شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
10512
نام: بس است
شهر: تهران
تاریخ: 8/11/2005 5:41:02 AM
کاربر مهمان
  سلام
نمی دونم تا کی بايد روايت کرد تا کی بايد ناليد و مديحه سرايی کرد
بايد به جاي ناليدن فکری برای فساد جامعه کرد ...هر کسی در هر جايي که هست
در حدی که توانش رو داره!

امر به معروف و نهی از منکر رو بايد به کار گيريم.
‍پايدار باشيد.
10511
نام: شیرین
شهر: اهواز
تاریخ: 8/11/2005 5:28:34 AM
کاربر مهمان
  ایگوم ای حرفل چنه ؟؟؟ که شما ایزنین ... خلاصه هم یو وسلام.
10510
نام: KATTY
شهر: stockholm
تاریخ: 8/11/2005 5:00:24 AM
کاربر مهمان
  I was wondring when can I live as a normal woman, having a kids and nice husband , I do my best and give anyting to having a secure home and I know that is not easy and need sacrifaction but still there are afew gaps and I feel rastless and help , what can I do !!,.
10509
نام: م.ج
شهر: تهران
تاریخ: 8/11/2005 2:46:37 AM
کاربر مهمان
  هیچ وقت به خدا نگوئید مشکلات بزرگی دارم
بلکه به مشکلات بزرگتان بگوئید ... هی مشکلات
من یه خدای خیلی بزرگ دارم
10508
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 8/11/2005 2:00:23 AM
کاربر مهمان
  ادامه درد دل من

***********************************************

پس به شمشیر تکیه کرد و ایستاد
قوم دون را همچنان اندرز داد

نیزه ای دیگر به پشتش شد فرود
کرد بیرون و به زد از روبرو

ناگهان تیری گلویش را درید
از گلوی پاک او خون می جهید

هی زجا برخاست هرکس ضربه زد
هی فتاد و کربلا را بوسه زد

ضربتی بر روی دندانها زدند
آتش غم بر دل و جانها زدند

مالک ابن نصر کندی پیش بود
در پی اش خولی کافر کیش بود

یک نفر دستار او را باز کرد
یک نفر پیراهنش را ساز کرد

آن دگر تا دست و انگشتر بدید
بی درنگ انگشت آقا را برید

بعد از آن شمر لعین آمد زراه
آن طرف زینب دوان تا قتلگاه

شمر کافر از قفا سر را برید
روبرو زینب ،دل از مولا برید

حائلی از اشک تا مقتل فتاد
گوئیا زینب همانجا جان بداد

سر بروی نیزه لشگر شادمان
روبروشان در حرم آه و فغان

تیره شد خورشید در ظهر بلا
باد سرخی می وزید در کربلا

کوفیان کف می زدند و هل هله
از حرم تا قتلِگه در ولوله

یا اخا آیا تو هستی این چنین؟
پس چرا بی سر فتادی بر زمین؟

یا اخا جان در لحیم همچون نی است
با که گفتی یا اخا ادرکنی است؟

یا اخا بین خیمه را آتش زدند
این لعینان قوم دون اند و بدند

لب به رگهای بریده می نهاد
از مکان تا لا مکان فریاد داشت

این حسین است بر زمین افتاده است
قطرهء آبی به او کس داده است؟

***********************************************

یا علی
10507
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 8/11/2005 1:45:46 AM
کاربر مهمان
  سلام

دلم خیلی گرفته - قد یه دنیا

***********************************************

می ومیخونه حسین ساقی و پیمونه حسین
روز و شب حرف دل عا شق دیوونه حسین
محو رخسار خدا ساقی مستانه حسین
شعله شمع و فداکاری وپر وانه حسین

***********************************************
می رود آقا بسوی خیمه ها
مشک سوراخی بروی شانه ها

مشک یعنی رمز محیا و ممات
مشک یعنی رشته ای سوی نجات

مشک یعنی آبروی یک دلیر
مشک یعنی نعره آن نره شیر

مشک یعنی العطش در دشت خون
مشک یعنی رمز حق در کاف و نون

مشک یعنی پاسداری از لوا
مشک یعنی دست از پیکر جدا

مشک یعنی کاف حق باشد زتن
مشک یعنی بر تن مردان کفن

در دلش سوز گداز حالی است
در کنارش جای یاران خالی است

چون که دستار پیامبر سر نهاد
یاد آن ایام پر محنت فتاد

تیغ حیدر بست ،ردا بر دوش داد
ناله طفلان خود را گوش داد

گوئیا او خود همان پیغمبر است
یا همان شیر ژیان خیبر است

زینبش را ناگهان او زد صدا
از میان خیمه بیرون شد خدا

گفت خواهر این وداع آخر است
چون حسینت بی معین و یاور است

این رسالت بر تو هم بنهاده اند
نام تو ام المصائب داده اند

بهر طفلانم فقط مادر توئی
ملجع درماندگان خواهر توئی

بعد من تنها روی از من جدا
دل قوی دار و توکل بر خدا

خواهرم دیگر سخن پایان رسید
نوبت سالار مظلومان رسید
******************************
چون به زین ذو الجناح او جا گرفت
آفتاب عالم و دنیا گرفت

پس روان در جنگ ثار اله شدی
عالمی در ماتم آن مرد شدی

چون حسین مرکز به دورش کردگار
دست خود بالا گرفت در کارزار

هل منی زد بر جمیع اشقیاع
یک نفر پاسخ ندادش جز خدا

گفت لشگر من حسینم من حسین
آدم و عالم زداغم شور شین

این چنین مهمان نوازی می کنید؟
با حبیب الله بازی می کنید؟

کی پذیرائی زمهمان تیغ بود؟
بازی طفلان کجا با جیغ بود؟

خود شما دعوت زمن بنمودئید
تیغ و خنجر روی من بگشوده اید

دعوتم کردید آیم سویتان
آمدم این است وفای کویتان

من نسب از پشت احمد می برم
سینه عدوان حق را می درم

آنکه باشد جانشین مصطفی
باب من باشد علی مرتضی

من حسینم ابن زهرای بتول
پاره تن نور چشمان رسول

تشنه ام بر بوسهء شمشیرتان
آمدم مردی ندیدم بینتان
******************************
گفت حجت بهر ایشان شد تمام
تیغها عریان نمودند از نیام

کوفیان از روبرویش در فرار
هر کسی در فکر جانش بی قرار

صفشکن غرید و لشگر غرق آه
آمد و تا خیمه گه دارد نگاه

تا که قلب لشگر دون را شکافت
زینب آن سو مضطرب قلبش گداخت

صف زد و شمشیر حق بر خصم دون
بر زمین افتاده اند و آه فزون

تا که سنگی روی پیشانی نشست
خون جهید آقا به صورت برد دست

ارمله بنشست ،کمانش را کشید
تیر او در سینهء مولا دوید

از قفا بیرون کشید آن تیر غم
خون روان از جایگاه پیر هم

نیزه ای از پشت تن را بوسه داد
از جلو بیرون ،سپس از زین فتاد

صورتش محکم بروی خاک خورد
بر لبش بسمه له به الله بود

ضربتی بر دست چپ آمد فرود
آن دگر بر گردنش زد با عمود

پس
10506
نام: سید علی
شهر: کریمه اهل بیت
تاریخ: 8/10/2005 7:41:53 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الشهداوالصدیقین

خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی ومارستگار

شهدا رو خیلی فراموش کردیم.
دعا کنید آقامون بیاد.

«ازتون دعای عقبت به خیری میخوام»
10505
نام: جواد
شهر: یزد
تاریخ: 8/10/2005 4:26:08 PM
کاربر مهمان
  انسانها چه زود از مبدا هستی فاصله می گیرند
10504
نام: سیما
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 4:08:34 PM
کاربر مهمان
  همیشه قبل از اونکه بزرگ شد
باید بزرگ دید
10503
نام: صالحان
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 3:42:59 PM
کاربر مهمان
  دوستت دارم
<<ابتدا <قبلی 1057 1056 1055 1054 1053 1052 1051 1050 1049 1048 1047 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved