چه كسی از جنگ خسته شده است؟
حضرت
سیدالشهدا حسین بن علی(ع) شب پیش از هجرت به سوی كربلا در پایان خطبهای بلند
فرمودند: «آگاه باشید، هر آن كه میخواهد خونش را در راه ما اهل بیت، كه راه حق
است، نثار كند و خود در بهشت لقاءالله منزل گیرد، با ما راهی كربلا شود. من
فردا صبح انشاءالله به راه میافتم.»
اكنون بار دیگر بانگ الرحیل برخاسته است و همان فریاد در آسمان بلند تاریخ
طنینانداز گشته است. و این بار راهیان كربلا، این راحلان قافلهی عشق، بدان
لبیك گفتهاند.
O
صدها سال از آغاز عصر غیبت كبری گذشته است و اكنون، در آغاز قرن پانزدهم بعد از
هجرت، در مطلع الفجر تاریخ، انسان بعثتی دیگرباره مییابد و لیاقت حضور پیدا
میكند. قرن پانزدهم هجری قمری سررسیده است و یاران سیدالشهدا (ع) كه تقدیر
الهی تاریخ، آنان را صبورانه از صلب پدران و رحم پاك مادرانشان برای روزی
اینچنین برگزیده و در این دوران شگفتانگیز گرد آورده است، در مطلع الفجر
تاریخ، همچون لشكر صبح به مصاف یزید شب میشتابند تا زمینه را برای طلوع خورشید
ولایت آل محمد صلواتالله علیهم اجمعین
آماده كنند.
چه كسی از جنگ خسته شده است؟ ما به فطرت خویش باز گشتهایم و در آن حسین بن
علی(ع) را یافتهایم و اینچنین است اگر حسینندیده «حسین حسین» میكنیم. ما از
جنگ خسته نمیشویم، زیرا به كانونی دست یافتهایم كه هر چه شور و نشاط هست از
آن منشأ میگیرد. این قلب حسین بن علی (ع) است كه در پیكر ما میتپد و اینچنین،
ارادهی ما ارادهی حق است و قدرت ما از مبدأ لایزال قدرت الهی است. نه، اینجا
خستگی راه ندارد.
O
در نزدیكی منطقهی عملیاتی كربلای یك، سپاه عشق در شیار درهای نیمهعمیق پناه
گرفتهاند و بیتابانه منتظر شب هستند. شب همه جا تاریك میشود و جز ماه و
ستارگان هیچ چیز روشن نیست. روح عارف نیز ستارهای است كه در شبانگاه به
جلوهای كامل دست مییابد. اكنون، در ظلمت عمیق دوران غیبت كبری، قمر وجود آن
پیر عشق، امام امت، شب آسمان تاریخ را شكسته است و در آیینهی صیقلی فطرتهای
پاك جلوه كرده و آنان را به مصاف ظلمت كشانده است. صدها سال از آغاز عصر غیبت
كبری گذشته است و اكنون در عمیقترین ادوار ظلمانی كفر، آنجا كه سیطرهی شب
وسعتی تمام یافته است و دیگر تا مطلع فجر تاریخ قدمی بیش نیست، انسان بعثتی
دیگرباره مییابد و لیاقت حضور پیدا میكند.
ملت مسلمان ایران اكنون آیینهای است كه نور حق در آن جلوه كرده است و همین نور
میرود تا از مشرق وجود طلوع كند و آسمان تاریخ را به جلوهی عدل بیاراید. ما
آیینگی را از سیدالشهدا (ع) آموختهایم و هرچه داریم از حیات طیبهی شهادت است.
آیینگی نه كار هر شیشهی شكستهی غبارگرفتهای است؛ از خود گذشتن میخواهد، كه
تا از خود نگذری نور خدا در تو جلوه نمیكند.
مبارك باد بر تو ای انسان رجعت دیگربارهات به موطنی كه از آن دور مانده بودی و
در طلبش، در گمگشتگی كوچه پس كوچههای بنبست شهر ظلمت، سرگردان بودی. اكنون
بازگشتهای و به حقیقت ااكبر واصل شدهای و در ركوعت جلوهی عظمت حق را و در
سجودت مقام فقر خویش را در برابر علو او و غنای مطلق او باز یافتهای. به سپاه
حق پیوستهای و برای استقرار حاكمیت احكام خدا در كرهی زمین قیام كردهای.
یوسف نیز در
میان حلقهای از مجاهدان راه خدا شمعی بود كه میدرخشید و نور عشق میپاشید.
صدای زیبا و مردانهاش كه حسن خود را مدیون ذاكری ابا عبدالله الحسین بود، در
دلها نفوذ میكرد و عاشقان كربلا را پیشاپیش به كربلا میبرد. زنگار قلبها با
گریه شسته میشد و با اشك بیرون میآمد و دلها آیینهوار مجلای نور حق میشد و
از طریق حب به دیار قرب میرفت و دیار قرب هم كه میدانی، كربلاست. شب نزدیك و
نزدیكتر میشد و دیگر دلی نمانده بود كه قرار و آرام داشته باشد. و بهراستی
اگر شیرینی این لحظات قابل توصیف بود، دیگر هیچكس بیرون از جبههها باقی
نمیماند؛ اما این لحظات توصیفپذیر نیست.
یوسف نیز در میان این عزیزان بود و به همراه آنان به سوی خط میرفت، اما صدای
دلنشین و كربلایی او در باطن كوه و دشت و سنگ و گیاه باقی میماند تا به صداقت
و خلوص او در پیشگاه آفریدگار متعال شهادت دهد. همهی آفرینش لوح محفوظی است كه
تاریخ بر آن ثبت میگردد تا آن روز كه زبان خاك به حدیث شهادت گشوده گردد و
اخبار غیب برملا شود.
تقدیر اینچنین بود كه یوسف در صبح روز پیروزی عملیات كربلای یك به شهادت رسد و
دار نامأموس دنیا را به سوی دیار مألوفی كه با آن انس داشت و دلش با یاد آن
میتپید ترك كند. در همان ساعات آغاز روز بر فراز ارتفاعات یكی از محورهای
عملیاتی، در جریان یكی از بمبارانهای انتقامجویانهی دشمن، خداوند یوسف را
برای لقای خویش برگزید و او را از چشمهی فیاض رحمت خاص خویش اجری آنچنان كه
شایسته بود عطا كرد.
تهران، منزل شهید یوسف قوجهای
یوسف اهل تهران بود و بهراستی شهدای گرانقدر تهران امروز پیوندهایی ملكوتی
هستند كه این شهر را تا بلندترین معارج آسمان بلند حقیقت ارتفاع بخشیدهاند.
مادر صبور و پراستقامت یوسف در جواب ما كه پرسیده بودیم در قبال خبر شهادت او
چه احساسی داشتید، میگفت: «هیچ. میدانستم كه دیر یا زود پیش خواهد آمد و خدا
را شكر گفتم كه فرزندی اینچنین به من عطا فرموده است كه او را تقدیم اسلام
كنم.»
تكلیف ما را
حضرت سیدالشهدا (ع) تعیین فرموده است و چشمهی جوشان خون مبارك او منشأ حیات
رضوانی انسان و همهی آفرینش است. شریان قیام ما نیز به قلب عاشورا میرسد و
اینچنین، ما هرگز از جنگ خسته نخواهیم شد.
خیابانهای تهران، اعزام رزمندگان به جبهه
خانم اصغری میگفت: «من تاكنون شش فرزند از دست دادهام و با اینهمه هیچ
ناراحت نیستم.»
كسی كه با معتقدات مكتبی ما بیگانه است ممكن است این سخن را به نقص عواطف
مادرانه باز گرداند، اما ما میدانیم كه آنچه این سخن را به زبان او رانده است
رضا و تسلیمش در برابر حق است، و همین رضا و تسلیم است كه قدرتی فراتر از همهی
قدرتهای پوشالی جهان به ما بخشیده است.
خدا پشت و پناهتان ای یاوران مهدی. قدرت شما قدرت خداست و اینچنین، هیچ نیرویی
در سراسر جهان هماورد شما نیست و نام شما كه یادآور نام خداست دل همهی شیاطین
را در سینه میلرزاند.
زنی میگرید و میگوید: «گریهم از اینه كه آقا، اینا دارن میرن جون میدن، ما
فكر مرغ و گوشتیم. اون میگه مرغم كمه، اون میگه گوشتم كمه! نمیدونن كه این
جوونای ما دارن از جونشون میگذرن؛ اینا نمیتونن از شكمشون بگذرن. گریهم از
اینه آقا. ما نشستیم كوپونارو گرفتیم و ناله زدیم گفتیم گوشت كمه، مرغ كمه، كره
كمه. همه دارن میرن جونشونو فدای من میكنن كه لیاقت ندارم. واسه این گریه
میكنم، اینو میگم.»
و در دامن مادرانی اینچنین است كه فرزندان ما پرورش مییابند. وقتی فرزندان
ما در شهرها و خانهها و كوچههایی كه همه چیز آن یادآور كربلاست، در دامن
شیرزنانی مؤمن و در سایهی پدرانی جنگاور و در كنار برادرانی جوانمرد و
خواهرانی زینبی در میدانهای رزم پرورش مییابند و از سیدالشهدا درس پایداری
میآموزند، دیگر چه كسی و چگونه میتواند پشت ما را به خاك برساند؟
وقتی فرزندان
ما در پناه قرآن و با انتظار موعودِ حقیقی عالم _ ارواحنا لتراب مقدمه الفدا _
و در خیابانهایی كه میدان رزم است بزرگ میشوند و مادرانشان از گهواره بر
گوشهایشان لالایی استقامت و ازجانگذشتگی میخوانند و چون به سن رشد رسیدند،
خود همچون مادر وهب، با دست خویش لباس رزم بر آنها میپوشانند و روانهی میدان
نبردشان میكنند، دیگر چه كسی میتواند بر ما غلبه كند و ما را به زیر یوغ ظلم
بكشاند؟
دشمنان انقلاب بدانند وقتی ما از جانمان گذشتیم دیگر هیچ راهی برای تسلط بر ما
ندارند. ما این سخن را از پدر شهید حسن بهمنی آموختیم كه آن روز در میان صف
طویل بسیج اصناف كه با كاروان ششم راهیان كربلا عازم جبهههای نبرد بودند به او
برخوردیم. او شادمانه و مصمم، با ارادهای كه از جوانمردی اصحاب عاشورایی
سیدالشهدا (ع) تجلی گرفته بود به ما گفت: ما باید برویم تا اسلام و خط امام
بماند. دشمنان انقلاب بدانند وقتی ما از جانمان گذشتیم با ما هیچ كاری
نمیتوانند بكنند. و او نیز این سخن را از سیدالشهدا آموخته بود.
وقتی فرزندان ما در شهرها و خانهها و كوچههایی كه همه چیز آن یادآور كربلاست،
در دامن شیرزنانی مؤمن و در سایهی پدرانی جنگاور و در كنار برادرانی جوانمرد
و خواهرانی زینبی در میدانهای رزم پرورش مییابند و از سیدالشهدا درس پایداری
میآموزند، دیگر چه كسی و چگونه میتواند پشت ما را به خاك برساند؟ نه، ما از
جنگ خسته نخواهیم شد.
O
راه كاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر كسی در هر زمان بدین صلا لبیك گوید
از ملازمان كاروان كربلاست.