شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
108312
نام: صبر
شهر: هفت شهر عشق
تاریخ: 4/11/2013 6:33:22 PM
کاربر مهمان
  السلام علیکِ یا بنت رسول الله

جلسه هفتم(7)ترجمه ومفاهیم قران کریم نمط اول
=========================================
تنبیه:
نبذ=انداختن چیزی از روی بی اعتنائی

قصیا=دور

مخاض ، مخض=درد زایمان

جاء=آمد

جذع=تنه درخت خرما

لیت=ای کاش

موت=مرگ///متُ=مرده بودم

هذا=این

کنت=بودم

نسی=فراموشی

ف=پس
_______________________________________________ااشاره:سوره مبارکه مریم،آیات22و23

فحملته فانتبذت به مکانا قصیا22

پس حمل کرد(مریم) او را(حضرت عیسی علیه السلام)پس از

روی بی اعتنائی رفت بسوی مکانی دور

فاجاءها المخاض

پس امد ان زن (حضرت مریم سلام الله علیها)را درد زایمان

الی جذع النخله قالت یالیتی متُ قبل هذا

رفت بسوی تنه درخت خرماگفت ای کاش مرده بودم قبل ازاین

وکنت نسیا منسیا

وشده بودم فراموش فراموشی سخت
________________________________

سرانجام مریم باردار شد واورا به نقطه دور دستی برد

درد وضع حمل او را بکنار تنه درخت خرمائی کشاند

(انقدر ناراحت شد که)گفت ای کاش پیش از این

مرده بودم وبه کلی فراموش می شدم. ____________________________________

توضیح:ترجمه تحت لفظی است.لغات نوشته وحفظ شود
به فعلها دقت شود که مونث است همچنین به زمان فعل
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
108311
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:31:18 PM
کاربر مهمان
 
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان

پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان

خورشید من به جانب مغرب روان مشو

قدری دگر به خاطر این آسمان بمان

مهمان نُه بهار علی پا مکش ز باغ

نیلوفر امانتی ِ باغبان بمان

ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است

ای پرشکسته پر مکش از آشیان بمان

دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند

ای هم نشین این دل بی همزبان بمان

راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو

بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان

روی مرا اگر به زمین می زنی بزن

اما بیا بخاطر این کودکان بمان

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

اینقدر بین رفتن و ماندن نمان بمان


بمان
بمان




یا زهرا س بی بی جان خیلی دوست داریم.

108310
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:26:57 PM
کاربر مهمان
 
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی

بانوی بو تراب چرا پا نمی شوی

پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست

رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی

با قطره قطره اشک سلامت نموده ام

زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی

خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو

بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی

رفتی و روی صورت خود را کشیده ای

ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی

بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند

رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی

روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد

مردم از این خطاب چرا پا نمی شوی

می میرد از تنفس دلگیر کوچه ها

این غنچه های ناب چرا پا نمی شوی




رحمان نوازنی


108309
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:23:00 PM
کاربر مهمان
 

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

فکری برای این همه خاکسترت کنی

عذر مرا ببخش، دوایی نداشتم

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

امشب خودم برای تو نان می پزم ولی

با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی

مجبور نیستی، که برای دل علی

یک گوشه ای بنشینی و چادر سرت کنی

من قبله و تو در شرف روبه قبله ای

پس واجب است روی به این همسرت کنی

زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم

تو بهتر است، فکری برای پرت کنی

ای کاش از بقیه ی پیراهن حسین

معجر ببافی و کفن دخترت کنی

من، زینب، حسن، همه ناراحت توایم

وقتش شده نگاه به دورو برت کنی



سروده علی اکبر لطیفیان



108308
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:17:38 PM
کاربر مهمان
 

مي شويمت كه آب شوم در عزاي تو

يا خويش را به خاك سپارم به جاي تو

قسمت نبود نيت گهواره ساختن

تابوت شد تمامي چوبش براي تو

گر وا نمي شدند گره هاي اين كفن

دق مرگ مي شدند ز غم بچه هاي تو

خون جاي آب مي چكد از سنگ غسل تو

خون مي چكد كه زنده كند ماجراي تو

در بود و شعله بود و در افتاد روي تو

گم شد ميان خنده ي مردم صداي تو

در بود و شعله بود و از آن در عبور كرد

هر كس كه بود نيمه شبي در دعاي تو

حالا زمان غسل تو فهميده ام گلم

روي تو را نديد كسي تا شفاي تو

تنها نه جاي دست كبودي به چهره ات

آتش اثر گذاشته بر چشم هاي تو



حسن لطفی
108307
نام: فاطمه زهرا
شهر: خراسان
تاریخ: 4/11/2013 6:16:21 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان عزیز
ممنون میشم دعا کنید بتونم به موقع پایان نامه مو تحویل استادم بدم.
درس خودندن رو دوست دارم ولی بعضی مواقع واقعا سخته مثل الان.یرای همه دانشجویان دعا میکنم موفق بشن.منتظر دعاهاتون هستم.
یاعلی
108306
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:14:10 PM
کاربر مهمان
 
جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسماء برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درون آن
با چند تخته چوب برایم درست کن

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثل شروع زندگی مرتضی و من
بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنس هیزمی که در خانه سوخت ،نه
از چند چوب و تخته محرم درست کن

طوری که هیچ خون نچکد از کناره اش
مثل هلال لاله کمی خم درست کن




سرو ده ی رضا جعفری



108305
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:11:16 PM
کاربر مهمان
 
هیچکس نیست که دستی به دعا بردارد
یا که باری ز سر شانه‌ی ما بردارد

هرکه زخمی به تن از خیبر و خندق دارد
آمده تا که از این خانه دوا بردارد

حُرمت خانه‌ی ما حُرمت بیت‌الله است
فاطمه با پدرش شأن برابر دارد

آنقدر زود درِ خانه پر از آتش شد
که نشد صاحب این خانه عبا بردارد

پسری شد سپر و مادری از پا افتاد
فضه آمد که مگر فاطمه را بردارد

سوره‌ی کوثر حیدر سر راه افتاده
کاش پا از سرِ قرآنِ خدا بردارد

با پرِ زخمیِ خود راهِ سپاهی را بست
که علی را ببرد خانه و یا ... بردارد




سروده ی محمد بختیاری



108304
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:08:39 PM
کاربر مهمان
 
آئینه دار ام ابیها صبور باش
زینب در این دو روزه‌ی دنیا صبور باش

دنیا اسیر درد و غم بی ملالی است
در این سکوت سرد تماشا صبور باش

بابا که نیست هر چه دلت خواست گریه کن
اما کنار غربت بابا صبور باش

این روزهای غرق محن با برادرت
یا صحبتی ز کوچه مکن یا صبور باش

حرفی نزن ز پهلوی زخمی مادرت
در این غروب عاطفه تنها صبور باش

کار من از طبیب و مداوا گذشته است
انگار رفتنی شده زهرا صبور باش

گاهی دلت بهانه‌ی مادر که می کند
بر سر بگیر چادر من را صبور باش

امروز تازه اول راهست دخترم
فردا که پر کشیدم از اینجا صبور باش

یک روز می روی به بیابان کربلا
بر تل بیقراری و غمها صبور باش

خورشید خون گرفته‌ی من پیش چشم تو
بر روی نیزه می رود اما صبور باش

بر حنجر بریده بزن بوسه جای من
اما به خاطر دل زهرا صبور باش

این آخرین وصیت مادر به زینب است
تا جان به پای مکتب مولا صبور باش

از کربلا به بعد علم روی دوش توست
روح حماسه ! زینب کبری ! صبور باش

سر


وده ی یوسف رحیمی

108303
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 4/11/2013 6:05:59 PM
کاربر مهمان
 
بگذار ببینیم همه، پا شدنت را
آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

نورانیتم بسته به نورانیت توست
پنهان مکن ای فاطمه! "زهرا" شدنت را

زهرا ! گره ام باز شد اما گره ات نه
پیچیده نوشتند معما شدنت را

طفلان تو با گریه به سجاده نشستند
امروز که دیدند مهیا شدنت را

دیروز تمام بدن تو سپرم شد
امروز تماشا شده ام تا شدنت را

نزدیک سه ماه است که یک گوشه می افتی
بگذار ببینیم همه ، پا شدنت را




سروده ی علی اکبر لطیفیان

<<ابتدا <قبلی 10837 10836 10835 10834 10833 10832 10831 10830 10829 10828 10827 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved