عمليات شهيد «على منيف اشمر»
شخصيت شهيد
سال 1355ه.ش (1976م) در خانوادهى «مُنيف اشمر» كه چند سالى بود به قصد زندگى و
اشتغال، از روستاى «عُديسه» در جنوب لبنان، بهكويت نقل مكان كرده بود،
ولولهاى بر پا شد. طفلى خوش سيما، پا بهعرصهى وجود گذاشت و شادمانى خانه را
دو چندان كرد. اهل خانه كه از شيعيان غيرتمند و محب اهلبيتعليه السلام بودند،
به عشق مولى الموحدين،اميرالمومنينعليه السلام كودك نوآمده را على نام نهادند.
دوران طفوليت و كودكى على در مدارس ابتدايى كويت، و از آن مهمتر تحت تعليمات
مذهبى و تربيت اخلاقى پدر و مادر، پشت سرگذاشته شد، تا اين كودك شيرين زبان،
قدم به سن ده سالگى بگذارد. هرگاه پدر قصد رفتن به مسجد و هيئتهاى مذهبى را
داشت، على با اصرار فراوان دستش را مىگرفت و با او همراه مىشد. فعاليت در
كنار ديگر نوجوانان در كارهاى هيئت و شركت در جلسات دينى و قرآن، پايههاى
معنوى او را محكم ساخت.
اگر چه على به همكلاسىها و همبازىهايش خو گرفته بود و دورى از آنان برايش
تحملناپذير مىنمود؛ ولى پدر تصميم گرفت تا براى ادامهى زندگى به كاشانهى
خود باز گردند.
در سال 1364ه.ش (1985م)، بخشهايى از لبنان، همچنان در زير چكمههاى اشغالگران
متجاوز بود. ساعت به ساعت، شهرها و روستاها، در مناطق اشغالى و حتى در مركز
كشور، با انفجار خمپاره و توپى كه از پايگاههاى صهيونيستها شليك مىشد، به
خود مىلرزيد و سقف خانهها بر سر كودكان و زنان آوار مىشد و خون جوانان،
سنگفرش خيابانها را سرخ مىكرد.
حملات صهيونيستها از يك طرف، و آتش جنگ داخلى و درگيرى گروهها و احزاب سياسى
و مذهبى با هم، از سويى ديگر، شرايط زندگى را در لبنان سختتر از گذشته كرده
بود؛ ولى خانوادهى اشمر تصميم گرفته بود كه به كشور خود بازگردد و فرزندانش در
آن آب و خاك رشد يابند.
روستاى «عديسه» محل زندگى خانوادهى اشمر، سالها پيش از سفر آنان به كويت، در
نزديك مرز لبنان و فلسطين اشغالى، از اولين روستاهايى بود كه چكمههاى صهيونيسم
بر آن سنگينى كرد؛ به همين لحاظ، بازگشت به آنجا به هيچ وجه امكانپذير نبود.
علىِ نُه ساله، با چشمانى پرسشگر، از پدرش دربارهى روستاى عديسه مىپرسيد.
پدر در جواب او قول مىداد كه انشاءاللَّه با كمك رزمندگان مقاومت اسلامى،
همهى شهرها و روستاها از چنگ اشغالگران آزاد خواهد شد و ما با شادمانى به
آنجا باز خواهيم گشت و يك بار ديگر در كنار نهرهاى پر آب و باغهاى سرسبز
عديسه، زندگى را ادامه خواهيم داد و باز نداى «اللَّه اكبر» از گلدستههاى
مساجد آنجا، فضا را پر خواهد كرد.
على در حسرت آزادى عديسه مىسوخت و لحظه شمارى مىكرد.آن روزها على ده ساله، از
آغوش پر مهر مادر محروم شد. مرگ مادر ضربه شديدى بر روحيهى لطيفش وارد آورد.
از آن زمان به بعد بود كه على و خواهر و برادرهايش تحت سرپرستى و تربيت
خالهشان كه جاى مادر را براى آنها گرفت، پرورش يافتند، و او، هيچ از مادرشان
كم نداشت.
صفوف مقاومت
هر روز اخبار جديدى از رزم و شجاعت جوانان مقاومت اسلامى در جبهههاى جنوبى
لبنان، عليه متجاوزين اسرائيلى، در مسجد محل بر سر زبانها جارى بود. مشاهدهى
آنان كه با لباس رزم و سلاح بر دوش، در حالى كه تصاويرى از امام خمينى، بر
سينهى خود نصب كرده بودند، از كوچه و خيابانها مىگذشتند و عازم نبرد
مىشدند، اشتياق على را براى همراهى با آنان دو چندان مىكرد. هر گاه فرصتى
مىيافت، به مسجد مىرفت و درخواست مىكرد كه نام او را نيز جزو «تَعبِئَه»
(بسيج) بنويسند؛ ولى هربار، مسئولين با نگاه به سيماى نوجوان او، لبخندى
مىزدند و جواب روزهاى گذشته را تكرار مىكردند: برادر عزيزم... آن دفعه هم به
شما گفتيم كه چون سن شما كم است، امكان ثبت نام وجود ندارد.
ولى او همچنان مصمم بود و استوار. در يكى از همان روزها بود كه پاسخ جديدى
شنيد: حتماً كه نبايد جزو رزمندگان باشيد... شما مىتوانيد براى آمادگى و
آشنايى، با «كَشافَه اَلمَهدى» (پيشاهنگان مهدى «عج» ) همكارى داشته باشيد.
شنيدن اين پاسخ و راهنمايى، هيجان و اشتياق زيادى در او ايجاد كرد، و اين اولين
گامِ على براى پيوستن به صفوف مقاومت اسلامى شد.در آن هنگام كه به «كشافه
المهدى عج» پيوست، يازده - دوازده سال بيشتر نداشت. نام او در گردان «ثامن
الحجج امام على بن موسى الرضاعليه السلام» ثبت شد. ديدن دورههاى اوليهى آموزش
نظامى و آشنايى با سلاح و عمليات رزمى، در كنار فعاليتهاى فرهنگى و تبليغى، به
على كمك مىكرد كه براى پيوستن به گردانهاى رزمى، شتاب بيشترى بگيرد.
اشتياق ديگرى نيز على را در بر مىگرفت؛ فرا گرفتن دروس حوزوى. به همين خاطر
وارد يكى از حوزههاى علميهى بيروت شد؛ ولى روح پر تلاطم و موّاج او، كه ياراى
ماندن در كنج حجره و پىگرفتن دروس را نداشت، او را از پاى درس به آنجا كشاند
كه بايد.
سيزده سال بيشتر از عمرش نمىگذشت و همچنان در عنفوان جوانى به سر مىبرد كه
آرزويش تحقق يافت. در آن ايام خوش، خبرى به على داده شد كه هيجان و شادى
سراپايش را فرا گرفت. به او گفته شد كه مىتواند در صفوف رزمندگان و نيروهاى
عملياتى ادامه فعاليت بدهد.حالا ديگر او نيز مىتوانست رو در رو با متجاوزين
اشغالگر بجنگد.
يكى از دوستانش كه مدتها با او در سنگر جهاد و مبارزه، همرزم بوده، دربارهى
روحيهى عرفانى و حالات معنوى على در جبهههاى نبرد،مىگويد: «غالب شبها با
صداى مناجات نماز شب خواندنهاى على از خواب بيدار مىشدم. در نيايشهايش
عاجزانه ظهور آقا امام زمان عليه السلام را طلب مىكرد و براى سلامتى رهبر بزرگ
انقلاب اسلامى و همين طور پيروزى رزمندگان اسلام، بسيار دعا مىكرد. او بسيار
كم حرف مىزد؛ ولى در عوض بسيار پركار و فعال بود. شيرين و دلنشين سخن مىگفت و
همواره سعى مىكرد با همرزمانش بهترين روابط برادرانه را داشته باشد و به واقع
آنان را برادران خود مىدانست.»
سفر به ايران
پائيز سال 1374ه.ش (1995 م)، شور و شوق على را فرا گرفته بود. احساس مىكرد به
دنبال گمشدهاى بايد راهى شود. جسمش در لبنان بود، ولى دلش در جايى ديگر پر
مىزد و سرانجام موفق شد. هر طورى كه بود، توانست قدم بر خاك جمهورى اسلامى
بگذارد. آرزوى ديرينهاش اين بود. زيارت حضرت امام رضاعليه السلام در مشهد و
حضرت معصومه (س) در قم، روح پرتلاطم او را به پرواز درآورد و مرغ دلش بر آستان
مقدس حضرت امام خمينى (ره) آشيان گرفت. سر بر ضريح مطهر آن ابر مرد گذاشت و
عقدهى دورى و فراق رهبر و مراد خويش را با جارى اشكهايش، با امام خود بازگو
كرد. همه خواستهى على از امام اين بود كه در روز قيامت شفيع او شود، و بعد از
اينكه از خداوند عز و جل بطلبد كه مرگ او را شهادت در راهش قرار دهد.
هنگامى كه همراه گروهى ديگر از هموطنان لبنانىاش از مرز «خسروى» ايران،وارد
عراق شد و در كنار مراقد مطهر ائمه معصومين، به خصوص حضرت اميرالمومنينعليه
السلام و حضرت اباعبداللَّه الحسينعليه السلام جاى گرفت، خوشحالى و صفاى
معنوىاش دو چندان گرديد. آنجا بود كه با رهبران بزرگ آزادگى و غيرت، عهد كرد
تا پاى جان در راه دين اسلام و آزادى شيعيان جنوب لبنان، با متجاوزين يهود
برزمد و در اين راه، خون خويش را نثار كند. به لبنان كه باز گشت، حال و هوايى
ديگر داشت. اين را به خوبى از چهرهاش مىشد خواند. عازم جنوب شد تا گوشهاى از
آنچه در اين صفاى معنوى ديده و درك كرده بود، به عنوان سوغات سفر به همرزمانش
تقديم سازد و سنگر خويش را مصفّا كند.
زمينه عمليات
اواخر سال 1374 ه. ش (اوائل 1996م) نيروهاى كماندويى اسرائيل، چند عمليات
تروريستى عليه نيروها و فرماندهان مقاومت اسلامى، با هدف ضربه زدن به انسجام
مبارزه انجام دادند، اين مسئله، مقاومت اسلامى را بر آن داشت تا با پاسخى دندان
شكن، نقشه و توطئهى جديد دشمن را بر هم زند.
با توجه به اينكه حملات تروريستى اسرائيل، با استفاده از هلىكوپتر و بمب
گذارى صورت مىگرفت، بايد پاسخى محكم به آن داده مىشد؛ هم از لحاظ نظامى و هم
از لحاظ سياسى. قرار بر اين شد تا با عملياتى شهادتطلبانه، به دشمن ضربه وارد
شود.
زمان و مكان عمليات از سوى فرماندهان نظامى مقاومت اسلامى درنظر گرفته شد. براى
محكم كارى و اطمينان از ضربهى وارده، ديگر محورها نيز براى انجام عمليات
استشهادى شناسايى شدند. در آخرين ساعاتى كه مىرفت تا عمليات انجام شود، به
دلايل خاص نظامى و امنيتى، طرح اصلى منتفى شد. به همين لحاظ فردى كه براى او
مراسم وداع و آمادهسازى با حضور دبير كل حزباللَّه انجام شده بود، براى
عملياتهاى آينده در نظر گرفته شد.
با وجودى كه بعضى مسائل امنيتى مانع انجام عمليات شهادتطلبانه در منطقهى
تعيين شده بود؛ ولى براى آنكه ضربهاى به دشمن زده شود و به او تفهيم شود كه
مقاومت اسلامى هر گاه و در هر جا كه بخواهد مىتواند بر دشمنانش حمله كند، قرار
شد عمليات ديگرى انجام شود. براساس شناسايىهاى انجام گرفته، فرصت چندانى وجود
نداشت؛ بنابراين فرماندهان نظامى، از نيروهاى مستقر در آن محور معرفى يك داوطلب
براى انجام عمليات شهادتطلبانه را درخواست كردند.
موقعيت باور نكردنى اى پيش آمده بود. تعداد زيادى در فهرست شهادتطلبانه
ثبتنام كرده بودند؛ ولى چون دسترسى به آنان مشكل بود و زمان چندانى نبود، بايد
يكى از نيروهاى خط مقدم براى اينكار انتخاب مىشد.
هنگامى كه اين خبر در ميان نيروهاى محور عملياتى پخش شد، شور و شوق وصف
ناشدنىاى ميان آنان به وجود آمد. همه، آمادگى خود را براى اين كار اعلام
كردند. تك تك نيروهاى حاضر در منطقه، از صميم قلب مىخواستند قهرمان عملياتى
باشند كه ديگر لازم نبود براى رسيدن به آن، در فهرست داوطلبان ثبت نام كنند و
چه بسا سالها منتظر بمانند.
على بيايد! در ميان ولولهاى كه بين رزمندگان افتاده بود، اين نام على اشمر بود
كه با توجه به روحيات معنوى بالا و اخلاق و رفتار خاص خوبش، همچنين شجاعت و
رشادتش، خوانده شد. همرزمانش بر او غبطه مىخوردند و مىديدند تا ساعاتى ديگر
اوست كه به آغوش شهادت تن خواهد سپرد و تأسف مىخوردند كه چرا نام آنها خوانده
نشد.
عمليات
توسط فرماندهان نظامى مقاومت اسلامى، به دبير كل حزباللَّه لبنان اطلاع داده
شد كه با توجه به منتفى شدن عمليات قبلى، قرار بر اين شده تا يكى از رزمندگان
خط مقدم به نام على منيف اشمر كه پدرش از مسئولين «هِيئِه دَعِم المقاومه
الاسلاميه» (كميتهى پشتيبانى مقاومت اسلامى) است و فعاليت بسيارى دارد، عمليات
شهادتطلبانهاى عليه نيروهاى اسرائيل در منطقهاى نزديك عديسه انجام دهد. با
توجه به كمبود وقت، مراسم وداع و قرائت وصيت نامه و ضبط ويدئويى مراسم،در همان
منطقهى جنوب لبنان و بدون حضور دبير كل حزباللَّه صورت گرفت.
روز چهارشنبه 1375/1/1ه.ش (29شوال 1416ه.ق، 20 مارس1996م) على اشمر، پس از
آنكه در كنار تصاوير حضرت امام خمينى(ره)، مقام معظم رهبرى حضرت آيتاللَّه
خامنهاى، شهيد سيد عباسموسوى و شهيد صلاح غندور، آياتى از قرآن كريم و
وصيتنامهى خويش را قرائت كرد، در حالى كه لباس كماندويى ميليشياى لحدى را بر
تن كرده بود، با همرزمان و فرماندهان خويش خداحافظى كرد و همراه با تيمى
عملياتى متشكل از چند رزمندهى ديگر، كه براى پشتيبانى با او همراه شده بودند،
به داخل منطقهى اشغالى نفوذ كرده، از كمربند امنيتى رژيم صهيونيستى گذشتند.
اسرائيل كه از حملات نيروهاى مقاومت اسلامى در جنوب لبنان، ضربات سنگينى خورده،
و به همين دليل روحيهى نيروهايش تحت تأثير اين عمليات پايين آمده بود، براى
مقابله با چنينخطرى، از درجه داران بومى منطقهى اشغالى، لبنانىهاى يهودى و
يا «دَروزى» مذهب در مناطقى كه امكان خطر بيشترى داشت، استفاده مىكرد.
روز چهار شنبه، در حالى كه چيزى به ساعت 4 بعد از ظهر نمانده بود، كاروان
نظاميان اسرائيل از دور دست در جاده نمايان شد. نيروهايى كه آن سوتر داخل جنگل
و ميان درختان پناه گرفته بودند، متوجه شدند كه پنج ماشين نظامى از جمله يك جيپ
مجهز فرماندهى به منطقهى مورد نظر نزديك مىشود. همه در دل ذكر مىگفتند و
نگاهشان به محلى بود كه على بايد خود را به كاروان مىكوبيد.
على در حالى كه حدود 30 كيلوگرم مواد منفجره، و همين طور مقدار زيادى ساچمهى
فلزى كه به عنوان تركش بمب بر روى مواد بسته شده بود دور بدن خود جاسازى كرده و
لباس نيروهاى لحدى را روى آن پوشيده بود، در كنارى، داخل ساختمانى متروكه قرار
داشت كه به هيچوجه در ديد نيروهاى خودى نبود.
كاروان اسرائيلى به محل مورد نظر رسيد. بهترين لحظهاى بود كه مىشد حمله كرد؛
ولى از على خبرى نشد و كاروان به مسير خود ادامه داد و در حالى كه راه خود را
به طرف روستاى اشغالى «طَيِّبِه» ادامه مىداد، نگاههاى حسرت بارى آن را
مىپائيدند و از اينكه عمليات اجرا نشد، ناراحت بودند. يكى از نيروهاى گروه،
سعى كرد تا با حفظ تمام جوانب امنيتى، با على تماس بگيرد؛ ولى در كمال تعجب
متوجه شد كهدستگاه بىسيم او خاموش است و هيچ جوابى به گوش نمىرسد. همه متعجب
شدند كه نكند در آن محل، نيروهاى كمين دشمن وجود داشته و على را به اسارت در
آورده باشند و يا... هر چه كه بود، همه به حال آماده باش براى هر گونه درگيرى
رو در رو با دشمن، رو به اطراف موضع گرفتند.
امكان اينكه كسى جلو برود و علت را جويا شود نبود. حتى امكان اينكه بشود مثل
عمليات شهيد صلاح غندور، از صحنهى انفجار و حمله فيلم بگيرند، وجود نداشت. در
حالى كه همه در اين فكر بودند كه عمليات منتفى شده است، ناگهان بى سيم به صدا
درآمد. على بود. همهجا خوردند. بسيار خونسرد صحبت مىكرد. انگار كه هيچ اتفاقى
نيفتادهاست.
وقتى از او سوال شد كه چرا عمليات را انجام نداده؟ خندهاى سر داد و گفت مشغول
خواندن نماز بوده است. مسئول عمليات به او گفت كه با اين وضعيت كاروان رد شد و
كار نيز منتفى است. ولى على به او گفت: «مطمئن باشيد كاروان باز مىگردد و من
عمليات شهادتطلبانه خودم را با موفقيت انجام خواهم داد...»
اينكه على از كجا و چگونه مطمئن بود كه كاروان از همين مسيرى كه رفت، باز
مىگردد، رازى بود كه فقط او از آن اطلاع داشت.
دو دختر هشت و نه ساله كه ساكن يكى از روستاهاى اشغالى اطراف بودند، بازىكنان
از كنار جاده به طرف خانهى خويش مىرفتند. ناگهان درميان درختان، چشمشان به
جوانى افتاد خوش سيما كه لباس نيروهاى لحدى بر تن داشت. سعى كردند از او فاصله
بگيرند؛ چرا كه از جنايات نيروهاى لحدى و اسرائيلى، چيزهاى زيادى شنيده و ديده
بودند؛ ولى جوان به آنها خنديد و سلام گرمى كرد. دختر بچهها تعجب كردند. در
ذهن كودكانهشان، از نيروهاى لحدى بعيد بود برخوردى انسانى و خوب داشته باشند.
جوان به طرفشان رفت. آنها كمى عقب رفتند؛ ولى او از آنها خواست كه نترسند و
به او اطمينان كنند. پس از حال و احوال، از آنها پرسيد كه اهل كدام روستا
هستند؟ و وقتى شنيد كه اهل عديسه هستند،اشك در چشمانش حلقه زد. خيلى دوست داشت
روستاى پدرىاش را از نزديك ببيند.
على دقايقى جلوى كودكان زانو زده و با آنها به گفت و گويى شيرين پرداخت. به
آنها گفت كه چون امكان خطر در آنجا زياد است،بهتر است كه هر چه زودتر دور
شوند. آنان كه حالا فهميده بودند اين جوان از نيروهاى مقاومت اسلامى است كه
لباس دشمن را بر تن كرده، بهخوبى منظور او را فهميدند؛ چرا كه هر روز اخبار
عمليات نفوذى مقاومت اسلامى دهان به دهان ميان روستاهاى اشغالى مىگشت و همه
بهخوبى از آن اطلاع داشتند.
ساعتى بعد، كاروان نظاميان اسرائيلى كه نيروهاى تعويضىِ مستقر در طيبه را با
خود داشت، به طرف «رَبّ ثلاثين» باز مىگشت. در ميان كاروان جيپ فرماندهىاى كه
سروان ارتش اسرائيل «صالح كامل زيدان» يهودى 23 ساله، اهل روستاى دروزى نشين
«بِيت جِن» از جنوب لبنان،در آن قرار داشت، به چشم مىخورد. با نزديك شدن قافله
به منطقهى مقرر، على كه اسلحهى «ام 16« خود را در دست گرفته بود، از ميان
درختان خارج شد و در حالى كه سعى مىكرد اعمال و رفتارش بسيار عادى جلوه كرده و
شك كسى را بر نيانگيزد، به طرف جاده رفت. كاميونِ اول از مقابلش گذشت ولى او
فقط به رانندهى آن تبسمى كرد و خونسرد نگاهش را به جيپ دوخت. با نزديك شدن آن،
به وسط جاده رفت و در حالى كه لبخندى بر لب داشت، با دست به راننده اشاره كرد
تا از سرعت خود بكاهد، و بايستد. راننده تعجب كرد كه اين سرباز لحدى اينجا چه
مىكند. به فرمان سروان زيدان، جيپ كه از نظر امنيتى به طور كامل مجهز و ضد
گلوله بود، جلوى پاى جوان ايستاد.
يكى از محافظين كاروان كه كمى عقبتر، داخل كاميون رو بازى نشسته بود، با ديدن
جوان، به او شك كرد؛ به همين لحاظ سعى كرد خود را آمادهى هر كارى كند.
اسلحهاش را از ضامن خارج كرد و نگاهش را به او دوخت. ديد كه جوان در جلوى جيپ
فرماندهى، به سبك نيروهاى لحدى سلام نظامى داد و از سروان اسرائيلى خواست كه
پنجرهى ضدگلوله آهنى ماشين را بگشايد. اين كار شك محافظ را بيشتر كرد.
اسلحهى خود را به طرف جوان نشانه رفت تا با كوچكترين حركت مشكوكى، او را
بزند. با نزديك شدن جوان به جيپ، مطمئن شد كه او قصد حمله دارد.
دست بر ماشه برد تا او را با تير بزند و از هر گونه عمل او جلوگيرى كند؛ ولى
ناگهان در مقابل چشمانش، جوان را ديد كه با فرياد «اللَّه اكبر» خود را به جيپ
كوبيد و به دنبال آن جهنمى از آتش و انفجار كاروان را در برگرفت.
نيروهاى وحشت زدهى اسرائيلى كه گرفتار شدن در دام عمليات شهادتطلبانه، همواره
همچون كابوسى هولناك، روحشان را مىخورد و روحيه شان را مىپوساند، هراسان و
ديوانه وار از ماشينها به بيرون پريدند و پس از آنكه ساعتى در اطراف جاده به
بهانه موضع گرفتن و خطر انفجار مجدد پنهان شدند، برخاسته، بى هدف به هر طرف
تيراندازى كرده و به محل حادثه نزديك شدند. ساعت 16/30 دقيقه بود كه على اشمر
با زدن چاشنى انفجارى، خود را ميان قافله دشمن به آتشفشانى سوزان تبديل كرد.
با همهى اينها، تا حدود يك ساعت كسى جرأت نمىكرد به خودروها،كشتهها و
مجروحين نزديك شود؛ چرا كه هر لحظه امكان داشت بمب ديگرى منفجر شود. كما اينكه
دقايقى پس از حادثه، كه نيروهاى لحدى براى بازرسى مناطق اطراف محل انفجار، وارد
جنگل شدند، بمبى بر سر راهشان منفجر شد و يكى از نيروهاى مزدور كشته و يكى ديگر
زخمى شد. اين مسئله بر هراس همه افزود و هر لحظه انتظارى كشنده عذابشان مىداد.
بمب دوم در مسير رب ثلاثين توسط يكى از رزمندگان مقاومتاسلامى، با سيستم كنترل
از راه دور منفجر شده بود. به دنبال اينانفجارات، منطقه زير آتش خمپارههاى
سبك و سنگين نيروهاى مقاومت قرار گرفت و نيروهاى لحدى كه در اطراف پراكنده
بودند، نتوانستند به چيزى دست يابند.
بنابر اظهار برخى منابع مقاومت اسلامى، يكى از فيلمبرداران، براى تصوير بردارى
از عمليات شهيد على اشمر، بر روى تپههاى اطراف مستقر مىشود كه توسط نيروهاى
مزدور آنتوان لحد ديده شده و مىگريزد.
نيروهاى مزدور اسرائيلى، منطقه را تحت كنترل شديد گرفتند و از نزديك شدن هر كس
به خصوص خبرنگاران، فيلمبرداران و عكاسان، تا حدود 2 ساعت بعد جلوگيرى كردند و
آنها را در جايى كه هيچ نشانى از عمليات نبود، نگه داشتند. سپس در حالى كه
خودروهاى آسيب ديدهى اصلى را از محل حادثه دور كردند، يك جيپ نظامى را كه فقط
چند تركش بدنهاش را سوراخ كرده بود، به خبرنگاران نشان دادند و سعى كردند
عمليات را بسيار كم و كوچك جلوه دهند.
بازتاب
موضعگيرى فرماندهان نظامى و از همه مهمتر رسانههاى خبرى صهيونيستى در برابر
اين عمليات، نشان از شدت و سنگينى ضربه داشت. كانال يك تلويزيون اسرائيل گزارش
داد كه «عميرام ليوين» فرماندهى جبههى شمالى، در حالى كه سعى مىكرد خونسردى
خود را حفظ كند و از بهكار بردن كلمات و عبارات تند و تهديدآميز خوددارى
كند،گفت: «به هر حال بايد پذيرفت كه اين يك جنگ است و بايد منتظر روشهاى جديد
در آن هم بود. بالاخره در جنگ ضرباتى بر ما وارد مىشود و ما نمىتوانيم آن را
انكار كنيم. ما نبايد عجولانه در برابر اين اسلوب و روشهاى جديد، موضعگيرى
كنيم يا تصميم بگيريم. من معتقدم كه كسانى بايد به بحث و بررسى اين روشهاى
جديد و يافتن راههاى مقابله بپردازند».
تلويزيون اسرائيل گزارش داد كه در همان روز، سه بمب در سه محل متفاوت منفجر شده
است. اين گزارش حاكى از آن بود كه يكىاز بمبها در نزديكى «مركز پليس شهرك بنت
جبيل» منفجر شده كه به كشته شدن يك نيروى لحدى منجر شده است. بمب دوم، طى يك
عمليات شهادتطلبانه در جادهى عديسه به طيبه بوده، و بمب سوم هم دقايقى پس از
آن در همان محل ميان نيروهاى گشتى منفجر شده است.
اين تلويزيون در ادامهى گزارش خود به تجزيه و تحليل اين حملات، و اينكه چگونه
حزباللَّه به چنين قدرتى دست پيدا كرده است، پرداخت و در نهايت طى اعترافى، بر
عدم كارآيى طرحهاى رژيم صهيونيستى براى مقابله با اين گونه عمليات پافشارى
كرد: «خطر در لبنان اوج مىگيرد. سه عمليات انفجارى در يك روز، آن هم در داخل
مناطق تحت سلطهى اسرائيل. بدون شك اين حملات با كمك افرادى در داخل مناطق
اشغالى انجام شده است و نشان مىدهد كه آنها به راحتى و آزاد مىتوانند در
مناطق تحت سيطرهى اسرائيل گسترده شوند و تردد كند و به راحتى به ارتش، مقرها و
پستهاى بازرسى ما ضربه وارد آورند. همهى اين كارها از جانب حزباللَّه انجام
مىشود».
تلويزيون اسرائيل از قول سرتيپ عميرام ليوين گزارش داد كه يك سرباز ميليشياى
لحدى به جرم همكارى با نيروهاى مقاومت اسلامى در انفجار روز چهارشنبه، بازداشت
شده است و تحت بازجويى مىباشد؛ ولى اين ادعا چيزى نبود به جز ترفندى براى
مقابله با تضعيف روحيه و احساس ترس نيروهاى اسرائيلى كه با انجام اين عمليات،
قدرت حزباللَّه را در نفوذ به عمق مناطق اشغالى بسيار خطر آفرين مىديدند.
نشريهى «تايم» يك روز پس از عمليات شهيد على اشمر نوشت:
«ديروز يك انتحارى كننده خود را در نزديكى يك كاروان ارتش اسرائيل منفجر كرد كه
موجب كشته شدن يك سرباز و زخمى شدن هفت سرباز ديگر شد. حزباللَّه مسئوليت اين
حمله را كه در شهر طيبه در فاصله 2/5 مايلى مرز لبنان و اسرائيل صورت گرفت،
پذيرفته است. اين بمب گذارى يك روز پس از هشدارهاى نخست وزير اسرائيل،شيمون پرز
به جنگجويان لبنانى در مورد تلافى افزايش حملات آنها به نيروهاى اسرائيلى به
وقوع پيوست. تاكنون خبرى از تلفات احتمالى افراد غيرنظامى در اين حمله مخابره
نشده است.»
به دنبال آن، سردمداران آمريكا و اسرائيل، در اظهارات خود براى جلوگيرى از بالا
نشان داده شدن قدرت حزباللَّه لبنان، مدعى شدند كه اين عمليات به تحريك ايران
و با يارى سوريه صورت گرفته است؛ ولى حزباللَّه به شدت اين مسئله را تكذيب كرد
و با عنوان اينكه «مقاومت اسلامى خود به تنهايى توانايى هر گونه عمليات در عمق
مواضع و كمربند امنيتى رژيم صهيونيستى را دارد»، اعلام كرد: «لبنان از آن ماست،
و خود ما نيز آن را آزاد خواهيم كرد».
حزباللَّه لبنان، در بيانيهاى كه پس از عمليات شهادتطلبانه شهيدعلى اشمر، در
بيروت منتشر شد، اعلام كرد:
«اين عمليات به همهى برادران و خواهرانى كه در زندانهاى رژيم صهيونيستى، به
خصوص بازداشتگاه خيام به سر مىبرند، اهدا مىشود. اين عمليات هديهاى بود به
مجاهدان مقاومت فلسطين و مردم آنجا. اين عمليات هديهاى بود به پيشگاه مبارك
پدران و مادران همهى شهيدان عمليات شهادتطلبانه. اين عمليات هديهاى بود به
آنان كه جلوى ديدگان جهانيان، خانههايشان بر سرشان ويران شد و كسى دم بر
نياورد».
در ادامهى اين بيانيه، مقاومت اسلامى تاكيد كرد:
«دستهاى مقاومت آنقدر توانمند هستند تا در هر كجا بخواهند، عمليات كنند. ما
در هر زمان و مكان كه اراده كنيم، چه دور و چه نزديك و در هر برهه سياسى و
نظامى و امنيتى مىتوانيم به دشمن ضربه بزنيم. اين عمليات تاكيدى بود بر اينكه
ما براى آزادى لبنان، از هيچ كارى فروگذار نخواهيم كرد و از تهديدات آمريكا و
اسرائيل هراسى نداريم».
دستگاههاى امنيتى رژيم صهيونيستى از اين حمله، ضربهى سختى خوردند؛ چرا كه
آنها ادعا كردند با كنترل شديد مناطق، هر گونه تردد نيروهاى مقاومت اسلامى را
در مناطق اشغالى محدود كردهاند. مهمتر از همه اينكه، در همان ايام «شيمون
پرز» مدعى شده بود: «دستگاههاى اطلاعاتى اسرائيل آنقدر قوى هستند كه ديگر
كاملاً از زمان و اهداف و مكان تمامى حملات حزباللَّه لبنان اطلاع دقيق دارند
و به راحتى مىتوانند جلوى آنها را سدّ كنند».
منابع امنيتى و نظامى اسرائيل، در حالى كه سعى مىكردند هر چه بيشتر بر بازتاب
اين عمليات سرپوش بگذارند، اعلام كردند كه در اين حمله، سروان صالح كامل زيدان
كشته و يك سرباز اسرائيلى مجروح شده است و اين در حالى بود كه براى انتقال
كشتهها و مجروحين حادثه،هلى كوپتر و آمبولانسهاى متعددى به آنجا شتافتند.
چند روز پس از حادثه، در مطبوعات اسرائيل عنوان شد كه شيمون پرز،نخستوزير
اسرائيل، به ملاقات ده مجروح جديد در بيمارستان «رميام» در شهر «حيفا» رفته
است؛ ولى آنان ذكر نكردند كه اين ده سرباز كجا و چه زمانى مجروح شدهاند. بعضى
منابع مقاومت اسلامى تاكيد كردند كه آنان در عمليات شهيد على اشمر، مجروح
شدهاند.
پس از اعلام انجام عمليات شهادتطلبانه و نام قهرمان آن، شيعيان جنوب بيروت، به
محله «الرّوِيس» و «حيُّ الاَبيض» رفته و با پخش شيرينى و گل سرخ، به يكديگر
تبريك گفته و براى عرض تبريك و تهنيت به طرف خانهى اشمر رفتند. پدر على، اعلام
كرد كه حاضر است فرزند ديگرش را هم براى اسلام راهى عمليات شهادتطلبانه
كند.نيروهاى مقاومت اسلامى و همرزمان على، به شهيد على اشمر لقب «داماد
شهادتطلبان» را داده بودند.
يكى از نكات جالب و قابل توجه در شهادت على اشمر، اين بود كه در مراسم گرامى
داشت او افراد و شخصيتهاى زيادى از احزاب و گروههاى مختلف سياسى، با عقايد
گوناگون، شركت كرده و نسبت به اينجوان غيرتمند شيعه، اداى احترام كردند. از
جمله: دبير كل حزباللَّه لبنان، نايب رئيس مجلس اعلاى شيعيان لبنان، مفتى شيخ
عبدالامير قَبَلان، نايب رئيس پارلمان اِيلى فِرِزلى، نمايندگان وزارت دفاع،
دبير كل حزب دمكراتيك مردمى، نزيه حمزه قاضى شرع صيدا، شيخ احمد زِين،
نمايندگان سنى و شيعه در پارلمان، نمايندهى علامه سيد محمدحسين فضلاللَّه،
نمايندگانى از حزب سورى قومى اجتماعى، حزب تقدمى اشتراكى، حزب كمونيست اتحاد
اشتراكى عربى، گروه مقاومت مؤمنه، حركت حماس فلسطين، جهاد اسلامى فلسطين، تجمع
علماى مسلمين شيعه و سنى و نيز ديگر گروههاى سياسى و نظامى لبنانى و فلسطينى.
نظر مقام معظم رهبرى
يك سال پس از شهادت على، خانوادهاش خدمت مقام معظم رهبرى رسيدند. پدر على خطاب
به حضرت آيتاللَّه خامنهاى گفت كه حتى حاضر است پسر ديگرش «محمد» را نيز به
راه اسلام فدا سازد.حضرت آيتاللَّه خامنهاى نسبت به خانوادهى شهيد اشمر
اظهار ارادت و محبت بسيارى فرمود و پيشانى محمد را بوسيد.
چندى بعد در روز يكشنبه 1376/10/28ه.ش (19رمضان1418ه.ق) محمد در عملياتى عليه
اسرائيل به شهادت رسيد.
سخنان آخر
آخرين كلمات على منيف اشمر ساعاتى قبل از شهادت
* الان كه آماده شدهاى تا خون و جان خويش را فداى راه و كشورمان كنى، براى ما
بگو كه چه طور به اين مرحلهى مهم رسيدى؟
على: اين مسئله در درون همهى انسانها وجود دارد؛ ليكن كنكاش و جستجو لازم است
تا آن را بيابد. از خدا مىخواهم كه به همه توفيق رسيدن به اين مرحله را عطا
كند. انسانى كه به اين مرحله مىرسد، بايد هيچ چيز از تعلقات دنيوى در او نباشد
و در عمل مىشود درك كرد كه اين دنيا ذرهاى بيش نيست. همانگونه كه
اميرالمؤمنين على عليه السلام مىفرمايد.براى همين است كه انسان به دنبال دنيا
نمىرود و فقط براى كمك در طى طريق و رسيدن به آخرت نيكو، از آن توشه مىگيرد.
هر انسانى كه خط جهاد و مقاومت را مىپيمايد، خصوصاً در اينجا(لبنان)، در رو
در رويى با دشمنان خدا، يهود صهيونيسم، عشق به شهادت در باطن او وجود دارد، فقط
لازم است كه آن را بجويد. اگر كسى آن را بيايد به سرعت مىشتابد و مدت زيادى در
آن غرق مىشود.هنگامى كه عشق درونى خويش را يافت، توفيق عمل شهادتطلبانه را
خواهد يافت، هر چند كه وقت زيادى مىبرد. مردم سالهاست كه منتظر چنين عملياتى
هستند؛ ولى توفيق نصيب هر كس نمىشود و مردم همانگونه كه طلب كنند، سريع توفيق
خواهند يافت.
* الان تو خودت را اين گونه يافتهاى؟
على: اگر خدا بخواهد، بله. ما به خدا اميدواريم كه پيروزمان كند تا به وصالش
برسيم، ليكن الان ما اينجا هستيم ولى من مىبينم...
* آيا براى اخذ اجازهى انجام عمليات شهادتطلبانه مدت زيادى منتظر ماندى؟
على: انجام اين امر را هفت ماه پيش از برادران فرمانده درخواست كردم. با عضويتم
در مقاومت، اين مسئله آغاز شد و منتظر موافقت آنان ماندم. واقعاً فقط خدا بود
كه توفيق داد تا در اين عمليات باشم و الآن خود را براى انجام آن آماده
كردهام.
* احساس و روحيات خودت را الآن كه آمادهى رفتن براى انجام عمليات شهادتطلبانه
هستى، چگونه توصيف مىكنى؟
على: اين احساس وصف نشدنى است. درست مثل اين مىماند كه از كسى بپرسيد «درد» چه
شكلى دارد، در حالى كه هيچ شكلى براى آن نمىشود در نظر گرفت. اين فقط احساسى
است در وجود انسان. همانطور كه انسان دردمند نمىتواند درد خويش را وصف كند.
تعبير دقيقتر اين سؤال شما، سوالى است كه «بهلول» از يكى از خلفاى عباسى
پرسيد. بهلول از او سؤال كرد: «چه زمانى لذت خواب را احساس مىكنى؟» خليفه پاسخ
داد: «هنگامى كه مىخوابم». بهلول گفت: «چه طور احساس مىكنى در حالى كه در
خواب هستى؟»، خليفه گفت: «قبل از اينكه بخوابم احساس مىكنم». بهلول دوباره
پرسيد: «چه طور احساس مىكنى لذت خواب را در حالى كه بيدار هستى و بعد
مىخوابى؟» خليفه گفت: «بعد از اينكه خوابيدم». بهلول دوباره گفت: «چهطور
احساس مىكنى آن را بعد از اينكه خوابيدى و تو كه خواب هستى و سپس بيدار
مىشوى»!
احساس من هم درست همين گونه غير قابل بيان است. انسان نمىتواند احساس و ادراك
خود را توصيف كند در حالى كه در طريق انجام عملى است؛ ليكن انسان سعى مىكند كه
نيتش خالص براى خداوند سبحانه و تعالى باشد. انسان، يك مسئله را در فكر خود
قرار مىدهد و آن اين است كه اتكاى انسان بر كار و اعمال نيست؛ بلكه اتكاى او
فقط بر رحمت خداوند سبحانه و تعالى است. پس از لطف خدا مىتواند به وصال برسد و
در فكرش اين هست كه داخل بهشت نخواهد شد، مگر به رحمت و لطف خداوند و شفاعت اهل
البيتعليه السلام.
* چه چيزى بيشترين تأثير را براى ادامهى راه و انجام اين عمليات بر وجود تو
داشته است؟
على: اين كار يك تكليف شرعى است براى مقاومت در برابر يهود،و نبرد با آنان.اين
واجب است براى من و هيچ بحث و گفتهاى در آن نيست. بر هر انسان تكليف است و
واجب كه با يهود بجنگد و به هر وسيلهى ممكن آنان را از بين ببرد، چرا كه آنها
دشمنان خداوند هستند. اين، يك واقعيت است كه همهى مصيبتهاى ما و هر آنچه
تاكنون برما عارض شده است، از يهود بوده و مىباشد.
* آيا شهادت حجتالاسلام والمسلمين سيد عباس موسوى (دبير كلحزباللَّه لبنان)،
تأثيرى بر تو داشته است؟
على: بدون شك شهادت سيد عباس موسوى اثرى قوى در برداشت. آن هم نه فقط بر روى
من، بلكه بر همهى كسانى كه در جنبش مقاومت اسلامى لبنان فعال هستند. هر چند كه
مقدارى در اين مسئله ملاحظه كرديم، ولى در حجم عملياتى كه قبل از شهادت سيد
عباس با تعداد عملياتى كه بعد از شهادت او انجام شد، تفاوت بسيارى مىبينيم.اين
مسئله را حتى در عملكرد عادى مقاومت هم مىبينيم. طبعاً شهادت او فقط عدهى
خاصى را بيدار نكرد، بلكه همهى مردم را بيدار كرد و به همهى آنان كه
حزباللَّه و مقاومت اسلامى را چيزى ساده و سبك مىانگاشتند، تأكيد كرد كه
حزباللَّه يك حركت مردمى است و مردم، همه حزباللَّه شدند و حزباللَّه تنها
نيست. همانگونه كه شهادت او اتحاد و جمع مردم را نسبت به مقاومت راسختر نمود.
چرا كه دبير كل آنان به استقبال شهادت رفت و طبعاً شما هم براى جهاد،حركت و
جنبشى را انتخاب مىكنيد كه دبير كل آن راه را انتخاب كرد و در اين راه هم به
شهادت رسيد.
بالطبع شهادت سيد عباس موسوى اثر زيادى بر من داشته، براى طى طريق شهادت. حوادث
و همهى آنچه قبل از شهادت او دريافته بوديم و با آنچه كه بعد از شهادت
سيدعباس برايم نمودار شد، همهى آنها را اگر انسان جمع كند، و كسى بخواهد
بگويد كه شهادت سيدعباس در آن اثرى نداشته است، بهدرستى كه در سينهى او سنگ
است و قلب نيست و كسى كه در سينهاش سنگ باشد، بايد كه از آن رهايى يابد.
* در پايان صحبت و آخرين ديدار و وقتى كه براى ما گذاشتى، آيا وصيتى براى
رزمندگان و مجاهدان مقاومت اسلامى لبنان و همهى برادران رزمنده دارى؟
على: همهى آنها را توصيه مىكنم به اينكه به اين راه التزام داشته باشند و
اينكه به هيچ وجه در برابر دشمن، از نبرد رو در رو نايستند مگر اينكه تصاوير
شهدا جلوى ديدگانشان باشد و هدف مقدسى را كه براى آن شهيد شدند را در نظر داشته
باشند؛ چرا كه با وجود شهدا و رهبران و برادران مجاهد است كه دسيسههاى خارجى،
چه در سطح نظامى و چه در سطح اجتماعى خنثى مىشود. به هيچ وجه فكر نكنند كه اين
دنيا فقط براى زندگى كردن در رفاه و خوردن و اولاد و خانواده است. اين مسائل
همه طرح و نقشههاى اسرائيل است. واجب است كه هر نشانى كه از دشمن در صحنههاى
وجود انسان نقش بسته، محو و نابود گردد. بايد آن را از ريشه، از بين برد. تا
آنجا كه در توان دارند زندگى شرافتمندانه و باعزت براى خانواده شان تأمين
كنند. زندگىاى كه از ذلت و ظلم يهود، كه هر روز بر سر اهالى جنوب و بقاع غربى
ادامه دارد به دور باشد.
همين طور به آنها وصيت مىكنم كه مواظب باشند خون شهدا ضايع نشود. خون آنان و
وصايايشان را پاس دارند و به آن عمل كنند، و به هيچوجه در اين امر كوتاهى
نكنند. هيچگاه از حركت باز نايستند كه آنان شمعهاى روشن هستند كه راه را روشن
مىكنند. راهى كه هيچگاه خاموش نمىشود كه اگر خاموش شود، بسيار سخت روشن
مىشود.
همانگونه كه شهيد شيخ راغب حرب براى ما گفتهاند، وجود اسرائيل براى ما چون
نعمتى است كه خداوند سبحان براى ما اختصاص داده است، براى اينكه سعى كنيم در
جهاد با آنان، اين نعمت را ضايع نكنيم و از آن بهره ببريم.
اميرالمؤمنين على عليه السلام مىفرمايد: از فرصتها استفاده كنيد كه همچون ابر
در گذرند. طريق جهاد و مقاومت عليه صهيونيستها الان بر ما گشوده است؛ ليكن
فردا شايد زمانى فرا رسد كه نبرد با دشمن صهيونيستى برايمان مقدور نباشد و اگر
اين در قفل شود، بسيارى از مردم پشيمان خواهند شد و تا پشيمان نشدهاند، وصيت
مىكنم كه از الان در اين راه حركت كنند و از اين خط پيروى كنند و آنچنان
تصميم و اراده محكمى داشته باشند كه هيچ چيز بر آنها اثر منفى نگذارد.
خانواده و اولاد از هم گسيخته شود و هر چه كه بشود، مادامى كه عمل براى اسلام
باشد مشكلى نيست. آقا امام حسينعليه السلام، كه جان همهى عالم به فداى خاك
پايش باد، همهى اهل بيت خويش را در راه اسلام فدا كرد و به غير از فرزندش حضرت
زين العابدين عليه السلام از اولادش كسى براى او نماند. بايد فكر ما بزرگتر از
اين باشد. آنها مىخواهند تا وضعيت زندگى را براى ما سخت كنند و ما را در
مشكلات قرار دهند تا از اين مكان (ميدان جهاد و مبارزه) بيرون برويم و جوانان
همگى از اينجا خارج شوند و همين طور ديگر نيروهاى مقاوم و آن هنگام است كه
آنها به راحتى و سادگى به سرزمينمان وارد مىشوند، بدون اينكه هر گونه
مقاومتى در برابرشان وجود داشته باشد.
بايد همهى وجودمان مقاومت باشد و عمل در اين مسير را كه راه مقاومت است، ادامه
دهيم.
وصيت نامه شهيد على اشمر
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
سلام بر مولا و سرورم سيدالشهدا، امام حسين عليه السلام و برادرش اباالفضل
العباسعليه السلام.
سلام بر سيد و مولايم حضرت صاحب العصر و الزمان، امام مهدى منتظر (عج).
سلام بر زنده كنندهى قيام مسلمانان و بنيانگذار انقلاب اسلامى مبارك ايران،
امام خمينى (ره).
سلام بر رهبر امت اسلامى و ولى امر مسلمين حضرت آيت اللَّه سيد على خامنهاى
(دام ظله).
سلام بر سيد الشهداى مقاومت اسلامى «شهيد سيد عباس موسوى» و شيخ الشهدايمان
«شهيد شيخ راغب حرب».
سلام بر رهبر عزيز، حضرت حجت الاسلام و المسلمين سيد حسن نصراللَّه (دام ظله).
سلام بر مجاهدان مقاوم و قهرمانان شجاعِ مقاومت اسلامى. رحمت و بركات خداوند بر
آنها باد.
مولاى من، يا ابا عبداللَّه عليه السلام!
با خداوند پيمان بستم و با شما عهد، كه در راه خداوند گام بردارم؛ در حالى كه
جانم را به كف دست گرفته و خونم را به خاك جبل عامل آميختهام. همانطور كه خون
شما بر خاك مقدس كربلا ريخته شد و امروز به عهدى كه بسته بودم، وفا مىكنم.
مولاى من، يا صاحب الزمان (عج)!
چه قدر آرزو داشتم كه شهادتم در مقابل ديدگان و وجود مبارك شما باشد؛ ولى
طولانى بودن غيبت شما و اشتياق من به مولا و سرورانم و اجداد پاكت، موجب شد كه
نتوانم بيش از اين در انتظار بمانم. از خداوند مىخواهم كه با اين شهادت، اجر
شهادت در ركاب شريف شما را به من عطا فرمايد.
برادران عزيزم، قهرمانان دلير مقاومت اسلامى!
اگر شما از آنان به رنج و زحمت مىافتيد، آنها نيز از دست شما رنج مىكشند. با
اين تفاوت كه شما به لطف خدا اميدواريد و آنها اميدى ندارند. (سوره نساء 104)
براى شما چند مورد را كه در رابطه با خط ما، اصول اساسى به شمار مىرود، يادآور
مىشوم:
راه جهادگرانهى ما، سخت، طولانى و پر از مشقّت و ابتلائات است؛ لذا براى
پيمودن اين راه، بايد تلاش كنيد تا روحيههاى عالى و پاك داشته باشيد؛ بايد
سينهها را از هر گونه تيرگى و حجابى كه انسان را از خدايش دور مىسازد، پاك
كنيد؛ همان گونه كه قبل از من، برادران شهيدم به شما توصيه كردهاند، به اين خط
شريف تمسك جوييد و اين راه را كه همان طريق مقاومت است، بپيمائيد؛ چون اين راهى
است كه خداوند فقط ما را بر پيمودنش برگزيده است و ما هم نبايد اين فرصت را از
دست بدهيم. مهمتر از آن، اينكه نبايد خون شهدا را ضايع كنيم و بايد امانتهاى
آنها را كه در نزد ماست، به خوبى پاسدارى كنيم.
بر دستورهاى فرماندهى عزيز و فرماندهان مقاومت اسلامى ملتزم باشيد. به
راهنمائىهاى حضرت رهبر خامنه اى جانم به فدايش و دبيركل حزباللَّه لبنان
جناب سيد حسن نصراللَّه، ملتزم باشيد.
عكسهاى شهدا را هميشه مقابل چشمانتان قرار دهيد و براى محقق شدن اهدافى كه
آنها به خاطرش به شهادت رسيدند، سعى و تلاش كنيد و در خط آنها باقى بمانيد.
وصاياى حضرت اميرالمؤمنين به فرزندانش حسن و حسين(عليهمالسلام) را كه راه و
روش زندگىِ مورد رضاى خداوند را به ما نشان مىدهند، و همين طور وصاياى امام
خمينى (قدس سره) و راهنمايىهاى ارزشمند و پر بركت ايشان را بخوانيد، ياد
بگيريد و به آن عمل كنيد.
قبل از اينكه در جنگ شركت كنيد، همان طور كه برداشتن اسلحه را ضرورى مىدانيد،
وضو گرفتن را لازم بدانيد؛ چون دستى كه با وضوست و مىجنگد، ممكن نيست شكست
بخورد.
خانوادههاى عزيزى كه در نوار مرزى و تحت اشغال، همچنان مقاومت مىكنيد!
كمى بعد از نوشتن اين جملات و كلمات، ان شاءاللَّه پيكرم آتشى خواهد شد كه
اشغالگران صهيونيسم را كه هر روز و هر لحظه در اذيت شما سعى و تلاش مىكنند،
خواهد سوزاند. دشمن گمان مىكند كه شما را ذليل كرده؛ لكن هيهات. و پايان اين
آزار و اذيت به دست مجاهدان مقاومت اسلامى، نزديك خواهد بود. ان شاءاللَّه.
خانوادهى عزيزم!
بدانيد كه اشغال و اشغالگران به زودى مضمحل خواهند شد و انشاءاللَّه پيروزى
نزديك و آزادى در راه است و سرنوشت صهيونيستها و مزدورانشان، كشته شدن و نيستى
است.
برادران و خواهران صابرم در بازداشتگاههاى اشغالگران در نوار مرزى تحت اشغال
و در فلسطين اشغالى!
سلام خدا بر شما؛ از خدا مىخواهم كه بر شما منت گذارده و شما را آزاد گرداند و
من نيز اين كار كوچك را كه بازگو كنندهى احساسات من نسبت به شما صابرين است،
به شما هديه مىكنم و اميدوارم كه اين هديه را از من بپذيريد و ان شاءاللَّه به
زودى براى شما و به خاطر شكنجههايى كه در طول سالها در شكنجهگاهها و
زندانها و بازداشتگاهها متحمل شدهايد، قيام خواهم كرد.
قلبهايمان با شماست و شما را فراموش نخواهيم كرد. شما وجدان بيدار اين امت و
مايه كرامت آن هستيد.
سلام بر شهداى انتفاضهى اسلامى در فلسطين اشغالى.
سلام بر كودكانى كه از وطن دور ماندهاند.
سلام بر مجاهدان انتفاضهى اسلامى.
سلام بر پدران و مادران شهدا.
سلام بر اراضى مقدس.
سلام بر قدس شريف.
همانا گروه گروه مسلمانان را مىبينم كه در مسجد الاقصى به امامت حضرت حجت
منتظر (عج) نماز به پا داشتهاند.
برادرانم در انتفاضهى اسلامى!
بايد اين عمل را به شما هم هديه كنم و انشاءاللَّه پيروزى نزديك است و اين
وعدهاى است كه خداوند به ما داده است. بر شماست كه بدانيد دشمن صهيونيستى رو
به زوال است و زمين مقدس به شما باز خواهد گشت و اين وعدهى الهى است.
«و ما بعد از تورات در زبور داود نوشتيم كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين
را وارث و متصرف خواهند شد.» (سوره انبياء 105)
خانوادهى عزيزم!
از خداوند متعال براى شما صبر و شكيبايى خواستارم. در شهادت من اندوهگين نباشيد
و از هيچ كس پذيراى تسليت نباشيد و فقط تبريكات افراد را بپذيريد و به گونهاى
برخورد كنيد كه روز شهادت من،روز خوشحالى و سرورم باشد. برادران كوچكتر و
برادر زادگان كوچكم را براى پيمودن راهى كه من رفتم، تعليم و آموزش دهيد و به
آنها ياد دهيد كه من براى چه چيز شهيد شدم و «آخر دعوانا ان الحمدلله رب
العالمين».
«و آنان كه در راه ما به جان و مال جهد و كوشش كردند، محققاً آنها را به راه
هدايت مىكنيم و هميشه خدا يار نيكوكاران است.» (سورهى عنكبوت 69)
برادرتان على اشمر