اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
100992 |
نام:
جا مانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
12/31/2012 2:59:31 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند یکتا و بخشنده مهربان
سلام به تک تک دوستان خوبم
سخنران در حالی که یک بیست دلاری را بالای دست برده بود ، از افراد حاضر در سمینار پرسید : چه کسی این بیست دلار را میخواهد ؟؟!!
دست ها همه بالا رفت .
او گفت : قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم ، اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم .
سخنران بیست دلاری را مچاله کرد و دوباره پرسید : هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد ؟؟!!
دست ها همچنان بالا بود .
او گفت : خب اگر این کار را بکنم ، چه می کنید ؟؟
سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد .
او بیست دلاری مچاله و کثیف را ، از روی زمین برداشت و گفت : کسی هنوز این را میخواهد ؟؟!!
دستها باز هم بالا بود ! !
سخنران گفت : دوستان من ، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید .
در واقع چه اهمیتی دارد که من با این بیست دلاری چه کار کردم .
مهم این است که شما هنوز آن را می خواهید .
چون ارزش آن کم نشده است ، این اسکناس هنوز بیست دلار می ارزد .
خیلی وقت ها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش میآید ، زمین میخوریم ، مچاله و کثیف میشویم ، احساس می کنیم که بی ارزش شدیم .
اما اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد !!
شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد ، کثیف یا تمیز ، مچاله یا تاخورده ، هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند ارزشمند هستید .
در پناه خدا باشید .
یاحق
|
|
100991 |
نام:
امیرجبی
شهر:
تهران
تاریخ:
12/31/2012 2:54:34 PM
کاربر مهمان
|
سلام با تشکر از سایت زیبایتان من می خواستم ازشما بابت کارم عذرخواهی کنم .من دراوایل اینکه وبلاگم راه اندازی کردم مطلبی از سایت شما کپی کرده در آن گذاشتم .اماچندی بعد پشیمان شدم وآن را از وبلاگ پاک کرده ومطلب کوتاهی نوشته وبه شما تقدیم کردم. امیدوارم که مرا ببخشیدوخداهم مراببخشد. amirrajabi1373.blogfa.com
*************************** مدیریت حرف دل باسلام هرگونه استفاده از مطالب سایت شهید آوینی با ذکر منبع بلا مانع است.
ومن الله التوفیق
|
|
100990 |
نام:
بهنام
شهر:
اذر بایجان
تاریخ:
12/31/2012 2:40:09 PM
کاربر مهمان
|
خیلی دلم تنگه دارم میرم دانشگاه فکر شهریه دیونم کرده بابام خیلی سعی میکنه من ناراحت نباشم ولی...
|
|
100989 |
نام:
حسن ولوئیان
شهر:
سمنان
تاریخ:
12/31/2012 1:03:41 PM
کاربر مهمان
|
عجب دنیای عجیبی داریم همه به فکر خودشان هستند من یه جایی کارمیکنم که روزبه روز قول میدن کار انجام بشه ولی هرگز عملی نمیشه خیر سرم کارمندم ولی هیچ حق و جقوقی به من نمیدن از ۲۵مهر تا الان به زور فقط یه ماه حقوقم رو دادن همیشه اولین چیزی که میگن دروغه - همین- خدایا عاقبت ما رو ختم به خیر بگردان آآآآمممیییین
|
|
100988 |
نام:
خاک پای مولا
شهر:
بوستان مهدی
تاریخ:
12/31/2012 12:55:36 PM
کاربر مهمان
|
یاحق السلام علی المهدی"عج" و علی آبائه سلام بر اهالی مهربان حرف دل، خدا قوت به همگی عرض ادب و احترام خدمت سیف الدوله گرامی از قدس،چه نام زیبایی را برای شهر خود انتخاب فرمودید.در نامه هایی که از دایی عزیزم به دستم رسیده همه جا در انتهای آنها نوشته شده "خرمشهر-کربلا- قدس عزیز، پس از آزادی کربلا حتما برای آزادی قدس عزیز راهی آن دیار خواهم شد..." حالا از اینها فقط قدس عزیزش مانده... خدایا فقط خواستم یادآوری کنم که هروقت واژه ی عزیز را کنار واژه ای نهادیم، رسیدن به آن برای ما شد آرزوی محال...مثل قدس، مثل دایی، مثل... همیشه از خداوند کریم خواسته ام که به من توانایی ادامه دادن راه آنها را عطا فرماید، از شما هم التماس دعا دارم زمستان خسته شد از بی بهاری/ جهان می لرزد از این بیقراری/ گمانم جمعه ای دیگر نمانده/ خدایا تا به کی چشم انتظاری؟؟؟
اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی رکاب امام زمان.:آمین:.
|
|
100987 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
12/31/2012 12:28:01 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدمت همه دوستای گل حرف دلی سلام مخصوص خدمت جناب آقای سیف الدوله از قدس ممنون میشم اگه به نیت مادر من هم یک استخاره بگیرید. ممنون از لطفتون
|
|
100986 |
نام:
تنین
شهر:
تهران
تاریخ:
12/31/2012 12:26:10 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان حرف دلي بله چشم حق با شماست منم اين مدت به خاطر فشارهايي كه روم بود زود رنج شدم. از همه كه منو نصيحت كردن وراهنمايي تشكر ميكنم ازجمله راستين عزيز دلشكسته جان اقا شهاب گرامي اقا سيف الدوله مطالبتون عالي بود ممنونم چشم به حرفاتون گوش ميكنم و عطيه جان از كربلا شما لطف كردين بابت نذرتون ممنونم شرمنده ام كردين راستش ديروز مامان مرخص شدن اورديمشون خونه باورت نميشه اگه بگم تواين مدت يك خواب راحت نداشتم چشم من بيشتر ازشون مراقبت ميكنم اما مامان حرف مارو قبول نميكنن كه بيشتراستراحت كنن وميگن بايد برن سركار ونسرين جان از تنهايي ببخش دير جوابتو دادم صبح بايد ميرفتم دانشگاه جلسه اخر كلاسام بود درسام كه خوبه فقط بايد بخونم امااز سمينارم كه نگو اصلا اگه بهت بگم چه سوتي دادم كه فقط بهم ميخندي امادركل سمينارم سوژه خنده شد اما استاد چون امتحان شفاهيمو خوب داده بودم بهم نمره كامل روداد
|
|
100985 |
نام:
جامانده از کاروان
شهر:
کرمان
تاریخ:
12/31/2012 12:25:01 PM
کاربر مهمان
|
بسم رب شهدا .هر شهیدی کربلایی دارد خاک ان کربلا تشنه ی خون اوست و زمان انتظار می کشد تاپای ان شهید بدان کربلا رسد و انگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست وظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهدگشود وروحش را از ان به سفری خواهد برد که برای پیمودن ان هیچ راهی به جز شهادت وجود ندارد. شهید اهل قلم
|
|
100984 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
12/31/2012 12:12:20 PM
کاربر مهمان
|
یا نور
هوس کربلا رفتن هنوزم تو سینه ماست صحن بین الحرمین کعبه و مدینه ماست
کربلایی نشدم من دلم از غم پردرده مثل اشک دلم همیشه دور کربلا میگرده
کربلا سرت سلامت کربلا منو نگاه کن بیا و جون رقیه یه بارم مارو صدا کن
خدایاااااااااااااااااااااااااااااا تو آخرش منو میکشی حسین
|
|
100983 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
12/31/2012 11:58:20 AM
کاربر مهمان
|
شب اول قبر به روایت یک دختربه گزارش مشرق، آتی نوشت: علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» میگفت: در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدیها (سنیهای دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میكرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شدهای؟ در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه میكشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه میبینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق میكرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بودهاند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد.
تبیان علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، معادشناسی، ج ۳، ص ۱۱۰
|
|