شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
100522
نام: الهام
شهر: یزد
تاریخ: 12/24/2012 12:59:34 PM
کاربر مهمان
  ای همه گل های از سرما کبود

خنده هاتان را که از لب ها ربود؟


مهر هرگز اینچنین غمگین نتافت

باغ هرگز اینچنین تنها نبود


تاج های نازتان بر سر شکست

باد وحشی چنگ زد در سینه تان


صبح می خندد خود آرایی کنید

اشک های یخ زده آیینه تان


رنگ عطر آویزتان بر باد رفت

عطر رنگ آمیزتان نابود شد


زندگی در لای رگ هاتان فسرد

آتش رخساره هاتان دود شد!


روزگاری شام غمگین خزان

خوشتر از صبح بهارم می نمود


این زمان حال شما حال من است

ای همه گل های از سرما کبود!


روزگاری چشم پوشیدم ز خواب

تا بخوانم قصه مهتاب را


این زمان دور از ملامت های ماه

چشم می بندم که جویم خواب را!


روزگاری یک تبسم یک نگاه

خوشتر از گرمای صد آغوش بود


این زمان بر هر که دل بستم دریغ

آتش آغوش او خاموش بود

روزگاری هستیم را می نواخت

آفتاب عشق شور انگیز من


این زمان خاموش و خالی مانده است

سینه ی از آرزو لبریز من


تاج عشقم عاقبت بر سر شکست

خنده ام را اشک غم از لب ربود


زندگی در لای رگ هایم فسرد

ای همه گل های از سرما کبود...!

روزگاری یک تبسم، یک نگاه، خوشتر از گرمای صد آغوش بود /این زمان بر هرکه دل بستم دریغ، آتش آغوش او خاموش بود/ خدا جون خودت بهتر از هرکسی می دونی تنهام و تنهایی خیلی سخته خودت بهتر از همه دیدی و درک کردی چه روزهایی را پشت سر گذاشتم فشار روحی،فشار مالی،فشار تهمت، فشار حرف مردم، فشار زخم زبانها ونیش و کنایه ها ،و از همه مهمتر فشار تنهایی را که من بر دوش کشیدم فقط تو می فهمی خدا! (لا یکلف الله نفسا الا وسعها خدا هیچ کس را بیش از اندازه توانش تکلیف نمی کند )ناسپاسی کردم اگر گفتم دروغ است که خدا کسی را بیش از اندازه توانش تکلیف نمی کند چون توان انسانها را تو میدانی و من بر توانایی خود نادانم خدایا اگر حکمت تو این بود هرچند هیچ وقت این حکمت را درک نکرده و نخواهم کرد تو را شکر اگر رضای تو در این است تو را شکر اگر مشیت تو این را می طلبد تو را شکر اما خدای من مبادا در سنگلاخ این زمانه مبادا در گذر این زمان تنهایم بگذاری خدایا من گم می شوم اگر دستم را رها کنی یک روز در دفترم برای عزیزترینم نوشتم مبادا گذر زمان بر روی نگاهت تاثیر بگذارد که اگر تاثیر بگذارد می میرم غافل از اینکه تا تو نخواهی نمی میرم و محکومم که زندگی کنم گفتم که بعد او میمیرم اما انگار مردن لیاقت می خواست و من نداشتم پس اینبار برای تو می نویسم اگر چه بدم اگرچه آنطور که شایسته بندگی است بندگی ات را نمی کنم اگر چه آنگونه که تو می پسندی رفتار نمی کنم اما خدای من بازهم تنهایم مگذار من بی تو هیچم خدا یا شاید صدای من به آسمان نرسد شاید نگاه من به آسمان نیافتد شاید دستانم خالصانه به آسمان بلند نشود اما چشم های تو که مرا می بیند دستهای تو که به من می رسد پس خواهش می کنم چون همیشه،که نه ، بیشتر از قبل، کنارم باش خدایا فراموش مکن که من چه خوب و چه بد بنده توام می پذیرم که او امانتی در دست من بود که او را از من پس گرفتی اما غم هجرانش هنوز آزارم می دهد کمکم نمی کنی؟ نمی خواهی کمکم کنی به نبودش عادت کنم؟نمی خواهی کمکم کنی فراموش کنم چه بر سرم آمد؟خدایا من دلم برای او تنگ شده واو دلش برای کبوترهایش خوابش را دیدم گفت خلی دلم برای کفتر بازی تنگ شده کسی می دونه تعبیر خواب من چیه؟ او کبوتر باز نبود اما کبوتر داشت هنوز هم کبوتر هایش در خانه مادرش هستند البته آزادند ودر قفس نیستند اگه کسی می دونه برام بگه ممنون می شم
100521
نام: مریم
شهر: بگذریم
تاریخ: 12/24/2012 12:59:11 PM
کاربر مهمان
  دکتر شریعتی عزیز که روانش شاد باشه توی کتاب کویر نوشته:
دریغا! که گلبرگهای گل سرخ زیر انگشتان تشریح میپژمرد.
آدمای اینجام همون گلبرگهای گل سرخند. کاش تشریحشون نمی کردم...
100520
نام: سما
شهر: بستان آباد
تاریخ: 12/24/2012 12:40:45 PM
کاربر مهمان
  سلام دلم خیلی گرفته. خیلی تنهام
100519
نام: پژمان
شهر: تنهایی
تاریخ: 12/24/2012 12:36:05 PM
کاربر مهمان
  سلام و عرض ادب

امیدوارم حال همه حرف دلی ها خوب باشه عزیزان لطفاً من هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید

آقای سیف الدوله ممنون میشم یه استخاره هم برای من بگیرید
100518
نام: یه آشنا
شهر: کلید فارس
تاریخ: 12/24/2012 12:09:45 PM
کاربر مهمان
  با عرض سلام خدمت همه ي دوستان خوبم اميدوارم كه حال همتون خوب باشه .به خانم زينب سلامات عزيز تسليت ميگم ايشالا كه هرچي خاك ايشونه بقاي عمر شما وخانواده محترمتون باشه. از دلشكسته عزيز از شهر غريب هم ممنونم كه منو مورد لطف خودتون قرار دادين.من واقعا خيلي دوست دارم كه بيشتر در مورد مرگ بدونم نه اينكه ترس داشته باشم. به همين خاطر فيلم سياحت غرب رو ديدم واقعا دگرگون شدم.وآخرشم كه نوحه آقاي كريمي بود خيلي جالب بود برام.التماس دعا از همه ي دوستان خوبم دارم.
100517
نام: بوی سیب
شهر: مطلع الفجر
تاریخ: 12/24/2012 12:06:13 PM
کاربر مهمان
  فرقـــی نمـــی کـــند در کجای قرن چندم ایستاده باشم! مهم این است که من همچنان رعیتم و تو اربابی حسین ...

السلام علیک یا اباعبدالله
100516
نام: الهام
شهر: یزد
تاریخ: 12/24/2012 11:37:23 AM
کاربر مهمان
  شبا وقتی که تنهایی میاد همرا دلتنگی
می پیچه باز صدای پات به روی پله ی سنگی
به فکر این که بر گشتی دلم میاد به پیشوازت
خیال قامتت اونجاست نگاهم می کنه نازت
دلم از روی نومیدی میگه او نیست خیالاته
یه عمره که تو را خواستم تو گفتی از محالاته
چشام لبریز اشک شوق،خوشامد بر لبم جاری
تو هم هستی و هم نیستی مثل رویا تو بیداری
یه عمره که شبح بودی شبیه آرزوی من
مثل پایان دلخواهی برای جستجوی من
آره این فقط یه رویاست صدای پات دیگه هیچ وقت روی پله ها نیست این شده آرزوی محال برام ای کاش یبار دیگه اون روز تکرار می شد اون روز که پله ها را دوتا یکی کردی تا زودتر به من برسی از همون پله اول داد زدی الهامم دلم برات تنگ شده، دلم خیلی برات تنگ شده، حالا من دلم خیلی خیلی برات تنگ شده کاش می شد که برگردی....
100515
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 12/24/2012 11:31:25 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد
درود وسلام بردوستان واهالی حرف د ل

شهردار ارومیه شده بود

بارها توی لباس کارگران شهرداری به نقاط مختلف شهر می رفت و کار می کرد

می خواست از مشکلات کارکنان شهرداری و مردم با خبر بشه...



... یک شب هوای ارومیه به شدت بارانی شده بود

لباس رفتگر پوشید و رفت مناطق محروم ارومیه

ناشناس کمک می کرد به مردمی که بارندگی به خونشون آسیب رسونده بود

خونه ی پیرزنی رو آب گرفته بود

همونطور که داشت آب رو از خونه بیرون می ریخت ، صدایی به گوشش رسید

پیرزن داشت به شهردار بد و بیراه می گفت

بهش گفت: مادر جان! نظرت درباره ی شهردار چیه؟

پیرزن گفت: خدا می دونه الان تو ویلاش نشسته و خوش می گذرونه

از حال ما بدبخت ها که خبر نداره ...



... اصلاً به روی خودش نیاورد

پیرزن هم هرگز نفهمید کسی که داره بهش کمک میکنه همون شهرداره

نمی دونست و بهش بد و بیراه می گفت ...

شهید باکری به پیرزن گفت: خب مادر! از مشکلات شهردار بگو

از این راه مشکلات خودش را از مردم می شنید و برطرف می کرد...


خاطره ای از زندگی شهید مهدی باکری

منبع: نشریه با شهدا در جمعه



100514
نام: گل یاس
شهر: غریب
تاریخ: 12/24/2012 11:25:39 AM
کاربر مهمان
  التماس دعا
100513
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 12/24/2012 11:24:02 AM
کاربر مهمان
  یا لطیف...

مقداد عزیز

سلام
امیدوارم به زودی حال بیمار شما خوب بشه. ما دعا می کنیم. زیارت عاشورا رو هم به این نیت ، می خونیم.
یاعلی...یاعلی...
<<ابتدا <قبلی 10058 10057 10056 10055 10054 10053 10052 10051 10050 10049 10048 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved