شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
106412
نام: محمد
شهر: ...
تاریخ: 3/9/2013 5:20:13 PM
کاربر مهمان
  سلام خدا
ما خیلی مخلصیم
آقا خیلی سخت شده، نمیدونم می تونم تحمل کنم یا نه
خیلی سخته
ای کاش یکی بود که بهم کمک می کرد یکی که حداقل میتونستم باهاش صحبت کنم. ولی هیچ کس رو جز تو ندارم تنهای تنها فقط تو هستی
کمکم کن
دوست دارم خیلی خیلی زیاد
106411
نام: امیدم به خدا
شهر: انتظارفرج
تاریخ: 3/9/2013 4:49:59 PM
کاربر مهمان
  سلام: بوی سیب
آقاسیف الدوله
وشیداجان از مشهد
ممنون که راهنماییم کردید داشتم میمردم نمیدونستم چیکار کنم دلم ازشون رنجیده ولی خودتونو تواین موقعییت قرار بدید اصلا نمیرفتید باشه میرم ولی من الان شکستم از خودم بدم میاد اززندگی لعنتی بدم میاد از دنیابدم میاد از ظلم بدم میادخدایا کجایی؟؟؟؟
چرا جوابم نمیدی اینقدر ازم بدمت میاد چشام میسوزه دیگه ازدنیا خسته شدم توانش ندارم
خواهش میکنم برام خیلی دعا کنیدشاید دعای شما خوبان بگیره.
106410
نام: مرتضی بهاری زینی بگلو
شهر: تبریز
تاریخ: 3/9/2013 4:49:50 PM
کاربر مهمان
  حرف دل من خاطرات درمورد شهید مهدی باکری فرمانده پرآوازه لشکر31عاشورا وافتخارآذربایجان
زمانی که شهیدباکری شهردارارومیه بود روزی برایش خبر آورندکه براثربارندگی زیاد،دربعضی نقاط سیل آمده است . مهدی گروه های امدادی رااعزام کرد وخودش هم به کمک سیل زدگان شتافت .درکنارخانه ای ،پیرزنی به شیون نشسته بود ،آب واردخانه اش شده بودوکف اتاق هارا آب گرفته بود،درمیان جمعیت ،چشم پیرزن به مهدی باکری خیره شده بودکه سخت کارمی کرد ،پیرزن به مهدی گفت :((خدا عوضت بدهد،مادر،خیرببینی ،نمی دانم این شهردارفلان فلان شده کجاست ،ای کاش یک جو غیرت شمارا داشت))....وآقامهدی خنده ای کرد وگفت :راست می گویی مادر !ای کاش یاد می گرفت.
106409
نام: سامان
شهر:
تاریخ: 3/9/2013 4:38:17 PM
کاربر مهمان
  با سلام سر درگم)
اين مسائل رو در اول نگفتيد اما شاهد و ناظر خداوند متعال مي باشد قاضي اوست و ما از چيزي اطلاع نداريم كه درست يا نادرست بودن اونرو حكم بديم در چنين جايگاهي نيستيم اما در ابتداي امر چه بسيار خوبه كه انسان تحقيقات لازم رو اجام بده يعني از محل كار ، خانواده در محل و افراد و كساني كه مي توانند كمك كنند حرف شما هم درست انسان با اميد به آينده و اميد به خداوند هست كه ميتونه اين راه پر از فراز و نشيب رو ادامه بده اما طلاق توافقي معظل بسيار بزرگي شده افرادي رو سراغ دارم كه اصلا زندگي نكردند يعني مشكلي ندارند امااز همون اول بسم الله دنبال طلاق هستند خدا به ما رحم كند مطلب شما رو يكي ديگه در اين سايت داشت ولي فقط همون حرف شما كه گفتيد به خانواده ناسزا مي گفت از هم جدا شدن اينها واقعا مشكل نيست زندگي يعني درك همديگر جاهايي كه طرف مقابل ضعيفه ما پوشش بديم و هر جا خودمون نتونستيم اجام بديم طرف مقابل پوشش بده نميدونم چي بگم
106408
نام: سردرگم
شهر: ویرانه دنیا
تاریخ: 3/9/2013 4:35:13 PM
کاربر مهمان
  خدایا
چه کنم؟؟؟؟
دائم دارم می گم به پدرو مادرم که حلالتون نمی کنم
شما بین زنو شوهر جدایی انداختید

اون خیلی بد حرف می زد و کاری کرده بود و می گفت باید پدرت بیاد از من معذرت خواهی کنه

دیگه این وضع که پیش اومد خانوادم گفتن طلاق اون تازه به خودش اومد و خودشو به این درو اون در می زد تا همه چیزو درست کنه

اما همین که حرف تو مردم افتاد این مردم از خدا بی خبر همه می گفتن طلاق بگیر خودتو راحت کن

حالا هم همش به مادرم می گم شما منو بدبخت کردید
مادرم هم همش می گه هرکی باعث طلاق بود خدا جوابشو بده
داغون شدم
دارم می میرم
خدایا من طاقت این روزا رو ندارم
تورو قسمت می دم به ولایت علیت زود مرگمو برسون
به خودت قسم دیگه از سردرگمی نمی دونم چیکار کنم
خیلی آشفتم





همه برای مرگم دعا کنید التماستون می کنم
106407
نام: ........
شهر: ........
تاریخ: 3/9/2013 4:30:29 PM
کاربر مهمان
  آرزوي بوسيدن اين خاك در آن لحظه را ديگر بايد به گور برم.
به تلافي عهدي كه شكستم تا ابد بايد در حسرت فرصتي كه گذشت بسوزم.
امشب تو ماه بدر باش همين برايم كافي است.
106406
نام: مجنون مهدي(عج)
شهر: كوفه....
تاریخ: 3/9/2013 3:57:51 PM
کاربر مهمان
  نام: سردرگم
شهر: ویرانه دنیا


خواهربزرگوار سلام عليكم:

طلاق دراين شرايط پايان كار وبهترين روش نمي تواند باشد چه بسا شرايط دشوارتري نيز بعد ازقصد طلاق درزندگيت آشكارشود ضمن اينكه عواقب ناگواري نيز به لحاظ شرايط اجتماعي زمان ازلحاظ روحي وجسمي نيز تهديدتان مي كند.وهمچنين نبايد كاري ازشما سرزند كه مقدمات ناراحتي ودلخوري والدين مهيا شودكه كوچكترين نارحتي وحزن اندوه آنان ازسوي فرزندان يقينن تاثيرگذار خواهد بود در وسعت رزق وروزي معنوي ومادي.
توكلت به خداوند باشد وقلبت را ازمهر ومحبت مولا امام زمان (عج)لبريز كن وازاو بخواه برايت دعا كند وراهگشايت باشد.

التماس دعاي فرج
106405
نام: سردرگم
شهر: ویرانه دنیا
تاریخ: 3/9/2013 3:19:36 PM
کاربر مهمان
  سلام
برادر سامان و بقیه دوستان لطفا راهنماییم کنید

شما با مواردی که گفتم باز طلاق من رو اشتباه می دونید

من اصلا حال خوبی ندارم دائم خودم رو مورد سرزنش خدا می دونم

من خیلی تلاش کردم خانوادم به من گفت اگر تو بخوایی ازدواج کنی باید قید مارو بزنی
من خیلی با پدرو مادرم دعوا کردم ولی واقعا دلیل قانع کننده برای ادامه زندگی نداشتم
همین الان هم دائم مادرم رو سرزنش می کنم و کارم فقط گریه است

پدرم گفت اگر می خوایی ازدواج کنی با دست روحانی مسجد تو رو تحویل می دم و دیگه باهات کاری نداریم

خیلی تو بد موقعیتی هستم به همین دلیل قرآنو باز کردم تا با خدا حرف بزنم
خوندن سوره طلاق آرومم کرد
اینکه شاید گاهی طلاق مصلحت خداوند باشه

و اینکه من که گفتم از قبل هم خواستگار نداشتم بسیار عجولانه انتخاب کردم
خیلی حالم بده
من دو خواهر از خودم کوچکتر هم دارم(۲۵ ساله و۱۹ ساله)
من ۲۷ سالمه خیلی امید به ازدواج دوباره ندارم
نه خودم نه خانوادم
الان وقتی می رم مهمونی هرکس منو می بینه می گه ازدواج چیه
همین طوری زندگی کن
احساس می کنم حتی اطرافیانم هم امیدی به ازدواج دوباره من ندارن
به همین دلیله که خیلی حالم بده
من از تنهایی متنفرم
از بچگی عادت به این داشتم حتما دوستی صمیمی در کنارم داشته باشم
آدما بعد از طلاق خودشو نو به امید تشکیل یه زندگی جدید احیا می کنن ولی من حالم بده
چون اصلا این امیدو ندارم
106404
نام: سامان
شهر: سامان
تاریخ: 3/9/2013 2:57:30 PM
کاربر مهمان
  سلام اين روزها چي شده هر كي تا بله نگفته خداحافظ چي به ما گذشته كه با مشكلات كوچك زندگي نمي توانيم كنار بياييم و اونها رو حل كنيم بجاي حل مسئله زندگي دنبال پاك كردن همه اون هستيم مي خوايم خوشبخت باشيم نميدونيم كه در لحظه اي كه هستيم خوشبخيم به دنبالش ميگرديم من برام توجيه نميشه چرا اينقدر زندگي رو دست كم مي گيريم (مريم 876 / سردر گم
106403
نام: سردرگم
شهر: ویرانه دنیا
تاریخ: 3/9/2013 2:43:40 PM
کاربر مهمان
  سلام
مریم از 867
ممنونم .امیدوارم خدا برای تو و همسرت بهترینها رو رقم بزنه

سامان

ممنون از نظرتون ولی من بسیار همسرم رو دوست داشتم به همین دلیل عیوبش رو نمی دیدم
مثل
1-اعتیاد به شیشه که قبلا داشته و ترک کرده بوده و به خواستگاریم اومده بود و به ما نگفته بود. وبعضی از دوستانش می گفتن باز هم گاهی لغزش داره

2-اخلاق بسیار بد که اصلا احترام کسی رو نگه نمی داره به حدی که تو فامیل رفته بود و به پدر فحش و ناسزا گفته بود

3-برای اینکه من همیشه در مقابل خواسته هاش چشم بگم منو تهدید به طلاق می کرد و بعد پشیمون می شد


من با این حال باز از کلمه طلاق می ترسیدم و نمی خواستم طلاق بگیرم و اون هم نمی خواست دختری مثل من رو از دست بده .همیشه از حجابم تعریف می کرد و اینکه با بد خلقی هاش کنار می اومدم




و در ضمن من به صورت توافقی از همسرم جدا شدم مهریه و نفقه رو به طور کامل بخشیدم و تمام کادوها و طلاو تمام چیزهای که همسرم برام خریده بود پس دادم
تا طلاقمو داد
پدرم برای اینکه اون راضی به طلاق بشه
مهریه و نفقه اجرا گذاشته بود ولی بعد که راضی شد همه چیز را بخشیدیم

و کلی هزینه هم از جیب کرد برای دادگاه و وکیل
<<ابتدا <قبلی 10647 10646 10645 10644 10643 10642 10641 10640 10639 10638 10637 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved