تیم آتش
وظیفهی هوانیروز در همه جای دنیا پشتیبانی هوایی از نیروهای زمینی است كه از
راههای مختلفی انجام ميشود: تداركات، حمل مجروح، و عملیات رزمی. عملیات رزمی
هوانیروز بر عهدهی گروهی است كه آنها را «تیم آتش» مينامند. در همهی
ارتشهای دنیا وضعیت از همین قرار است، اما در اینجا در ایران، بر خلاف همهی
دنیا، تفاوتی عمده و اساسی نیز وجود دارد كه ان شاءالله خدمتتان عرض خواهیم
كرد. بگذارید سوختگیری هليكوپتر تمام شود، آنگاه آن تفاوت اساسی روشن خواهد
شد.
یك خلبان وارد هليكوپتر ميشود و ميگوید: «بسمالله الرحمن الرحیم.»
بله، بسما الرحمن الرحیم. تفاوت اساسی در همینجاست. در دل یاد خدا و بر لب
ذكر او، و اینچنین است كه دست نصرت خدا با ماست و كدام دست از یدا بالاتر؟
«یدالله فوق ایدیهم.»(١) آن تفاوت عمده كه ميخواستم بگویم در همینجاست. مثل
این نهضت مثل كشتی نوح است كه با بسم ا هدایت ميشود: «بسم الله مجریها و
مرسیها.»(2) و از صدر اسلام كه بگذریم، در كدامین برهه از تاریخ ميتوان جنگی
اینچنین سراغ كرد؟ جنگ حق با باطل، جنگی كه زندهكنندهی نام و یاد انبیا و
زمینهساز ظهور موعود آخرین است، جنگی كه همهی تاریخ چند هزار سالهی زمین در
آن معنا و مفهوم ميگیرد، جنگی كه ثمرهی عمر صدها هزار سالهی كرهی ارض را به
بار مينشاند. ما برای تحقق كامل حاكمیت احكام خدا بر جهان ميجنگیم و در این
راه، همه چیز معنا و مفهوم دیگری ميیابد. این وظیفهای است كه امت ما در همان
عهد ازلی خویش با آفریدگار متعال پذیرفته است و اینچنین، نه عجب اگر در فطرت ما
این شیفتگی مستور است.
دلاوران هوانیروز فرزندان همین امتند و از میان محرومترین اقشار همین مردم
برخاستهاند. آن ستوانیار خلبان ميگفت: «ما از همین مردم هستیم و برای همین
دین و آیین خواهیم مرد.»
تیم آتش گرد هم آمدهاند تا مجموعهی عملیات و شیوهها و نتایج كار خود را
بازنگری كنند. بگذارید ما هم نظر خود را بگوییم. خداوند خیرشان بدهد. از ما كه
جز دعا بر نميآید. هر كس در این معركه، از پاوه و كردستان تا به امروز،
مخصوصاً در والفجر هشت و كربلای پنج حضور داشته است، ميداند كه حماسهی
دلاوريهای هوانیروز آنهمه عظیم است كه در محدودهی وصف نميگنجد. آنها از
مصادیق سورهی والعادیات هستند و در وصفشان همین یك سخن كافی است.
در همان فرصت كوتاهی كه تیم آتش برای استراحت یافته بودند، به همان خلبانی بر
خوردیم كه ساعتی پیش برای عملیات رفته بود. خوب، چه خبر؟ دوستانش با شوخی به او
ميگفتند: «چقدر مصاحبه ميكنی، مگر تو خورهی مصاحبه داری؟» اما اگر تقصیری هم
باشد متوجه ماست كه بچهها را به حرف ميكشیم.
هليكوپتر كبرا شبیه سنجاقك است. سنجاقك را دیدهاید؟ ميبخشید مرا كه خیلی
غیرتخصصی سخن ميگویم. ميخواستم بگویم این ابزار و وسایل را كه تقلیدی ناقص از
خلقت كامل خداست، غربيها ساخته بودند تا بدین وسیله تسلط ظاهری خود را بر جهان
همیشگی كنند. اما مگر به كجا ميتوانستند رفت كه از مكر خدا در امان باشند؟
اكنون شیرمردانی دلاور از خطهی ایمان، این ابزار را در خدمت اسلام كشیدهاند و
با آنها همچون پرندگان ابابیل به سپاه ابرهه ميتازند و سنگهای آتشین بر سرشان
ميبارند. البته هرگز مقصود ما این نیست كه از «طیراً ابابیل»(3) و سنگهای
سجیل(4) تصوری مادی بسازیم، خیر. اما مگر نه این است كه ارتش دشمن همچون
لشكریان ابرهه به قصد ویرانی انقلاب اسلامی، یعنی كعبهی دلهای مسلمین و
مستضعفین جهان آمده بودند و مگر نه اینكه این دلاوران جنود خدا هستند و برای
اعلای كلمهی الله قیام كردهاند؟
خلبانها به پیشنمازی سرگرد به نماز جماعت ایستادهاند.
نماز بلندترین فریادهاست و قامت ما به بلندای نماز است. یعنی قدرت ما را باید
در نمازمان جست. السلام علیكم و رحمة الله و بركاته. سرگرد سلام داد و از
احرامی كه با تكبیر بسته بود خارج شد. اكنون بار دیگر هنگامهی جنگ است.
حضور هوانیروز، گذشته از ضربات مهلكی كه بر دشمن وارد ميآورند، اسباب دلگرمی و
امیدواری رزمندگان است. اگر در خط بودی و هليكوپترهای هوانیروز از راه رسیدند
تا نقطهی رهایی را به قصد سپاه دشمن ترك كنند، به گلخندههای امیدواری در
چهرهها نگاه كن و فریاد شادی و دعای خیر بچهها را كه از اعماق نورانی قلوبشان
بر ميآید بشنو تا بهتر و بیشتر معنای حضور هوانیروز را دریابی. نه اینكه
بچهها به سلاح وابسته باشند، نه؛ حضور دوست اسباب دلگرمی است و آن هم دوستانی
اینچنین رشید و مؤمن و دلاور. دلاوران تیم آتش نیز معنای آن دستهایی را كه
همراه با غریو شادی و دعای خیر برایشان بلند ميشود خوب ميدانند.
سرهنگ پرسید: «جا دارید این بچهها را هم با خود ببرید؟» این بار قرار شده است
كه ما را هم به همراه ببرند.وقتی انسان از زمین فاصله ميگیرد، با قطع همهی
وابستگيها به خدا نزدیكتر ميشود، به مصداق آیهی مباركهای كه فرموده است:
«فاذا ركبوا فی الفلك دعوا الله مخلصین له الدین.»(5) وقتی انسان خود را معلق
در آسمان ميیابد، بياختیار به خدا رو ميكند و از سر اخلاص او را ميخواند.
آیهی مباركه دربارهی كشتينشینان است، اما چه بسا كه دربارهی ما نیز مصداق
داشته باشد. آنجا در دل آسمان، انسان خود را بياختیار ميبیند و درميیابد كه
از آنهمه دكمهها و ابزار، اگر خدا نخواهد هیچ كاری ساخته نیست. قطع امید از
اسباب و ابزار فينفسه با قرب خدا همراه است و انسان در دل آسمان لایتناهی چه
خوب این معنا را درميیابد و آن را با تمام قلب خویش احساس ميكند.
در سر راهمان، همه جا، رزمندگان به محض دیدن ما بر ميخاستند و با خوشحالی
برایمان دست تكان ميدادند و ميدانستیم كه اگر صدای گوشخراش هليكوپترها اجازه
دهد، غریو آنها را خواهیم شنید كه ميگویند: خدا یاورتان باشد، دست حق به
همراهتان. حالا ما باید در نزدیكی خط دشمن بچرخیم و منتظر باشیم تا كبراها كار
خود را انجام دهند. با دور شدن از نقطهی رهایی، احساسی كه گفتم بسیار شدیدتر
ميگردد. اگر نبود كه دل مؤمن به یاد خدا آرام ميگیرد و اطمینان ميیابد،
قلبها از فضای سینه بیرون ميپریدند. اما دلی كه به یاد خدا ميتپد و همواره
خود را در محضر حق ميیابد و از یقین نیرو ميگیرد، هرگز نميترسد و سر رشادت
ما نیز در همینجاست.
در راه بازگشت، باز هم بچهها روی دژهای تسخیرشده ایستاده بودند و انتظار ما را
ميكشیدند. حضور دوست اسباب دلگرمی است، آن هم دوستانی اینچنین مؤمن و رشید و
دلاور. دلاوران تیم آتش نیز معنای آن دستهایی را كه همراه با غریو شادی و دعای
خیر برایشان بلند ميشود خوب ميدانند. نقطهی رهایی نقطهای است كه انسان را
به موطن خویش ميپیوندد و این پیوند مباركی است. موطن ما اكنون تجليگاه حق،
مهبط ملائكه و محل نزول رحمات خاص آفریدگار متعال است. وطن ما اكنون مركز جهان
است، مركزی كه از آنجا نور الانوار رب در همه جا انتشار خواهد یافت و واسطهی
انتشار آن، این فرزندان از جان گذشتهی امت بزرگ ما هستند.
مأموریتی دیگر انجام شده است و قدمی دیگر به كربلا نزدیك شدهایم. این ابزار و
وسایل را غربيها ساخته بودند تا بدین وسیله تسلط ظاهری خود را بر جهان همیشگی
كنند. اما مگر به كجا ميتوانستند رفت كه از مكر خدا در امان باشند؟ اكنون
مؤمنانی دلاور این ابزار را در خدمت اسلام كشیدهاند و با آنها همچون پرندگان
ابابیل به سپاه ابرهه ميتازند و سنگهای آتشین بر سرشان ميبارند. البته
همانطور كه عرض كردیم، مقصودمان این نیست كه از طیراً ابابیل و سنگهای سجیل
تصوری مادی بسازیم، خیر؛ انقلاب اسلامی كعبهی دلهای مسلمین و مستضعفین جهان
است و بر این قیاس، ارتش دشمن سپاه ابرهه است.
وقتی پای انسان بار دیگر روی زمینِ محكم قرار ميگیرد، معنای زمین را در
ميیابد. هرچند زمین نیز جای چندان محكمی نیست؛ سیارهای كوچك در دل آسمان
لایتناهی. نه، زمین هم جای آنچنان محكمی نیست كه بتواند اطمینانبخش باشد.
اطمینان تنها در یاد خداست و برای آن كه با یاد خدا انس دارد، زمین و آسمان و
دریا تفاوتی ندارد. همه جا ملك خداست و هیچ حول و قوهای مگر از جانب او نیست.
بله، تفاوت اساسی در همینجاست. مثل این نهضت مثل كشتی نوح است كه با بسم الله
هدایت ميشود: «بسم الله مجریها و مرسیها.» و از صدر اسلام كه بگذریم، در
كدامین برهه از تاریخ ميتوان جنگی اینچنین سراغ كرد؟ جنگ حق با باطل، جنگی كه
زندهكنندهی نام و یاد انبیا و زمینهساز ظهور موعود آخرین است، جنگی كه همهی
تاریخِ چند هزار سالهی زمین در آن معنا و مفهوم ميگیرد، جنگی كه ثمرهی عمر
صدها هزار سالهی كرهی ارض را به بار مينشاند. سرهنگ، فرمانده تیم آتش، سخن
از تسلط اسلام بر جهان ميگفت و این سخن نشان از آیندهی روشنی داشت كه به
همهی تاریخ چند هزار سالهی زمین و عمر صدها هزار سالهی آن، معنا و مفهوم
ميبخشد.
عملیات كربلای پنج ادامه دارد و تیم آتش حتی برای لحظهای از تلاش باز
نميایستد. چگونه ميتوان از تلاش دست كشید وقتی كه تقدیر همهی تاریخ به
سرنوشت این جنگ وابسته است؟ «و قال اركبوا فیها بسم الله مجریها و مرسیها ان
ربی لغفور رحیم.»
پی نوشت ها:
١. فتح / ١٠
2. هود / ٤١
3و 4. برگرفته از آیات ٣ و ٤ سورهی فیل.
5. عنكبوت / ٦٥