اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
104882 |
نام:
ساجده
شهر:
انتظار
تاریخ:
2/13/2013 11:56:59 AM
کاربر مهمان
|
« کوچه - فریدون مشیری »
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
|
|
104881 |
نام:
غریبه
شهر:
-
تاریخ:
2/13/2013 11:50:40 AM
کاربر مهمان
|
بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد
ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد
کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن
یه روزی هر کسی باشن، حساباشونو پس می دن
عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست
سر آزادگی مُردن، تَهِ دلدادگی میشه
یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه
کنار سفره ی خالی، یه دنیا آرزو چیدن
بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن
بذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه
خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه
کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن
گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن
جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم
همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم...
|
|
104880 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
2/13/2013 11:44:58 AM
کاربر مهمان
|
معلم میدانست فاصله ها چه به روزمان می اورند که به خط فاصله میگفت : خط _ تیره
|
|
104879 |
نام:
ساجده
شهر:
انتظار
تاریخ:
2/13/2013 11:44:11 AM
کاربر مهمان
|
عذر خواهی
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است. معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره.
معذرت می خوام عشقم
|
|
104878 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
2/13/2013 11:32:39 AM
کاربر مهمان
|
جایی برا موسسه روایت سیره ی شهدا نداشتیم
از همون اول یه خونه اجاره کرده و سیره ی شهدا رو راه انداخته بودیم
مدتی اجاره خونه عقب افتاده بود
هیچ منبع درامدی هم نداشتیم که اجاره رو تامین کنه
مسئول سیره بچه های موسسه رو جمع کرد و گفت بریم گلزار شهدا
همه راه افتادیم
رسیدیم سر مزار شهید زین الدین
مسئول سیره به تک تک بچه ها گفت:
گزارش کاراتون رو برا شهید بگین
تک تک گزارش دادیم
آخر سر مسئولمون خطاب به شهید زین الدین گفت:
ببین آقا مهدی! این وظیفه ی ما بود که انجام دادیم
الان هم اجاره خونه عقب افتاده ، صاحب خونه هم ما رو جواب کرده
تصمیم با خودتونه
اگه می خواین ما همچنان سیره شهدا رو نگه داریم ، اجاره ی مکانش رو جور کنین...
... صبح اول وقت روز بعد دیدم پدر شهید زین الدین اومد سیره
یه بسته پول گذاشت روی میز
جریان پول رو که پرسیدم ، گفت:
دیشب مهدی اومد به خوابم و گفت: این مبلغ رو برسونم به مسئول سیره ی شهدا
پول رو شمردیم ، دقیقا مبلغ اجاره ی عقب افتاده بود...
|
|
104877 |
نام:
ساجده
شهر:
انتظار
تاریخ:
2/13/2013 11:28:10 AM
کاربر مهمان
|
بابام تا یه جایی بیشتر ساعتو بلد نیست
وقتی میرم بیرون از یه ساعتی به بعد هی زنگ میزنه میگه میدونی ساعت چنده؟؟؟
|
|
104876 |
نام:
ساجده
شهر:
انتظار
تاریخ:
2/13/2013 11:26:26 AM
کاربر مهمان
|
خاطرات کودکی:
از طرف مدرسه به پسر داییم گفتن برو درباره “عمه ی عطار” تحقیق بنویس، کل فامیل رو بسیج کرده که درباره “عمه ی عطار” مطلب جمع کنن، آخرشم به هیچ جا نرسیدیم! اصلا هیچ منبعی درباره خانواده پدری عطار پیدا نمیشد. زن داییم رفته مدرسه داد و بیدار که این چه تحقیقی به بچه مردم میدین! عمه ی عطار به چه درد بچه میخوره آخه!؟ مدیر مدرسه هم گفته خانم موضوع تحقیق اصلا “عمه ی عطار” نبوده “ائمه ی اطهار” بوده!!!
|
|
104875 |
نام:
بابک
شهر:
اصفهان
تاریخ:
2/13/2013 11:13:27 AM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام به روح پاک شهیدان به ویژه شهید بابایی من جوانی دانشجو هستم این عکس ها را که دیدم با خودم فکر کردم که خون این شهید را نباید ما جوانان پای مال کنیم انشاا... به امید خدا بتوانیم راه این شهید بزرگ وار را ادامه دهیم
|
|
104874 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
2/13/2013 11:00:44 AM
کاربر مهمان
|
امروز هوای دلم بارونیه درست مثه هوای شهرم
دعا کنید دلم آروم شه
|
|
104873 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
2/13/2013 10:53:51 AM
کاربر مهمان
|
زیادى خوبى نکن انسان است و فراموشکار از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند پشت مى کند به تو به گذشته اش حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما؟ یا تو نمی فهمی، یا تو مثل بچه ها می مانی، و این حرفهایش …. از ریخته شدن ســرب داغ رو بدن هم بدتر است…..!
|
|