شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
107022
نام: محمدمهدی
شهر: ;کرمانشاه
تاریخ: 3/18/2013 8:47:42 PM
کاربر مهمان
  چرا مسئولین به چیز هایی که میگن عمل نمیکنند.
107021
نام: ...
شهر: آذربایجان غربی
تاریخ: 3/18/2013 6:50:56 PM
کاربر مهمان
  سلام
نمیدونم چطوری شروع کنم وچی بگم،فقط میخوام بگم که ازشهدا میخوام دوباره منو دعوت کنن...دلم بدجوری هواشونو کرده..دفعه اولی که اومدم شیطنت اجازه نداد بفهمم که کجا اومدم فقط یه بار دیگه ازشون میخوام دعوتم کنن
107020
نام: مهشید
شهر: دلتنگی
تاریخ: 3/18/2013 6:10:16 PM
کاربر مهمان
  سلام بچه ها امیدوارم همه تون سالی پر از نشاط وسلامتی داشته باشید و هر کی اومد توی حرف دل فقظ از موفقیت و خوشی هاش بگه . منم دارم میرم توی تعطیلات نیستم حلال کنید اگه کسی رو ناراحت کردیم از همتون التماس دعا دارم خیلییییییییییییییییییی
همسر مهناز از تنهایی خیلی برای مهناز جون دعا میکنم امیدوارم خوش خبر باشی بعد از تعطیلات.
بچه ها بایییییییییییییییییییییییییییی دوستتون دارم خیلییییییییییییییییییییییییییییی
107019
نام: صبر عجول
شهر: هفت شهر عشق
تاریخ: 3/18/2013 5:54:42 PM
کاربر مهمان
  سلام بربهار،سلام برگل نرگس اما نازنین بگو چرا زمستان
می آیی؟سلام برشهیدآوینی تو چرا بهار کوچ کردی؟چرافکه نازنین؟میخواستی بگویی فکه یعنی جدا شدن!ومن ازجسم جداشدم وبهار روح را آغاز کردم.آه ای خدا!این چه غمی است درونم نهادی؟میدانم متعالی است می دانم ره به سوی تو دارم اما...باشد منتظر میمانیم .منتظر گشایش .شاید مانند گل نرگس در زمستان سرد برویی
===================================
بهار آمد،بهارآمد،بهار مشکباز آمد
نگارآمد،نگارآمد،نگار بردبارآمد
همی زدچشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
========================================
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ماچه دیدی
======================================
حرف دلیهای عزیز همه غمها را رها کنید وبرخیزید که:
برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج بنفشه درطبق نه
منقل بگذار در شبستان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
======================================
حرف دل شادی وطرب ورقص کنید که:
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد مصر و شکر به رقص آ
=======================================
سال 1392 برهمگان مبارک
107018
نام: زهرا
شهر: انتظار
تاریخ: 3/18/2013 3:48:27 PM
کاربر مهمان
  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از خدا می خوام همه رو حاجت روا کنه و حاجت من رو هم براورده کنه ، دوستان برام دعا کنین
107017
نام: آرزو
شهر: امید
تاریخ: 3/18/2013 3:16:30 PM
کاربر مهمان
  سلام ودرودخداوندبرحضرت محمد وال پاکش....سلام دوستان حرف دلی مدیریت محترم حرف دل.خوبین؟؟؟####روزگارتلخ ازمردادسرد اگر کسی باشم چشم حتمابراتون دعامیکنم.من هم بهترین ها روبراتون ارزومیکنم خواهرم.امیدوارم سالی سرشار ازآرامش وسلامتی درپیش داشته باشین.....التماس دعا
107016
نام: م.ر.ج
شهر: كاشان
تاریخ: 3/18/2013 2:54:10 PM
کاربر مهمان
  دلم از خودم خيلي گرفته!!!
آخه اين همه سال زندگي...!!!
همش مايه ي شرمندگي امام زمان...!!!
دارم حس ميكنم كه رفقام دارن آسموني ميشن و من دارم جا ميمونم!!!
رفقاي خيلي خوبي دارم!!!
خدايا تو كمكم كن اينده ام مثل گذشتم خراب نشه...
خدايا كمكم كن تا بتونم دل امام زمان رو مثل شهدا بدست بيارم...
107015
نام: باران
شهر: تبريز
تاریخ: 3/18/2013 2:34:26 PM
کاربر مهمان
  نمیدونم دنیا خیلی نامرده.زمونه زمونه بدیه.به کسی نمیشه اعتماد کرددلبستن غلطه راه رفتن باعشقت جرمه.بوسیدنش گناه درحالیکه بهترین چیزعشقه
خیلی دنیای مزخرفیه
107014
نام: جعفر نائینی محمدی
شهر: پیشوا
تاریخ: 3/18/2013 2:14:54 PM
کاربر مهمان
  خونين چو برگ شقايق
تقدیم به جانبازان شهید ومظلوم فرمانده عزیزم حاج احمد پاریاب
پادگان عشق ، دوکوهه....
اواخر بهمن ماه بود آب وهوای لطیف وبا طراوت جنوب بسیار دل نشین شده بود ما تازه از خط مقدم موسیان به پادگان دوكوهه آمده بودیم ،دو كوهه بهترین جا برای تجدید قوا ی جسمی وروحی بود.روزها مشغول گذراندن كلاسهای نظامی و رزمی و یا عقیدتی بودیم تا اینكه فرمان رسید در كنار این كلاسها و رزمایشهای شبانه و راهپیمائی های روزانه ،كلاس مبارزه ودفاع از گازهای شیمیایی نیز برقرار شده است . دشمن در عملیات قبل از این سلاح خطر ناك استفاده كرده بود وخیلی از عزیزان ما را به شهادت رسانده بود و به همین خاطر آموزش آن برای همه اجباری شد.دوره سختی بود از همه بدتر اتاق گاز بود كه باید با ماسك به داخل یك كانكس میرفتیم تا از نحوه استفاده از ابزار این مواد، مطمئن می شدیم و چون تجربه نداشتیم، حسابی گاز اشك آور میخوردیم ،..
بالاخره خبرآمد كه عازم اردوگاه جدید هستیم. تا غروب آن روز وسایل را جمع كردیم از تسلیحات، تجهیزات را تحویل گرفتیم به سر جمع وسایل نظامی رزمندگان یك كیسه ماسك وجعبه كمكهای اولیه اضافه شده بود كه این خود بار زیادی می شد وناچار همه جا ودر همه حال باید این تجهیزات همراه مان باشد.
اتوبوسها آمدند بچه ها در حال وداع با دوكوهه بودند چنان گریه وزاری می كردنند كه انگار دیگر به آنجا برنمی گردند.البته بعضی ها حق داشتند ...
دوکوهه را شاهد میگیرم بر نجوای شبانه مجاهدان راه خدا ،شبهایی که بچه ها برای اقامه نماز شب صف میكشیدند و سحر گاهانی که با مناجات مسجد كوفه حضرت علی (ع)با صوت برادر نورائی دریاد دوکوهه مانده است ...
چه کسانی در این میقادگاه معنوی از زمین به آسمان پرواز كردند ...
رد پای مردانی بزرگ كه همه هستی خود را فدا كردند، هنوز هم روی خاک دوکوهه دیده می شود...
چند ساعت بعد به اردوگاه جدید رسیدیم سریع چادرها را برپا كردیم این منطقه جفیر نام داشت .كه یک دشت بزرگ بود. چند روز آنجا مستقر بودیم، رفت آمدها خیلی زیاد شده بود گاهی وقتی هواپیمای دشمن مارا از پذیرایی بی نصیب نمی كرد،تا یگ روز نزدیک غروب آفتاب كه دلهای همه گرفته بود ،خبردادند امشب انتظار بسر خواهد آمد .همه با شوق فراوان به استقبال نماز مغرب وعشا رفتند وبعداز نماز كار را توجیه شدند.
عملیات در منطقه هورالهویزه با نام عملیات بدر انجام خواهد شد و اینكه محل كار واحد ما خیلی محدود است وباید نوبتی وارد كار شد.گروهها بابت اینگه كدام اول بروند با هم بحث وجدل می كردند،در نتیجه قرارشد هر گروهی را كه فرمانده انتخاب كرد شب اول بروند.شام مختصری خوردیم. قسمت ما بود كه اول حركت كنیم ،تا جایی كه مقدور بود با ماشین رفتیم از جایی كه دشمن دید داشت پیاده به طرفت نقطه رهایی به راه افتادیم .در مسیر برادران گروهان شهادت كه آن شب خط شكن بودند را دیدیم . برادران گردانهای كمیل ومالك وحمزه هم پشت خاكریزها آماده دستور بودند.قرار بود ما با خمپاره چریكی کارکنیم بنابراین باید بعداز باز شدن معبرها وارد كار میشدیم، به همین خاطر در یك سوله مستقر شدیم .واقعا محل كار خیلی كوچك بود ،كلا یك كانال كه رفت وآمد دو سه نفر به سختی انجام میشد ،به هر سختی ومشقتی بود تا روشن شدن هوا كاربا موفقیت انجام شد . نگهداری این منطقه با توجه به اینكه همه اطراف را آب در برگرفته بودوتردد وجابجا كردن امكانات وتجهیزات بسیار سخت وتقریبا نشدنی بود .نیروهای اسلام مقاومت می كردند وامان دشمن را با كمترین تجهیزات وفقط با توكل به خدا وائمه اطهار(ع) بریده بودند . د
107013
نام: علیرضا باقری
شهر: تهران
تاریخ: 3/18/2013 1:49:52 PM
کاربر مهمان
  سلام
من دیروز ازمناطق جنگی اومدم واقعا مامدیون شهداهستیم من خیلی دلتنگ اونجام بااینکه یه روز گذشته اما خیلی داغونم
دعاکنید قسمت بشه اونایی که شهادت ارزوشونه به ارزوشون برسن

ولایت ولایت تموم ابرومه ابرومه
شهادت شهادت رویای ناتمومه ارزومه
<<ابتدا <قبلی 10708 10707 10706 10705 10704 10703 10702 10701 10700 10699 10698 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved