شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
102912
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/22/2013 6:36:38 PM
کاربر مهمان
  سلام برادر گرامی. ببخشید کارتون رو خراب کردم
از قدیم می گفتن کار هر کس نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد کهن

حق داشتن بخدا

از آقا شهاب و همه دوستای خوب حرف دل عذرخواهی می کنم. ناشی بودم. بخاطر اشتباه در ثبت معذرت می خوام
102911
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/22/2013 6:31:34 PM
کاربر مهمان
  با مشاهده یک " در " بلافاصله لزوم " دیوارها " احساس می شوند.
102910
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 1/22/2013 6:27:10 PM
کاربر مهمان
  عاشق شو ار نه روزی کار جهان سراید/ناخوانده نقش مقصود در کارگاه هستی
102909
نام: فرزند روح الله
شهر: خمین
تاریخ: 1/22/2013 6:26:39 PM
کاربر مهمان
  بسم رب شهداوصدیقین برادر فرزام اگر دلار 10 هزارتومن شود پای میز مزاکره نمی رویم
102908
نام:
شهر:
تاریخ: 1/22/2013 6:18:57 PM
کاربر مهمان
  منصور حلاج:
از حلاج پرسیدند عشق چیست فرمود:روز اول بکشند/روز دوم بسوزانند/روز سوم خاکستر بر باد دهند/
......
102907
نام: لیلا
شهر: مرودشت
تاریخ: 1/22/2013 6:12:54 PM
کاربر مهمان
  سلام ببخشید جناب شهاب من اومدم دیدم کسی ختم صلوات رو ثبت نکرده اینکارو کردم نمیدونستم باعث اشتباه میشم.بهرحال دوست دارم منم کمکی کرده باشم
102906
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/22/2013 6:06:58 PM
کاربر مهمان
  رامبد کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .

مغازه دار میگه : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !
102905
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/22/2013 6:05:17 PM
کاربر مهمان
  در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دوانتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "
مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. "
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ "
102904
نام: سکینه
شهر: مشهد الرضا
تاریخ: 1/22/2013 6:02:30 PM
کاربر مهمان
  سلام حاج آقا سیف الدوله و تمامی بچه های حرف دل نیازمند نفس های گرم شماییم ازتون التماس میکنم برام دعا کنید تافردا قبول بشم .
لطفا برام دعا کنی تا موفق بشم.
102903
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 1/22/2013 6:00:05 PM
کاربر مهمان
  ای که منع گریه بی اختیارم میکنی/گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
<<ابتدا <قبلی 10297 10296 10295 10294 10293 10292 10291 10290 10289 10288 10287 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved