اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
101552 |
نام:
زهرا
شهر:
تهرن
تاریخ:
1/8/2013 7:13:56 PM
کاربر مهمان
|
ادم وقتی اینارو میبینه خجالت میکشه ببینید چه قد خوشگله ولی گناهنکرده خدا با حضرت علی محشورش کنه
|
|
101551 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
1/8/2013 7:07:24 PM
کاربر مهمان
|
سلام سردرگم از ویرانه ی دنیا من فقط میتونم دعا کنم براتون که هرچی قسمت هست پیش بیاد ولی شما قبل از ازدواج تحقیق نکردید؟نمیدانم از شهر درمانده اون که یکبار رفت بی دلیل چه تضمینی که دوباره نره؟اونوقت تو هم دل یکی دیگه رو شکوندی و هم دوباره تنها شدی...اخه اون بدبخت از کجا خبر داشت که تو دلت یه جا دیگه گیره؟چرا هر کی میره فکر میکنه هروقت دلش خواست میتونه برگرده؟ فقط امیدوارم دل دومی نشکنه اخه دلم براش میسوزه.براش دعا میکنم دلش نشکنه طفلک اخه بد دردیه...
|
|
101550 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/8/2013 7:01:20 PM
کاربر مهمان
|
سلام باید سربرگ طراحی کنم. بلد نیستم. اگه کسی تو این ضمینه مهارت داره ممنون میشم اگه راهنماییم کنه.
|
|
101549 |
نام:
کبری
شهر:
شیراز
تاریخ:
1/8/2013 6:51:47 PM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام اقای سیف الدوله یه استخاره هم برای من بگریید ممنون
|
|
101548 |
نام:
تنها
شهر:
امید به خدا
تاریخ:
1/8/2013 6:49:33 PM
کاربر مهمان
|
سلام بردار سیف الدوله بی زحمت یه استخاره برای من بگریید خیلی خیلی فوری هستش خدا اجرتوت بده
|
|
101547 |
نام:
شهر:
تاریخ:
1/8/2013 6:32:12 PM
کاربر مهمان
|
خداراشکرکنید که نعمات وموهبتهایش به علت بینش محدودماموتوقف نمی شود
|
|
101546 |
نام:
شهاب
شهر:
اُمید به رحمت خدا
تاریخ:
1/8/2013 6:31:58 PM
کاربر مهمان
|
.:: یَا اَرحَمَ الرّاحِمین ::.
« اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا رسوُلَ الله »
یا رسول اللّه!
همانندت دیگر در پهنه ی گیتی تکرار نخواهد شد ، امّا با تکرار صلوات بر تو و خاندان پاک ات ، نور حضورتان را در قلبمان احساس مى کنیم.
اَللًّهُـ‗__‗ـمَّ صَـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم.
اَللًّهُـ‗__‗ـمَّ صَـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم.
اَللًّهُـ‗__‗ـمَّ صَـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم.
|
|
101545 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/8/2013 6:14:01 PM
کاربر مهمان
|
یک روز یه ترکه
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان..؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس..؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
یه روز یه لره…
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛ ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد
یه روز یه قزوینی یه…
به نام علامه دهخدا ؛ از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.
یه روز ما همه با هم بودیم…، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند… ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم
|
|
101544 |
نام:
شهاب
شهر:
اُمید به رحمت خدا
تاریخ:
1/8/2013 5:50:48 PM
کاربر مهمان
|
.:: یَا اَرحَمَ الرّاحِمین ::.
« اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا رسوُلَ الله »
روایت ام السّلمه
اين روايت كه رسيده به همه
نقل گرديده ز ام السّلمه
گفت ديدم كه به هنگام وداع
با نبى دشمن او كرد نزاع
خواست احمد كند از حق تأييد
جانشينى على را تأكيد
لب چوتر كرد به تمجيد على
شد عيان كينه ی خصم ازلى
دست ديرين عداوت رو شد
مصطفى را، عدويش بد گو شد
تير كين در هدف جانش كرد
خسته از تهمت هذيانش كرد
بين حضار پر از همهمه شد
نگرانتر ز همه فاطمه شد
به عدو خرده گرفتند همه
اشك از ديده بسفتند همه
شد پيمبر چو مهياى جنان
آمد از مأذنه آواى اذان
راه ابليس به محراب افتاد
اوّلى، جاى پيمبر اِستاد
مصطفى خسته و بى تاب آمد
سر خود بسته به محراب آمد
دل پر غصه ی حيدر بگرفت
زير آغوش پيمبر بگرفت
با تب و تاب به محراب رسيد
خويش را تا سر سجاده كشيد
با چه حالى به نمازش پرداخت
كار را با مدد حيدر ساخت
بعد سجده چو به پا مى افتاد
لاجرم تكيه به حيدر مى داد
او كه در راه هدايت فرسود
پس از اتمام نمازش فرمود
دو امانت به شما بسپارم
بهرتان عترت و قرآن دارم
اين دو را خوب تمسّك جوئيد
زين دو، تا حشر تبرّك جوييد
چونكه برگشت پيمبر به حرم
سوخت چون شمع سراپا ز الم
گرد او اهل حرم جمع شدند
همه پروانه ی آن شمع شدند
شكوه چون فاطمه بر بابا كرد
پدر از مرحمتش نجوا كرد
دو سخن زير لب آنگاه، رسول...
گفت آهسته به زهراى بتول
گفت از هجرت و زهرا گرييد
گفت از وصلت و زهرا خنديد
ساعت موت اباالقاسم شد
نوبت آه بنى هاشم شد
آه از اين موقف پر شيون و شين
سينه ی احمد و قلب حسنين
نور جبريل امين ظاهر شد
ملك الموت نبى حاضر شد
صبر كن اى ملك نيك سرشت
كه شده سينه ی او دشت بهشت
صبر كن اين دو عزيز اللّهند
ناز پرورد رسول اللّهند
اين دو مظلوم ، گرفتار شوند
تير باران ستمكار شوند
اين يكى كشته به بطحا گردد
وان يكى كشته به صحرا گردد
اين يك از زهر جفا كشته شود
وآن به خون پيكرش آغشته شود
محمود ژولیده
|
|
101543 |
نام:
سردرگم
شهر:
ویرانه دنیا
تاریخ:
1/8/2013 5:48:35 PM
کاربر مهمان
|
سلام اجزانه از شما کمک می خواهد
برادر سیف الدوله از قدس و کارشناسان مذهبی دیگر که به حرف دل سر می زنید لطفا مرا راهنمایی کنید؟
بسیار نیاز دارم با کارشناسی مذهبی صحبت کنم
من همین طور که قبلا گغتم در حال طلاق هستم 1.5 سال است که عقد کرده هستم و هنوز ازدواج نکردم همسرم فردیست که چند روز بهترین اخلاق را دارد و چند روز عصبانی که احترام خانواده من و خانواده خودش را نگه نمی دارد .ولی با من همیشه خوب بود طی اختلاف نظری که با پدرم پیدا کرد حرف ما به فامیل کشیده شد و بعد متوجه شدیم او قبلا چند سالی شیشه مصرف می کرده و دو ماه بعد از ترک به خواستگاری من آمده و پدرش هم مشکلات اخلاقی داشته به حدی که همسرش را می زده و الان مادر همسرم زیر کتک پدرش از یک چشم کور شده.... اینها بهانه ی شد تا خانواده من و همه فامیل بگویند باید طلاق بگیری و ادامه این زندگی به صلاح نیست ولی من در 10 ماهی که با هم رفت و آمد داشتیم و مثل الان جدا نبودیم . مشکلی که باعث آذارم باشد در همسرم ندیدم .ما با هم هیچ مشکلی نداشتیم. اگر یک روز همدیگر را نمی دیدیم بیمار می شدیم ما هردو در این چند ماه بسیار لاغر شدیم ولی خانوادم به زور کتک و اینکه اگر با همسرت ازدواج کنی تردت می کنیم.دهان مرا بستند که فقط بگویم طلاق!!!!!!!!!!!!!!!! ولی همسرم راضی به طلاق نمی شود .بسیار بزرگ و ریش سفید واسطه کرد ولی همه وقتی می فهمد او قبلا شیشه مصرف کرده می گوین جدا شو و او می گوید می دانم که این تصمیم پدرت است و اینکه فقط مارا مرگ از هم جدا می کند .
حتی پدرم وکیل گرفته و مهریه اجرا گذاشته تا او راضی به طلاق توافقی شود ولی او می گوید مهریه را می دهم ولی طلاق نمی دم و بالاخره همسرم را به خانه خودم می برم او در دادگاه بسیار پدر و مادرم را نفرین کرد ومتاسفانه در همان جریانات مادرم دچار توده ی ناگهانی در سینه شد که هفته پیش جراحی کرد من هر چقدر با خانواده صحبت می کنم جوابش کتک است من بسیار از اینکه این زندگی دارد از هم می پاشد احساس بدی دارم . فکر می کنم مشکل مادرم از نفرین های اوست
خواهش می کنم شما مرا راهنمایی کنید
راه درست چیست آیا باید به این جدایی تن دهم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا ازدواج کنم و باعث خار شدن پدرو مادرم در فامیل شوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (خانواده ام به هیچ وجه از تصمیم خود بر نمی گردند)
آیا مشکل مادرم به خاطر این است که دارند ما را از هم جدا می کنند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا اگر من به همین منوال ساکت باشم شاهد زجر همسرم باشم و جدایی بین ما بدون هیچ دلیلی بییاید دچار گناهی شده ام .بار حق الناس همسرم به دوشم هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
|