شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
104252
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/5/2013 10:57:57 AM
کاربر مهمان
  یانور...

آهای دنیا … ” تو ” و ” ضمیرهایت ” دیگر به کارم نمی آئید…
دنبال سوم شخص غایب می گردم
جز او به هیچ واقعه ای دل نبسته ایم
موعود جمعه، جمعه موعود می رسد . . .


بر ثانیه ظهور مهدی صلوات
104251
نام: امیرحسین
شهر: تهران
تاریخ: 2/5/2013 10:56:15 AM
کاربر مهمان
  حرف دل امروزم با مخاطبان همیشگی این صفحه است. مخاطبانی که از نام های زیبایی برای گفتن حرف دلشون استفاده میکنند: فدایی رهبر ، عاشق شهادت ، خاک پای امام زمان(عج) و ...
یک سوال دارم: چقدر به خودتون اطمینان دارید؟ خیلی؟ چطوری؟ میتونید منم از خودتون مطمئن کنید؟ امیدوارم حداقل با خودمون صادق باشیم. اسم من امیرحسین هست و لا غیر.
104250
نام: غریب
شهر: تنهایی
تاریخ: 2/5/2013 10:51:18 AM
کاربر مهمان
  سلام خدا خوبی خدا جونم میخوام باهات حرف بزنم میدونی از چی

خدااین راهو بااجاز خودت رفتم تورو به بزرگیت کمک کن خیلی راه سختیه وهزاران مشکلات نمیخوام از این راهم ناامید برگردم میخوام این دیگه اخرین راه باشه خسته شدم از بس این راهو اومدمو دست خالی وناامید برگشتم خدایا کمک کن کمک کن مشکلاتم حل بشه خداجون کمک کن مریضیم خوب بشه خدا جون دیروز سالروز ورود حضرت معصومه به قم بود وقتی حرمو نشون میداد داشتم دیونه میشدم از دل تنگی از این که منو نمیطلبه برم یشش من که انقدر ارزوی رفتن به پیشش رو دارم وارزوی جمکرانرو ازشون بخواه منو بطلبن

خدا از این زندگی سیر شدم وخسته از این زندگی تکراری چرا کاری نمیکنی که تغییری تو زندگیم رخ بده که خوشحال بشم چرا نمیدتونم مثل بقیه شاد باشم چرا همیشه باید بغض داشته باشم میدونم مقصر خودمم کمکم کن که خودمو پیدا کنم چون تنهایی نمیتونم خودمو پیداکنم به دادم برس خدا
104249
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/5/2013 10:45:54 AM
کاربر مهمان
  سلام منو به غريب امام هادي ع از زاهدان برسون بش بگو دعاگوش هستم انشاالله هر چه زودتر خوب بشه از اين خبر ناگهانيتون خيلي ناراحت شدم منتظر خبر خوبت هستم سميرا از شيراز 2 دسته گل صلوات برام ثپث كن ممنون ميشم
104248
نام: خاک پای مولا
شهر: بوستان مهدی
تاریخ: 2/5/2013 10:39:34 AM
کاربر مهمان
  "یاحق"
السلام علی المهدی"عج" و علی آبائه"ع"
سلام بر دوستان مهربان و خوبان حرف دل، خدا قوت

*و عرض ادب و احترام خدمت زینب خانم سلامات گرامی و سوگند خانم محترم از امان از جدایی
از لطف شما بسیار ممنون و سپاسگزارم. به لطف حق تعالی و دعای شما سروران، نور دیدگانم هنوز پابرجاست.انشاالله خداوند عاقبت همه ی ما را بخیر گرداند.:آمین:.

*زینب خانم سلامات محترم انشاالله که هرچه زودتر از شما رفع کسالت شود و اگر قابل باشیم دعای خیر ما همراهتان باد.

*سوگند خانم محترم خوشا بر احوال دلتان که عطر گل نرگس را در این فضا آکنده ساخته.:التماس دعا:.

خدایا بحق عزیزانت، قلب امام زمانمان را از ما راضی و خشنود بگردان و ما را از یاران راستین و شهیدان در رکابش قرار ده.:آمین با رب العالمین:.

*جان و جوانیم فدای رهبرم گرامی عرض ادب و احترام خدمت شما.
آمدم که بگویم در تمام لحظات این روزهایی که سعادت بودن در باغ شهید آوینی و در کنار عزیزان حرف دل را نداشتم یادم بود که باید به قولی که به شما دادم عمل کنم. انشاالله و به لطف خداوند منان.

*تنین خانم محترم انشاالله که حالتان خوب خوب و نور حضرت حق بر زندگیتان تابنده باشد.

*نرگس خانم محترم از کرج سلام و عرض ادب. انشاالله که زندگیتان سرشار از شادی و مهربانی باشد و ید پرتوان الهی مشگل گشای ناملایمات روزگارتان باد.

*آقا کیوان رونما محترم از منوجان، سلام و عرض ادب.
از آشنایی شما بسیار خرسندم. عذرخواهی مرا بابت تاخیر در پاسخ سلامتان پذیرا باشید. چند روزی نبودم.
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.

*سمیرا خانم محترم از شیراز عرض ادب و احترام.
سپاس از دعاهای خیر شما، انشاالله خداوند این قلب پاکتان را برای شما نگاه دارد. برای شما آرزوی توفیقات روزافزون دارم.
لطفا یک دسته گل صلوات هم برای بنده ثبت بفرمایید. با سپاس

*خروش گرامی عرض ادب و احترام خدمت شما.
انشاالله که رفع کسالت شده باشد، حضور شما در جمع اهالی حرف دل مایه ی آرامش خاطر و خرسندی ماست.
حق یارتان

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
التماس دعا
یا علی
104247
نام: یه بنده خدا
شهر: تهران
تاریخ: 2/5/2013 10:30:17 AM
کاربر مهمان
  قسمت آخر یک داستان واقعی
مادر شوهر و تمام افرادی که در ظلم به این دختر دخیل بودن محتاج یه نگاه و یه محبت و یه نظر مساعد از این دختر هستن ! هر روز بهش میگه من بزرگترین مصیبتها رو دیدم و مصیبتهائی که من دیدم جگرمو سوراخ کرده و قلبمو سوزونده چرا که خداوند هیچ بنده خدائی رو با اولادش امتحان نکنه و با مشکل فرزندش به سزای عمل نرسونه ...یعنی تو منو میبخشی ؟؟؟! و دختره میگه این چه حرفیه ! اگه نبخشیده بودم که الان نمی اومدم پیشت ! بهت سر نمیزدم ! پسرتم اگه دلش ازت گرفته است اشکال نداره ناراحت نشو! چون هیچ بچه ای نیست که مادرشو نبخشه و خلاصه همش مادر شوهره رو دلداری میده ... ! همه سرزنشش میکنن که تو احمقی ! تو فلانی! تو الی ! تو بلی ! ولی به حرف هیچ کس گوش نمیده ! و مدام بهشون محبت میکنه و کمکشون میکنه ...! عوضش از وجود دختر دانشجوی پزشکیش که داره تو دانشگاه سراسری درس دکتری میخونه و پسر شاخ شمشادش که داره تو دانشگاه سراسری مهندسی کامپیوتر میخونه لذت میبره و بهشون افتخار میکنه و هنوز هم عاشقانه با شوهرش زندگی میکنه ... ولی ته دلش هنوز از مادرشوهره میترسه ازش معلومه چون شوهره میگه وقتی از در میام خونه یه کم نامرتبه یا غذا حاضر نیست یا یه چیزی باب میلم نیست فوری میگم خانم پاشو پاشو مامانم زنگ زده داره میاد اینجا....! بعد هم خانم انگار برق گرفته باشش پامیشه مثل جت همه چیز و مرتب و رو به راه میکنه و... خلاصه کلی میخندم و میگم دروغ گفتم بابا! فقط میخواستم مطمئن شم که هنوز از مامانم میترسی یه وقت واسه من شاخ نشی (شوخی)
القصه اینکه پایان هر گرفتاری و صبر بر مصیبت و واگذار کردن واقعی به خدا و اعتراض نکردن و جواب بدی رو با خوبی دادن یه هنر والای انسانیه که کمتر کسی صاحب این موهبت الهی میشه... پایان
104246
نام: سید...
شهر: غریب
تاریخ: 2/5/2013 10:10:37 AM
کاربر مهمان
  سخته وقتی از بقض گلو درد میگیری و همه میگن لباس گرم بپوش
104245
نام: یه بنده خدا
شهر: تهران
تاریخ: 2/5/2013 10:08:42 AM
کاربر مهمان
  قسمت پنجم یه داستان واقعی
حتی با حضور بچه هم دلشون به رحم نمیاد و خلاصه وقتی بچه چهار دست و پا میره مجبورش میکنن پای بچه رو ببنده به کمد تا به کارهای اونا رسیدگی کنه ... تا اینکه یک روز که شوهره سر زده میاد خونه و میبینه که زنش داره ظرف میشوره و اونها نشستن میگن و میخندن و پای بچش هم به کمد بسته شده... ! دچار شوک میشه ، به هم میریزه و میزنه زیر همه چیز و داد میزنه سر زنش که تو چرا پای بچتو بستی به کمد ! مادره با پرروئی میگه آره دیدی این کار هر روزشه ! میگه مادر من تو مگه از خدا نمیترسی تو چرا گذاشتی و خلاصه به هم میریزه و انقلاب میکنه و در عین ناباوری کمتر از 24 ساعت یه خونه اجاره میکنه و زن و بچشو میبره توی خونه ای که هیچی توش نیست ، مادر بزرگه با تمام فقرش یه حداقلائی رو برا جهاز دختره آماده کرده بود که بهش اجازه نمیدادن که براش ببره که شوهره میره اونارو میاره ، یه موکت میخره و خلاصه روی یه موکت با یه گاز پیک نیک و چندتا خرت و پرت و کاسه بشقات و یه دست رختخواب مادر بزرگه از این لحظه زندگی مشترکشون رسماً شروع میشه ، زمانی که وارد این خونه میشن دختره برای بار دوم باردار میشه و وقتی که پسرش به دنیا میاد یه زندگی جمع و جور و تمیز ونقلی دارن که هر ماهه وقتی پسره خونه نیست مادر شوهره میاد کلی دختره رو به باد کتک میگیره و فحش و ناسزا که تو پسرم رو ازم گرفتی و خلاصه داغ دلشو خالی میکنه ولی دختره از ترسش این حرفها رو هم به شوهرش نمیگه ولی از خواست خدا وقتی پسرش به دنیا اومده چون کسی نیست که خوب به زائو رسیدگی کنه و مادربزرگه هم پیره درست زمانی که مادره شوهره اومده و داره فحش و کتک کاری میکنه شوهره از در میاد تو و خلاصه این موضوع باعث میشه که دختره به حرف بیاد و تمام ظلم هائی که از اول در حقش شده بود به شوهرش بگه و قسمش بده که کاری به کارشون نداشته باش من راضیم و همین که با تو زندگی میکنم ، در کنار توام ، تو مرد زندگیمی دو تا بچه سالم دارم و یه زندگی خوب و سالم راضیم و ازشون میگذرم و میبخشمشون ، این مادر تورو به دنیا آورده و بزرگ کرده که تحویل من داده و بهترین هدیه زندگی رو به من داده پس هرچی اذیتم کنه من ازش میگذرم ....
104244
نام: زهرا
شهر: ايلام
تاریخ: 2/5/2013 9:55:17 AM
کاربر مهمان
  از تصادف جان سالم بدر برده بود ميگفت زندگي خود را مديون ماشين مدل بالايش است و خدا همچنان لبخند ميزد!!!

دوستان سلام ميخوام يه سايتي رو بهتون معرفي کنم ک تو هر زمينه اي ک سوال داشته باشيد ميتونيد بپرسيد و جوابتونو ميدن خيلي سايت مفيديه حتما استفاده کنيد.
www.x-shobhe.com
104243
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/5/2013 9:46:32 AM
کاربر مهمان
  یا لطیف ...

هنوز در گوشمان این دعای زیبایت طنین انداز است که عاشقانه می گفتی:

خدایا! روزی شهادت می خواهم ، که از همه چیز خبری هست ، إلا شهادت

و خدا چه زیبا آرزویت را براورده کرد

آنقدر آسمانی بودی که نائب بر حق امام زمان عج ، امام خامنه ای در وصفت فرمود:

او بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. آرزوی جان باختن در راه خدا در دل او شعله می کشید و او با این شوق و تمنا در کارهای بزرگ پیش قدم می شد

آی مرد اسمانی

برای ما حمدی بخوان که تو زنده ای و ما مُرده ...



یاد سردار شهید حاج احمد کاظمی و یاران با وفای ایشان گرامی باد.


"" خشنودی دل بابرکت مهدی فاطمه صلوات ""
<<ابتدا <قبلی 10431 10430 10429 10428 10427 10426 10425 10424 10423 10422 10421 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved