آیت الله میرزا جواد تهرانی
ایشان سفرهای تفریحی نداشتند. در هوای گرم تابستان راضی نمی شدند که
چند روزی و یا اقلا" یک روز به عنوان هواخوری به خارج از شهر برود و
اصرار همه را در این جهت رد می نمودند.
زمانی عمل نموده بودند و ضعف مفرطی داشتند و هوا بسیار گرم بود، به
فرزندشان عرض شد : به هر قیمت هست آقا را چند روزی ببرید خارج از شهر
.
ایشان با اصرار فرزند راضی شده بودند و منزل کوچکی در یکی از ییلاقات
گرفتند و به آنجا منتقل شدند.
حاج اصغر آقا ( فرزندشان) می گفت: همان روز اول که به آن روستا رفتیم
آقا فرمود: اگر من مُردم باید مرا در قبرستان همین روستا دفن کنی و
راضی نیستم به شهر برگردانی و مردم را به زحمت اندازی!
بعد از چند روزی آقا برگشتند
حاج اصغر آقا می گفت : مادرِ ما مقید است هر روز به حرم مطهر مشرف شود
و برای ما مشکل بود هر روز ایشان را برای زیارت حرم بیاوریم و
برگردانیم لهذا آقا جان تصمیم گرفتند به شهر برگردند.
نه مادر را مانع شدند از تشرف هر روزه به حرم مطهر و نه حاضر بودند که
من به زحمت بیفتم و مادر را بیاورم و ببرم!