اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
104762 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 11:15:33 PM
کاربر مهمان
|
هر چه بينا چشم، درد آشنايي بيشتر هر چه سوزان عشق، رنج بي وفايي بيشتر
هر چه جان كاهيده تر، نزديكتر پايان عمر هرچه دل رنجيده تر، سوز جدایی بیشتر
هر چه صاحبدل فزون، برگشته اقبالی فزون هر چه سر آزاده تر، افتاده پایی بیشتر
هر چه دل رنجیده تر، زندان هستی تنگ تر هر چه تن شايسته تر، شوق رهايي بيشتر
هر چه دانش بیشتر، وامانده تر در زندگی هر چه کمتر فهم، کبر و خودنمایی بیشتر هر چه بازار ديانت گرم، دلها سردتر هر چه زاهد بيشتر، دور از خدايي بيشتر
هر چه تن در رنج و زحمت، نااميدی عاقبت هر چه با ياران وفا، بي اعتنايي بیشتر
معینی کرمانشاهی
در مورد بیت آخر: هر چی رنج و زحمت برای معبود بیشتر، سرزندگی هم بیشتر هر چی با معبودت وفاداری بیشتر، گرمای آغوشش بیشتر
التماس دعا یا علی مرتضی
|
|
104761 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 11:02:54 PM
کاربر مهمان
|
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: " نصف قلمرو پادشاهیام را به کسی میدهم که بتواند مرا معالجه کند ".
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم میتوانم شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود". شاه پیکهایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.... آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. - آن که ثروت داشت، بیمار بود. - آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد - یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. - یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبهای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی میگوید: "شکر خدایا ... که کارم را تمام کردهام. غذا خوردهام و میتوانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری میتوانم بخواهم؟"
پسر شاه خوشحال شد و گفت: بالاخره یک انسان خوشبخت را یافتیم. سپس دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیکها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که. . .
پیراهن نداشت!!!
|
|
104760 |
نام:
زم زم
شهر:
منتظرقائم
تاریخ:
2/11/2013 10:57:52 PM
کاربر مهمان
|
باسلام برای غریب امام هادی چه اتفاقی افتاده؟
|
|
104759 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 10:53:12 PM
کاربر مهمان
|
ریشه از سنگ قویتره. موفقیت زمان میبره.... پس ایمانت رو نباز و ... ناامید نشو.
|
|
104758 |
نام:
سمیرا
شهر:
شیراز
تاریخ:
2/11/2013 10:52:30 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان گل حرف دل غریب امام هادی از زاهدان چند مدت پیش تصادف می کنن بیهوش میشن حالا بهوش اومدن. .......................... بچه هااسم خیلی هارو می بینم تو سایت چند مدت تو سایت نبودید.خوشحالم. ....................... سلام چان وچوانیم فدای رهبرم عزیز شرمنده .ان شالله خواستم ثبت کنم صلوات شمارو هم ثبت می کنم مشهد خوش گذشت.خدارو شکر. ........................
|
|
104757 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 10:49:20 PM
کاربر مهمان
|
چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم. . . چرا گل خار دارد؟ گاهی باید بدنبال آن باشیم که بدانیم . . . چرا خار گل دارد؟
|
|
104756 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 10:47:30 PM
کاربر مهمان
|
من ایمان دارم به پایان این روزهای سرد و مه آلود ... ماهِ من، می دانم که بزودی آفتابی خواهی شد... من این را از قاصدکهای خوش خبر شنیده ام.
|
|
104755 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 10:46:22 PM
کاربر مهمان
|
دوست . دارم . ببینم . وقتی . این متن . رو میخونی . چطور. این . نقطه های . کوچیک . باعث . توقف های کوچیک . در ذهنت . میشن .
|
|
104754 |
نام:
لیلا
شهر:
کرج
تاریخ:
2/11/2013 10:45:02 PM
کاربر مهمان
|
ایکاش این کارو نمیکردم ایکاش بفکر آبروی همه بودم
|
|
104753 |
نام:
ملتمس دعا
شهر:
آشوب
تاریخ:
2/11/2013 10:44:28 PM
کاربر مهمان
|
به خدا گفتم: بیا دنیا رو قسمت کنیم. آسمون واسه من، ابراش مال تو دریاهاش مال من، موج هاش مال تو ماه برا من، خورشید مال تو
خدا خندید و گفت: تو بندگی کن؛ همه ی دنیا مال تو ... ... من هم مال تو.
|
|