شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
113342
نام: مرادعلی
شهر: ده بالا
تاریخ: 6/25/2013 8:52:32 PM
کاربر مهمان
  وای بد بخت شدم بیچاره شدم چیکار کنم
داشتم از شهر با موتور بر میگشتم که پسر رمضون رو دیدم گفت برو پاسگاه سرکار معصومی باهات کار داره گفتم چیکار داره تو نمیدونی
گفت الاغت شنگول با لگد زده به پشت کد خدا پرسدم چرا تو نمیدونی گفت شنگول الاغ تو مگه نیست ازش بپرس
من میدونستم آخرش این شنگول یه کاری دست خودش ومن میده صبح های زود نمیدونم چطوری در طویله رو باز میکنه و میره یه تابی دور خونه کدخدا میزنه وبر میگرده طرف خونه آخه از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون گلوش پیش ملوس الاغ کد خدا گیر کرده
من نصیحتش کردم بهش حالی کردم کد خدا یه بار دل منو سوزونده رفتم خواستگاری دخترش بهم نداد حالا نوبت سوزوندن دل شنگوله
دم پاسگاه رسیدم یه راست رفتم سراغ سرکار معصومی پرسیدم چی شده سرکار معصومی دست چپش رو تا کرد گذاشت روکمرش و دست راستش را بلند کرد اشاره به شنگول دیدمش تو حیاط بسته بودندش به درخت یه نفس راحت کشیدم راستش نمیخواستم اونا با معتادا واراذل واوباش تو یه سلول نگه دارند
میدونین که بد آموزی داره شنگول فقط عاشقه جرمش همینه اگه بدونم
کدخدا راضیه همین امشب میرم خاستگاری گفتم حالا با ید چکار کنم
سرکار معصومی گفت یه سندی قباله ای چیزی بیار ضمانت الاغت رو بکن
ورش دارببرش رفتم پهاو شنگول
منو که دید یه نفس راحت کشبد بعد سرشو انداخت پائئن تا حالا ندیده بودم خجالت بکشه بعد زیر چشمی منو نگاه کرد قطره اشگو تو چشماش دیدم میخواست بگه منو از اینجا در بیار قول میدم دیگه از این کار های خرکی نکنم
113341
نام: گمنام
شهر: کاشکی کربلا
تاریخ: 6/25/2013 8:33:12 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الحسین ع

من از خون شهیدان شرم دارم

که خلقی را به خود سرگرم دارم...
****************************
خودت را فراموش کن تا از یاد نروی!!...

***************************
رفاه جویی وعافیت طلبی را آگاهانه به دوراندازید وبا عزمی
آهنین درکام مشکلات روید.
"ان مع العسر یسرا"
شهید لاجوردی
**************************
اللهم عجل لولیک الفرج

یا زهرا س
113340
نام: صبر
شهر: هفت شهر عشق
تاریخ: 6/25/2013 7:38:57 PM
کاربر مهمان
 

شب «عملیات والفجر مقدماتی» در ابتدای ستون قرار گرفتم و نیروها را از معبری که چند شب قبل کارش تمام شده بود جلو بردم. یکی از بسیجی های لشکر به نام «حمید زارع» که ۱۶ یا شاید ۱۷ سال بیشتر نداشت، در اختیار ما قرار گرفته بود تا در آوردن وسایل کمکمان کند. قیچی سیم بری که برای بریدن سیم خاردار در نظر گرفته بودیم، دست حمید بود.

در میانه ی راه، یک خمپاره خورد وسط ستون که تعدادی از بچه ها را زخمی کرد. در آن ظلمات شب که چشم چشم را نمی دید، از اوضاعِ حمید متوجه شدم که زخمی شده است. با این حال به حرکت ادامه دادیم تا رسیدیم پشت سیم خاردار. به حمید گفتم قیچی را بده. گفت همان جا که خمپاره خورد، موج انفجار، قیچی را پرت کرد و در تاریکی نتوانستم پیدایش کنم.

وقتی برای تلف کردن نداشتیم. سریع گفتم به امدادگرها بگویید برانکاردها را بیاندازند روی سیم خاردارها تا بچه ها رد شوند. معلوم شد امداد گرها، قبلا زخمی ها را با برانکارد برده اند عقب و خلاصه این که چیزی برای خلاص شدن از سد سیم خاردار نداریم. حمید زارع که معلوم بود درد هم دارد، آمد و گفت من می خوابم روی سیم خاردار.

دلم لرزید. این کار زجر و عذاب وحشتناکی داشت و معلوم هم نبود بعد از گذشتن چند گروهان از روی آدم، زنده بیرون بیایی عمرت به دنیا بماند. از طرفی، خمپاره های تک و توکی که دور و برمان زمین می خورد، نشان می داد، معبر حساس شده است.

چانه نزدم و گفتم یا علی. حمید خوابید روی سم خاردارها. نیروها یکی یکی دورخیزمی کردند و از روی کمر حمید، جست می زدند آن طرف سیم خاردار. هر ضربه ی پایی که به پشت حمید می خورد، به جای ناله، یک ذکری می گفت که الان یادم نیست چه بود. گمانم نام یکی از ائمه(صلوات الله علیهم) بود. تک شروع شد و بعثی ها چتری از آتش روی معبر انداختند. حمید به آخر کار نرسید و همان طور که روی سیم خاردار دراز کشیده بود، ترکش خورد و شهید شد و جنازه اش هم عقب نیامد.

از «حمید زارع»، هیچ اثر و نشانی نیافتیم. او ستاره ی درخشانِ آسمانِ گمنامی است.

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم


113339
نام: یا عباس
شهر:
تاریخ: 6/25/2013 7:36:21 PM
کاربر مهمان
  سلام بر دل های خسته آدمای اینجا....

راستش من هم خسته هستم..لعنت به گذشت ایام که همه آرزوهای قشنگ من را به فراموشی سپرد...از همه بدتر اینکه داره جلوی چشمای من آرزوهای منو به کسی دیگه ای میده ومن باید تماشا کنم ودم نزنم.صاحب این روزهای قشنگ من حسرت میخورم وتو چی داری بگی؟ ای دل غافل..... شاید ایام رمضان نتونم بیام اوینی.....از حالا از همه شما التماس دعا وطلب حلالیت میکنم. در این مدت من فرصت خود خواهی داشتم اما...تنها میتونم بگم ....بچه ها حلالم کنید.....


سلام صبر...... صبر قصه ها تمومی ندارن...شاید بعد رمضان تعریف کنم... ببخشید..این مدت من خیلی مغرور وبد وبی انصاف وبی ادب بودم اما هود .همیشه سعی کرد خوب بشه اما یا عباس مهربان عیباشو پوشاند وتا کسی بدیهاشو نبینه....


حاج مهدی ببخشید ...رفیقی داشتم که باهم دوئل پیامکی میکردیم..مثل همیشه من میبردم..اما اعتراف میکنم..این بار باختم..روضه ها وشعرهای شما پخته تر وبا مفهوم تر از مال من است.اما تو به من فرصت این بازی را دادی.وتو برنده هستی.....ستاره ها آنقدر شب را بیدار بودند که مدام چشمک میزدند.اما بلاخره یک ستاره خوابش برد.صبح شد اما اون هنوز خوابیده بود..........سلام سید مهدی....برای گره های من دعا کن.بی هیج کلامی برام روضه های نابت را هدیه کن.هود را ببخش.... ......


سلام امیر کبیر وبر بابای خوبت.....کتاب شب های پیشاور را مطالعه کن لطفا ......


سلام راتا....خواهرم .امروز میخوام برات قصه بگم..گوش کن وخوب گوش کن..بلعم باعورا مردی بود که صاحب اسم اعظم الهی شده بود .بنده ای که نماز های عابدانه میخواند. اما شیطان اونو فریب داد وگفت موسی نبی از تو که بیشتر برای خدا عبادت نکرده..پس چرا خداوند موسی را به پیامبری انتخاب کرد ومن را نکرد ...وهمین طور مدام وسوسه میکرد.. بلاخره سوار الاغش شد وتند وتند رفت به کوه برای نفرین کردن به موسی....با نام خداوند برای نبی خداوند نفرین کند.. الاغ بیچاره را میزد که سریع حرکت کن واز طرفی الاغ را فرشته ها میزدند که حق حرکت نداری؟ الاغ بیچاره افتاد زمین و زبان باز کرد که بی انصاف نزن کار تو اشتباه است...خلاصه ......رسید بالای کوه اما به اذن خداوند نتوانست نفرین کند وزبانش نچرخید وبه جایش به مردم بد ودشمن را نفرین کرد.....از بالای کوه که برگشت به قوم ظالم گفت.شما به هیج وجه نخواهید توانست بر موسی پیروز شوید والا به یک راه.......زن های خود را آرایش کنید وبفرستید بر کوی وخیابان وبا عشوه وناز وبی عفتی قوم موسی را فریب دهند.. زن ها ی بی حجاب توانستند مردم مومن قوم موسی را شکست دهند....خواهرم جوان های جنگ چند سال پیش با تفنگ های ژه سه سبک وسنگین وروی مین ودست خالی، دشمن عراقی را از این خاک بیرون کردند . اما دختراو پسرا این سالها با روسری وشلوارهای کوتاه دارن روی خون این جوان ها راه میرند..بدان که حجابی که دخترای مسلمان دارند اجر هزار شهید را دارد.شاید از نظر اونا حجاب قشنگ نباشه اما خواهش میکنم مقاومت نکنید.حجابت مثل تفنگ توست .نزار دشمن بی سلاحت کند... راتا......گوش کن...وبه همه دوستانت بگو که داری میجنگی ودر آخر این راه شهید هستی ..وفاطمه زهرا را با حجابت خوشحال میکنی.. ...این قصه هدیه تولد تو....تولدت مبارک فاطمه.....



113338
نام: صبر
شهر: هفت شهر عشق
تاریخ: 6/25/2013 7:15:44 PM
کاربر مهمان
  السلام علیک یااباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک /// السلام علیک یا بقیه الله

حرف دل قوانین زندگی را یاد بگیرید

قانون یكم:
به شما جسمی داده می‌شود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید كه در طول زندگی در دنیای خاكی با شماست.


قانون دوم:
در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی كرده‌اید كه "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی كنید


قانون سوم:
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یك سلسله دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناكام نیز به همان اندازه آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند

قانون چهارم:
درس آنقدر تكرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشكال مختلف آنقدر تكرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع كنید، بنابراين بهتر است زودتر درس‌هايتان را بياموزيد

قانون پنجم:
آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست كه در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید

قانون ششم:
قضاوت نكنيد، غيبت نكنيد، ادعا نكنيد، سرزنش نكنيد، تحقيرو مسخره نكنيد، وگرنه سرتون مياد. خداوند شما را در همان شرايط قرار مي‌دهد تا ببيند شما چكار مي‌كنيد.

قانون هفتم:
دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنكه منعكس كننده چیزی باشد كه درباره خودتان می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.


قانون هشتم:
انتخاب چگونه زندگی كردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این كه با آنها چه می‌كنید، بستگی به خودتان دارد.


قانون نهم:
جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها كاری كه باید بكنید این است كه نگاه كنید، گوش بدهید و اعتماد كنید.


قانون دهم : خيرخواهِ همه باشيد تا به شما نيز خير برسد.


اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فجهم

113337
نام: راتا(یافاطمه)
شهر: تهران
تاریخ: 6/25/2013 7:03:26 PM
کاربر مهمان
  سلاااااااااااااااااااااااااااااام به همه. یه عالمه سلااااااااااااااااااام به سوگند خانم همش همه مینویسن سوگند جون سوگند جون ای بابا پس من و زینب خانم که تولدمونه چی؟ بذار به مامانم بگم مامــــــــــــــــــــــــان چرا همه میگن سوگند جون پس من چی؟شوخی کردم من هم خوشحالم که سوگندخانم اومد اما جدی جدی حسودیم شد. سلااااااااااااام خواهر خدایا هرچه توبنامی دیگه دوستم نداری؟سلاااااااااااام به قول شیداخانم که به سمیراخانم میگه خواهرواقعنی خودم مارال جان.سلااااااااااام خاله محمدی یه عالمه دوستت دارم. سلام محتاج دعا ممنون.سلام داداش امیرکبیر ممنون. سلاااااااااااااااااااااااام مامان صبر چشم .مامان با سوره یاسین و واقعه آشنا شدم خیلی قشنگه مناجات شعبانیه هم خیلی اشکم رو درمیاره خیلی دوستش دارم. سلااااااااااااااااااام مهساجون خیلی دوستت دارم خیلی قشنگ مینویسی ازت یادمیگیرم. سلام زینب خانم تولد تولد تولدت مبارک.
113336
نام: مارال
شهر: مسيرسبز
تاریخ: 6/25/2013 6:52:41 PM
کاربر مهمان
  "اللهم صل علي محمد وآل محمد"

سلام به همه ي خوبان وپاكان حرف دل

سوگندجان ازامان ازجدايي:به خونه خودت خوش آمدي اميدوارم موفق وپيروز باشي

صبرعزيز ومهربونم پيش پيش تولدت مبارك،برايت آرزوي عمري سراسرشادي وسربلندي دارم.

علي ص:برادر انشاالله به حق مهدي زهرا روزي شاهدخشك شدن ريشه اين ازخدابي خبرهاي لعين خواهيم بود.

گلاب تهران:خواهرم تبريك خوشحالم درحرف دل خبرهاي خوش ميشنويم برات آرزوي خوشبختي وسلامتي ميكنم.

شيداي مهربون وعزيزم خيلي ناراحت شدم،خوشبختي حق همه ي انسانهاست ،تو به محبت كردن خودت ادامه بده.اين كارصبروحوصله زياد ميخواد،انتظارنداشته باش يك دفعه ورق برگرددبايد تمام تلاشت روبراي بهبودرابطتون انجام بدي،باشوهرت صحبت كن خيلي دوستانه وبهش اطمينان بده كه دوستش داري وحاظرنيستي اون رواز دست بدي ،پيش همسرت ازبدي هاي مادروخواهرش چيزي نگو،تاشوهرت متوجه بشه اين بدي آنها يك طرفه است وتو دخالتي نداري،وقتي خونه مادرشوهرت هستي خيلي احترام آنهاروداشته باش ودرجواب بدي هاشون سكوت كن،جلوچشم آنها باشوهرت جوري رفتارنكن كه باعث حسادت آنهابشه،اگه ميتوني باشوهر،خواهرشوهرت صحبت كن واون رودر جريان دخالتهاي همسرش قرار بده،البته بامشورت وحظورشوهرت///نميدونم حرفام چقدر درسته چون خودم هنوز درباره ازدواج هيچ تجربه اي روندارم واين هارو كه گفتم چيزهايي بوده كه در زندگي ديگران مشاهده كردم///انشاالله گره مشكلاتت به حق امام زمان بازبشه/من تقريبا هرشب يس ميخونم هميشه دعاگويت خواهم بود وبراي خوشبختيت دعاميكنم///به اميدروزهايي سراسرشادي وخوشبختي براي توخواهرنازنينم

دل آشوب عزيزاز تبريز :چي شده؟چه اتفاقي براي ملتمس دعاافتاده؟معجزه براي چي؟ ازچه لحاظ حالش بده؟خواهش ميكنم جئابم روبده خيلي نگران شدم،من براش خيلي دعاميكنم ///اميدوارم هرچه زودتر حالش خوب بشه واون معجزه ايي كه منتظرش هستي اتفاق بيفته///ياعلي
113335
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 6/25/2013 5:49:55 PM
کاربر مهمان
  ******خانم محمدی
سلام وعرض ادب خدمت مادرمهربون حرف دل ........ممنون ازاینهمه مهربونیاتون....تشکر

********محتاج دعا ازتهران .....خانم صبرعزیز .....مهسای عزیز ازحرف دل(راستین گلم)....بینهایت تشکر از راهنماییتون .........صبرحلال مشکلاته .......به گفته هاتون عمل میکنم

*******جناب شهید امیرکبیر سلام .ممنون
*********دل آشوب عزیزم
سلام چی شده ؟؟؟؟.......دوستای گلم برای دل آشوب وملتمس دعا قرآن بخونید وبرای سلامتیشان دعا کنید

خانم گلاب ازتهران........سلام وعرض ادب
ازدلنوشته تون عبرت گرفتم
اجرکم عندالله

سلاااااااام گرم برملکوت عزیز وراتای نازنین وخوش اومدی هم شما هم سوگندمهربون

113334
نام: شیدا
شهر: مشهد
تاریخ: 6/25/2013 5:42:00 PM
کاربر مهمان
  اَعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ** **** بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ****
***********************************
اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد:
«لاتنسوا موتاكم فى قبورهم و موتاكم يرجون احسانكم و موتاكم محبوسون يرغبون فى اعمالكم البر و هم لايقدرون. اهدوا الى موتاكم الصدق والدعا؛

مردگان خود را در قبرهايشان فراموش نكنيد و آنها اميد به احسان شما دارند و مردگان شما محبوسند رغبت وميل در كارهاى نيك شما دارند و خود قدرت بر انجام آن ندارند. براى مردگان خود صدقه و دعا هديه كنيد»
❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ * خـتـــم قـــرآن کـــریم حــرف دل ؛ نوبت ...* ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀❀ ❀ **********
☁ جزء1 : شیدا ازمشهد
نکته:
ثواب اين نوبت به نیت دعا برای آمرزش جمیع رفتگان وسلامتی اقا امام زمان عج میباشد
113333
نام: ملتمس دعا
شهر: محتاجین به دعا
تاریخ: 6/25/2013 4:45:26 PM
کاربر مهمان
  سلام امیدوارم همیشه خوب باشید منو از دعاهاتون بی نصیب نکنید.ممنون
<<ابتدا <قبلی 11340 11339 11338 11337 11336 11335 11334 11333 11332 11331 11330 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved