شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
104862
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهرخدا
تاریخ: 2/13/2013 10:42:24 AM
کاربر مهمان
  یه پتو سربازی مچاله کرده بود زیر سرش و یه پتو دیگه رو دور خودش پیچید.
شاید هوا سرد نبود، اما همیشه وقتی گرم می شد خوابش می برد.

تازه داشت چشماش گرم میشد که با صدای زمین خوردن یه خمپاره، مثل فنر از جاش پرید.

اومد بیرون دید مصطفی جوکار مثل ذغال سیاه شده و داد می زنه:
سوختم . . . سوختم . . . آتیش گرفتم . . .

بوی عجیبی می داد، بویی که خیلی وقت بود به مشامش نخورده بود ...
بوی کباب ...

بر خلاف همیشه از شنیدن بوی کباب، آب از دهنش راه نیوفتاد، آخه گوشت بدن مصطفی خوردن نداشت.
**

سال های سال از اون جریان گذشت.

دیگه هیچ وقت با شنیدن بوی کباب، یاد خود کباب نمی افتاد، یاد بدن سوخته و سیاه شده مصطفی میافتاد.

دیگه هیچ وقت کباب نخورد . . .


104861
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 2/13/2013 10:40:40 AM
کاربر مهمان
  قبل از عملیات تو رأس البیشه واسه بچه ها سخنرانی حماسی ای کرد:

" امشب شب تولد صدامه. عدنان خیراله گفته: به چادر زنان بغداد قسم ظرف ۴۸ ساعت آینده، فاو را از ایرانی ها پس می گیریم.

بسیجیا! شیرینی تولد صدام رو شما باید زودتر بهش بدید. عدنان خیراله برای صدام می خواد خوش رقصی کنه، اما شما برای آبروی امام زمان (عج) می جنگید . . . "

شور و شوق، نیروهای آماده عملیات رو گرفت.

همون شب، خط کارخونه نمک، کُنج جاده فاو ـ بصره شکسته شد.

اسم اون عملیات هم شد عملیات صاحب الزمان (عج) . . .


104860
نام: سکینه
شهر: مشهد
تاریخ: 2/13/2013 10:28:27 AM
کاربر مهمان
  بچه ها از دعای که در حقم کردید ممنون . قبول شدم
104859
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 2/13/2013 10:10:15 AM
کاربر مهمان
  زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .


هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...
در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.

حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.
104858
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 2/13/2013 9:55:11 AM
کاربر مهمان
  مرد صیادی سه دختر داشت و هر روز یکی از آنها رو با خودش به کنار رودخانه میبرد تا در صید بهش کمک کنندو شب هنگام با سبدی پر از ماهی برمیگشت .

در حالی که در یکی از روزها صیاد با دخترانش غذا میخورد . بهشون گفت : ماهی تنها زمانی در تور صیاد می افته که از ذکر خدا غافل بشه !
یکی از دختران گفت : آیا بجز انسان کسی به ذکر و تسبیح خداوند میپردازه ؟

صیاد : همانا همه مخلوقات خداوند به ذکر خداوند میپردازه ، و به این امر ایمان دارند که او خالق آنهاست .

دختر از حرف پدرش تعجب کرد و گفت : ولی ما صدای تسبیح اونا رو نمیشنویم ؟!

پدر تبسمی کرد و گفت : هر کدام از مخلوقات خداوند زبانی دارند که بوسیله آن بتونند با هم جنسشون ارتباط

برقرار کنند و با همان نیز به ذکر خداوند میپردازند.
و خداوند بر همه چیز قادر و تواناست .

فردا هنگامی که نوبت لیلی شد تا با پدرش به رودخانه بره ، تصمیم گرفت کار خاصی انجام بده

پدر به کنار رودخانه رسید ،و شروع به صید کرد، در حالیکه دعا میکرد خداوند به اونها روزی بده .. و هر بار

ماهی بزرگی میگرفت دختر کوچکش لیلی ماهی رو به آب بر میگردوند !!

نزدیک غروب بود ، و پدرش قصد بازگشت به خونه رو داشت . به سبد نگاهی کرد و دید خالیه ! در حالیکه

بشدت تعجب کرده بود گفت :ماهی ها کجاست - لیلی - چیکارشون کردی ؟
ليلى: اونارو به رودخونه برگردوندم .

پدر : چطور اینکارو کردی ، تو که دیدی چقدر برای بدست آوردنشون زحمت کشیدیم !؟
ليلى: پدر دیروز شنیدم که میگفتی : " ماهی تنها زمانی در تور صیاد میوفته که از ذکر خدا غافل بشه ! "

منم دوست نداشتم چیزی که خدا رو ذکر نمیکنه وارد خانه مان بشه
صیاد در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت : آری دخترم تو راست میگی .و با سبد خالی به منزل برگشت!!؟

در اون روز امیر شهر در حال بازرسی احوال مردم بود ، زمانیکه به در خانه صیاد رسید احساس تشنگی کرد ،درب منزل رو زد ، و ازشون خواست قدری آب بهش بدهند ..

