شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
104802
نام: راستین
شهر: غریبم
تاریخ: 2/12/2013 2:13:37 PM
کاربر مهمان
  سلام،هوا که ابریه دلم بیشتر میگیره.خدا جون خودت میدونی که جز تو امیدی ندارم جز تو پناهی ندارم خدا جون نا امیدم نکنی... خدایا خسته م از ارزوهایی که جز حسرت چیزی برام نموند.مثل همیشه هوامو داشته باش.این دعامو اجابت کن بزرگترین ارزوی من کوچکترین معجزه ی تو.نذار کم بیارم سید مرتضی تو رو به حرمت این خونه نذار دست خالی برگردم تو رو به امام حسین.من خیلی دوستت دارم دوست خوبم.تو رو به مادرت زهرا س جوابمو بده شفاعتم کن.
104801
نام: ساجده
شهر: انتظار
تاریخ: 2/12/2013 1:56:58 PM
کاربر مهمان
  شبی در عالم مستی گذر کردم بر ویرانه ای

نا گاه چشم اوفتاد بر در خانه ای

پدری کور وفلج همچو افسانه ای

مادری مات و پریشان همچو پروانه ای

و پسرکی کز سوز سرما لب به دندان میگشود

و آن طرفتر دختری مشغول عشق بازی

با مرد بیگانه ای

آن شب در عالم مستی با خود عهد بستم

که هرگز گذز نکنم بر ویرانه ای

که در آن میفروشد دختری عزت خود را

بابت نان خانه ای
104800
نام: ساجده
شهر: انتظار
تاریخ: 2/12/2013 1:47:35 PM
کاربر مهمان
  قبل از خوندن نوشتم از همتون عذر خواهی میکنم.قصدجسارت ندارم. و بخاطر واژه هایی هم که تو متنم دارم منو ببخشید.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


ما ایرانی ها وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم :

عجب نقاشیه نکبت…

چه دست فرمونی داره توله …

چقدر خوب میخونه بد مصب…

چه گیتاری میزنه ناکس…

استاده کامپیوتره لامصب…

موی کوتاه به طرف میاد :چه عوضی شدی…

عجب گلی زد بی وجدان…

بی شرف خیلی کارش درسته…

دوستت دارم وحشتناک…!



اما وقتی میخوایم فحش بدیم:

برو شازده…

چی میگی مهندس…

آخه آدم حسابی…

دکتر برو دکتر…

چطوری آی کیو؟

به به! استاد معظم!

کجایی با مرام؟

باز گلواژه صادر فرمودی؟
104799
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 2/12/2013 1:38:52 PM
کاربر مهمان
 
جان من است او، هی مزنیدش

آن من است او، هی مبریدش

آب من است او، نان من است او

مثل ندارد، باغ امیدش

باغ و جنانش، آب روانش

سرخی سیبش، سبزی بیدش

متصل است او، معتدل است او

شمع دل است او، پیش کشیدش

هر که ز غوغا، وز سر سودا

سر کشد این جا، سر ببریدش

هر که ز صهبا، آرد صفرا

کاسه سکبا، پیش نهیدش

عام بیاید، خاص کنیدش

خام بیاید، هم بپزیدش

نک شه هادی، زان سوی وادی

جانب شادی، داد نویدش

داد زکاتی، آب حیاتی

شاخ نباتی، تا به مزیدش

باده چو خورد او، خامش کرد او

زحمت برد او، تا طلبیدش
مولوی
104798
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 2/12/2013 1:30:08 PM
کاربر مهمان
  سلام دوست از آشنا بالاخره مولا علی‏(ع‏) منظوری داشتند مولا اشعاری هم دارند در زمینه های مختلف ‏
...
104797
نام: زهرا
شهر: ايلام
تاریخ: 2/12/2013 12:58:49 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوستاي خوب حرف دلي،ايشالا ک روزگار بر وفق مرادتون باشه.خواستم بگم فردا دارم ميرم زيارت شاه عبدالعظيم،خوشحالم ک بصورت غيرقابل باوري منو طلبيده،نائب الزياره ي همتون هستم.التماس دعا.
104796
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 2/12/2013 12:55:21 PM
کاربر مهمان
  سلام خانم عطیه از کربلا بسیار جالب بود متن شما راستی بشاگرد با فرد اسطوره ای به نام حاج والی بسیار پیشرفت کرده
.....
104795
نام: جا مانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 2/12/2013 12:44:44 PM
کاربر مهمان
  به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام به تک تک دوستان خوبم


یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد .
در اولین مصاحبه پذیرفته شد .
رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد .
رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است ، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد .
رئیس پرسید : آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید ؟؟
جوان پاسخ داد : هیچ .
رئیس پرسید : آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد ؟؟
جوان پاسخ داد : پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم .
مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد .
رئیس پرسی د : مادرتان کجا کار می کرد ؟؟
جوان پاسخ داد : مادرم به عنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد .
رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد .
جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد .
رئیس پرسید : آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید ؟؟
جوان پاسخ دا د: هرگز ، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتاب های بیشتری مطالعه کنم .
بعلاوه ، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید .
رئیس گفت : درخواستی دارم . وقتی امروز برگشتید ، بروید و دست های مادرتان را لمس و تمیز کنید ، و سپس فردا صبح پیش من بیایید .
جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است .
وقتی که برگشت ، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دست های او را لمس و تمیز کند .
مادرش احساس عجیبی می کرد .
شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد .
جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد .
همان طور که آن کار را انجام می داد اشک هایش سرازیر شد .
اولین بار بود که او متوجه شد که دست های مادرش خیلی چروکیده شده ، و این که کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است . بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد .
این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند .
کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش ، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند .
بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش ، جوان همه رخت های باقی مانده را برای مادرش یواشکی شست .
آن شب ، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند .
صبح روز بعد ، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت .
رئیس متوجه اشک های توی چشم های جوان شد ، پرسید :
آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید ؟؟
جوان پاسخ داد : دست های مادرم را تمیز کردم ، و شستشوی همه باقی مانده رخت ها را نیز تمام کردم .
رئیس پرسید : لطفاً احساس تان را به من بگویید .
جوان گفت :
1 - اکنون می دانم که قدردانی چیست . بدون مادرم ، من موفق امروز وجود نداشت .
2 - از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم ، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای این که یک چیزی انجام شود .
3 - به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم .
رئیس شرکت گفت : این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود .
می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند ، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد .
و کسی که پول را به عنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد .
104794
نام: مرتضی قره ویس
شهر: اندیمشک
تاریخ: 2/12/2013 12:38:40 PM
کاربر مهمان
  هرکسی از ظن خودشدیار من وز درون من نجست اسرارمن
104793
نام: زينب###
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/12/2013 12:13:18 PM
کاربر مهمان
  سلام مخصوصا بخداي خودم خدايي ك همه چيزم از اوست خدايا شكرت نميدونم چقدر بگم شكرت چون رقم خاصي نداره و نميتونم براش مشخص كنم بخاطر اينكه بي اندازه شاكرتم خدا جونم قربونت برم نوكرتم از اينكه نذاشتي شرمنده يه ادم يتيم و دلش از دست زمين و زمان شكسته و بي پنها و تنها كه از همه چيز اين دنيا دست كشيد و نااميد شده از ديشب كه اين خبر خوب بم داد تا الان خيلي خوشحال از خوشحالي دوست دارم بال در بيارم و پرواز كنم و بيام پيشت خدا جونم ازت تشكر ميكنم اون ميگه مديون من هست ولي من كي باشم كه مديون من باشه و اينطور نمي بينم چون ميدونم اگه تو چيزي نخواي نميشه و با خواست تو و بااراده تو اون به مرادش رسيد و دلش نشكستي واقعا خدا جونم تو چقدر خوبي و مهربوني بچه ها يادتون هس چند وقت پيش بشماها گفتم يه نفر مادرش سرطاني هس و خواست براش دعا كنم دعا كنيد خوب بشه تا شرمندش نشم اون تو اين دنيا كسي نداره فقط همين مادر ديشب بم خبر داد مادرش شيمي درمانيش جواب داد و خوب شده
<<ابتدا <قبلی 10486 10485 10484 10483 10482 10481 10480 10479 10478 10477 10476 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved