پاتک روز چهارم
امروز منتها الیه حاشیهی اروند مركز تاریخ است. از اینجاست كه عاقبت زمین
معین ميگردد. اگرنه، به من بگو كه در كدامین نقطهی كرهی زمین حادثهای از
این عظیمتر در جریان است. آیا قرن پانزدهم هجری قمری قرنی است كه در آن كشتی
طوفانزدهی تاریخ به ساحل آرام عدالت ميرسد؟
آنها با اشتیاق از میان گل و لایی كه حاصل جزر و مد آب خور است خود را به
قایقها ميرسانند و ساحل را به سوی جبهههای فتح ترك ميكنند.
طلبهی جوانی با یك بلندگوی دستی، همچون وجدان جمع، فضای نفوس را با یاد خدا
مطهر ميكند. او مأموری است كه از جانب خدا در جان جنود او روح ميدمد و اجازه
نميدهد كه ثقل غفلت، آنان را از آن اوج عرفانی كه در آن هستند پایین بیاورد.
چه كسی ميتوانست بداند كه تاریخ روزهایی اینچنین را به خود خواهد دید؟
در كنار آب، به برادر فروزش بر خوردیم؛ مسئول جنگ در شورای مركزی جهاد سازندگی.
از ناصیهاش پیداست كه در آن سوی رود چه ميگذرد.
دشمن در برابر ایمان جنود خدا، متكی به ماشین پیچیدهی جنگ است. از همان
نخستین ساعات فتح، هواپیماهای دشمن مظهر پندارهای باطل او هستند، حال آنكه در
معركهی قلوب مجاهدان راه خدا، آرامشی كه حاصل ایمان است حكومت دارد. و
بهراستی دشمن حیرتزده است: چگونه ممكن است كه كسی از مرگ نهراسد؟
كجا از مرگ ميهراسد آنكس كه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟ و
اینچنین، اگر یك دست تو نیز هدیهی راه خدا شود، باز هم با آن دست دیگری كه
باقی است به جبههها ميشتابی. وقتی كه اسوهی تو آن تمثیل مطلق وفاداری، عباس
بن علی (ع) باشد، چه باك اگر هر دو دست تو نیز هدیهی راه خدا شود؟
رزمندهای كه آستین دست چپش خالی است تفنگ دوربینداری بر دوش دارد.
تفنگ دوربیندارش نشان ميداد كه تكتیرانداز است. آن آستین خالی كه با باد این
سوی و آن سوی ميشود، نشانهی مردانگی است و اینكه تو به عهدی كه با ابوالفضل
بستهای وفاداری. چیست آن عهد؟ «مبادا امام را تنها بگذاری!»
دشمن بردهی ماشین است و تو ماشین را در خدمت ایمان كشیدهای. در زیر آن آتش
شدید، بولدوزرچی خاكریز ميزند؛ بر كوهی از آهن نشسته است و كوهی از خاك را جا
به جا ميكند و معنای خاكریز هم آنگاه تفهیم ميشود كه در میان یك دشت باز،
گرفتار آتش دشمن باشی.
رزمندهای پشت خاكریز، با بیلچه خاكها را كنار ميزند تا سنگر انفرادی حفر
كند.
در خط، درگیری با دشمن ادامه دارد. آنها چه انسی با خاك گرفتهاند! و خاك، مظهر
فقر مخلوق در برابر غنای خالق است. معنای آنكه در نماز پیشانی بر خاك ميگذاری
همین است: تا با خاك انس نگیری، راهی به مراتب قرب نداری.
برو به آنها سلام كن، دستشان را بفشار و بر شانههای پهنشان بوسه بزن. آنها
مجاهدان راه خدا هستند و علمدارانِ آن تحول عظیمی كه انسانِ امروز را از بنیان
تغییر ميدهد. آنها تاریخ آیندهی بشریت را ميسازند و آیندهی بشریت آیندهای
الهی است و همه چیز حكایت از همین نوید خوش دارد.
یكی از حوزه آمده است و دیگری در مشهد لبنیاتفروشی دارد و این سومی كشاورز
است. و اینهمه، تو گویی همان حماسههای صدر اسلام است كه با وسعتی بیشتر
تكرار ميشود.
گروه فیلمبرداری از كیسههای یكبارمصرف آب ميخورند.
ميخواهی بگویی سلامالله علی الحسین، كه خمپارهای فرود ميآید و تو ميدانی
كه هیچ چیز از مشیت خدا بیرون نیست. دو تا از بچههای گروه فیلمبرداری زخم بر
ميدارند و این زخمها نشانهی این است كه تو هم در جهاد فی سبیل الله شركت
داشتهای. و وای بر آنكس كه در صحرای محشر سر از خاك بر دارد و نشانهای از
معركهی جهاد در بدن نداشته باشد!
***
روز چهارم، جادههای شهر «فاو» را به سوی خط درگیری با دشمن پشت سر گذاشتیم.
دشمن وابسته به ماشین جهنمی جنگ است و هر چه آتش دارد بر سر شهر و اطراف آن فرو
ميریزد. اما چه باك! بچههای ما از جانب خدا مأموریت دارند تا جهان را از عصر
ظلمات خارج كنند. چه باك، بگذار دشمن هر چه آتش دارد فرو بریزد!
در یكی از خطوط درگیری، دشمن به پاتك مذبوحانهای دست زده است. امروز روز چهارم
فتح است.
دشمن با خیل عظیمی از آهن به مصاف ایمان آمده است و بچهها، همان بچههای
محلهی من و تو، كشاورزهای روستا، طلبههای گمنام حوزهها، همان بچههایی كه
اینجا و آنجا در مساجد و نماز جمعه ميبینی، همان بچهها در برابر تمامیت كفر و
ماشین جهنمی جنگش ایستادهاند، و تو ميدانی كه پیروزی با كیست.
تانكها صف كشیدهاند و پیش ميآیند و سربازان دشمن در پناه تانكها؛ و این
تمثیل وابستگی انسان به آهن است. بچهها آنهمه آرام هستند كه بعضی اوقات آدم
فراموش ميكند كه اینجا صحنهی جنگ است و اینها، این منادیان ایمان و
طلیعهداران عصر تازهی بشریت، در برابر تمامیت كفر و جنود ابلیس ایستادهاند و
ميجنگند. اینجا صحنهی تحقق تاریخ آیندهی بشریت است و انسان اگر غافل نشود،
از وجود خویش در اینچنین معركهاي سخت به شگفت ميآید. بچهها متواضعانه و بيغرور ميدانند كه نهایت
تكامل انسان این است كه وجود خویش را وقف تحقق ارادهی الهی كند _ و نه اینكه
معاذالله خدا برای تحقق ارادهی خویش به تو نیازی داشته باشد؛ نه، هر چه هست
باز هم برای توست. شیطان حاكمیت خود را در جهان بر ضعف و ترس انسانها بنا كرده
است و این بچهها این مطلب را خیلی خوب از امام خویش آموختهاند. اگر نترسی و
ضعف خویش را با كمال خلیفة اللهی جبران كنی، شیطان شكست خواهد خورد و اینجا
صحنهی تحقق همین معناست.
فریاد تكبیر رزمندگان به نشانهی پیروزی بلند ميشود.
تا این لحظه ما هنوز در نیافته بودیم كه دشمن در میان حلقهی محاصرهی ما گیر
افتاده است و در همین اثنا صحنهی شگفتآوری كه تنها وصف آن را شنیده بودیم در
برابر چشمان حیرتزدهی ما به وقوع پیوست...
و بدینسان پاتك روز چهارم نیز با زبونی هر چه بیشتر دشمن در هم شكسته شد.