شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
100021
نام: عباس سکوتی بنابی
شهر: بی کران
تاریخ: 12/17/2012 1:54:12 AM
کاربر مهمان
  چه میشد ماهم مثل آوینی ها و باکری ها بودیم شهدا شرمنده ایم ......
100020
نام: کامبیز
شهر: پارس آباد مغان
تاریخ: 12/17/2012 1:42:10 AM
کاربر مهمان
  سلام
دلم زیاد چیزا میخواد کاش منم در دوران بسیجیان انقلاب بودم یا مثل اونا این زمان بشوم ؟
دیگه دلم از آن میترسد زمتن که میرود به گذشته /هرچی فکر میکنم نمیتونم دوام بیارم دارم افسرده میشوم .
نمیتونمم به زمانی که میگذرد فک نکنم .چه کنم آخ چه کنم
متشکرم از شما که به زحمت میوفتین .
خدا حافظ
100019
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 12/17/2012 12:31:40 AM
کاربر مهمان
  خاطرات تفحص شهدا

سال 73 بود كه همراه بچه ها در منطقه والفجر مقدماتى فكه كار مى كردیم. ده روزى بود كه براى كار، از وسط یك میدان مین وسیع رد مى شدیم. میان آن میدان، یك درخت بود كه اطراف آن را مین هاى زیادى گرفته بودند. روز یازدهم بود كه هنگام گذشتن از آنجا، متوجه شدم یك چیزى مثل توپ از كنار درخت غلت خورد و در سراشیبى افتاد پایین. تعجب كردم.
مین هاى جلوى پا را خنثى كردیم و رفتیم جلو. نزدیك كه رفتیم، متوجه شدیم جمجمه یك شهید است آن را كه برداشتیم، در كمال حیرت دیدیم پیكر اسكلت شده دو شهید پشت درخت افتاده و این جمجمه متعلق به یكى از آنهاست. دوازده سال از شهادت آنان مى گذشت و این جمجمه در كنارشان بود ولى آن روز كه ما آمدیم از كنارش رد شویم و نگاهمان به آنجا بود، غلت خورد و آمد پایین كه به ما نشان دهد آنجا، وسط میدان مین، دو شهید كنار هم افتاده اند.

100018
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 12/16/2012 11:54:36 PM
کاربر مهمان
  ای خفته ی غریب
به صحرای انتظار
از سالیان دور
پژواک آخرین نفیر گلوله
بر خاطرم هنوز
بوسه می زند
آنگونه که
بر قلب تو.
اینک که مادرت
چشمانش
همسفر تو گشته است
به التماس نیم سوخته ای
از پیراهنت
راضی است
شاید
بوی تو را
آه...

از: سید حسین مظفری

100017
نام: السلام علیک یا اباعبدالله
شهر: شیراز
تاریخ: 12/16/2012 11:18:15 PM
کاربر مهمان
  اللهم عجل لولیک الفرج
تشنه ی اب فراتم ای اجل مهلت بده....
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا...
حالم خوب نیست...دعاکنید.
خادم الحسین(علیه السلام)
100016
نام: اشرف مخلوقات
شهر: اهواز
تاریخ: 12/16/2012 11:11:51 PM
کاربر مهمان
  ای خدای رحمان،به يکتايیت قسم ميدم کمکم کن.خيلی ناراحتم دلم گرفته عليرضا خيلی عوض شده تماساش خيلی کم شده جواب نميده اما هروقت ميگم اگه پشيمون شدی يا نميخوای بگو اما او ميگه دوست دارم و دارم تلاشمو ميکنم و کسی هست منو راهنماييم کنه.
100015
نام: مح مجد
شهر: تهران مخوف
تاریخ: 12/16/2012 11:05:46 PM
کاربر مهمان
  بسم ا..
نمیدانم از کجا شروع کنم ولی آنقدر مشکلات را میبینم و این که در برابر این همه مشکلات تنهایم که چندین بار تا غش کردن هم پیش رفتم واز شدت فشار دایم میخواهم بمانم و کاری نکنم ولی وقتی میمانم باز به مشکلات چیزی دیگر اضافه میشود کمرم دارد میشکند و من تنهایم تنها و کار زیاد وزمان بسیار کم بسیار کم و بسیار کم
فقط یک چیز میخواهم از شما کمکم کنید آن هم با دعا و بگویید :
ای خدا در جهاد علمی کمکش کن
همین
وسلام
100014
نام: باران
شهر: آسمان ابری
تاریخ: 12/16/2012 10:50:07 PM
کاربر مهمان
  امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است
100013
نام: راستین
شهر: غریبم
تاریخ: 12/16/2012 10:09:10 PM
کاربر مهمان
  به هر تابوت خالی که رسیدی.بغل کردیش گفتی بسه برگرد.اخه تنها واسه تابوت خالی. مگه چند سال میشه مادری کرد؟ نشستی حقتو از من بگیری نشستی دست و پاهامو بیارن نشستی بلکه شاید بعد یک عمر یه روزی استخونامو بیارن...
دوست عزیز که میگی دل میشکونین و ادعاتون میشه والا تا جایی که من خوندم و الان بیشتر از یه سال اینجام ندیدم کسی دل بشکنه اما راهنمایی زیاد دیدم. امید زیاد دیدم یک رنگی زیاد دیدم حالا شاید منظورتون به اینجا نبوده باشه به جای دلشکستگی یه ذره به اینجا دل بدین.با ما دوست باش اینجا همه رو بازی میکنن کسی ادعاش نمیشه.ادعا واسه دنیای حقیقیه نه اینجا...غریب بزرگوار از تنهایی مرسی که جواب سلاممو دادی شما خوبی؟لایق نیستم اما برات دعا میکنم.آقا شهاب من تا حالا جزء ۲۹و ۳۰رو نخوندم اینجا اگه میشه برام ثبت کنید اگه هم نه دوجز دیگه برام ثبت بفرمایید.
100012
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 12/16/2012 10:00:32 PM
کاربر مهمان
  این خط آخر ندارد
بنویس شهید و بعد برو سر سطر
همانجا که نخل هایش بدون سر
نماز می گزارد و بیدهای
مجنونش به سمت شرجی افق
در اهتزازند
از این سطر به آن سطر
از این خط به آن خط
از این خاک ریز به آن خاکریز
حالا دیگر این همه شهید را
کلمه ها تشییع می کنند
اصلاً این خط آخر ندارد
بدون معطلی به جای نقطه
اشک هایت را بگذار و برو...
<<ابتدا <قبلی 10008 10007 10006 10005 10004 10003 10002 10001 10000 9999 9998 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved