فرهنگ یا فرهنگ توسعه؟
در اخبار
روزنامه های دوشنبه بیستم مهرماه بود که وزیر ارشاد خواستار افزایش اعتبارات
امور فرهنگی شد. دوستی که این عنوان را نشانم داده بود گفت: « گویا بالاخره دل
سوخته ای به فکر فرهنگ افتاده است. » تأیید کردم. سری تکان داد و گفت: « اما این
حرف ها بیش تر از آنکه خوشحالم کند داغم را تازه می کند... یک تیتر کوچک و فاتحه!
» و بعد باز هم تکرار کرد: «خواندن حرف هایی از این قبیل، آن هم در حدّ کلیشه
های تکراری روزنامه ها و آن هم به صورت یک خبر دست چندم، آن هم در این اوضاع
وانفسایی که فرهنگ به آن گرفتار است، نه تنها اسباب خوشحالی نمی شود، که داغ ها
را تازه می کند و غمی دیگر بر غم های پیشین می افزاید. باز هم خدا پدر روزنامه
ها و یا خبرگزاری جمهوری اسلامی را بیامرزد که از میان همه سخنان وزیر ارشاد این
تیتر را بیرون کشیده اند، و اگر نه، مگر نمی شد به هر ترتیب که هست عنوانی
درباره صنعت پُر درآمد توریسم یا مناطق آزاد فرهنگی (!) بسازند و زیور چاپ
بیارایند؟ معلوم است کسی که این تیتر را از لابه لای سخنان وزیر بیرون آورده مثل
من دل پُردردی داشته است. اما راستش، من از آن می ترسم که « افزایش اعتبارات
امور فرهنگی » هم به همان کلیشه هایی تبدیل شود که مرتباً در این روزنامه و آن
یکی مجله حرف آن ها هست اما از عمل آن خبری نیست.»
پرسیدم: «
مثلاً مثل چه؟ »
گفت: « تجمل
گرایی! »
ماندم که
چه جواب بدهم و او ادامه داد: « مگر نه اینکه انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی
است؟ مگر نه اینکه امروز « فرهنگ » مفهومی است که جز با چسباندن خویش به کلمات
دیگری همچون « توسعه » معنا نمی گیرد؟ باز هم اگر از الصاق این دو کلمه فرهنگ و
توسعه به یکدیگر تعبیر نسبتاً کلیشه ای « توسعه فرهنگی » نتیجه می شد جای
امیدواری داشت، اما پُر روشن است که نتیجه این الحاق نامبارک (!) تعبیر بسیار
رایج « فرهنگ توسعه » خواهد شد. »
پرسیدم: «
مگر این دو تعبیر چه تفاوتی با هم دارند؟ »
گفت: « از
تعبیر « توسعه فرهنگی » چنین نتیجه می شود که قرار است فرهنگ توسعه پیدا کند،
اما از تعبیر « فرهنگ توسعه » این نتیجه کاملاً متضاد به دست می آید که باید
برای وصول به توسعه – که همان توسعه اقتصادی و صنعتی است – فرهنگِ آن را ایجاد
کرد. و خوب! غایات و آفاق این دو تعبیر نه تنها یکی نیست که منافی یکدیگر هستند.
غایت فرهنگِ توسعه رسیدن به همان آفاق متعارفی است که جهان امروز متوجه آن است و
این غایات جز با حفظ وضع موجود نمی توان رسید؛ و اما آن دیگری را جز با نفی وضع
موجود نمی توان حاصل کرد. اگر از بحث درباره مفهوم « توسعه » هم صرف نظر کنیم و
کاملاً خوش بینانه بپذیریم راهی که اکنون در پیش گرفته ایم به توسعه مطلوب با
همان مختصاتی که در افق دید ما قرار دارد منتهی خواهد شد، باز هم « فرهنگ » در
ذیل « توسعه » معنا خواهد شد و استقلال خود را از دست خواهد داد و این همان
مفهومی نیست که منظور نظر ما و وزیر ارشاد است. فرهنگ توسعه یعنی فرهنگی که می
تواند در خدمت توسعه اقتصادی واقع شود و به آن مدد برساند و این همان مفهومی است
که از فرهنگ در سراسر جهان امروز وجود دارد. شیوه های ارتقای این فرهنگ همان است
که جهان صنعتی در پیش گرفته است و ما هم که خدا را شکر، بعد از بحث و فحص و جنگ
و جدل بسیار به همان شیوه ها دست یافته ایم. پس از چه می نالیم؟ هان؟! »
جوابی
نداشتم.
پرسید: « تو
خودت الان برای درآوردن یکی دو جمله و چند ویژه نامه و چهار پنج برنامه
تلویزیونی و همین کارها که می کنی هیچ مشکلی نداری؟ »
گفتم: « راستش
را بخواهی به این نتیجه رسیده ایم که این کارها خلاف آبِ رودخانه شنا کردن است و
اگر صبرم مختصری کم تر بود که الان به مرداب گاوخونی هم رسیده بودم و اثری از
آثارم نمانده بود! »
گفت: « انتظار
نداشتم حرف دیگری از تو بشنوم. جامعه ما امروز سراشیب تندی است که هر که خود را
رها کند، به عمق آن که همان آفاق تجربه شده جهان امروز است در خواهد غلتید. معیارها
و ارزش ها متناسب با اهداف اقتصادی است و حکایت آنها که می خواهند کار فرهنگی
کنند به کوهنوردانی مانند است که بخواهند بر صخره های بلند صعود کنند و یا به
قول خودت، به شنا کردن خلاف جریان آب. »
گفتم: « یعنی
تو ضرورت هایی را که جامعه ما را به سوی وضع کنونی کشانده است درک نمی کنی و نمی
دانی که زندگی کردن و ماندن در جهان امروز چه اقتضائاتی دارد؟ »
جواب داد:
« چرا... یادم هست روزگاری بود – فکر می کنم سال 62 – که حتی گروه دانش تلویزیون
جرأت نمی کرد برنامه هایی را که هویتی کاملاً علمی به زبان روز داشت پخش کند و
همه دست اندر کاران، در این معنا که آیا علوم رسمی، مجّرد از معیارهای فرهنگی
دینی – و یا به تعبیر امروزی ها « ارزش های فرهنگی » - اعتباری دارند یا نه،
تردید داشتند. تا آنکه روزی از روزها در یکی از خطبه های نماز جمعه اعلام شد که
علوم روز مجّرد از حکمت و فرهنگ دینی، فی نفسه، اعتبار دارند. اعتراض من متوجه
این موضوع نیست؛ همه ما در آن روزها خوب می دانستیم که ادامه کار دانشگاه ها و
مراکز علمی و صنعتی خواه ناخواه وابسته به چنین حکمی است. انقلاب اسلامی یک
واقعه بی بدیل است و بنابراین، طبیعی بود اگر مهم ترین مباحثی که بعد از پیروزی
انقلاب رواج پیدا کند مباحث حکمی و فلسفی باشد در باب اینکه غرب چیست و نسبت ما
با غرب کدام است و علوم رسمی در نزد ما چه جایگاهی دارند و از این نوع مسائل... تا
آن روز در برنامه های تلویزیون همه در نسبت فرهنگ دینی با علوم روز اندیشه می
کردند و اگر برنامه ای برای علم اعتبار فی نفسه قائل می شد، امکان پخش از
تلویزیون نمی یافت... و حالا، ده سال پس از آن ماجرا، سؤال این است که آیا
فرهنگ، مجّرد از معیارهای توسعه اقتصادی، می تواند اعتبار و ارزشی داشته باشد یا
نه. این افراط در مقابل آن تفریط... راستی، تازگی ها از اتوبان مدرس عبور کرده
ای؟ »
فهمیدم چه
می خواهد بگوید. گفتم: « آره... می خواهی به تابلوهای تبلیغات تجارتی اشاره کنی
و آن شعارهای تندی که در کنار آنها نوشته اند؟ » جواب داد: « یک طرف، تابلوهای
رنگارنگی است که علی الظاهر وجودشان ریشه در ضرورت های توسعه اقتصادی دارد و طرف
دیگر شعارهایی که نشان می دهد بسیارند کسانی که این وضع را نپذیرفته اند. فعلاً
که این مقابله در حدّ شعار است و شاید هم هرگز به یک تقابل جدی – اگر چه در باطن
جامعه – تبدیل نشود؛ اما به هر تقدیر، این نشانه خوبی نیست... کاری به این مورد
خاص ندارم. می خواستم بگویم که دیگر گذشت آن روزها که من به مصداق « اَلغَریقُ
یَتَشَبّتُ بِکُلّ حَشیش » به تیترهایی از آن نوع که نشانت دادم آویزان شوم. بعضی
چیزها فقط در حدّ عنوان روزنامه ها باقی می ماند. »
گفتم: « اما
من مثل تو نیستم. »
گفت: « خدا
کند که همین طور بمانی! » و بعد خندید.
هر چه
کردم نتوانستم، زورکی هم شده، بخندم.
منبع:کتاب رستاخیز جان صفحه ی 79
برچسب های
مرتبط:فرهنگ،توسعه،انقلاب اسلامی