خواهر لیلی آب رو به امیر داد ، امیر از آب نوشید ، خدا رو شکر کرد، سپس کیسه ای پر از سکه بهشون داد وگفت دخترم این هدیه ای از طرف من به شماست ..و امیر به راهش ادامه داد .. خواهر لیلی در رو بست ، و داشت از خوشحالی پرواز میکرد،

مادر گفت:خداوند نعمتی بهتر از ماهی ها به ما ارزانی داشت!

ولیکن لیلی گریه میکرد ، و در این شادی با اونا همراه نشد . پس همگی تعجب کردند ، پدرش گفت :چه چیزی باعث شده گریه کنی -؟

ليلى: پدر جان این مخلوق خداوند انسان به ما نگاهی انداخت - در حالیکه از ما راضی بود - پس بدانچه او به ما عطا کرد خشنود و راضی گشتیم ، حال بدین فکر کن اگر خالق این انسان به ما نظر کند در حالیکه از ما راضیست ... |؟
پدر از صحبت دخترش بیش از دینارهای بدست آمده خوشحال شد و گفت :

بی شک حمد و ستایش از آن خداست که در منزل من شخصی را قرار داد تا ما را به یاد فضل و بزرگی او

بیاندازد
104857
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 2/13/2013 9:32:46 AM
کاربر مهمان
  حیا و پوشیدگى
امیر المؤ منین علیه السلام مى فرماید: روزى شخص نابینائى اجازه گرفت و به خانه فاطمه علیها السلام آمد و زهرا علیها السلام خود را از او پوشاند.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به او فرمود: چرا از این نابینا حجاب گرفتى در حالى که او تو را نمى بیند؟
فاطمه علیها السلام در جواب گفت : اگر او مرا نمى بیند من که او را مى بینم علاوه او بوى نامحرم را که استشمام مى کند!
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: شهادت مى دهم که تو پاره تن من هستى . (37)
نزدیکى به خدا
پیامبر صلى اللّه علیه و آله از اصحاب خود سوال کرد در چه هنگام زن به خدا نزدیکتر است ؟
اصحاب جواب صحیح آن را ندانستند.
وقتى فاطمه علیها السلام از سوال پیامبر صلى اللّه علیه و آله با خبر گردید فرمود: بیشترین نزدیکى زن به خداوند وقتى است که در منزل خود قرار دارد.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى که فاطمه پاره تن من است .
این حدیث به معناى آن نیست که زن از منزل بیرون نرود چه اینکه فاطمه علیها السلام خود براى آوردن آب از منزل بیرون مى رفت بلکه به این معناست که منزل محیط امنى است که زن در آن نزدیکى بیشترى با خدا دارد. (38)
104856
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 2/13/2013 9:31:10 AM
کاربر مهمان
  نام: سمیرا
شهر: شیراز

سلام و عرض ادب/

لطفا جهت سلامتی و طول عمر با برکت مقام عظمای ولایت/برای بنده ۱۴۰۰ صلوات ثبت بفرمایید.یا حق

اللهم صل علی محمد و عجل فرجهم

104855
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 2/13/2013 9:30:13 AM
کاربر مهمان
  خدایا بزرگیتو شکر ۰۰کریمیتو شکر ۰۰
مصلحتت و حکمتتو بهم نشون دادی
شکرت خدایا شکرت
تا حالا اینطور قشنگ ندیده بودمت
شکرت
با خدا باش و پادشاهی کن
104854
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 2/13/2013 9:18:08 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وال محمد
درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل

لطف متن زیر راترجمه بفرمائید .
بنده که چیزی ازش سردرنیاوردم لطفاکمکم کنید!

سلام.((ازدوستان عزیز میخواهم اگر مطلب مفیدی دارند ارائه کنند تا با نام خودشون دروبلاگم به ثبت به رسونم))
شما دیگه اونطوری ننویس.اسمت تو aviny.comجاافتاده اگه ورودیه بی خیالی 50---50 بیاد ببینه نمیدونیم تو مغزش چیه.مطلب بااسم عطیه توavinyبامحتوای دو پهلو ی مفهوم یه طرف برنده بیا.مثلایک نمونه خیلی ساده(بیاییداینجاروببینید)برای معرفی وبلاگ ورودکه کردموضع شما روشن بشه.[وضع واوضاع خیلی خرابه __خواهر یا برادرعزیز__خرابه خراب التاس دعاآآآفوری فوتی]

محتاج دعاتون هستم .
یاعلی
104853
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 2/13/2013 9:10:24 AM
کاربر مهمان
  لبیک یا سیدی و مولای الامام الخامنه ای

سلام/

مجلسی بود و موضوع بحث و سخنرانی شهید و شهادت بود؛

بحث بنده؛ درباره این آیه شریفه (شهدا زنده اند)بود!

بعد از سخنرانی؛

پدر پیری با چشمان پر از اشک نزد بنده آمد و میگفت میخوام قضیه ای برای شما تعریف کنم/

من با همسرم مشغول انجام مناسک حج در حال سعی بین صفا و مروه بودیم /

بعد از انجام مناسک دیدم همسرم(مادر شهید)گریه میکرد؛ماجرا را جویا شدم؛


میگفت در حال سعی بین صفا و مروه بودم پسر شهیدم کنارم بود و با من سعی را انجام میداد.

با شهدا محشور شوید انشالله

اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای روحی له الفداء
<<ابتدا <قبلی 10492 10491 10490 10489 10488 10487 10486 10485 10484 10483 10482 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved