شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
10492
نام: عباس
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 9:09:08 AM
کاربر مهمان
  موفقیت
10491
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 8/10/2005 7:56:45 AM
کاربر مهمان
  واقعا کلافه ام کردی
عزیز میلت رو چک کن



یازم خداحافظی - به خدا منو از خودم درآوردی

منتظرم


دوست خوبم آقا رضا از تهران

رو چشم کمی بهم فرصت بده در خدمتت هستم

یاعلی
10490
نام: محمد
شهر: اراک
تاریخ: 8/10/2005 7:52:24 AM
کاربر مهمان
  مش یه دروغ بزرگ بود
10489
نام: شکیبا
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 7:45:28 AM
کاربر مهمان
  ممممم
10488
نام: لیلای غریب
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/10/2005 6:17:22 AM
کاربر مهمان
  به نام هستی بخش
*********************************
دوستای خوبم
مرید از تهران*********************
حلاج از تهران**********************
نا شناس از غریبستان
از اینکه این بنده ی حقیر رو راهنمایی کردیدممنونم.
دوست من حلاج
ازت ممنونم،حلالم کن به خاطر بد خلقی هام
مرید خوبم
خدا رو شکر می کنم از اینکه شما ها رو دارم
گاهی اوقات که دلم می گرفت می امدم
با خدام حرف میزدم
خیلی وقتها هم از سر ذوق و شادی
و خیلی وقتها
درد دلای بقیه رو می خوندم
می دیدم که چطور بنده ها با خداشون حرف میزن و لذت میبردم و گاهی دلم می گرفت
راستشو بخوایید
منم یه عاشق دربه درم
دنبال خدا میگردم
برام دعا کنید

مرید مهربون**************************
ممنونم
از اینکه فهمیدم خدا نمی خواد با کسی غیر خودش درد و دل کنم.
تو اینو به من فهموندی.
دلم برا همتون تنگ می شه
خیلی دوستون دارم
************************************
باید چمدونم رو ببندم ویه جایی برم
جایی که جز خودش نباشه
و جز اون کسی رو صدا نزنم
برا م دعا کنید
به خدا بگید لیلا خیلی دوست داره
خدا حافظ
لیلا
10487
نام: رضا
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 5:49:39 AM
کاربر مهمان
  سلام دایی ناشناس محترم

عشق چه الهی چه زمینی دارای ادابی است .

لطفا نظرتان را در این مورد بنوسید که عشق

از هر نوع چه چیز را در ادم تعقییر میدهد.

یک عاشق راچطور عاشق میدانیم.

التماس دعا
10486
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 8/10/2005 5:33:24 AM
کاربر مهمان
  دوست نکته سنج من - مرید از تهران

سلام عرض کردم


از صحبتهاتون لذت بردم . گرچه روی سخن مستقیم شما با شخص من نبود اما دوست دارم با شما راجع به صحبتتون با لیلا خانم و حلاج بحث کنم.

مرید .... اون جنس عشقی که شما درخصوص اون صحبت کردید و نقب زدید به مناجات آقا امام حسین و حضرت سجاد . اون نوع عشق ورزیدن قطع و یقین نهایت لذت دنیوی و اخروی رو در پی داره چون تنها تو هستی و خدا . مهربونی که هیچ چیز رو به روی انسان نمیاره ، رحمانی که بخشنده است ، رحیمی که بخشاینده است ، عطوفتی که دست تنها از سر مهر به سر میگشته ، عاشقی که پیوسته نهانه و با واسطه های به شیرینی فاطمه و علی با ما عشقبازی میکنه ووووووو
خوب در مورد دوستامون حلاج و لیلا هم من با شما موافقم و اگه قبولم داشته باشند در مقام یه دوست به اونها چیزایی رو یادآوری کردم گرچه اونها راهنماییشون رو به طور مستقیم از من دریغ کردند اما بحثم درخصوص نظرات شما اینه که ......
من معتقدم برای رسیدن به نهایت عشق که همون عشق به خداست یقینا باید مراحلی طی بشه .
به تصور من به غلط در ذهن ما جا انداخته شده که عشق زمینی فناپذیره و سوزاننده است و بایستی از اون حذر کرد چیزی که احساس میکنم حلاج به اون پایبنده
حالا مثالهایی میارم که میشه در عین عشق زمینی که ایمان دارم ودیعه الهیه میشه با خدا رسید.
اول عشق علی به فاطمه و فاطمه به علی است به نظر شما اونها عاشق نبودند. آیا این عشق علی نبود که در نهایت مقام انسانیت در مقابل فاطمه کرنش کرد .
ببینید در حال حاضر من اصلا کاری به مقام و منزلت اونها در زمین ندارم (یعنی مقام معصومیت و امامت ایشان) بلکه از جنبه کاملا انسانی میخوام روابط بشری اونها رو نگاه کنیم.
آیا این عشق فاطمه نبود که در نهایت قرب الهی که خدا فرمود اگه فاطمه نبود دنیا را خلق نمیکردم در مقابل علی کرنش کرد.
آیا این عشق علی نبود زمانیکه فریاد فاطمه را از داخل منزل شنید تنها به حکم و امر فاطمه که فرمود علی بیرون نیا سر فرود آورد و بیرون نیامد
آیا این عشق فاطمه نبود زمانیکه که گیسوان را برای نفرین نامردمان آن روزگار پریشان کرد به حکم و امر علی سر فرود آورد و سکوت کرد

دوم مثال عشقی که در مقام معصومیت و امامت نیستند و کاملا زمینی هستند .
نمیدونم چند نفر از دوستان داستان گوهر شاد رو شنیدند . عشقی که سوزان و طاقت فرسا شروع شد به بنای مسجد گوهرشاد ادامه پیدا کرد و به عشق خدا رسیدن جوان معمار مسجد ختم شد

من میگم اگه ما عارف بالله نیستیم ، اگر به اون درجه از خلوص و پاکی نرسیدیم و اگر هزار بیراه رو به راه ترجیح دادیم اما ................
اما از طرفی عاشق عشق خدا هستیم و طالب اون هستیم پس چرا نیاییم و با عشق زمین خودمون رو محک بزنیم ، خودمون رو تقویت کنیم ، ایمانمون رو به ثبات در راه عشق تضمین کنیم و در این راه وقتی به صفای باطن رسیدیم ، وقتی در عشق حل شدیم ، وقتی به این گفته خداوند رسیدیم که در دنیا لذایذی رو قرار دادم که شما از اون بهره ببرید و از اون لذایذ بهره بردیم و بنای استوار مهر خدا رو به چشم دیدم



بعد از اون به قلبمون فکر کنیم که دیگه با فرمان و بی فرمان ما برای آفریننده این همه خوبی میتپه ، اینجاست که من به جرات میگم از عشق زمینی به عشق الهی رسیدیم .
من قبول ندارم که باید مستقیم دنبال عشق خدا بود. چرا که باید عشق خدا رو در لابلای آفریده هاش جستجو کنیم. باید عشق به خدا رو در اونجایی پیدا کنیم که خدا با
10485
نام: حلاج ....ادامه مقوله عشق
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 5:32:29 AM
کاربر مهمان
  ادامه ۱۰۴۸۵
=========
۲_ عشق خیالی ...این مرحله پس از گذراندن مرحله حس به نیروی خرد آراسته شده و بسوی تکامل گام بر میدارد ( در عشق خیالی عاشق نگران از دست دادن و مهجور شدن محبوب خویش نیست زیرا همواره محبوب همراه اوست .)
3_ عشق نورانی – عالمی است که در آن فنا عین بقاست و جاودانگی ..در اینجا عاشق از خود وانانیت و خود رها میشود و تعلق به سطوت عشق دارد .
و سپس عشق را به صور عشق بی نام(الطف ) ..و عشق لطیف تقسیم میکنند .
واما ....در وجه عشق نورانی ...
که در آن مراتب متعددی را ذکر میکنند و از آن به سیر وسلوک یاد میشود وعبارتست از :
اول یقظه_ بعد توبه _سپس ورع _ زهد _ فقر _ صبر _ توکل _ رضا .....
که هر کدام را مراتبی است اما مقصود من توبه است :
در توبه گفته شده است که عاشق سالک کسی است که پس از یقظه اولین گام را بر داشته و از خطا ومعصیت رو به طاعت واطاعت میگشاید ..فلذا از بی صبری به صبر ..از بی نظمی به نظم از نقصان به کمال واز جهالت به دانایی و از کثرت به وحدت میگراید ودر مدارج بالای آن _ کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در شرح منازل السائلین _ میگوید )توبه مبتدی )..رجوع از معصیت به اطاعت ..و( توبه منتهی) ..توبه از توبه است .
....لذا این مفهوم که گفته شود صبر در بی صبری ..امید در نا امیدی _ نظم در بی نظمی اگر چه از نظر شکلی _مفاهیم ترکیبی است که میتواند در عقل بگنجد لیکن از نظر ماهوی با فطرت عشق در تنافی است چه آنکه ملکه صبر به خودی خود صبر میزاید و بی صبری را رو به انزال میکشاند و مفهوم امید اگرچه در نا امیدی منجر به نتیجه خوشایند لقاء میشود ولیک در دل هماره سرشت وصال جاریست لذا روح ناامیدی پیوسته در تناقض است و کسیکه امید دارد نمیتواند در برهوت ناامیدی گام بر دارد و.....
اگرچه از نظر شکلی هم با روح ادبیات عرفانی منافات دارد :
اگر بخواهیم به شکل ظاهر بسنده کنیم ..عاشق وارسته کسی است که سالک پا در رکاب است تا هر لحظه خود را فناء فی الله میبیند وسالک اگرچه هماره سر شوریده دارد لیک این سر شوریده سر در گمی در نظم جاری خلل ایجاد نمیکند چه با این توجیه راه رسیدن به معشوق به بی نظمی میگراید ودر انتها به بی نظمی مطلق میرسد .بارها شنیده ایم که عرفا در راه رسیدن به مقصود از نظم خاصی بر خوردار بوده اند و نمونه بارز آن حضرت امام رحمت الله علیه که نقل است اطرافیان ایشان کارهای خود را با حرکات منظم ودقیق ایشان تنظیم مینموده اند .( پس از نظر شکلی نظم در بی نظمی با اشکال مواجه است ).
و اما اینکه آیا عشق فطری است یا اکتسابی ...
اقوال متعددی مطرح است ولی فقط به یک نکته کوچک بسنده میکنم ..آیا میتوان با همت و سعی وتلاش به آن رسید .؟
از آنجا که خداوند سرشت و فطرت همه موجودات را با عشق خود مخمر ساخته ..لذا همه موجودات از پایین ترین مرتبه تا بلند ترین مرتبه همه حق طلبند و ذرات در پی وجودو عاشق روی اویند .لذا فطرتی که انسان بدان مفطور است فطرتی عاشقانه است .و....
که در چند صفحه و چند جلسه نمیگنجد ....
در آخر با یک سوال عرایضم را تمام میکنم ...که :
چرا عشق از اسماء الهی نیست ؟
.....
گرت هواست بسر که معشوق نگسلد پیوند .......
نگاهدار سر رشته تا نگه دارد ...
..
یا حق .

10484
نام: حلاج
شهر: تهران
تاریخ: 8/10/2005 5:12:02 AM
کاربر مهمان
  بنام خدا ...
واما در مورد عشق ....اینکه اینگونه و در این صفحه در مورد موضوع به این مهمی نظر خواهی میشود و حتی گفته شود که: مطلب را زیاد ننویسید ...مانده ایم که چه باید کرد ...!!
از طرفی اگر در مورد عشق به خدا باید سخن گفت لزوما میبایست مستند حرف زد ونه از روی میل ونظر شخصی و اگر چنین است باید نظرات بزرگانی نظیر بحرالعلوم ..خواجه عبدالله انصاری _ رابعه عدویه _ جنید بغدادی _ حسین بن منصور حلاج _ ابن عربی _ امام خمینی (ره ) و ...دیگران را آورد سپس نتیجه گیری کرد و مطلب را به سر منزل رسانید و از طرفی با این وضع با کم نوشتن ودر این صفحه نوشتن مخالفم ...بگذریم ...اما ...معنی لغوی عشق چیست ؟ آیا عشق گیاه است ؟ جماد است ؟ نبات است ؟و...یا ..
گفته شد که حقیر عرض کرده ام ( با احساس و محبت مخالفم و سم خطرناکی است )...!!!!..
باید گفت احساس و محبت یک مقوله ایست و احساساتی فکر کردن مقوله ای دیگر و چیزی که خطر ناک است و سم است احساساتی فکر کردن است و در کوچه بازار تغزل عشق الهی را رنگ زمینی دادن.
اگر به اصل حرف بنده رجوع شود مقصود کاملا واضح بیان شده است که در مقوله عشق بخدا نباید به آن صبغه مادی بدهیم و رابطه محبت و عشق را تا این حد تنزل دهیم که بخواهیم خیلی راحت با الفاظ و کلمات مطالبی را دسته وبسته کنیم و بخورد خلق الله بدهیم ..این شیوه در عشقهای زمینی جاری وساری است ...که عرفا از آن به عشق مجازی معشوق مجازی تعبیر میکنند ...و اینکه این حرکات وسکنات چون به زعم خودمان رو به سیر الی الله است و با روح لطیف استنباط میکنیم که خدا گونه حرف میزنیم ...کما اینکه فرموده اند برای سیر مراحل عرفانی حتما میبایست استاد و مرید ومرشد داشت ...( قصدم این نیست که کسی را زیر سوال ببرم ) اصولا آدمها میپندارند که آن چیز که در مذاق آنها شیرین وبا حلاوت است دیگران نیز میبایست آنرا تایید کنند در حالیکه واقعیت چیز دیگریست و ....راستی مگر میشود از یک اصل بدیهی اسلام ( محبت و مودت و مهرورزی ) چشم پوشید اصولی که بر حس دگر خواهی و در مراتب بالای آن بر سرشت خداگونه شدن تاکید دارد ...و مگر نبود وقتی در بحبوحه نبرد امام حسین علیه السلام کسی از اهل دشمن را با ضربه ای از پای در آورد و بر سر بالینش حاضر شد و فرمود خواسته ات را بگو که گفت گمان کردم آمده اید تا خلاصم کنید و دستور داد وفرمود تا کسانش وی را از مهلکه بیرون بردند ..آیا این حس ..حس دگر خواهی و عشق ورزیدن نیست و آیا این رافت حسینی چیزی جز خواست خداست و این همان است که در اصول دوازده گانه عرفا به نیت نام برده میشود که از خواستن ونخواستن میگذرد از دیدن وندیدن چشم میپوشد و آنی میشود که ذات اقدس حق میخواهد تا بارقه های رافتش در میان بندگان جاری شود ..
ودر واقع باید گفت آیا میشود اصلی که حب و حبیب و محبوب در گرد محبت میچرخند تیشه به ریشه اش بزنند ...اگر مقوله عشق را در نظر بگیریم عرفا از عشق تعابیر متعددی دارند و بنده بلحاظ اینکه بنا نیست با ادبیات خاص این موضوع در اینجا صحبتی شود در حد عقل خودم مطالبی را عرض میکنم .
عشق در نزد سالکین دارای چند وجه است : 1_ عشق حسی 2_ عشق خیالی 3_ عشق نورانی (عقلی )
1_ تبلور عشق در مفهوم حسی آنست که دیده میبیند و دل میرود و به تعابیر عرفا عشقی است که در
درجات خفیف آن حیوانات نیز از آن برخوردارند ....و ....
2_ عشق خیالی ...این مرحله پس از گذراندن مرحله حس به نیروی خرد آراسته شده و بسوی تکامل گام بر میدارد ( در عشق خیالی عاشق نگران از دست دادن و مهجور شدن
10483
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 8/10/2005 5:02:54 AM
کاربر مهمان
 


تا به عشق آیم خجل باشم از آن








یا علی
<<ابتدا <قبلی 1055 1054 1053 1052 1051 1050 1049 1048 1047 1046 1045 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved