شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
100122
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 12/18/2012 1:10:44 PM
کاربر مهمان
  نيمه شعبان و شهيد مهدي منتظر قائم
نيمه شعبان سال 1369 بود. گفتيم امروز به ياد امام زمان (عج) به‌دنبال عمليات تفحص مي‌رويم اما فايده نداشت. خيلي جست‌وجو كرديم پيش خود گفتيم يا امام زمان (عج) يعني مي‌شود بي‌نتيجه برگرديم؟ در همين حين 4 يا 5 شاخه گل شقايق را ديديم كه برخلاف شقايق‌ها، كه تك‌تك مي‌رويند، آنها دسته‌اي روييده بودند.
گفتيم حالا كه دستمان خالي است شقايق‌ها را مي‌چينيم و براي بچه‌ها مي‌بريم. شقايق‌ها را كنديم. ديديم روي پيشاني يك شهيد روئيده‌اند. او نخستين شهيدي بود كه در تفحص پيدا كرديم، شهيد مهدي منتظر قائم.
100121
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 12/18/2012 12:59:24 PM
کاربر مهمان
  بابای خوبم

سلام بر رقیــه های زمــــــــان...

ایـن زندگی ِ قشنـگِ مـــــن ، مال ِ شـما

ایـام ِسپیــد رنگِ مــــــــــن ، مــال ِ شمـا

بابای همیشـــه خوب ِ مــــن را ، بدهیـــد

این سهمیـه های جنگ ِ مـن ، مال ِ شما


دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد... همچـون رقیـه !

وقتی دانشگاه قبول شد همچــون کوفیان نیش زبانش زدیم و گفتیـــم
با سهمیه قبــول شــدی
ولی هیچوقـت نفهمیـدیم کلاس اول وقتی میخواستند به او یاد بدهند بنویسد: بابا
یک هفتـــه در تب سوخت
یک هفتــــــــــــــه در تب سوخت

بر استــی اگر عاشــورای حسینی بودیــم ...کــدام طرف بودیــم ؟؟

با حسیـــن .. یا مقــابل ِ حسیـــن ... ؟؟

.

.

ســــلام بر رقیه های زمان

که در برابر نیش زبانهایمان سر به زیر می اندازند

و بر اهل بیت حسین .ع. سلام میدهند

منبع: از وبلاگ یک قدم تا خدا
100120
نام: دلشکشته از همتون
شهر: .......
تاریخ: 12/18/2012 12:52:21 PM
کاربر مهمان
  همه ی ما دلمون می خواد
که احساسی خوب در مورد خودمون داشته باشیم
و گاهی اوقات نداریم
گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان به تاثیری که دیگران روی ما می گذارند بستگی دارد
اونایی که در دایره آخر هستند سعی می کنند اعتماد به نفس ما رو از بین ببرن)کاش یادمان باشد بعضی دلا شکستن اونوقتی که با یه حرف نسنجیده دل شیشه ایشونو با غرور بیجامون له میکنیم ممکنه ما امید اخرشون بوده باشیم چجور میخوایم جواب خداروبدیم کاش از خدا میترسیدیم و تهمت ناروا بهشون نمیزدیم واقعا برا دنیا خودمون که فک میکنیم جز خوبی کاری نمیکنیم ولی دل ادمارو میشکونیم دوستان متاسفم خیلی به رفتارمون مطمئن نباشیم
100119
نام: نرجس
شهر: بندرعباس
تاریخ: 12/18/2012 12:18:31 PM
کاربر مهمان
  عاشقم ۴ساله اما هنوز هیچی مشخص نیست نمیدونم قبولش کنم یا نه؟
100118
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 12/18/2012 12:16:00 PM
کاربر مهمان
  امام لاله ها:

خانواده های شهدا، تا همیشه ی تاریخ، این مشعل داران راه اولیا، افتخار روشنایی طُرُق الی الله را به عهده گرفته اند. مجروحین و معلولین، خود چراغ هدایتی شده اند که در گوشه گوشه ی این مرز و بوم ، به دین باوران ، راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند؛ راه رسیدن به خدای کعبه را.
اسرا در چنگال دژخیمان، خود سرود آزادی اند، و احرار جهان، آنان را زمزمه می کنند. مفقودین عزیز، محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون، در حسرت مقام والایشان در حیرتند.
از شهدا که نمی شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه ی مستانه اشان و در شادی و صولتشان عند ربهم یرزقونند، و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی پروردگارند.
این جا سخن از عشق است و عشق.
و قلم، در ترسیمش بر خود می شکافد...
100117
نام: سمیرا
شهر: شیراز
تاریخ: 12/18/2012 12:10:30 PM
کاربر مهمان
  سلام برخانم محمدی عزیز
ان شالله همچنان استوار وقوی باشید
*** سمیرای عزیز از شیراز: کاش بیشتر امید داشته باشیم تا یأس، التماس دعا *** ناراحت نشدم. من این جمله تون رو دیدم نوشته هارو دوباره چک کردم حرفی از ناامیدی یا اینکه مشکل دارم نزدم خواهش میکنم منو روشن کنید که نوشته های من بوی یاس می داد در پناه حق
100116
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 12/18/2012 12:05:47 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان . من یه سوال داشتم. میشه جواب این سوال من رو بدید که سودهای بانکی ربا محسوب میشود یا نه؟
مثلا تو دفترچه های بانکی که پس انداز بلند مدت یا کوتاه مدته نوشته این قرارداد مضاربه میباشد یعنی به صرف اینکه نام عوض شد این پول از حالت ربا خارج میشه و حرام نیست .
100115
نام: اذین
شهر: گرگان
تاریخ: 12/18/2012 11:44:06 AM
کاربر مهمان
  سلام ،اقا شهاب لطفا ۵جزء برای من ثبت کنید متشکرم التماس دعا
100114
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 12/18/2012 11:40:02 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وال محمد
درود و سلام بردوستان و اهالی حرف دل


چند تا جوون به گروه تفحص اضافه شده بودند.


بین این بچه ها یه جوون با صفا و ساده دل بود

گاهی بچه ها دستش می انداختند و باهاش شوخی می کردند ...




... یه روز جلوی ورودی یادمان طلائیه داشتیم توی یه صف رد می شدیم

من جلوی جمع بودم و بچه ها پشت سرم ، اون بسیجی با صفا هم آخر صف

یهو از ته صف داد زد:

حاجی! اینکه میگن سر امام حسین علیه السلام رفت بالای نیزه یعنی چی؟

تا اینو گفت ، بچه ها گفتند: ای بابا! این بازم سوتی داد ؟ آخه این چه سوالیه؟

براش توضیح دادم که توی کربلا سر امام حسین علیه السلام رو به نیزه کردند

چند لحظه بعد دیدم با صدای بلند گفت:

یا حسین! یا حسین! حاجی سر بالای نی پیدا کردم

بچه فکر کردن شوخی می کنه ، اما از حالتش فهمیدیم خبری شده

برگشتیم به سمتش

جمجمه شهیدی رو دیدیم که توی یه ساقه ی قطور نی قرار داشت

چیزی که خیلی برامون عجیب بود ، تازه بودن نی بود

باورمون نمیشد یه تیکه نی که از شاخه جدا شده بیش از بیست سال هنوز تازه است

انگار همین الان از ریشه جداش کرده بودند

از این معجزه ها توی تفحص زیاد دیده بودیم ...




... پیکر شهید عزیز رو بیرون آوردیم و همونطور با نی گذاشتیم توی معراج

فرداش برای یه کاروانی این خاطره رو تعریف کردم

یکی با گریه از توی جمعیت داد زد: من اون شهید رو می شناسم

گفتم: از کجا می شناسیش؟

گفت: زمان جنگ یه شب دو تا از بچه ها رفتن برا شناسایی

دقیقا همون جایی که شهید رو پیدا کردین خمپاره ای کنارشون منفجر شد

درگیری شروع شد و نتونستیم برگردونیمشون عقب

بعدش هم هر چه گشتیم اثری ازشون پیدا نکردیم...



...می گفت می خواد شهید رو ببینه

بردمش معراج شهدا

در رو که باز کردیم دیدیم خبری از شهید نیست

آخه من اون نی رو برا نشونه کنار شهید گذاشته بودم

اما خبری از شهیدی که نی کنارش باشه نبود

فکر کردم شهید رو جا به جا کردند

داشتم می رفتم بیرون که نگهبان اونجا گفت:

حاجی شهید همینجاست ، یه اتفاق عجیب افتاده

گفتم: چی شده؟

گفت: ما اومدیم نی رو از جمجمه شهید جدا کردیم

چند ساعتی نشده نی خشک شد و تبدیل به یه تیکه چوب خشک کوچیک شد

تازه فهمیدم نشاط نی به خاطر همنشینی با شهید بوده ...

التماس دعا
100113
نام: عزیزامان طلب
شهر: سراب
تاریخ: 12/18/2012 11:34:45 AM
کاربر مهمان
  زمان می گذرد اما دوستی ها همچنان باقیست
<<ابتدا <قبلی 10018 10017 10016 10015 10014 10013 10012 10011 10010 10009 10008 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved