شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
105262
نام: آزاده
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/18/2013 10:20:16 AM
کاربر مهمان
  باسلام. خواستگاري دارم كه بسيار پسر خوب و با اخلاقي است. اما اخيرا متوجه شدم كه بهايي است. اما مي ترسد مسلمان شود به او آزار برسانند. از طرفي در صورت ازدواج با او براي آينده فرزندان مدركي مي خواهم كه نشان دهد او مسلمان شده. آيا مي توانم او را نزد مرجع تقليدم آقاي مكارم شيرازي ببرم و ايشان در حضور آن بزرگوار مسلمان شود و آقا دست خط يا مدركي به ما بدهد كه او مسلمان شده. تا مشكلي براي ازدواج نداشته باشيم و از طرف بهاييان هم مورد آزار قرار نگيرد؟ تو را به خدا جواب سوالم را پيگير شويد و مرا از اين وضعيت ناراحتي در آوريد. اجرتان با خدا
105261
نام: حسین
شهر:
تاریخ: 2/18/2013 10:07:00 AM
کاربر مهمان
  همه جا حرف از ماندن است ومن از همه بیزاری می جویم ای خداوند دوست دارم بسوی توآیم دستانم را بگیر که من ناتوانم
105260
نام: ساجده
شهر: انتظار
تاریخ: 2/18/2013 10:01:41 AM
کاربر مهمان
  چوپان دروغگو

روزی روزگاري پسرك چوپاني در ده اي زندگي مي كرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه هاي سبز و خرم نزديك ده مي برد تا گوسفندها علف هاي تازه بخورند.او تقريبا تمام روز را تنها بود.

يك روز حوصله او خيلي سر رفت . روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در كنار گوسفندان باشد. از بالاي تپه ، چشمش به مردم ده افتاد كه در كنار هم در وسط ده جمع شده بودند. يكدفعه قكري به ذهنش رسيد و تصميم گرفت كاري جالب بكند تا كمي تفريح كرده باشد. او فرياد كشيد: گرگ، گرگ، گرگ آمد.

مردم ده ، صداي پسرك چوپان را شنيدند. آنها براي كمك به پسرك چوپان و گوسفندهايش به طرف تپه دويدند ولي وقتي با نگراني و دلهره به بالاي تپه رسيدند ، پسرك را خندان ديدند، او مي خنديد و مي گفت : من سر به سر شما گذاشتم.

مردم از اين كار او ناراحت شدند و با عصبانيت به ده برگشتند.

از آن ماجرا مدتها گذشت،يك روز پسرك نشسته بود و به گذشته فكر مي كرد به ياد آن خاطره خنده دار خود افتاد و تصميم گرفت دوباره سر به سر مردم بگذارد.او بلند فرياد كشيد: گرگ آمد ، گرگ آمد ، كمك ...

مردم هراسان از خانه ها و مزرعه هايشان به سمت تپه دويدند ولي باز هم وقتي به تپه رسيدند پسرك را در حال خنديدن ديدند.

مردم از كار او خيلي ناراحت بودند و او را دعوا كردند. هر كسي چيزي مي گفت و از اينكه چوپان به آنها دروغ گفته بود خيلي عصباني بودند. آنها از تپه پايين آمدند و به مزرعه هايشان برگشتند.

از آن روز چند ماهي گذشت . يكي از روزها گرگ خطرناكي به نزديكي آن ده آمد و وقتي پسرك را با گوسفندان تنها ديد ، بطرف گله آمد و گوسفندان را با خودش برد.

پسرك هر چه فرياد مي زد: گرگ، گرگ آمد، كمك كنيد....

ولي كسي براي كمك نيامد . مردم فكر كردند كه دوباره چوپان دروغ مي گويد و مي خواهد آنها را اذيت كند.

آن روز چوپان نتيجه مهمي در زندگيش گرفت. او فهميد اگر نياز به كمك داشته باشد، مردم به او كمك خواهند كرد به شرط آنكه بدانند او راست مي گويد.
105259
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/18/2013 9:25:54 AM
کاربر مهمان
  توی خانه افتاده بودم. یک پای شکسته، دو دست شکسته، فک ترکش خورده. پدرم ازم دلخوربود. می گفت: " ببین خودت رو به چه روزی انداختی! "

آقا مهدی آمده بود عیادت. با پدرم حرف می زد. سیر تا پیاز شب عملیات را برایش گفت. نیم ساعت هم بیشتر خانه مان نماند . . .

پدرم می گفت: " اومدی این جا تعمیرگاه. زود بازسازی می شی، می ری پیش آقا مهدی. اون بنده ی خدا دست تنهاس! "
105258
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/18/2013 9:25:15 AM
کاربر مهمان
  می گفتند : " چمران همیشه توی محاصره است! "

راست می گفتند. منتها دشمن ما را محاصره نمی کرد. دکتر نقشه ای می ریخت. می رفتیم وسط محاصره، محاصره را می شکستیم و می آمدیم بیرون . . .
105257
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/18/2013 9:24:46 AM
کاربر مهمان
  ناهار اشرافی داشتیم، ماست! سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید. دعوتش کردیم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.

یکی می پرسید: " این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟! "
105256
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/18/2013 8:56:40 AM
کاربر مهمان
  مصطفی می گفت:

مادرش گفته بود: " مصطفی! من از تو هیچ انتظاری ندارم، الا این که خدا را فراموش نکنی. "

بیست و دو سال پیش گفته بود؛ همان وقت که از ایران آمدم. چه قدر دلم می خواهد بهش بگویم که یک لحظه هم خدا را فراموش نکردم . . .
105255
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/18/2013 8:55:10 AM
کاربر مهمان
  اوایل که آمده بود لبنان بعضی کلمه های عربی را درست نمی گفت. یک بار سرکلاس کلمه ای را غلط گفته بود. همه ی بچه ها همان جور غلط می گفتند. می دانستند و غلط می گفتند!

امام موسی می گفت: " دکتر چمران یک عربیِ جدیدی توی این مدرسه درست کرد! "
105254
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/18/2013 8:54:27 AM
کاربر مهمان
  شب عملیات والفجر هشت، گردان یا رسول از لشكر 25 كربلا دارد وارد اروند وحشی می شود. چند تا از بچه ها، کنار اروندِ وحشی دارند هی رکوع می روند!

فرمانده رفت جلو گفت: " شما چه بسیجی هايی هستید، مگر تو مکتب امام درس نخواندید. الان چه وقت نمازه؟ چرا نماز مغرب و عشا را این قدر دور انداختید؟ "

یکی از بچه ها که داشت سلام می داد گفت: " سردار، این نماز مغرب و عشا نیست . . . "
گفت: " پس این چه نمازیه؟ هنوز شب از نیمه شرعی هم نگذشته که شماها این نماز را می خونید. "
گفت: " آخه می ترسيم الان که وارد اروند بشيم، نتونيم نماز شب مونو بخونيم. ميترسيم تیر بخوريم و شهید بشيم و از نماز شب بیفتيم . . . "
105253
نام: .
شهر: .
تاریخ: 2/18/2013 8:53:35 AM
کاربر مهمان
  نام: کیوان رونما
شهر: منوجان


(پاسخی که به شخص دلشکسته دادید:)


سلام مطمئن باشید با این شرایطی که گفتید رهبر معظم انقلاب اگر قرار باشد اسلحه بدست کسی بدهد به دست شما و امثال شما نمیدهد.

و به آنهایی که اسلحه میدهد*دستور میدهد که عمر بن سعدها را نشانه بگیرید!

نه حضرت ابالفضل را!

ادعاتون میشه فرهنگی هستید و معلم(اگه درست باشه )
بیچاره آن دانش اموزان و خانواده هایی که ذهن فرزندانشان را به امانت در دستان شما سپرده اند.

خداوند عاقبت همه را ختم به خیر کند
<<ابتدا <قبلی 10532 10531 10530 10529 10528 10527 10526 10525 10524 10523 10522 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved