شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
104182
نام: ریحانه
شهر: خوزستان
تاریخ: 2/4/2013 3:58:25 PM
کاربر مهمان
  زندگی زیباست اماشهادت زیباتر
بعضی وقتاباخودم میگم کاش یکی ازهمین سفرکرده هامثلاحاج همت زنده بودومادیگه این همه مشکل نداشتیم این همه جوونامون ویلون وسرگردون نبودن ویه سمت وجهتی پیدامیکردن وخلاصه خیلی خوب میشد
اما....
خوب که فکرمیکنم میبینم اگه حاج همت زنده بوده اصلانمیتونست این دنیا روتحمل کنه وشایدم بخاطرهمینه که میگن ...........
"زندگی زیباست اماشهادت زیباتر"
خوش بحال اونایی که پرکشیدن!
104181
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 2/4/2013 3:56:40 PM
کاربر مهمان
  سلام اقا رضای گل از تهران

برادرم حتما محل گذاشته که نداده

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
در خصوص روابط دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه و احترام متقابل(نور/ آیه30) این چنین تصریح شده است:
«قل للمومنین یغضوا مِن ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک اَزکی لهم اِنّ الله خبیرٌ بما یصنعون»؛ (و ای رسول ما) مؤمنین را بگو تا چشم‌ها (از نگاه ناروا) بپوشند، و فروج و اندامشان را محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است البته خدا به هر چه می کنید کامل آگاه است و نیز در مورد لزوم احترام مردان به زنان و پرهیز از تحقیر و تبعیض علیه آنان به جهت مقام و منزلت ویژه بانوان در رویکرد معصومین(علیهم‌السلام) به همین مقدار اکتفا می‌شود که رسول گرامی اسلام (در عصر رنسانس که زنان و دختران، موجودات درجه دوم تلقی می‌شدند) کرامت و لئامت مرد را به نحوه سلوک و تعامل او با زن موکول نموده است. یعنی اگر مردان با دختران و زنان، برخوردی انسانی و اسلامی داشته باشند، محترم و کریم، وگرنه حقیر و لئیم خواهند بود.
در نگاه رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نماز و عطر و زن، ترادف معنوی و مذهبی دارند و ذکر نام زن با این دو، نشان از مقام زن (در منظر آن مقام مکرم) دارد. بنابراین روابط گروههای غیر همجنس اگر با رعایت حجاب و عفاف و ادب و وقار و به دور از هرگونه تهییج و تحریک باشد نه تنها بلامانع است، بلکه از ضروریات و ملزومات جامعه اسلامی و امروزی به شمار می‌آید.
حذف زنان از عرصه‌های فرهنگی، هنری، اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی به معنای حذف نیمی از نیروهای فعال و تأثیرگذار جامعه از رشد و پیشرفت کشور می‌باشد.
104180
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/4/2013 3:55:42 PM
کاربر مهمان
  سلام راستين از شهر غريبم شرمنده شما درباره خامنه ي خواستي من درباره خميني گذاشتم اشتباه شد انشاالله درباره خامنه ي پذارم برات
104179
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 2/4/2013 3:49:42 PM
کاربر مهمان
  سلام سمیرای عزیز از شیراز
الاغ و امید که گذاشتی خیلی قشنگ بود هم خندم گرفت از کار الاغه
تشکر گلم عالی بود

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن

فردا که نیامده ست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد نکن

موفق باشی خواهرم
التماس دعا
104178
نام: بنده خوب خدا
شهر: امیدواری
تاریخ: 2/4/2013 3:46:43 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم

لبیک یا خامنه ای


شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهای من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت


اللهم احفظ قائدنا الخمامنه ای (روحی له الفداء)
104177
نام: یه بنده خدا
شهر: تهران
تاریخ: 2/4/2013 3:46:03 PM
کاربر مهمان
  قسمت دوم یک داستان واقعی
خلاصه اینکه مدت یکسال این دو تا جوون در حال عقد با شرایط تحمیلی مادر که حتی اجازه حرف زدن در یه خلوت چند دقیقه ای رو بهشون نمیده ادامه میدن و دختر رخت و لباس تمام اعضای این خانواده رو با دست میشوره ، قبل از همه بیدار میشه میره نون میخره صبحانه همه رو آماده میکنه ظرفهارو میشوره جارو و نظافت و ... چون آشپزی بلد نیست تحت نظارت مادر و خواهر شوهرها روزی دوبار آشپزی میکنه و سر سفره موقع خوردن غذا کلی حرفهای زشت و رکیک و طعنه و مسخره میشنوه که دستت بشکنه با این برنج شفته ، الهی خیر نبینی با این خورش بی نمک ، انشااله سیاه بخت بشی مثل مادرت با این کتلتهای مثل دمپائی ! خدا ازت نگذره دختره هرزه خیابونی با این سبزی پاک کردنت و.... ولی جلوی فامیل و مواقع حضور پسره عزیزم ، جانم بهش میگن و خانم جان میشه یه چائی واسه فلانی بیاری ، دخترم میشه جورابهای فلانی رو بشوری ، خانمم میشه حیاط رو بشوری .... ولی همین که پسره پاشو میذاره بیرون دوباره میشه دختره هرزه خیابونی و انواع اقسام فحشهای رکیک که شایسته این محفل نیست...! یه وقتهائی پسره وقتی میدونه قراره دختره مثلاً بره نون بخره یا خریدهای دیگه یواشکی قایم میشه اطراف کوچه محل زندگیشون و وقتی خانمش میاد بیرون با اشتیاق میره باهاش حرف میزنه و ازش احوالپرسی میکنه و دلجوئی میکنه و این در حالیه که دختره تمام این مدت دستاش مثل بید میلرزه که تورو خدا برو نکنه مادرت ببینه تو اومدی با من حرف بزنی ، اونوقت برا من بد بشه ، نکنه برادرات ببینن به مادر و خواهرت بگن ، اونوقت بگه شما به حرف من گوش نکردید بعد نذاره با هم ازدواج کنیم و... و حتی کلمه ای از ظلمها و طعنه ها و فحش هائی که در نبود اون میشنوه به همسرش نمیگه ، با خودش میگه اون که کاری از دستش برنمیاد برام بکنه فقط غصه میخوره و ناراحت میشه ، شاید هم با مادرش برخورد بدی بکنه اونوقت مادرش بگه این دختره فضوله و حرف میبره و میاره و به درد تو نمیخوره و...
104176
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 2/4/2013 3:22:15 PM
کاربر مهمان
  امیر حسین از تهران :
این را بدان این صحنه ها کمدی کلاسیک هستند‏
‏(گرفته دامن شب را غباری آنچنان مبهم/مژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می ترسد‏)‏
باید ‏
صبر کرد و دید
دوستان ‏‏(تشنکامان غنیمت در احد را یاد آرید‏)‏
104175
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 2/4/2013 3:15:05 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان ‏
مشغول کارهای جشن برای مدرسه ها هستیم انشاا...‏ فردا عصر برگزار میشه با اینکه دور هستید باز هم دعوتید
.....
آقاشهاب سلام ممنون از اینکه یاد ما بودید
....
دلشکسته/سمیرا/جان و جوانیم رهبر/راستین/غریب/ملتمس دعا/زهرا از ایلام/زینب سلامات و همه بچه ها سلام
.....
بچه ها ببخشید اگه کسی رو ناراحت کردم
104174
نام: ناشناس
شهر: خوی
تاریخ: 2/4/2013 3:15:01 PM
کاربر مهمان
  دلگیرم خسته ام شما میدانید کی میاد
104173
نام: یه بنده خدا
شهر: تهران
تاریخ: 2/4/2013 3:09:56 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه اگر مایل بودید حتماً بخونید چون به نظرم میتونه درس اخلاقی داشته باشه...
قسمت اول یک داستان واقعی
این داستان کاملاً واقعیه و حتی یک جمله و یا عبارتی خلاف واقع به مضمون اون اضافه نمیکنم، یه روزی یه دختر اول دبیرستانی تو راه مدرسه با یه پسر که اون موقع تازه دیپلمشو گرفته و از سربازی برگشته بود و سر تاکسی یکی از اقوامشون کار میکرد (مسافرکشی) دوست شده بود ، این دوستی که به اصطلاح از اون دوستیهای خیابونیه به پیشنهاد پسره که خیلی مقید به اخلاق و متعهد به قولش بود شروع میشه و دختره که در عنفوان سن رشد و بلوغ و سرشار از هیجانات نوجوانیه این پیشنهادرو قبول میکنه ، دختره از خانواده بسیار فقیر و بچه طلاقه که نه مادرش تونسته نگهداریش کنه و نه پدرش زیر بارش رفته و پیش یه مادر بزرگ پیر و دائیش که یه جوون مجرد و بیسواد و بیکاره زندگی میکنه و پسره از یه خانواده که دستشون به دهنشون میرسه و خونشون تقریباً توی محله های بالاشهره و مادرش از اون خانمهای مجلسی و اهل کتاب و قرآن و...است...این دوستی حدوداً چند ماه ادامه پیدا میکنه تا اینکه پسره از سرگذشت دردناک دختر مطلع میشه و یه جورائی احساس دین و گناه میکنه که باید با این دختر ازدواج کنم چرا که هم بهش علاقه منده و هم به جهت خصوصیات اخلاقی و تعهد و مردانگی که داره دور از انصاف میبینه که بخواد با دختر رنج کشیده ای مثل این خانم بی وفائی کنه... خلاصه علیرغم مخالفتهای شدید شدید و شدید خانوادش مخصوصاً مادر و خواهرهاش ! مجبورشون میکنه که به خواستگاری دختر برن...پسره بعد از متوسل شدن به هر دری مادرشو راضی میکنه و خلاصه مادره به تنهائی میره خونه مادر بزرگ دختره و به اصطلاح این میشه مراسم خواستگاری که تو این مجلس مادره به بدترین شکل ممکن دختر و خانوادشو تحقیر میکنه حرفهائی که گفتنش جزء چرکین شدن دل آدما از چهره یه مادر هیچ لطفی نداره...! دختره و مادربزرگش که از ذوق تو پوست خودشون نمی گنجیدن به تنها چیزی که توجه نمیکنند زخم زبونها و طعنه ها و کنایه ها و بعضاً تهمتهای بسیار زشت و رکیک مادره است و با تمام وجود از این وصلت ابراز رضایت و اعلام موافقت میکنند... کمتر از دو روز بعد از این ماجرا بدون کوچکترین خرید یا مراسم و یا تشریفاتی پسره و دختره مثل بچه یتیما می افتن دنبال مادره میرن آزمایشگاه و بعدشم عقد...و از محضر دختر رو یکراست میبرن خونه پسره و این در حالیه که حتی یه خرید ساده برا این دختر انجام نمیدن و بهش میگن دور درس و مدرسه رو هم خط بکش (دختره کلاس اول دبیرستان در رشته علوم تجربیه) دختره اینقدر از وصال معشوقش خوشحاله که همه شرایط رو با جون و دل می پذیره... اما شروع زندگی مشترک : دختره از اولین روز حضورش در خونه مادر پسره درست مثل یک کلفت تمام عیار از جارو و شستشو و نظافت و حتی خرید خونه رو عهده دار میشه ! البته نه به میل شخصی بلکه به دستور مادره! پسره دومین پسر خانواده است و پسر اول هم هنوز ازدواج نکرده، بعد از این عقد پسره تو یک داروخانه دولتی مشغول به کار میشه اونم برای نسخه پیچی و مادر به پسره میگه که فعلاً باید عقد بمونن فقط چون میخواد دختر رو زیر نظر خودش بزرگ! و تربیت ! کنه اونو آوردن تو این خونه پس بنابراین اجازه معاشرت و یا اینکه هم خوابی و یا هیچ رفتاری خارج از اصول و قاعده (البته اصول و قواعدی که خودش وضع میکنه) روز نداره و پسر هم به جبران محبت مادرش که قبول کرده با دختر مورد علاقش ازدواج کنه شرط مادرشو می پذیره...تو این خونه 4 تا پسر هست و سه تا دختر که دوتا از دخترا ازدواج کردن و دختر سوم که ته تغ
<<ابتدا <قبلی 10424 10423 10422 10421 10420 10419 10418 10417 10416 10415 10414 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved