شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
103182
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 3:31:36 PM
کاربر مهمان
  به کعبه گفتم:
تو ازخاکی منم خاک ...
چرا باید به دور تو بگردم؟
ندا آمد:
تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا...

تا من بگردم
103181
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 3:29:50 PM
کاربر مهمان
 
گیله مرد میگفت : نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛
نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...
هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...
و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...
103180
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 2:56:34 PM
کاربر مهمان
  خدایا بازم حالم بده
اما...
اما نمی دونم چرا
از تنهایی...نمی دونم
از نادانی ... نمی دونم
از زیاده خواهی... نمی دونم
از تو بن بست گیر کردن.. نمی دونم
از بدی هایی که کردم... نمی دونم
از بدی هایی که دیدم ... نمی دونم
از چی!!!!... نمی دونم.
فقط...می دونم یه راهی هست که حالم خوب شه...



خداجونم ... میشه یکم محکم تر بغلم کنی؟
103179
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 1/25/2013 2:51:50 PM
کاربر مهمان
  سلام علیکم

امیدوارم که حال همه عزیزان حرف دل خوب باشه.
دوست نداشتم کسی رو ناراحت بکنم، دور از جان شما و عزیزانتون یکی از بستگان نزدیک دعوت حق رو لبیک گفتن/ لذا نشد وقت بذارم/امروز بخاک سپردیم /همه رو دعا کنید.


خدایا از عمر بی مایهء من بکاه بر عمر با برکت رهبرعزیز تر از جانم بیفزا/

تعجیل در ظهور امام زمان سلامتی رهبر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
103178
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 2:44:02 PM
کاربر مهمان
  ايت الله بهجت:
چيزي که باعث شرمندگي و خجالت‌زدگي ما مي‌شود اين است که امام زمان(ع) همه چيز را می‌داند و همه چيز را مي‌شنود. معصومین(ع) «عين الله الناظرة و اذن الله السامعه الواعيه» [ یعنی چشم بینا و گوش شنوای خداوند] هستند. اگر حرفی زده می‌شود حتی قبل از آنکه دیگران و کسانی که در مجلس هستند، بشنوند، آنها می‌شنوند. چرا کاری نمی‌کنید که همیشه خودتان را پیش آن حضرت ببیند؟ [اگر] ما او را نمی‌بینیم، او که ما را می‌بیند. پس چرا این‌قدر دوریم؟ آیا نباید توجه داشته باشیم که ما رئیسی داریم که بر احوال ما ناظر است؟
وای بر احوال ما اگر در کارهایمان او را ناظر نبینیم و یا او را در همه‌جا ناظر ندانیم! با وجود اعتقاد به داشتن رئیسی که «عین الله الناظر» است آیا می‌توانیم از نظر الهی فرار کنیم یا خود را پنهان کنیم؟
چه پاسخی خواهیم داد؟
چقدر سخت است اگر برای ما این امر ملکه نشود که در هر کاری که می‌خواهیم اقدام کنیم و انجام دهیم ابتدا «رضایت» و «عدم رضایت» او را در نظر نگیریم و رضایت و خشنودی او را جلب ننماییم! ما باید رضا و میل امام زمان(ع) را در کارها به دست آوریم.
در امور اجتماعی نباید به دیگران نگاه کنیم و از این و آن پیروی کنیم. زیرا این افراد معصوم نیستند، هرچند بزرگ و بزرگوار باشند. اگر در راه امام عصر(ع) باشیم چنانچه به ما بد و ناسزا هم بگویند نباید ناراحت شویم بلکه هم‌چنان باید در آن راهِ حق و حقیقت ثابت‌قدم و استوار باشیم.
انصاف این است که ...
در زمان نزدیک به ظهور که ظلم فراگیر می‌شود به افرادی که در دین و ایمان باقی می‌مانند، عنایات و الطاف خاصّی می‌شود تا از دین خارج نشوند.
زیرا حضرت ولیّ‌عصر(ع) تکیه‌گاه مردم است و کسانی که تکیه‌گاهشان امام باشد، کوهِ ایمانند. ما اهل علم در هر حال باید به وظیفة خود عمل کنیم.
نوکرهای امام زمان(ع) عموماً باید عمل به وظیفه کنند، توسلات را هم داشته باشند
103177
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 2:39:38 PM
کاربر مهمان
  اگر در پی آرامشید...
به پیشامدهای زندگی برچسب خوب وبد نزنید

