کمکم کن به حق این ماه عزیز
114716
نام: فاطمه
شهر: كردكوي
تاریخ: 7/16/2013 9:40:43 AM
کاربر مهمان
  سلام سيد ، سيد هواي من و علي رو داشته باش.نگذار مغلوب هوا و هوسهامون بشيم، توي اين يك ماه مبارك كمك كنيد كه ما خوب تصميم بگيريم، تقريبا روز هاي حساسي رو مي گذرانيم...التماس دعا
114715
نام: راضی
شهر: شاهرود
تاریخ: 7/16/2013 9:37:20 AM
کاربر مهمان
  خدایادلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است...
114714
نام:
شهر:
تاریخ: 7/16/2013 9:22:48 AM
کاربر مهمان
 
دیدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اینا همه رفتند حسینیه،تو اینام فقط لات من بودم
تلویزیونو که روشن کردم دیدم به صورت آنلاین کربلا را نشون میده
صفحه ی تلویزیون دو تکه شده، تکه ی راستش خود بین الحرمین و گاهی ضریحو نشون میده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ی تلویزیون یه تعزیه و شبیه خونی نشون میداد، یه مشت عرب با لباس عربی، خشن، با چپی های قرمز، یه مشت بچه ها با لباس عربی سبز، اینارو با تازیانه میزدند و رو خاکها میکشوندند
من که تو عمرم گریه نکرده بودم، یاد حرف این دختره افتادم گفتم واااااای یه عمره دارم تازیانه به مهدی میزنم
پای تلویزیون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو بگیر
زهراجان یه عمره دارم گناه میکنم، دست منو بگیر
من میتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم
کسی هم تو خونه نبود، دیگه هرچی دوست داشتم گریه کردم
گریه های چند ساله که بغض شده بود، گریه میکردم، داد میزدم، عربده میکشیدم، خجالت که نمیکشیدم دیگه، کسی نبود
نزدیکای سحر بود، پدر و مادرم از حسینیه آمدند،تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد، گفت: رضا جان کجا بودی؟
گفتم چطور؟ گفت بوی حسین میدی!
رضاجان بوی فاطمه میدی، کجا بودی؟
افتادم به دست پدر و مادرم، گریه.... تورو به حق این شب عاشورا منو ببخش،من کتک زدم، اشتباه کردم
بابام گریه کن، مادرم گریه کن، داداشها، خواهرا... همه خوشحال
داداش ما، پسر ما، پسرم حسینی شده
صبح عاشورا، زنجیرو برداشتم و پیرهن مشکی رو پوشیدم و رفتم تو حسینیه
تو حسینیه که رفتم، میشناختند، میدونستند من هیچوقت اینجاها نمیومدم...همه خوشحال
رئیس هیئت آدم عاقلیه
آمد و پیشونی مارو بوسید و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش آمدی، منت سر ما گذاشتی
گفت منم هی زنجیر میزدم و یاد اون سیلی هایی که به مهدی زده بودم گریه میکردم
هی زنجیر میزدم به یاد کتکایی که با گناهانم به مهدی زدم گریه میکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خوردیم، رئیس هیئت منو صدا زد
اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم
رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم
گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم
تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟

رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره.
حاج آقا به جان زهرا سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟
میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود...
114713
نام: مهدیه
شهر:
تاریخ: 7/16/2013 9:04:06 AM
کاربر مهمان
  چقدر سخته حرف دلت با زبونت یکی نباشه واسه اون کسی که دوسش داری و نمیخوای از دستش بدی ! خدایا دیگه دلم داره میترکه چیکار کنم ؟؟؟
<<ابتدا <قبلی 11478 11477 11476 11475 11474 11473 11472 11471 11470 11469 11468 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved