اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
103512 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
1/28/2013 3:22:06 PM
کاربر مهمان
|
سلام.عاشق شهدای عزیز لطف خدا به من و شادی من شادی شما دوستای خوبم و اطرافیان و خانواده م هست همین که اطرافیانم شاد و خوشحال باشن برام کافیه.ولی از ازدواج شما یه جور دیگه خوشحالم چون یادمه اون موقع ها ماه رمضان بود و من با دهن روزه و سر سفره ی افطار برای شما هم دعا میکردم واسه همین خیلی خوشحالم.غریب عزیزم از شهر تنهایی خدا ستار العیوب انشاا... به بزرگی و بخشندگی خودش و آبروی فاطمه ی زهرا(س) خدا آبروتون رو حفظ کنه.بچه ها من روزایی مثل امروز که یه روز خاص هست از بس حاجت دارم نمیتونم دعا کنم هول میشم! :) لطفا دعام کنید.واسه شادی روح دوست منم یه صلوات بفرستید.
|
|
103511 |
نام:
یه بنده خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/28/2013 3:12:24 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوباره به همه راستش از خوندن متن خانم الهام (روزگارتلخ)کمی آزرده شدم و برا اولین بار نوشتمو خطاب به ایشون گذاشتم امیدوارم که از دستم ناراحت نشه... به نظر من آدما باید تمرین خوب بودن و خوب زندگی کردن و گذشت رو از خودشون شروع کنن...من اهل شعار نیستم اینو توزندگی مادر خودم به عینه دیدم... وقتی بچه بودم، مادربزرگم خیلی سر ناسازگاری با مادرم داشت همیشه شاهد زخم زبون زدن و طعنه زدن و بد و بیراه گفتن و حتی کارشکنی اون در مقابل مادرم بودم... و در مقابل فقط محبت ، فداکاری ، خدمت و گذشت از مادرم می دیدم... همینطور که بزرگتر شدم و مادر بزرگم پیرتر و ناتوان تر میشد محبت و رسیدگی های مادرم بیشتر میشد، وقتی دانشجو بودم مادر بزرگم پاش شکسته بود و مادرم اونو آورده بود خونه ی ما که بتونه شبانه روز ازش مراقبت کنه و مدام از ما میخواست که ساکت باشیم، احترام بذاریم ، رعایت کنیم ، در خدمت مادربزرگمون باشیم ، دلشو نشکونیم ، بهش محبت کنیم و...از مادرم پرسیدم تو بااین همه جفائی که از مادر شوهرت دیدی باز فقط محبت میکنی و بهش احترام میذاری و... گفت اصلاً اینطوری نیست من چه جفائی دیدم...؟! تو هیچوقت به این موضوع فکر کردی که اون مادر پدرته ؟! میدونی یه مادر چه آرزوها و امیدهائی برای بچش داره؟! میدونی یه مادر چقدر بچشو دوست داره...وووو؟! شاید این مادر برا پسرش آرزوهائی داشته که من نتونستم اون آرزوهارو براش برآورده کنم ! شاید ایده ال یه عروس خوب برای این مادر چیزی خیلی بهتر و شایسته تر از من بوده ؟ من حق دارم آرزوها و ایده آل های یه مادرو برا بچش نادیده بگیرم و دلیل بی رحمیش بدونم...! من اجازه ندارم به خودم این حقو بدم که من خیلی خوبم و این اونه که بده؟! شاید رفتار و حرکات و گفتار من از دید این زن خوب نیست و شایسته پسرش نیست؟... و مدام توصیه میکرد هیچوقت تو زندگیت رفتار دیگران رو با خودت دال بر بدی اونها ندون و به خودت بگو شاید رفتار و اخلاق من باعث برخورد طرف مقابل و یا قضاوت اون در مورد من شده و سعی کن خودتو به نحو بهتری تغییر بدی... و وقتی قضیه در مورد یه مادره که هزاران آرزو واسه بچش داشته که دیگه خیلی بیشتر مسئولی...!!! این حرفهای مادرم زیباترین حرفهائی بود که تا اون روز شنیده بودم و به داشتن این مادر افتخار کردم... حالا درسم تموم شده و مادربزرگم خیلی پیرتر و مادرم با اینکه خودش هم مریضه با تمام وجود و با خلوص نیت به مادر شوهرش خدمت میکنه و کوچکترین اعتراضی هم نداره و مدام خدارو شکر میکنه و میگه این بندگان خدا که سنی ازشون گذشته از نعمتهای الهی هستند که هرکسی توفیق خدمت بهشونو پیدا نمیکنه...میگه اون برکت و نعمت زندگی منه و میگه حضور اون باعث شده که ۳ تا بچه سالم و صالح داشته باشم که سرشون به زندگی و درس و کارشون گرمه و سراغ نااهل نمیرن...و...! ما آدما تو زندگی اگه سعی کنیم تغییرات رو از خودمون شروع کنیم و فقط شعار ندیم خیلی بهتره ... می آئیم از اینور و اونور جمله و شعر و نثر قشنگ پیدا میکنیم در صورتی که به هیچکدومشون از ته قلبمون ایمان و اعتقاد نداریم...مثلاً وقتی جمله : تا پاتوی کفش من نکردی هرگز در مورد راه رفتنم قضاوت نکن... رو میبینیم قیافه فلسفی و منطقی به خودمون میگیریم و اونو شیر میکنیم برای بقیه که یعنی خیلی فهمیدیمش...!!! ولی موقع عمل....یه چیز دیگه ... میگیم عشق ، ایمان ، خلوص نیت... ولی موقع عمل نه می فهمیم عشق چیه ! نه از ایمانمون خبری هست و نه هیچ صداقتی و اخلاصی در افکار و نیاتمون پیدا میشه... از نهج البلاغه و تفسیر و تأمل و تدبر در آیات الهی فقط حرف م
|
|
103510 |
نام:
تنها
شهر:
اسلامشهر
تاریخ:
1/28/2013 2:56:19 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقاي موسوي خوش به سعادتون لطفا براي همه شيعيان ومن دعا كنيد محتاج دعا هستم
|
|
103509 |
نام:
یه بنده خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/28/2013 2:20:20 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه و خانم روزگار تلخ از مرداد سرد! خانم عزیز به نظرت میرسه خودت خیلی آدم خوب و با ایمان و با انصاف و... هستی! محبت دیگران واست عذابه! درک اینکه اونی که به رحمت خدا رفته فرزند اون مادر بوده! حتی این حقو به مادرش نمیدی که عزادار پسرش باشه !!! میفهمی که جگر گوشه ! بچه یعنی چی ! میفهمی از دست دادن جوونت اونم وقتی زن و زندگی داره یعنی چی ؟! یک دقیقه خودتو جای اون مادر گذاشتی ؟! من به هیچ وجه قصد سرزنش شما رو ندارم! ولی چرا یه کم مثبت نگاه نمیکنی ؟! چرا فکر میکنی خانواده اون بنده خدا همه بد و ناسازگار و زخم زبون زن و...! هستند! یک لحظه به خودت برگشتی ببینی خودت هیچ اشکالی نداری؟؟؟؟ من از روز اول نوشته های شما رو میخونم... تقریباً هر روز به این سایت سر میزنم و فقط میخونم ولی امروز تصمیم گرفتم بنویسم... اونم به شما که وقتی کسی داره به نوه خودش محبت میکنه واسش جشن تولد میگیره داری اعتراض میکنی و...چه عیبی داره اگه تو خودتو با عقاید اونا که پیرترن و سنی ازشون گذشته و داغدیده هستند وقف بدی؟ چی میشه اگه جواب بدی رو؟! البته به نظر من رفتار اونا همچین غیر قابل تحمل و اینقدر ظالمانه که شما توصیف میکنی نیست!!! من از همین حرفهای شما که تو این چند ماهه تو این سایت نوشتی متوجه شدم اونا آدمای بدی نیستند و فقط شما توصیف بدی ازشون میکنی... ولی خواهر من نوع نگاه خودتو تغییر بده! به خدا قسم یکی از اقوام ما توی یه تصادف به رحمت خدا رفت جوون بسیار خوب و و وارسته و باایمانی بود...که دوتا بچه داشت که از زن اولش که فوت کرده بود براش مونده بود... زن دومش هم از بچه های اون خدا بیامرز و هم از مادرش بعد از سالها نگهداری میکنه... با اینکه این زن بی مهری های زیادی از خانواده شوهرش و حتی از مادر شوهرش میبینه و تمام خونه و زندگی هم متعلق به همین خانومه چون اون خدا بیامرز قبل از ازدواج با این خانم ورشکسته شده بود و همه دارائی متعلق به زنش بود و با اینکه ناملایمات بسیاری توزندگیش بود... ولی اینقدر محبت به مادرشوهر و بچه های شوهر و خانواده شوهرش کرد که بعد از چند سال که سعی کردند اون عروسو اذیت کنن...(البته به اعتقاد من از روی عمد نبود و اقتضا و طبیعت بعضی از آدما توی این کنش ها و واکنش هاست و مادر شوهر هم پیر بود و طبیعی بود که حساس باشه و جوونشو از دست داده بود...) و خلاصه اینقدر به اینها محبت کرد که الان رو سرش قسم میخورن... مثل مادر خودش به مادر شوهره خدمت میکنه و از یه مادر هم بهتر و مهربانتر از بچه ها مواظبت میکنه و این درحالیه که هیچ نیازی به اونها نداره نه مادی و نه... ولی میگه من فقط خدارو در نظر میگرم و دوست دارم روح همسرم که مرد بسیار خوبی بوده در آرامش باشه و نگران مادر و فرزندانش نباشه... اینطوری فکر کن فقط عاشق شوهر بودن که به حرف نیست!!! مطمئن باش مادر اون هرکاری که بکنه هیچوقت مطرود پسرش نیست و حتماً روح پسرش مادرشو دوست داره و ناراحتی مادرشو نمیتونه تحمل کنه همونطور که ناراحتیه تو و یا دخترشو نمیتونه تحمل کنه... مطئمن باش آرامش روح همسرت در ارتباط خوب و عاطفی و دوستانه و صادقانه با فرزند و خانوادشه... عینک بدبینی رو از چشمت درآر... محبت اونها رو به نوشون ببین... هیچ کس نمیتونه بپذیره که مادربزرگ و یا پدربزرگی نوشو دوست نداشته باشه و از روی عمد قصد ناراحت کردن اونارو داشته باشه... تولد دختر گلت هم مبارک
|
|
103508 |
نام:
غریب
شهر:
تنهایی
تاریخ:
1/28/2013 2:16:16 PM
کاربر مهمان
|
دوستان عیدتون مبارک انشالله خدا به حق صاحبان امشب به همگی عیدی بده
از همگی التماس دعا دارم ============================ بعد چند روز متنارو کامل خوندم به دوستان تازه وارد خوش امد میگم ==========================
اقا سینا سلام و خوش امد من خودم قبلا همین مشکلو داشتم وپرسیدم وگفتند شما که میترسید بیدار نشید میتونید قبل از خوابیدن نماز شب روبخونید حالا هر ساعتی خواستید بخوابید قبلش نماز شبتونو بخونید
التماس دعا برای همه دوستان دارم ازتون موقع خوندن نماز شب ===================== اقا مجتبی امیدوارم خدا حاجتتونو براورده به خیر کنه انشالله
یا حق التماس دعا از همگی تا چهارشنبه چون من خونه نت ندارم
|
|
103507 |
نام:
حبيب الله
شهر:
قم
تاریخ:
1/28/2013 2:09:10 PM
کاربر مهمان
|
اگر خداقبول کند ازجانبازان ورزمندگان دفاع مقدس هستم(چرااينطور شدبعداز اون سالهاي سخت جنگ جامعه ما به اينجا رسيد)
|
|
103506 |
نام:
پ
شهر:
تهران
تاریخ:
1/28/2013 2:07:58 PM
کاربر مهمان
|
جناب آقای سیف الدوله: با سلام، انشاء الله که خیره. ممنون از لطفتون. ممنون از اینکه اینقدر سریع جوابمو دادین. انشاء الله هر چه از خدا میخواهید، ۱ در دنیا ۱۰۰در آخرت نصیبتون کنه.خدامیدونه از صبح تا حالا چی کشیدم. بازم ممنون. میلاد حضرت رسول هم پیشاپیش بر همه شما دوستان گرامی باد. التماس دعای فراوان. در پناه خدا.خداحافظ.
|
|
103505 |
نام:
یه آشنا
شهر:
کلید فارس
تاریخ:
1/28/2013 2:02:31 PM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام و ادب خدمت همه ي دوستان اميدوارم كه حال همتون خوب باشه و من حقير رو هم از دعاهاي خودتون محروم نكنيد.و همچنين ميلاد با سعادت پيامبر نور و رحمت حضرت محمد(ص)و ذريه گراميش حضرت امام جعفر صادق(ع)رو به همه بچه هاي حرف دل تبريك ميگم.الهم عجل الوليك الفرج.التماس دعا
|
|
103504 |
نام:
سینا
شهر:
بیله سوار
تاریخ:
1/28/2013 1:44:16 PM
کاربر مهمان
|
میخواهم نماز شب بخوانم ولی نمیتونم بیداربشم
|
|
103503 |
نام:
آسمان
شهر:
آسمان
تاریخ:
1/28/2013 1:43:09 PM
کاربر مهمان
|
سلام افا مجتبی تورو خدا اگه ب دوستتون زنگ زدین بهشون بگین ۱۴تا صلوات واگه تونستن زیارت عاشورا هم بخونن ممنون و دعاکنن ک قلبم ب خدا نزدیکتر بشه و اینکه هممون پیش خدا ابرو دار باشیم منتظر جوابتون هستم یاحق
|
|