پیام امیر و یادگار حسن
نماز جمعه رودسر
حجتالاسلام جنیدی، امام جمعهی رودسر، پدر سه شهید است: محمد، نصرا و رضا، و
اینهمه را جز ادای امانت هیچ نميداند. سر و جان و مال و فرزند اماناتی است
الهی و اگر انسان توفیق یابد كه آنهمه را به صاحب امانت، مالك آسمانها و زمین
باز گرداند، جز ادای وظیفه هیچ نكرده است.
جنگ ما با شیطان از محراب نماز آغاز ميگردد. محراب از ریشهی «حرب» است، یعنی
محراب نماز میدان جنگ ماست و با همان تكبیرهيالاحرام نخستین، نمازگزار همهی
قدرتهای ظاهری و مجازی را نفی ميكند و به مبدأ همهی قدرتها، ذات ذوالجلال،
متوجه ميشود.
محراب نماز میدان جنگ با قدرتهای شیطانی است و پیروزی ما در جبهههای نبرد
مدیون این مبارزهای است كه حضرت رسول اكرم آن را «جهاد اكبر» گفتهاند. ریشهی
قیام ما و همهی قیامهای حقیقی در طول تاریخ انبیا در اقامهی نماز است. نماز
بلندترین فریادهاست و بجز نمازگزاران، هیچ كس نیست كه جرأت فریاد كشیدن در
برابر ظلم داشته باشد.
ورزشگاه آزادی
آشنایی ما با حجتالاسلام جنیدی به روز اعزام كاروان بزرگ سپاهیان محمد (ص)
باز میگردد و بهراستی چگونه است كه دوربین شهید امیراسكندر یكهتاز، ایشان را
در میان آن جماعت بزرگ یكصدهزار نفری بر میگزیند؟
دوربین ابزاری بیش نیست. چشمی دوربین بر چشم امیر است و این اوست كه پیام خویش
را از زبان دیگران ابلاغ میكند. جماعتی بیش از یكصدهزار نفر از سراسر ایران
گرد آمدهاند و به سوی ورزشگاه آزادی در حركتند، و امیر از پشت دوربین در جستوجوی
كسانی است كه بتوانند از عهدهی ابلاغ پیام او بر آیند، و مگر پیام امیر چیست؟
وقتی دوربین شهید امیراسكندر یكهتاز، از میان آن جماعت دلباختگان كه مثل
پروانههایی عاشق نور به سوی شمس نیر حسین(ع) میشتابند، جانبازی را مییابد
كه با وجود آنكه یك پایش را در راه خدا باخته است بار دیگر مشتاقانه به جبههها
میشتابد، پیام امیر، پیام دلباختگی است كه از زبان آن جانباز ابلاغ میگردد.
وقتی امیر میكوشد كه از زبان تصویر، حقیقت حضور امت را در صحنههای حق بیان
كند، پیام امیر، پیام حضور است؛ حضوری دائم، گسترده و خستگیناپذیر.
دوربین شهید امیراسكندر یكهتاز در همهی اعزامها حضور داشت و مخصوصاً بچههای
پایگاه مقداد او را خیلی خوب به یاد میآورند، او را كه با آنهمه لطافت و عشق
و صبر، پروانهوار گرد شمع حضور راهیان كربلا و خانوادههایشان میگردید و با
آنان سخن میگفت.
پیام امیر پیام استقامت است، استقامت امتی كه علمداری قیام امتها در همهی طول
تاریخ سزاوار اوست.
شهید امیراسكندر یكهتاز
خاك جبههها نیز اثر گامهای مشتاق امیر را بر لوح جاودانهی خویش ثبت كردهاند
و بر حضور او در پیشگاه خدا شهادت خواهند داد. در عملیات كربلای پنج، نخست
وظیفهی دستیاری را بر عهده داشت و بعد از شهادت قاسم بوذری جای خالی او را پر
كرد و ضبط صوت را بر شانه انداخت.
بر ما خرده مگیرید كه چرا از یك تن سخن میگوییم. پیام امیر پیام یك فرد نیست،
پیام یك امت است، امتی كه در راه خدا قیام كرده است و برای تجدید احكام معطلهی
كتاب خدا و اعلام دین و سنن رسول اكرم استقامت میورزد. و چون اینچنین باشد،
نام امیر در میان همهی نامها گم میشود و راه اوست كه جاودانه میماند.
شهید حسن هادی
امیر آخرین شهید ما در عملیات كربلای پنج بود و حسن اولین آنها. شهدا همه
اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا (ع) هستند و پیام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری،
و چون اینچنین است، نام امیر و نام حسن در میان این خیل عظیم وفاداران گم میشود
و راه آنهاست كه باقی میماند. پس اگر یاد حسن یاد همهی شهداست، از حسن بگوییم:
روز دوم عملیات كربلای پنج، در محور پاسگاه شلمچه، این حسن است كه از پشت
دوربین به جبهه مینگرد و قدم به قدم به آن امر محتومی كه رد و تبدیلی در آن
نیست نزدیك میشود. در نزدیكی پاسگاه شلمچه، كه بیش از چند ساعتی از تسخیر آن
نمیگذشت، حسن بر صدق وعدههای خدا گواهی داد و به آن حیاتی كه خداوند به احدی
از آدمیان جز شهدا عطا نفرموده است نائل آمد و از سر این سخن نیز كسی جز شهید
آگاه نیست.
گفتند كه حسن هادی دانشجو بود، اما نگفتند كه او همواره میترسید از اینكه
مبادا دانشگاه او را از مردم و راه آنان جدا كند. مردم ما امروز مظهر عشق و
اطاعت و وفا هستند و حسن دریافته بود كه آنچه او را از مردم دور كند، از خدا
دور كرده است.
در یكی از وصیتنامههایی كه از او مانده است میخوانیم: «خدایا چه كنم؟ درد
شرك وجودم را میآزارد. چه خوب مشخص است. حالا دیگر چه كسی ادعای پیشتاز بودن
دارد؟ واقعاً جبهه برای انسان محك محكمی است. در این شرایط سخت، انسان چه عهدها
كه با خود نمیبندد و چه قولها كه به خود نمیدهد. حالا انسان میفهمد كه اساس
تمام امور، باور است و این شك است كه انسان را با درد و رنج هزار تكه میكند.»
«وای از پیچیدگی نفس انسان! وای از پیچیدگی نفس انسان! شیطان را از در میرانی،
از پنجره باز میآید و چه وسوسهها كه در انسان نمیكند. میگوید: برو با تقوای
بیشتر خود را بساز، ایمانت را قوی كن و باز گرد. با سلاح تزكیه و تقوا میآید
كه تو را از جنگیدن باز دارد. اما مگر همین تزكیه و تقوا نیست كه تو را به
جنگیدن امر میكند؟ پس لبیك بگو و حركت كن. بجنگ. اگر بروی، دیگر امكان اینكه
از بار نخست قویتر بازگردی وجود ندارد.»
«خدایا، وقتی انسان این بچههای بسیجی را میبیند كه با چه اطمینانی از بهشت و
دوزخ سخن میگویند، از خودش شرمنده میشود. آنوقت ما چطور خود را روشنفكر
بدانیم و این واژه را با خود حمل كنیم؟ به قول اماممان، امروز این مردمند كه
چراغ راه روشنفكرانند. ما تازه ادعا داریم كه میخواهیم مسائل مردم را حل كنیم.
مسائل خودت را حل كن، مسائل مردم پیشكشت! پس چرا ما به خود مغروریم؟ آخر چه
داریم؟ ذرهای از صفا و خلوص این مردم، ای برادر، برای من و تو كتابی است كه تا
آخر عمر هم نخواهیم توانست كه بخوانیم. خدایا چه كنم؟ چرا من نمیتوانم مانند
این مردم عاشق باشم؟ عاشق تو. عشقی كه منتهای آمال من است.»
دعای حسن مستجاب شد. او از خود گذشت و خود را در مردم، در این امت بزرگ یافت و
اینچنین، صفات محمود امت حزبالله را یكجا در وجود خود گرد آورد. دانشجو بود،
طلبه هم بود؛ هنرمند بود، رزمنده هم بود. فلسفه میخواند و فلسفه هم میگفت.
شاگرد بود و درس میگرفت؛ معلم هم بود و درس می داد. ورزشكار بود، نویسنده هم
بود. شجاع بود و مهربان. سرسخت بود، و در عین سرسختی، سخت لطیف و رقیق. عاشق
بود و معشوق دوستانش. با خانوادهاش سخت مهربان بود، اگرچه در خانه نمیماند و
به قول پدرش صدای مارش كه میشنید دیگر كسی نمیتوانست جلودارش باشد.
یادگار حسن دختری است با نام فاطمه و پسری كه بعد از شهادت او به دنیا آمده است
و نامش را محمدحسن گذاشتهاند. محمد، برادر كوچك حسن و نیمهی وجودش بود كه پیش
از او به شهادت رسیده بود. حسن میگفت خداوند هر چه فرزند پسر به من عطا كند،
نام آنها را محمد خواهم گذاشت. محمدحسن اكنون چند ماه بیشتر ندارد، اما زمین
هم از حركت باز نایستاده است و زمان آنهمه میگذرد تا حاكمیت حق در كرهی ارض،
با دست محمدحسن و فرزندان دیگر این امت بزرگ به تحقق نشیند.
شهادت پایان نیست، آغاز است؛ تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنكه عقل زمینی
به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستارهای است كه پرتو نورش عرصهی زمان را در مینوردد
و زمین را به نور ربالارباب اشراق میبخشد.
وقتی فرزندان ما در سایهی ابر رحمتی كه خداوند بر سر این امت گسترده است، در
دامان پدران و مادرانی اینچنین پرورش مییابند، آینده از آن ماست و راه ما دیگر
تا تحقق وعدههای قرآن و احادیث و برقراری حكومت جهانی عدل، چندان دور نیست.