شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
10542
نام: اعظم
شهر: بندرعباس
تاریخ: 8/11/2005 5:45:14 PM
کاربر مهمان
  پیشرفت می کنم
10541
نام: یعقوب
شهر: بوشهر
تاریخ: 8/11/2005 5:02:04 PM
کاربر مهمان
  زن میخواهم کارندارم ماشین میخواهم
10540
نام: دوست
شهر: ايران زمين
تاریخ: 8/11/2005 4:58:19 PM
کاربر مهمان
  بسمه تعالي
سلام دوستان
و امادر مورد چت با نامحرم در اسلام كه يكي از دوستان سوال كرده بودند نكاتي به نظر اين حقير رسيد كه وظيف ديدم بيان كنم :
۱-دراين مورد و ساير موارد كه به حلال و يا حرام بودن موضوعي مربوط است بهتره به اهل فنش مراجعه كنيم و از انها سوال كنيم شبهه بايد در محل خودش مورد بررسي قرار بگيره تا به طور تخصصي جواب داده بشه
من از مرجع تقليدم فتوا گرفتم و مسئلش رو پرسيدم و شما هم بهتره از مرجع تقليدتون سول بفرماييد .
۲-نظر شخصي اين حقير اين است كه ما از طريق چت با نامحرم ببينيم هدفمون چيه ؟مااز اين طريق به چه معارفي ميرسيم كه از طريق غير از چت با نامحرم نميتونيم بهش دست پيدا كنيم ؟!!!ايا ارزش ريسك دارد ؟چه كسي تضمين ميكند كه ما به گناه كشيده نميشويم واين سراغازي براي گناهان ديگر نيست ؟
ايا شيطان اين دشمن قسم خورده ضمانت ميكند ؟!!!!
۳-يادمون باشه كه شيطان قدم به قدم پيش مياد به خصوص در مورد افراد مذهبي .خيلي با حوصله و مهندسي وار عمل ميكنه .گام به گام مياد جلو پس حواسمون باشه در همون قدمهاي اوليه پاش رو ببنديم و اجازه نديم بيشتر بيادش جلو هر چه اين نفس اماره ميدان را خالي ببينه بيشتر و مهياتر مياد جلو ..
۴-به خودت مراجعه كن ببين ايا از موقعي كه با نامحرم چت ميكني صحبت و ارتباط با نامحرم درموارد غير ضروري برات راحتتر نشده ؟!!!ايا تاثير داشته يا نه
يادمون باشه گاهي تاثيرش در ممون لحظه احساس نميشه
۵-كاري كه ديگرون در اين قسمت و يا چت رومهاي مذهبي انجام ميدهند براي ما ملاك عمل نيست كه حلال ويا حرام بودن را بر اساس ان مشخص كنيم .بلكه همون طور كه عرض كردم بايد به اهلش مراجعه كرد .
اين رو هم بگم كه من از درد دلهايي كه مخاطبش خداست و بعدش به ارتباط به نامحرم ميكشه هر چند از طريق ايميل به شدت متنفرم .بدم مياد اسم خواهر و برادر ديني روي رابطمون بزاريم و با اون در مود مسائل معنوي ومذهبي بحث كنيم .اخه مااز اين رابطه ميخوايم به چي برسيم كه از طريق ديگه به دست نمياد فقط كافيه نيت كني و بگي اي خدا من به خاطر تو از رابطه با نامحرم حتي از طريق جت و ياايميل درست بر ميدارم خودت يه نفر رو برام برسون تا بدون اينكه شبهه رابطه بانامحرم دران مطر ح باشد مشكلم را حل كنه و راهنماي من باشه اون وقت ببينيد خدابه پاس اين كارمون چه نظر هايي كه به ما نميكنه .
۶-ارزش وقت و عمرماكه در مورد اون در اخرت ازش سوال ميشه خيلي خيلي بيشتر از اونه كه با مسائل بيهوده و شبهه ناك تلف بشه .
۷-من چون اين مطالب را خوندم وظيفه ديدم در حد وسعم جواب گوئي داشته باشم و مخاطب اول حرفم هم خود روسياه و گنهكارم هستم .
۸-يادمون باشه الگوي ما در زندگي اهل بيت عليه السلام هستند .
10539
نام: ۱۱۰
شهر: ۱۱۰
تاریخ: 8/11/2005 4:34:56 PM
کاربر مهمان
  برای شادی روح امام رضا ع بلند بفرست صلوات
10538
نام: جواد
شهر: یزد
تاریخ: 8/11/2005 4:22:44 PM
کاربر مهمان
  میروم گوش میدهم به سکوت
چه صدایی است این همیشه سکوت
10537
نام: فاطمه سمیاری
شهر: تهران
تاریخ: 8/11/2005 4:00:58 PM
کاربر مهمان
  خبر از اینده
10536
نام: علی
شهر: تبریز
تاریخ: 8/11/2005 12:44:59 PM
کاربر مهمان
  سلام
امروز دلم تنگ شده بود نمی دونم برای چی؟؟؟برای همین به این سا یت پناه اوردم.یدونه داستان براتون تعریف می کنم و زحمتو کم می کنم
پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت .

پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هربار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي .

روز اول ، پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد . طي چند هفته بعد ،

همان طور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند ،

تعداد ميخ هاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد . او فهميد كه كنترل عصبانيتش آسان تر از

كوبيدن ميخ ها بر ديوار است ...

بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد . او اين مسئله را به پدرش گفت

و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند ،

يكي از ميخ ها را از ديوار در آورد .

روز ها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخ ها را از

ديوار بيرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت :

« پسرم ! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي .

اما به سوراخ هاي ديوار نگاه كن . ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود .

وقتي تو در هنگام عصبانيت حرف هايي مي زني ، آن حرف ها هم چنين آثاري به جاي مي گذارند .

تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري .

اما هزاران بار عذر خواهي هم فايده ندارد ؛ آن زخم سر جايش است .

زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است .»

تا درود دیگر بدرود
یا حق
10535
نام: علی
شهر: تبریز
تاریخ: 8/11/2005 12:44:20 PM
کاربر مهمان
  سلام
امروز دلم تنگ شده بود نمی دونم برای چی؟؟؟برای همین به این سا یت پناه اوردم.یدونه داستان براتون تعریف می کنم و زحمتو کم می کنم
پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت .

پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هربار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي .

روز اول ، پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد . طي چند هفته بعد ،

همان طور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند ،

تعداد ميخ هاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد . او فهميد كه كنترل عصبانيتش آسان تر از

كوبيدن ميخ ها بر ديوار است ...

بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد . او اين مسئله را به پدرش گفت

و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند ،

يكي از ميخ ها را از ديوار در آورد .

روز ها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخ ها را از

ديوار بيرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت :

« پسرم ! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي .

اما به سوراخ هاي ديوار نگاه كن . ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود .

وقتي تو در هنگام عصبانيت حرف هايي مي زني ، آن حرف ها هم چنين آثاري به جاي مي گذارند .

تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري .

اما هزاران بار عذر خواهي هم فايده ندارد ؛ آن زخم سر جايش است .

زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است .»

تا درود دیگر بدرود
یا حق
10534
نام: علی
شهر: تبریز
تاریخ: 8/11/2005 12:44:20 PM
کاربر مهمان
  سلام
امروز دلم تنگ شده بود نمی دونم برای چی؟؟؟برای همین به این سا یت پناه اوردم.یدونه داستان براتون تعریف می کنم و زحمتو کم می کنم
پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت .

پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هربار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي .

روز اول ، پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد . طي چند هفته بعد ،

همان طور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند ،

تعداد ميخ هاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد . او فهميد كه كنترل عصبانيتش آسان تر از

كوبيدن ميخ ها بر ديوار است ...

بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد . او اين مسئله را به پدرش گفت

و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند ،

يكي از ميخ ها را از ديوار در آورد .

روز ها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخ ها را از

ديوار بيرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت :

« پسرم ! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي .

اما به سوراخ هاي ديوار نگاه كن . ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود .

وقتي تو در هنگام عصبانيت حرف هايي مي زني ، آن حرف ها هم چنين آثاري به جاي مي گذارند .

تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري .

اما هزاران بار عذر خواهي هم فايده ندارد ؛ آن زخم سر جايش است .

زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است .»

تا درود دیگر بدرود
یا حق
10533
نام: علی
شهر: تبریز
تاریخ: 8/11/2005 12:44:17 PM
کاربر مهمان
  سلام
امروز دلم تنگ شده بود نمی دونم برای چی؟؟؟برای همین به این سا یت پناه اوردم.یدونه داستان براتون تعریف می کنم و زحمتو کم می کنم
پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت .

پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هربار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي .

روز اول ، پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد . طي چند هفته بعد ،

همان طور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند ،

تعداد ميخ هاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد . او فهميد كه كنترل عصبانيتش آسان تر از

كوبيدن ميخ ها بر ديوار است ...

بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد . او اين مسئله را به پدرش گفت

و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند ،

يكي از ميخ ها را از ديوار در آورد .

روز ها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخ ها را از

ديوار بيرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت :

« پسرم ! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي .

اما به سوراخ هاي ديوار نگاه كن . ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود .

وقتي تو در هنگام عصبانيت حرف هايي مي زني ، آن حرف ها هم چنين آثاري به جاي مي گذارند .

تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري .

اما هزاران بار عذر خواهي هم فايده ندارد ؛ آن زخم سر جايش است .

زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است .»

تا درود دیگر بدرود
یا حق
<<ابتدا <قبلی 1060 1059 1058 1057 1056 1055 1054 1053 1052 1051 1050 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved