شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
111632
نام: حسین
شهر: دامغان
تاریخ: 5/28/2013 9:00:26 PM
کاربر مهمان
  برای سلامتی مادر وشفای او شما را به خدا داعا کنید
111631
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 5/28/2013 7:27:47 PM
کاربر مهمان
  نام: یاصاحب الزمان ادرکنی
شهر: غربت

سلام مومن خدا!

به کجا چنین شتابان؟؟؟؟

یک نکته را خدمت شما عرض کنم!

ما همه خود را متعلق به این سایت خوب و معنوی میدانیم!

و یک ذره این سایت را از آن خود نمیدانیم!

پس با این وجود بنده و امثال بنده حق نداریم کسی را از این چنین مکانهای مقدس دور کنیم!

بنده با این گونه رفتارها مخالفیم!

بنده از شما مومن خدا میخواهم و تقاضا میکنم بمانید!

بچه های اینجا کاملا دلسوز هستند و از کمک در حق دیگران دریغ نمیکنند!

بمانید صاحب خانه کسی دیگر است!

بنده و امثال بنده در اینجا مهمان هستیم !

خدا نکند دل بنده خدایی در اینجا آزرده خاطر بشه!

اگر ناراحت شدید من از شما معذرت خواهی میکنم!یا حق

۱۰۰ صلوات بعد از نماز صبح به نیت حل مشکل شما میفرستم!یا حق التماس دعا مومن خدا!

111630
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 5/28/2013 7:06:32 PM
کاربر مهمان
 
حاج آقا سیف الدوله
حاج آقا سیف الدوله
حاج آقا سیف الدوله



رو با لباس پیامبر تو ذهنم هست

و یکم خشن چون میدونم

اصلا با من و امثال من خوب نیستن

چند تا سئوالم ازشون پرسیدم فکر کنم خیلی براشون پیش پا افتاده بود بهشون برخورد جواب
ندادن!!!

نام: آخر خط بدبختی
شهر: ...........


سلام و عرض ادب/

اگر خشونتی در رفتار یا بیان بنده دیده باشید و این قضاوت (متن بالا )را کرده باشید/

من از تک تک دوستان حرف دلی و حضرتعالی معذرت خواهی میکنم!

اللهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا! آمین یارب العالمین!
111629
نام: یزدان
شهر: ایلام
تاریخ: 5/28/2013 7:02:44 PM
کاربر مهمان
  سلام برشهیدان وبرروح الله.
وبعدسلام ودرود بی پایان به محضررهبر فرزانه.


سایت شما بسیار کامل وخوب وتاثیرگذاره.
مشکلی که این حقیر دیدم این بود که فیلم ها یاکلیپ ها اولا دیر به دیر جدی می شن وبعد اینکه تصاویرهم بسیار محدودند.


واقعا خدا خیرتون بده.آجرکم الله.

111628
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 5/28/2013 6:45:56 PM
کاربر مهمان
  نام: آخر خط بدبختی
شهر: ...........




سلام علیکم
با عرض ادب و پوزشو احترام!
سوءتفاهم پیش نیاد /ما هم مثل مردم گرفتاری داشتیم/

بچه ام مریض بود که با مریضی اون خودمم حال خوبی نداشتم/

امتحان پایان ترم هم دارم!

آمدم که بگم به کسی بر نخوره/

جناب آخر خط بدبختی /

بنده حتما سوال شما رو ندیدم و الا کوچکتر از آنم که بخوام در حق کسی جسارتی بکنم!

شکر خدا حال پسرم بهتر شده /ممنون از دعای خیر شما

از همه حرف دلیهای ناب ممنون و سپاسگزارم!یا حق التماس دعای خیر و فراوان!

111627
نام: هدی
شهر: اصحاب کهف
تاریخ: 5/28/2013 5:47:15 PM
کاربر مهمان
  مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.
مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.
دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطقمی گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...
اما.........گاو دم نداشت!!!!


زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهید ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبتان نشود. برای همین سعی کنید که همیشه اولین شانس را دریابید.
ghasedake2020.blogfa
111626
نام: لیلا
شهر: اهر
تاریخ: 5/28/2013 5:40:02 PM
کاربر مهمان
  نمیدونم وقتی فکرمیکنم همه چیزتموم شده بهم میخوره
111625
نام: آقافارسی
شهر: تهران
تاریخ: 5/28/2013 5:14:25 PM
کاربر مهمان
  امروزتواین فکربودم اگه نامزدهای اصولگراباهم متحدنشن شایدهرکدوم 3میلیون رای بیارن ولی اگه متحدشن شاید15میلیون رای بیارن.یکی به اینابگه اگه تشنه قدرت نیستیدوشیفته خدمت هستید یه فکری برافردابکنید.باهم باشید شاید بشه ولی بی هم نه نمیشه!!!!!!!!!!!
به امید طلوع خورشید حجاز(عج)
111624
نام: زهرا
شهر: ياسوج
تاریخ: 5/28/2013 5:08:34 PM
کاربر مهمان
  شهداي عزيز سلام....
خدا را گواه ميگيرم كه هميشه بيادتانم و فداكاريهاي بي نظيرتان را سپاس ميگويم ولي از همه مهمتر اينكه مگر صداي ظلمت نفسي شب هاي كميل در دنياي ما خريداري نداردو تو اي ستاره دل هرگز روشن نشو!باران چشمانت را بگذار ببارند آنق در كه سيلي عظيم بپا شود و ويران كند آنچه كه در دلهاي آكنده از غم است...اي قلم بنويس و بگو به آن هوس بازان كوچه و بازار كه عاشقان همرنگ خويش را خبر كنند تا كه از باده نوشان كوچه هاي ندبه و كميل شلمچه عشق واقعي وجنون را بياموزند..
شهدا بخدا من از تو وهمرنگ تو شرمنده ام
111623
نام: هدی
شهر: اصحاب کهف
تاریخ: 5/28/2013 4:59:03 PM
کاربر مهمان
  به رويا با خدايم گفت و گو کردم

به سوی خالق و معبود خود جانانه

رو کردم

توکل هم به او کردم

به او گفتم



زمانی را به من بخشيد ای بيتا تو ای معبود بی همتا

تو ای اميد هر نوميد

خدا خنديد و پاسخ گفت

وقت من ندارد مرز پايانی يقين اين

راز هستی را تو ميدانی

چه می خواهی بپرسی از من ای

پرسشگر دانا

تسلط يافتم بر خويش ومن پرسيدم

ای خالق

تعجب از چه چيزی از بشر داری

جوابم را بده ای خالق دانا

توانايی و دانايی

خدا در لحظه ای آرام پاسخ گفت

که انسان با شتابی سخت

ميخواهد که بگريزد ز دست کودکی هايش

برون آرد ز دست کودکی پايش

و می خواهد شتابی گيرد و گامی

گذارد نزد فردايش

به آينده

به پولی دست يابد

به پولی با بهای خستگی هايش

چه باک ار هست زخمی بر تن و

پايش

دلش خوش باد با پولی که با زحمت

به چنگ خويش آورده

دوباره پس دهد آن را به تاوان تلاش خويش

سلامت از وجودش رخت بر بسته

غم سنگين اين فرسودگی در سينه و غمخانه بنشسته

دوباره آرزو دارد

که کودک باشد وآن گوهر گم گشته برگردد

پريشان خاطر رنجور

به آينده نگاهی مضطرب دارد

و در اين حال راهی را سپارند و به سر آرند

عمری را که ارزش دارد و آدم نمی داند

غم ناداني اش از سينه اش

بيرون نمی راند

نه حالی مانده بر احوال ونه آينده ای دارد

نه بر لب خنده ای دارد

تو پنداري كه مي ميرد

دل از اين لحظه مي گيرد

تو پنداري كه هرگز زندگي گام خوشي

با او نپيموده

خدا دستان سردم را گرفت و مدتي

در لحظه اي طي شد

سكوت دلنشيني بود دل وجان را يقيني بود

دوباره پرسشي دارم خداي مهربان من تو اي آرام جان من همه روح و روان من

چه مي گويي

كدامين درس سخت زندگي بايد بياموزيم

چراغ دل چگونه يا كجا بايد بيفروزيم

نهال عشق در دل با كدامين آب مهري سبز مي گردد

خداوندا

چه پيغامي تو داري تا براي ديگران

روياي خود را باز گويم من

خدا آرام پاسخ گفت

بدانند و بياموزند

عشق جبري نيست

قياسي نيست بين مردمان در جايگاه عشق

و قلب مردمان بسيار حساس است

مبادا لحظه اي زخمي

فروآرند بر قلبي

كه طولاني شود شود آن التيامي را كه مي خواهند

اين دل سخت حساس است

لطيف و ترد همچون شاخه ياس است

بياموزند

ثروتمند آن كس شد كه در دنيا

نيازش كمترين باشد

توانايي همين باشد

وراز زندگاني هم همين باشد

بياموزند

نقطه پيش چشم هر كسي شكلي دگر دارد

نگاه هر دو انسان در جهان مانند

هم هرگز

بياموزند

كافي نيست تنها بگذرند از ديگران

و بخشش خود را

بيان دارند

بياموزند

خود را هم ببخشند و پس از آن جان

ودل آسوده مي ماند

سكوتي دلنشين تر بود

رويا همچنان زيبا

سپاس خويش را من با خدايم با

صميميت بيان كردم

و پرسيدم كه آيا هست چيزي كه

بيان داريد

خدا لبخند زد

گويي گلي در آسمان سينه ام

بشگفت

و پاسخ گفت

فقط اين را به ياد آرند من در هر

كجا هستم
beytoote.com
<<ابتدا <قبلی 11169 11168 11167 11166 11165 11164 11163 11162 11161 11160 11159 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved