اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
100062 |
نام:
غریب امام هادی ع
شهر:
زاهدان
تاریخ:
12/17/2012 6:57:43 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه عزیزان امیدوارم خوب وسرحال بااین هوای سردبچه ها من منتظررفیقی هستم دردوران خدمتم بااواشناشدم مشکلات فراوان داشتندمن به شهرایشان رفتم وبه منزلشان سرزدم ولی خانوادگی تغیرمکان دادند ازهمسایه هاپرسیدم ولی کسی خبری نداشت امیدوارم هرجاهستن سلامت باشنداودرحق من برادری کرده برهمین خاطرگفتم شمادعاکنیدبخاطردل پاک شما یکباردیگراوراببینم یاتماس تلفنی داشته باشم نگران وضعیتشم مخصوصامادرمهربونشون یاعلب
|
|
100061 |
نام:
مصطفی کناری زاده
شهر:
تاریخ:
12/17/2012 6:56:28 PM
کاربر مهمان
|
خدایا هرچه می خواهی به من بده،چون می دانم که زیان کسی را نمی خواهی.
|
|
100060 |
نام:
شهر:
تاریخ:
12/17/2012 5:46:14 PM
کاربر مهمان
|
خدایا ازت میخوام که بهم کمک کنی من فقط تو رو تو دنیا دارم وفقط تو رو دارم ای کسی که این نوشته را میخوانی برام دعا کن خیلی احتیاج به دعای شما ها دارم .کمکم کنید در این کار موفق بشم البته فقط با کمک تو خداااااااااااااااااااااااااااااااا دوست دارم و دوستش دارم خیلییییییییییییییییییییییییی
|
|
100059 |
نام:
فرزان
شهر:
تهران
تاریخ:
12/17/2012 4:55:22 PM
کاربر مهمان
|
برادر عباس از شهر دلیجان شنیدم و دیدم که شهر شما وضعیت خوبی ندارد کاش می شد امثال شما جوانها برای این شهر کاری می کردید میشود؟
|
|
100058 |
نام:
جا مانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
12/17/2012 4:51:51 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند یکتا
سلام به تمامی دوستان خوبم
داستان واقعی : خانمی با لباس کتان راه ، راه و شوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند .
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند .
مرد به آرامی گفت : مایل هستیم رییس را ببینیم .
منشی با بی حوصلگی گفت : ایشان امروز گرفتارند .
خانم جواب داد : ما منتظر خواهیم شد .
منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند .
اما این طور نشد .
منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت .
رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند .
به علاوه از این که اشخاصی با لباس کتان و راه ، راه و کت و شلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده ، خوشش نمی آمد . خانم به او گفت : ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند . وی این جا راضی بود . اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد .
شوهرم و من دوست داریم بنایی به یا دبود او در دانشگاه بنا کنیم . رییس با اکراه گفت : خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد ، بنایی برپا کنیم ….
خانم به سرعت توضیح داد : آه… نه…. نمی خواهیم مجسمه بسازیم . فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم .
رییس لباس کتان راه ، راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد . و گفت : یک ساختمان !! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است ؟؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است . خانم یک لحظه سکوت کرد . رییس خشنود بود . شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود .
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است ؟؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم ؟؟
شوهرش سر تکان داد . رییس سردرگم بود . آقا و خانمِ “ لیلاند استنفورد ” بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند .
یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد : دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان ، یاد بود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد .
در پناه خدا باشید . یا حق
|
|
100057 |
نام:
م
شهر:
بیابان حسرت
تاریخ:
12/17/2012 4:47:47 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان عزیز،خواهروبرادرهای خوب وپاک دلم.خیلی خوشحالم باشما آشنا شدم،راستش من یه جورایی غریبم.یه آشنای غریب.هم توی شهری که در حال حاضر زندگی میکنم وهم توی ایران!ایران عزیزمن!. من خیلی دلم میخواست دوست خوب ومذهبی پیداکنم وباهاش درارتباط باشم اما شخصی که دلخواهم بود دراطرافم پیدا نکردم.البته تمام اوقاتم رو باخانوادم هستم:همسرم وپسر دو ساله ام.دوستان دوران کودکیم هم در یه شهر خیلی دور هستن وامکانش نیست باهاشون ارتباط داشته باشم.خوشحالم که باشما عزیزان وپاکان آشنا شدم واز همصحبتی باشما دیگه احساس غریبی نمیکنم.
من در ایران متولد شدم اما اصالتاّاز کشور ترکیه هستم.پدربزرگم سالهای سال درروسیه زندگی کردن ونهایتاّتصمیم گرفتن بیان ایران واینجا ازدواج کنن،چون از نجابت وپاکی زنهای ایرانی خیلی خوششون میومد. میخواستم به عنوان یه خواهر کوچکتر عرض کنم:دخترهای گل ایران زمین!مبادا طوری رفتار کنین که صفتی رو که دردنیا بهش شهرت دارین از دست بدین.متاّسفانه من در کوچه وخیابون ویترینی از دختران تازه به دوران رسیده میبینم که گویابرای جلب مشتری رقابت میکنن،میدونم که گلهای پاکی که به اینجا میان،گلهای باغ محمد(ص) هستن وجزو این گروه نیستن،اماتمنادارم به آشنایانتون راهنمایی کنین ونگذارین جلوه ی حیا وآزرم زن ایرانی کمرنگ بشه.
دخترای گل!خواهرهای خوبم!دل مولامون حضرت مهدی رو به درد نیارین وحرمت ومنزلت خودتون رونشکنید.دلم میخواد اگر فرصت مناسبی پیش بیاد کمی از سرگذشت زندگیم رو براتون بنویسم.والبته با نام شهر جدید از این به بعد درخدمتتون باشم،چون این شهر رو به دلیل خاصی که قبلاّ عرض کرده بودم ثبت کردم.یه حس ناامیدی میده وانشاالله تغییرش میدم. التماس دعای فراوان.خداوند نگهدار همتون باشه. (تنین عزیز امیدوارم به حقانیت حضرت مهدی حال مادرتون خوب بشه ودوباره سلامت خودشون رو به دست بیارن.)
|
|
100056 |
نام:
یه بنده که عاشقه خداااااااااااااااااا است
شهر:
hwtihk
تاریخ:
12/17/2012 4:41:29 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه راستش برا اولین بار است که دارم تو این سایت حرف دلما میزنم حتما همگی تعجب میکنید چرا نوشتم عاشق خداااااااااااا بذارید بگم چرا از قدیم گفتند خدا هرکیا بیشتر دوست دارد همیشه بیشتر امتحانش میکند یا بیماری بهش میدد منم از همون دسته هام خیلی وقتا خیلی چیزا ازش خواستم بهم داده اما خیلی خیلی بیشتراشا نداده اولش ازش گلایه میکنم اما یکم که اروم میشم میگم حتما یه خیری بوده که اون کارم درست نشده به خودم میگم خوب نیمه پر لیوانا نگاه کن که مثلا اگه خدا اون چیزا بهت میداد شاید خیلی اتفاقات بدتری برات می افتاد میخوم بگم درسته ما ادما خودما میگم خیلی وفتا خیلی گناه میکنیم یا از خدا گلایه میکنیم اما ته ته تهش یکی اون بالا هس که همش نکاه میکند همیشه بهش میگم یه چیزی دارم که تو نداری و اونم خودتی که خودت مثل ودتا نداری برام دعا کنید
|
|
100055 |
نام:
غریب امام هادی ع
شهر:
زاهدان
تاریخ:
12/17/2012 4:37:06 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدمت مدیرمدبر حرف دل ببخشیدمن منظورخاصی نداشتم دین ماکامله جاذبه داره ولی دافعه نداره من متن روواسه شخص خاصی نوشتم که الان خواننده این متن هم هست ازجناب **تعودیک**عذرخواهی میکنم شایدناراحت هم شده باشندچون رازی بین من وایشان که ازاقلیت های مذهبی میباشند بود که برملا شد بازم ازدوست خوبم من معذرت خواهی میکنم******* جناب مدیریه تشکرفراوان ازشما بابت اینکه پیام مرابی طرفانه درسایت ثبت کردید یاعلی حق نگهدارتون**** اوخواهد ومامنتظر
|
|
100054 |
نام:
یه آشنا
شهر:
کلید فارس
تاریخ:
12/17/2012 3:35:04 PM
کاربر مهمان
|
در هجر تو كار بي نظامست مرا شيرين همه تلخ و پخته خامست مرا در عالم اگر هزار كامست مرا بي نام تو سربه سر حرامست مرا الهي!نه جز از شناخت تو شاديست،نه جز از يافت تو زندگاني،زنده بي تو چون مرده زندانيست،زندگاني بي تو مرگيست،و زنده بتو زنده جاوداني است. لطيفا!اين منزل ما چرا چنين دوراست همراهان برگشتند كه اين كار غرور است،گرمنزل ما سرور است،اين انتظار سور است و گر جز منتظر مصيبت زده است معذور است.
همه شب مردمان درخواب ومن بيدارچون باشم غنوده هركسي بايارو من بي يارچون باشم
الهي!عنايت كوه است فضل تو درياست،كوه كي فرسود و دريا كي كاست؟ عنايت تو كي جست و فضل تو كي واخواست؟ پس شادي يكي است كه دوست يكتاست.(التماس دعا از همه ي دوستاي خوبم)
|
|
100053 |
نام:
باران
شهر:
آسمان ابری
تاریخ:
12/17/2012 3:29:38 PM
کاربر مهمان
|
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
|
|