شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
102492
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/19/2013 3:48:04 PM
کاربر مهمان
  باز باران،

با ترانه،

با گهر های فراوان

می خورد بر بام خانه.

من به پشت شیشه تنها

ایستاده

در گذرها،

رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم

یک دو سه گنجشک پر گو،

باز هر دم

می پرند، این سو و آن سو


می خورد بر شیشه و در

مشت و سیلی،

آسمان امروز دیگر

نیست نیلی.


یادم آرد روز باران:

گردش یک روز دیرین؛

خوب و شیرین

توی جنگل های گیلان.

کودکی ده ساله بودم

شاد و خرم

نرم و نازک

چست و چابک


از پرنده،

از خزنده،

از چرنده،

بود جنگل گرم و زنده.


آسمان آبی، چو دریا

یک دو ابر، اینجا و آنجا

چون دل من،

روز روشن.


بوی جنگل،

تازه و تر

همچو می مستی دهنده.

بر درختان میزدی پر،

هر کجا زیبا پرنده.


برکه ها آرام و آبی؛

برگ و گل هر جا نمایان،

چتر نیلوفر درخشان؛

آفتابی.

سنگ ها از آب جسته،

از خزه پوشیده تن را؛

بس وزغ آنجا نشسته،

دم به دم در شور و غوغا.


رودخانه،

با دو صد زیبا ترانه؛

زیر پاهای درختان

چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.


چشمه ها چون شیشه های آفتابی،

نرم و خوش در جوش و لرزه؛

توی آنها سنگ ریزه،

سرخ و سبز و زرد و آبی.


با دو پای کودکانه

می دویدم همچو آهو،

می پریدم از لب جو،

دور میگشتم ز خانه.


می کشانیدم به پایین،

شاخه های بید مشکی

دست من می گشت رنگین،

از تمشک سرخ و مشکی.

می شندیم از پرنده،

داستانهای نهانی،

از لب باد وزنده،

رازهای زندگانی


هر چه می دیدم در آنجا

بود دلکش، بود زیبا؛

شاد بودم

می سرودم

“روز، ای روز دلارا!

داده ات خورشید رخشان

این چنین رخسار زیبا؛

ورنه بودی زشت و بیجان.


این درختان،

با همه سبزی و خوبی

گو چه می بودند جز پاهای چوبی

گر نبودی مهر رخشان؟


روز، ای روز دلارا!

گر دلارایی ست، از خورشید باشد.

ای درخت سبز و زیبا!

هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”


اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.

آسمان گردید تیره

بسته شد رخساره ی خورشید رخشان

ریخت باران، ریخت باران.


جنگل از باد گریزان

چرخ ها می زد چو دریا

دانه ها ی [ گرد] باران

پهن میگشتند هر جا.


برق چون شمشیر بران

پاره میکرد ابر ها را

تندر دیوانه غران

مشت میزد ابر ها را.


روی برکه مرغ آبی،

از میانه، از کرانه،

با شتابی چرخ میزد بی شماره.


گیسوی سیمین مه را

شانه میزد دست باران

باد ها، با فوت، خوانا

می نمودندش پریشان.


سبزه در زیر درختان

رفته رفته گشت دریا

توی این دریای جوشان

جنگل وارونه پیدا.


بس دلارا بود جنگل،

به، چه زیبا بود جنگل!

بس فسانه، بس ترانه،

بس ترانه، بس فسانه.


بس گوارا بود باران

به، چه زیبا بود باران!

می شنیدم اندر این گوهر فشانی

رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛


“بشنو از من، کودک من

پیش چشم مرد فردا،

زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -

هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”

گلچین گیلانی.
اینو به یاد روزای قشنگ بچگیامون براتون گذاشتم. روزای فوق العاده ای بود. حیف که زود تموم شدن.
102491
نام: سمیرا
شهر: شیراز
تاریخ: 1/19/2013 3:40:19 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان گرامی
سلام فرشته عزیز ازخرم اباد فکر کنم همه بچه ها دلیل توجیه کننده اوردن بهتره من سکوت کنم خواستم بگم از سایت نرو ان شالله بمونی
**************
سلام اقا شهاب خسته نباشید واسه نوشتن متن به عربی راهنماییم می کنید ممنون

**************
جناب کیوان رونما از منوچان خیلی مطالبتون کوتاه ومفید هست خدا قوت
****************
بچه ها کسی ازعطیه گرامی از کربلا وکنیز زهراسلام الله نرگس عزیز از کرج جناب خروش از همین دور وبرکه خیلی وقت ندیدمشون خبر داره نسرین جان به کنیز زهرا سلام الله برسونید
********************
زینب جان .اقا شهاب.جناب سیف الدوله از قدس.نسرین عزیز .جناب حمید ازامید به رحمت خدا راستین عزیز شیدا گل .جان وجوانیم فدای رهبرم. خانم ارزو ازامید.ملتمس دعا گرامی دلشکسته عزیز.مهناز از تنهایی فرشته عزیز.همه بچه های قدیمی وجدید همتو ن التماس دعا دارم واسه خواهر گلم تنین که خوب بشن انشالله التماس دعا خدانگهدار
102490
نام: سمیرا
شهر: شیراز
تاریخ: 1/19/2013 3:40:03 PM
کاربر مهمان
  ♥ اَعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ♥ بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ♥

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَاالَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً.
همانا خداوند و فرشتگانش بر( روح پاک)پیغمبر صلوات و درود می فرستند شما هم ای اهل ایمان ، بر او صلوات و درود بفرستید و تسلیم فرمان او شوید.[الأحزاب 56]

* * *

امام صادق علیه السّلام فرمودند:
أثقَلُ ما یوضَعُ فی المیزانِ یَومَ القیامَةِ الصَّلاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اهل بَیتِهِ.
سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمّد و اهل بیت اوست.(وسائل الشیعه، ج 7، ص 197)

☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت پنجم ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸

● دسته گل صلوات یکصد تایی ۱ و ۱۲: جان و جوانیم فدای رهبرم گرامی از شهر خدا
● دسته گل صلوات یکصد تایی۱۳الی ۱۵:سمیرا از شیراز
● دسته گل صلوات یکصد تایی۱۶الی۲۰:شیدای عزیزازمشهد
● دسته گل صلوات یکصد تایی۲۱الی۲۲:جناب حمیدگرامی از شهرامید به خدا
● دسته گل صلوات یکصدتایی۲۳الی۲۴:کنیز فاطمه سلام الله گرامی از شهر عشق اباد(سلام وعرض ادب خوش اومدید)

◊ نکات لازم به توجّه:
◊ این ختم صلوات به نیّت دعا برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت حجّت(عج) و هديه به آن حضرت و اهل بيت معصومين عليهم السّلام می باشد و می بایست همراه با خلوص نيّت و وضو انجام شود تا هديه اي مناسب براي آن بزرگواران باشد.
◊ هر یک از اعضاء محترم حرف دل(قدیمی و جدیدالورود) با اعلام آمادگی خود در فضای معنوی حرف دل ، تعداد صلوات های مورد درخواستشون رو اعلام بفرمایند تا براشون ثبت بشه وبراي ايجاد نظم بهتره بسته ي صدتايي درخواست بشه.
◊ فرستادن صلوات هاي انتخاب شده زمان و مهلت مشخصي نداره و هر موقع که بفرستيد مناسبه امّا فرستادن اون ها به عنوان یک دِین بر عهده ی شخصی که با اختیار کامل درخواست داده هست و اگه امکان فرستادنشون به هر دلیل براش میسر نیست باید اعلام کنه که به نام شخص دیگری ثبت بشه.
◊ هر نوبت ، شامل ده هزار دسته گل صلوات یعنی یکصد دسته گل یکصدتایی صلوات هست و به محض پایان هر نوبت ، نوبت بعدی این طرح به حول و قوّه ی الهی آغاز و اعلام خواهد شد.

التمــ♥ــاس دعــ♥ــا.

اَللًّهُـ‗__‗ـمَّ صَـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم
102489
نام: شيدا
شهر: مشهد
تاریخ: 1/19/2013 3:28:46 PM
کاربر مهمان
  دلشكسته عزيز

توروخداناراحت نباش دلم ميگيره وقتي اينجوري ميبينم مطمن باش خدابي جواب نميذاره كناررفتن اون آقارومطمين باش خدا بي جواب نميذاره حرفاي مردمو قوي باشو صبور_برات خيلي دعاميكنم خيلي خاهرگلم_يه روزداشتم ازسفربرميگشتم ازصبح ترمينال بودم قراربودباماشيني برم كه يه راست درخونه منوبرسونه آخه مشهد تاخونمون يه 20كيلومترراه مونده سختم بودكسي بياددنبالم صبح 9 بليط داشتم شانسم ماشين خراب بودبايدتعميرميشدزنگ زدم راننده گفت11 راه مي افتيم خلاصه اينقدماشين اومدو رفت باهيچكدوم نرفتم ساعت 12شدراننده همش وعده نيم ساعت بعدوميدادديگه عصبي شدم شروع كردم ناشكري خداياخسته شدم چقدصبرخدايا ميفهمي اصلا گوش داري خداخداخدا كي مياداينقدبدوبيراه گفتم ولي اتفاقي نمي افتاد آخرش ديگه رفتم كه بايه ماشين ديگه بليط كنم اصلابليط نميداد ميگفت ماشين شما داره ميادآخرين ماشين هم رفت ومن راهي نداشتم ساعت 2 ماشين اومدومن سوار شدم حكمتش اين بود اگه باآخرين ماشين ميرفتم ديرترازماشين خودمون ميرسيدم چون آخرين ماشين تو راه خراب شده بود اينكه من واقعابموقع رسيدم حكمت خداروفهميدم من بنده گناهكارش زودعاصي شدم ولي صبرخدارو عشق است تو هم صبركن عزيزم خداهوا همه رو دارم
102488
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/19/2013 3:25:39 PM
کاربر مهمان
  چندین سال کسب و کارش را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم می کرد، آخر شب پول را تقسیم می کرد و می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام)، اگر گدا می آمد و یا برای حسینیه می داد و یا برای عروسی می داد ... .

می گفت: همش سهم اباالفضل (علیه السّلام)، هر کی می آمد تشکر کنه، می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام) است، از عباس (علیه السّلام) تشکر کن.

گذشت، بعد مدتی یه دونه دخترش مبتلا به سرطان خون شد، به طوری که از جاش نمی تونست بلند بشه، پیش هر دکتری که بردند همه جوابش کردند، خبر پیچید تو مردم شهر، کسانی که پول ها را خرج نکرده بودند، به او گفتند یه جای کار تو عیب داره وگرنه اباالفضل (علیه السّلام) تو کاسه ی تو نمی گذاشت، خیلی دلش شکست، یه شب که آمد خانه، خانمش گفت: تو می خواهی چیکار کنی؟ علت را پرسید: گفت از طعنه ی همسایه ها خسته شدم، هر کس من را می بینه با لحنی از من می پرسه که شوهرت این پول ها را از کجا آورده، که این جور بلاش به بچه تون خورده و درد ناعلاج گرفته، تو که این همه پولات را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم کردی، چرا پس بهت محل نمی ذاره؟ چرا نمی ری از او بخوای؟ بهش برخورد، اومد وضو گرفت، تا اومد تکبیر بگه، گفت: خدایا این دو رکعت سهم اباالفضل (علیه السّلام)، باهاش کار دارم، دارم برا اربابام پیشکش می فرستم، پول هایی که خرج کردم کارساز نبوده، دو رکعت نماز براش بفرستم، دو رکعت نماز را خواند، بعد سر به سجده گذاشت، ای اباالفضل ! مردم می گویند تو بچه ام رو مریض کردی، مردم می گویند این درد ناعلاج را در بدن بچه ام تو انداختی، من باور نکردم، من شنیدم تو شفا می دهی و گره باز می کنی ... .

آقا حرف های مردم یه طرف، ولی حرف امشب خانمم یه طرف، دیگه بهم گفت، تو که با اباالفضل (علیه السّلام) رفیقی، چرا آدمت حساب نمی کنه، آقا من بد کردم، چرا باید دخترم تقاصش را پس بدهد ... .

حرف هایش را زد و آمد، صورت دخترش را بوسید و رفت خوابید، نیمه های شب دید یکی داره شانه اش را تکان می ده، بابا ! پاشو بلند شو، فکر کرد داره خواب می بینه، روشو برگردوند ولی دید انگار جدی جدی یکی داره صداش می کنه، کارت دارم برات پیغام دارم، دید دخترش کنارش نشسته، گفت تو چه جوری از بسترت تا اینجا اومدی؟ گفت بابا منم خواب بودم، از بوی عطر خوبی از خواب پا شدم، دیدم یه آقای سبز قبایی کنارم نشسته، یه دستی به بدنم کشید، گفت دختر بچه، نازنین پاشو، همین حالا برو باباتو از خواب بیدار کن، منم بی اختیار پا شدم، برو به بابات بگو، اباالفضل (علیه السّلام) سلام رسوند، گفته این هم سهم اباالفضل (علیه السّلام) .... .



منبع:كتاب گلواژه های روضه
102487
نام: مجید
شهر: slkhk
تاریخ: 1/19/2013 3:20:34 PM
کاربر مهمان
  تو همچو صبحی ومن شمع خلوت سحرم
تبسمی کن جان بین که چون همی سپرم


چنین که دردل من داغ زلف سر کش توست
بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم


غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم

به هر نظر بت ما جلوه میکند لیکن
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
102486
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 1/19/2013 2:41:40 PM
کاربر مهمان
  سلام به دلشكسته عزيز از شهر غريب يه دنيا ممنونم بيادم بودي سراغم گرفتي خدا رو هزار مرتبه شكر خوبم شما خوبي؟ راستي متنايي رو صفحه ميذاري جالبن ولي سرگشتت ناراحتم كرد جدي ميگم هر وقت ميخوام برات متن بذارم يادم ميره بخاطر اينكه اينروزا وقت امتحاناته و به خواهرم درس ميدم الان هم دارم درسش ميدم هم جوابت ميدم گفتم اگه الان بوقتش جوابت ندم احتمال داره بعد يادم بره و شرمندت بشم
102485
نام: طاهره سادات كرمي
شهر:
تاریخ: 1/19/2013 2:39:40 PM
کاربر مهمان
  سلام به شما حاج آقا سيف الدوله وتمامي بچه هاي خوب حرف دلي
مي خواستم هركدوم ازبچه ها درمورد صبرواينكه چه صبري درست وبه جا وچه صبري نابجا ست صحبت كنند وتجربياتشون روبه اشتراك بگذارند
سالهاست درزندگي صبررا پيشه خودم كردم ولي نه تنها مشكلم حل نشد بلكه حادتر هم ميشه
عقل ومنطق ميگه صبرجايز نيست اما دلم ميگه اميدداشته باشم شايد خدالطفي كنه يا معجزه اي اتفاق بيفته واين مشكل من هم حل بشه دوستاني كه اينو ميخونندحتما راهنماييم كنن ممنون ميشم
102484
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 1/19/2013 2:34:30 PM
کاربر مهمان
  زدوستان دورنگم همیشه دل تنگ است
غلام همت ان دشمنی که یکرنگ است
102483
نام: کنیز فاطمه(سلام الله علیها)
شهر: عشق آباد
تاریخ: 1/19/2013 2:31:38 PM
کاربر مهمان
  سلام گرامیان،زینب سلامات از اصفهان و ملتمس دعا از شهر آشوب -دوستان عزیز بجای این متن " اهاي روزگار برايم مشخص كن اينبار كدام سازت را كوك كرده اي تا برايم بزني؟ ميخواهم رقصم را با سازت هماهنگ كنم" (که یاد ناتوانی و تحمیل ساز روزگار!! می افتیم، مگر عروسک کوکی روزگاریم !!) چه خوبست بگوییم " آهای روزگار به ساز تو کاری ندارم هرچه خوش داری بنواز که مرا نیز سازی است همان که حضرت دوست می پسندد، حرکات خود را با آن تنظیم می کنم.

همیشه شاد و سربلند باشید با تکیه به ساز حضرت دوست که هرچه نیکوییست از اوست.
<<ابتدا <قبلی 10255 10254 10253 10252 10251 10250 10249 10248 10247 10246 10245 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved