شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
106492
نام: مرتضی بهاری زینی بگلو
شهر: تبریز
تاریخ: 3/10/2013 5:31:33 PM
کاربر مهمان
  جانم فدای سیدعلی فرزندفاطمه الزهرا
106491
نام: هود
شهر: تبریز
تاریخ: 3/10/2013 5:27:13 PM
کاربر مهمان
  زعفر (جعفر)جن میگوید وقتی یکی از یارانم به من خبر آورد که یکی از فرزندان علی بن ابی طالب در محاصره دشمن است ودشمنان در حالی که صد برابرنددر مقابل ایشان اند.با شش هزار نیرو به سرعت خود را به دشت نینوا رساندیم .امام را در حالی که خسته از مبارزه بسیار زخمی بودند وبا هر نفس از زره اش خون بیرون میامد دیدیم که فریاد میزد آیا یاری رساننده ای برای ما نیست؟
فرشتگان بسیاری با هزاران نیرو اطراف امام بودند واز کاینات نیز نیروهای بسیاری درخدمت امام حاضر بودند
فرشتگان به ما اجازه نزدیک شدن ندادند. بعد از موعظه امام حسین به شمشیر خود تکیه دادند وبا گوشه چشمی به ما نگاه کردند اجازه نزدیک شدن یافتیم. بعد از سلام از امام خواستیم اجازه دهد در رکاب ایشان مبارزه کنیم ولی امام فرمودند شما دیده نمی شوید این جنگ عادلانه نخواهد بود.گفتیم به هیئت آدمی در میاییم ولی فرمودند زحمتی برای شما نیست.برای ما عزاداری کنید. با دستور ایشان برگشتیم. تا اینکه خبر شهادت ایشان به مارسید .(ببخشید خودم اینو خیلی دوست داشتم گفتم شما هم بدونید)
واسه لطف نگاه مهربونت غریبو آشنا فرقی نداره
مجنون مهدی برادر غریب ایشالا که نسل کوفی صفتان منقرض شده :شما بوی کربلایی داری بوی سیب وعطر محمدی
106490
نام: reza
شهر: karaj
تاریخ: 3/10/2013 5:01:55 PM
کاربر مهمان
  salam be dootan aziz va momen. be donbale nohe karimi hastam ke ghesmati az oon ine: تیغ بران عمو به لبش نام عمو نظرش چشم عمو و .... هستم لطفا راهنمایی کنید.
106489
نام: مریم
شهر: تهران
تاریخ: 3/10/2013 5:01:06 PM
کاربر مهمان
 

الهی به امید تو.......

سلام به همه بزرگوارهای حرف دل

سلام به خروش عزیز.....کجایی پهلوون؟

106488
نام: تنها ترین تنها
شهر: دل
تاریخ: 3/10/2013 4:44:08 PM
کاربر مهمان
  با سلام به تمامی دوستام که اول امیدوارم سالی که داره میاد سالی خوب و خوش باشه براتون و به بهترین ارزوهاتون برسید بعد یه سوال اینکه آیا شما هم تایید میکنید اگر فرض یکی کسیو دوست داره البته نه دوست پسری یا دختری نه فرض یه خانم یا آقای متشخص و دوست دارید و براش احترام قائلید آیا او نیز نسبت به شما اینچنینه آیا این جمله صحت داره که هر حسی نسبت به کسی داشته باشید اونم همین حسو نسبت به شما داره
106487
نام: ع-ز-ل
شهر: قائمشهر
تاریخ: 3/10/2013 4:39:19 PM
کاربر مهمان
  سلام
من وقتی توی خیابان راه میروم وعکس شهیدی را میبینم شرمنده شهدا می شوم.شهدا رفتن درراه اسلام و دین ولی ما ماندیم برای بردن آبروی دین.شهدا رفتن برای حجاب ولی ما ماندیم بی حجاب.من از روزی که به مناطق جنگی سفر کردم حالم عوض شد شهدا منو تکون دادن فکر کنم تنها جایی که می شود از همه چیز دور بشیم و دل به خدا ببندیم، تنها جای معنوی ایران برای آدم شدن ،آدم شدنا!فقط انسان خودش باید بخواد.
106486
نام: مریم
شهر: زنجان
تاریخ: 3/10/2013 4:38:20 PM
کاربر مهمان
  چیزی نداریمبگیم.شمابفرمایید....!!!
106485
نام: فاطمه*
شهر: مشهد*
تاریخ: 3/10/2013 3:48:30 PM
کاربر مهمان
  چندوقیه خسته ام ازاین دنیاوآدماش خسته ازحرفای تکراری خسته ازحرفای مزخرفی که مردم دائم توگوش هم میگن خسته ازحرفایی که دوستام سرکلاس میزنن که جزاسم پسر,آخرین مدل لباس و...چیزی توش نیست دلم خدایی شدنومیخواداون چیزی که الان هیچکس دنبالش نیست دلم پاک بودنومیخواددلم شهیدوشهادتومیخواد دلم اون پاکی وصداقت شهدارومیخواد.دلم خیلی چیزامیخواد ولی خب رسیدن به ایناسخته خیلی هم سخته.بچه هادلم میخوادکمکم کنیدتااون چیزی بشم که میخوام...التماس دعا

خستگی راتوبخاطرمسپارکه افق نزدیکست وخدایی بیدارکه به عشق توهمه حادثه هامی چیندکه به یادش باشی وبدانی که همه بخشش اوست وهمینش کافیست...
106484
نام: سامان
شهر:
تاریخ: 3/10/2013 3:42:38 PM
کاربر مهمان
  گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد!...
106483
نام: سادات حسینی
شهر: تهران
تاریخ: 3/10/2013 3:41:35 PM
کاربر مهمان
  سلام اقای سیف االدوله بله مشکلم شدیدا حاده!امااین که باشماصحبت کنن پدرم بی فایده است اخه یکی ازفامیلامون روحانی هستند با پدرم صحبت کردند امافایده نداشت!فقط برام دعاکنین

سلام اقای هود
ممنونم از راهنماییتون انشاالله این کارو انجام میدم فقط برام دعاکنین
<<ابتدا <قبلی 10655 10654 10653 10652 10651 10650 10649 10648 10647 10646 10645 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved