موجیم که آسودگی ما عدم ماست
منطقهی عملیاتی نصر هشت، روز بعد از عملیات
شب گذشته عملیات نصر هشت در منطقهی عمومی مائوت آغاز شده است. از یك نظر،
غلبه بر موانع طبیعی سر راه شاید از نفس عملیات دشوارتر باشد. با چشم ظاهر،
طبیعت سرسخت منطقهی كردستان عراق، رودخانههای پرآب، قلههای بلند و صخرههای
سخت بیشتر از ارتش فریبخوردهی عراق با ما دشمنی ميورزند. سربازان دشمن كه
در پس سپری ظاهراً نفوذناپذیر از موانع طبیعی و غیرطبیعی پناه گرفتهاند،
غالباً خیلی زود در برابر غُرش رعدآسای تكبیر لشكریان حق دل ميبازند و تسلیم
ميشوند. آنها بیشتر از خویش به موانعی كه در سر راه ما وجود دارد امیدوار
هستند و اینچنین، غالباً دشوارترین مرحلهی كار ما عبور از موانع است.
و لكن ما هرگز طبیعت را دشمن خویش نميپنداریم. طبیعت در اصل خلقت الهی خویش با
ما متحد است و اینچنین، با سپاه حق دشمنی نميورزد كه هیچ، همواره به یاری
ميشتابد. اگر از رزمندگان اسلام باز پرسی، از این نشانهها بسیار دارند.
ابرهایی كه ما را از چشم دشمن پنهان داشتهاند، بادهایی كه همچون سپاه رعب به
قلب لرزان دشمن هجوم بردهاند، آتشهایی كه بر ما گلستان شدهاند و قس علی
هذا... ابر و باد و آب و آتش و خاك همه جنود حق هستند و چگونه ممكن است كه جنود
حق در برابر تحقق ارادهی او بایستند؟
بر بلندای ارتفاعات صعب العبور منطقهی مائوت، یگانهای رزمی _ مهندسی جهاد
سازندگی برای احداث جاده، سخت با صخرههای سخت در افتادهاند. مدعی باز ميپرسد
كه اگر طبیعت با شما همراه بود، اینچنین در برابر تیغههای آهنین بولدوزر و
ارادهی سختتر از پولاد رانندگانش استقامت نميورزید. جواب روشن است: استادی
كه ميخواهد شاگردان خویش را برای رو در رویی با دشواريها تربیت كند، چه
ميكند؟ آیا آنان را به خوب خفتن و خوب خوردن دعوت ميكند و یا خیر، همچون
آفریدگار متعال، شبزندهداری و روزه گرفتن را بر آنان مقرر ميدارد؟ كدامیك؟
تاریخ هفتسالهی دفاع مقدس ما شاهدی صادق است بر این حقیقت كه چگونه خداوند
بزرگ، ما را در كشاكش شداید و دشواريها و رویا رویی با موانعی بهظاهر
نفوذناپذیر تا آنجا پرورده است كه بتوانیم رسالت بسیار سنگین علمداری قیام را
در سراسر جهان قبول كنیم.
كار احداث جاده باید تا قلهی بلند «گردهرش» ادامه یابد، اما تا آن زمان كار
دشوار انتقال مجروحین با شیوههای بسیار زیبایی انجام ميگیرد كه محصول تجربهی
هفتسالهای مؤید به الهامات غیبی است. اگر این تأیید از عالم امر وجود نداشت،
پای لنگ تجربه هرگز نميتوانست راهی آنچنان صعب را بهتنهایی طی كند. مجروحین
را كه غالباً زخمهایی سبك برداشتهاند، با قاطر به محل فرود هليكوپترهای
هوانیروز ميرسانند و از آنجا به پشت خط تخلیه ميكنند. مجروح دیگری كه یك
رزمندهی جوان گیلانی بود ميگفت: «با وجود جراحت در پا، خودم داشتم پایین
ميآمدم كه گروه امداد به یاریم آمد.»
در شیوههای كلاسیك جنگ هرگز مرسوم نیست كه عملیات در منطقهای كه عبور نیروهای
زرهی امكان ندارد انجام شود. پارتیزانها از همین نقطهی ضعف است كه سود
ميجویند و دشمن را در مناطق كوهستانی مورد هجوم قرار ميدهند. ما نیز اگر فرض
وجود یگانهای رزمی _ مهندسی بسیار ورزیده و از جان گذشتهی جهاد سازندگی و
سپاه پاسداران نبود، هرگز نميتوانستیم دامنهی عملیاتهای گسترده را تا مناطق
كوهستانی غرب و شمال غربی وسعت دهیم. آن مرد رشید، بولدوزرچی خوزستانی، خوب
ميدانست كه جان خویش را وقف چه كار ارزشمندی كرده است و ميگفت: «بزرگترین
خدمت را به نیروهای اسلام در آن دیدم كه برایشان جاده بسازم و خاكریز بزنم. اما
به هر تقدیر ما وسیلهایم. ما در این كوهها با این امید پشت دستگاهها
مينشینیم كه خداوند كمكمان كند.»
وقتی جاده نباشد، كار دلاوران هوانیروز آنچنان كه ميبینید دشوارتر ميشود. اما
چه غم! لذیذترین لذایذ، در قبول سختی برای رضای خداست.
در آن لحظات كه ميخواستیم به قصد خطوط مقدم عملیات سوار هليكوپتر شویم، ناگاه
به یاد آن سید عارف دریادلمان، شهید علياصغر ربیعنتاج افتادیم كه شش ماه قبل
در همینجا با او آشنا شده بودیم. روز دوم عملیات كربلای ده بود. سیلاب پل
موقتی را كه یگانهای مهندسی ستاد حمزه بر رودخانهی چومان زده بودند با خود
برده و كار هوانیروز دوچندان شده بود. نسیمِ باد از بوستانهای «تجری من تحتها
الانهار» وزیدن گرفت و نغمهی خوش غزلی كه از آسمان سینهی آن دلاور، شهید سید
علياصغر ربیعنتاج نزول ميیافت، فضای خاطره را پر كرد.
فریدونكنار، مزرعهی پدر شهید ربیعنتاج
شهید ربیعنتاج از لشكر دریادل مازندران و اهل فریدونكنار بود. دریا، دل
اوست، وسیع و عمیق كه باد عشق در آن امواج اشتیاق بر ميانگیزاند. دریا شور
است، به شوری اشك؛ اشكی كه شورهزار دل را ميشوید و آن را مستعد باروری
ميسازد، و «من الماء كل شیء حی.»(١) دریا منشأ حیات است و این صفت را از قبل
شهید دارد. پدر شهید ربیعنتاج، كشاورزی شاليكار و بسیجی است. آری، اینچنین
باید گفت: شاليكار و بسیجی. و رسم مردانگی همین است كه آن نایب ولی اعظم
فرمود: «ملت ما باید همه نظامی باشند» و بعد، از آن فراتر، سخن از بسیجیان جهان
اسلام گفت.
پدر شهید بعد از شنیدن خبر شهادتش نماز شكر ميخواند و برادرش پوتینهای او را
ميپوشد، یعنی كه ادامهی راه تو بر عهدهی من است.
شهید ربیعنتاج اگرچه تلمیذ الهیات بود و خاك ذوقش نیز بارور شعر، اما توانسته
بود كه اینهمه را با ورزش جمع آورد و حق این است كه اهل ورزش نجمِ این سخن
حكیمانهی او را بر تارك همهی ورزشگاهها بیاویزند كه: «ورزشكاری كه با توپ
بیشتر از قرآن آشنا باشد زندگی را باخته است.»
مصلای نماز جمعهی فریدونكنار همواره در هوای آزاد تكبیرهای بلند و حماسهی
دریایی اشعار رزمی او نفس ميكشید، اما اكنون نه تنها هنوز طنین دلنشین صدای
مهربان او را گم نكرده است بلكه در پیوند با روح بلند او به ذِروهی عرش آویخته
و مرتبهای علوی یافته است.
سایهی عنایت شهید سید علياصغر ربیعنتاج، اكنون پناه امنی است كه محبان و
پیوستگان او را از آتش دور ميدارد و این معنای شفاعت شهید است. آن روز كه
همهی پیوندها جز پیوند محبت گسیخته ميشود، خوشا به حال بچههای گروه سرود
كوثر و بچههای پایگاه مقاومت شهدای گمنام. محبت راستین آنان به شهید عزیزشان
رشتهی شفاعت است.
منطقهی عملیاتی نصر هشت
وقتی از سفر خیال به عالم واقع بازگشتیم، هليكوپتر به مقصد رسیده بود.
لهجههای شیرین گیلانی نشان ميداد كه رزمندگان از كجا آمدهاند؛ از حاشیهی
دریا، دریایی وسیع و عمیق با امواج بلند اشتیاق، برانگیخته از نسیم عشق.
مسئول تبلیغات گردان ميگفت: «ما آمدهایم تا راه انبیا و شهدا را استمرار
بخشیم.» و این هدفی است باقی كه هرگز رها نخواهد شد.
ما زنده از آنیم كه آرام نگیریم
موجیم كه آسودگی ما عدم ماست
پی نوشت ها:
١. انبیا / ٣٠