اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
109062 |
نام:
زينب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/22/2013 6:11:26 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدمت خانم صبر از هفت شهر عشق نظر لطفت گفتي دعاگوي همتون هستم
/عليك السلام جناب خروش از همين دور وبرا
|
|
109061 |
نام:
فاطمه
شهر:
تویسرکان
تاریخ:
4/22/2013 5:57:08 PM
کاربر مهمان
|
خدای مهربانیهای بیبهانه، همیشه جایی در حوالی دلتنگیهای من، جاری میشوی... جاری میشوی در ابریِ چشمانم، و میباری آنقدر تا زلال شوم، میباری آنقدر که آسمانی شود هوای دلم، آنقدر که با همه روحم حس کنم داشتنِ تــــو میارزد به همهی نداشتنهای دنیا، میارزد...
|
|
109060 |
نام:
ثنا
شهر:
همدان
تاریخ:
4/22/2013 5:48:12 PM
کاربر مهمان
|
سلام،خداقوت-مطلب وبلاگ شماعالیست،اماکمی نقص دارددرباره عفت زن وحفظ حجاب بیشتر وگیراترمطلب بنویسید-متشکرم
|
|
109059 |
نام:
منتظرالمهدی
شهر:
همسایه حضرت عبدالعظیم ع
تاریخ:
4/22/2013 5:43:59 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دوستان خوبم که سربازان گمنام حضرت ولیعصر(عج)هستن... راستش دل تنگم زیادی تنگ شده واسه امام مهربونم...روز بروزداره تنگ ترمیشه ولی آقاجونم انگاردلش برامن تنگ نشده...توروخداهرکی مشهدالرضازندگی میکنه یامیخوادبره زیارت آقام منویادش نره:-( التماس دعای فراوووون...
|
|
109058 |
نام:
عاشق
شهر:
قم
تاریخ:
4/22/2013 5:43:43 PM
کاربر مهمان
|
سلام من همیشه دوستداشتم اونی باشم که خدامی خواد ولی هرسری باگناه بیشتری شرمنده خداشدم خیلی دعام کنید من خیلی ساده ام به خاطر دیگرون همه داشته هامو از دست دادم دعاکنید خدا منو ببخشه
|
|
109057 |
نام:
مرتضي
شهر:
كاشان
تاریخ:
4/22/2013 5:30:36 PM
کاربر مهمان
|
گاهي اوقات هرچه كه انسان ميخواد بهش نميرسه كاري هم دستش نيست انجام بده ازدنيا و زندگي خسته شدم ازكارم خسته شدم.دوست دارم مداح بشم اما همه منو مسخره ميكنن چون حافظه ام كمه يعني تو فكر چيزي ديگه ام اما ممنون ميشم دوستان راهنمايي كنن در رابطه با اين موضوعات دوست دارم مثل بقيه كه به هيچي فكرنميكنن منم همين رو ميخوام ببخشيد نگفتم اسمم مرتضي 21ساله از شهرستان كاشان
|
|
109056 |
نام:
شهید امیر کبیر
شهر:
وطن
تاریخ:
4/22/2013 5:10:01 PM
کاربر مهمان
|
راتا از تهران خواهرم: ما ز آغاز و زانجام جهان بی خبریم/اول و آخر این کهنه کتاب افتادست/ ****** حاج آقا سیف الدوله سلام اگه امکان داره یه استخاره برام بگیرید ******* شیدا از مشهد و سمیرا سلام ****** پله پله تا ملاقات خدا سلام انشاا...همین پله ها رو ادامه بدید میرسید به مقصد ****** زینب از سپاهان سلام انشاا... هر چه سریع شفا پیدا کنید ****** صبر از هفت شهر عشق سلام شما چطورید خوبید ******
|
|
109055 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدايي
تاریخ:
4/22/2013 4:27:18 PM
کاربر مهمان
|
سلام خوبان حرف دل*زينب عزيزم ،خانومم،جانم از خبر سلامتيتون خيلي خوشحال شدم،خدارو صدهزار مرتبه شكر*سامان خان من وچپ چپ ،اختيار داريد بزرگوار...هر چه ميخواهد دل تنگت بگو *صبر عزيز خوش آمدي،بانو اعتراف ميكنم يكي دو مرتبه از تيكه پروندن هات ناراحت شدم،بماند كي وكجا...*سميرا،شيدا،الهام ودختر گلش،عطيه،راتا،راستين ،خ محمدي،بوي سيب،كامران،سيفالدوله،غريب،مجنون مهدي،هود،هادي،خروش وخاك پاي مولا(جاتون خيلي خاليه)وبقيه دوستان حرف دل ممنون از دلنوشته هاتون.مخلص تك به تكتون هستم و دعا ميكنم به آرزوهاي قشنگتون برسيد
|
|
109054 |
نام:
فاجعه چرنوبیل
شهر:
نیروگاه اتمی
تاریخ:
4/22/2013 4:19:13 PM
کاربر مهمان
|
باسلام خدمت شما دوستان گرامی: بنظرشمابزرگترین و بدترین حادثه تاریخ کدام واقعه است و کجا وچه زمانی اتفاق افتاده است. لطفاً نظر خود را در همین سایت بنویسید. ازاینکه دیدگاه خود را دراین مورد مینویسید، کمال تشکر رادارم.
|
|
109053 |
نام:
مسافر کوچولو ( آرمان)
شهر:
مشهد الرضا
تاریخ:
4/22/2013 3:57:21 PM
کاربر مهمان
|
بسمه تعالی روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید.
|
|