براي تمام دردها دو علاج وجود دارد:
گذر زمان...
و سكوت .
103176
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 2:37:43 PM
کاربر مهمان
  بیشتر انسانها، زمانی نا امید میشوند که چیزی به موفقیت آنها باقی نمانده
103175
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 2:36:47 PM
کاربر مهمان
  موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.
آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.
دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت"است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود.
سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.
تاریک ترین کلمه "نادانی"است...آن را با نور علم روشن کن.
کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر.
صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.
بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.
ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن.
قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.
تمیزترین کلمه "پاکیزگی"است... اصلا سخت نیست.
103174
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/25/2013 2:34:49 PM
کاربر مهمان
  قرار است فردا اردوي ايران‌گردي دانشجويي ما شروع شود. اينطوري که بچه ها مي گويند،‌ از مشهد ميرويم طبس، يزد، شيراز، اهواز، خرم آباد ، تهران و برمي‌گرديم. حتماً خيلي خوش ميگذرد. من، ‌فريبا و مريم آمديم يک کم خرت و پرت بخريم. مريم از اين که قرار است با پسرها و دخترهاي همکلاسي به ايران‌گردي برويم يک کم نگران و برآشفته است، اما فريبا خيلي خيلي خوشحال است. يکسره به من مي گويد که من مي دانم خيلي خوش مي گذرد.....
ديگر خسته شده ام. الان روز سومي است که در راهيم. داخل اتوبوس پسرها اصلاً نمي‌گذارند کسي استراحت کند. يک راست سر و صدا و گيتار و خنده هاي بلند. کم کم دارم از دست همه خسته مي‌شوم. هوا نسبتاً گرم است که وارد اهواز مي شويم. ورودي شهر وقتي مي فهمند ما دانشجو هستيم، يک نفر به عنوان راهنما به ما مي دهند. طفلکي‌ها فکر کرده‌اند ما براي بازديد از مناطق جنگي آمده‌ايم. يک جوان سبزه با ريش‌هاي توپي مشکي وارد ماشين ما مي‌شود. از همان لحظه اول بچه‌ها بناي مسخره کردن مي گذارند. صداي خنده يواشکي ما دخترها و متلک هاي مختلف پسرها، باعث شد که آن بنده خدا بعد از چند دقيقه حرف‌زدن،‌ خودش روي صندلي کنار راننده بنشيند و فقط مسير را به راننده نشان بدهد. در يک جاده مستقيم که ظاهراً جاده اهواز - ‌خرمشهر است، وارد يک فرعي مي شويم. احساس مي کنم که هوا خيلي سنگين و نفس کشيدن برايم سخت شده است. به مريم نگاه مي کنم. مريم هم همين حال را دارد. فريبا هم و همه بچه ها. سکوت عجيب و غريبي بر اتوبوس حکم‌ فرماست. جوان بلند مي شود و برايمان حرف مي زند. چيزي نمي‌گذرد که اشک بي اختيار روي گونه‌هايمان مي نشيند. نه من، همه بچه ها؛ حتي پسرها گريه مي کنند. احساس مي‌کنم اين گريه شرمندگي است. اتوبوس مي ايستد. اينجا طلائيه است. پياده مي شويم،‌ زانوهايم شل مي‌شود. به خودم مي‌آيم. ‌ خاک‌هاي زير صورتم، از اشک هايم تر مي‌شوند. جوان کناري ايستاده و دستهايش را به ريش توپي‌ اش مي‌زند. جلو مي‌روم. نمي دانم چه بگويم. جوان سرش را پايين مي اندازد. گريه امانم را بريده است. مي خواهم سر خودم فرياد بزنم. مي خواهم آب شوم و به زمين فرو روم، اما نمي دانم چه مي شود. جوان مي ايستد و چيزي نمي‌گويد. هر چه فرياد مي‌زنم،‌ او چيزي نمي‌گويد
: «من از شما به شهدا شکايت مي‌کنم. چرا زودتر ما را با شهدا آشنا نکرديد؟».

103173
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 1/25/2013 2:34:48 PM
کاربر مهمان
  سلام اقا كيوان رونما از منوجان قبل از اينكه جوابت بدم اول بشما عرض ادب دارم و بابات شعرايي كه رو صفحه ميذاري تشكر كنم با اينكه كوتاه هستن ولي پر از معني هستن ببخشيد اينو ميپرسم شما دبير هستيد؟ و اما جواب شما من رو اون تابلو مي نويسم خدايا شكرت بخاطر همه داده و نداده ات بخاطر اينكه تو بهتر از خودم صلاحم ميدوني


سلام دلشكسته از غريب شما خوبي؟ من خدا رو شكر خوبم خوشحال شدم درباره جشن پسر عموت حرف زدي معلومه ميخواي جشنش بري كار خوبي ميكني از اينكه ميخواي بري

سلام سميرا از شيراز ممنون خوبم شما خوبي چه خبر از امتحانات؟
<<ابتدا <قبلی 10324 10323 10322 10321 10320 10319 10318 10317 10316 10315 10314 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved