سيدمحمد صنيع خاني، فرزند، سيدموسي، در روز پانزدهم دي
ماه سال1332 در شهر مقدس قم ديده به جهان گشود. او در
يك خانواده مذهبي رشد كرد و در دوران كودكي به همراه
پدر در محافل قرآني و مراسم مذهبي شركت مي كرد.
وي كه در دوران نوجواني وارد مبارزات سياسي عليه رژيم
طاغوت شده بود، در پاييز 1357 در حال توزيع اعلاميه
هاي امام (ره) توسط ساواك دستگير و زنداني گرديد. سيد
محمد با اوج گرفتن مبارزات مردمي و بازشدن درب
زندانها، همراه باساير انقلابيون در بند آزاد شد و در
تظاهرات و حركتهاي مردمي تا طلوع فجر انقلاب اسلامي
حضوري فعال يافت. سيد محمد از پايه گذاران كميته
انقلاب نازي آباد (منطقه 13) بود و با توجه به قرار
داشتن یکی از مراکز توزیع مواد مخدر در محله باغ آذری
در حیطه جغرافیایی منطقه 13، عملا ماموریت مبارزه با
قاچاقچیان توسط این کمیته انجام می شد که سید محمد
مسئولیت آن را بر عهده داشت.
برای دریافت تصویر با کیفیت
بر روی عکس کلیک نمایید
سيد محمد صنیع خانی در بهار سال1358 به عضویت رسمی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با توجه به
اینکه سپاه منطقه 13 و کمیته منطقه 13 عملا در هم
ادغام شد و هر دو با مدیریت واحد اداره می شد و پس از
مدتی کل مجموعه مبارزه با مواد مخدر به همراه افراد
شاغل به واحد اطلاعات سپاه منتقل گردید.سيد محمد از
ابتدای جنگ تحميلي با ایجاد مرکز اعزام نيروي سپاه در
محل لانه جاسوسي آمريكا، مسئوليت اعزام رزمندگان را به
مناطق عملیاتی بر عهده گرفته بود. سردار شهید سید محمد
صنیع خانی بنيانگذار و فرمانده ترابري سپاه بود. وی
نقش موثر و تعیین کننده ای در ایجاد تحرک در یگانهای
رزم و پشتیبانی و رفع کمبود وسائل نقیله سنگین ایفا
نمود و به شایستگی از عهده این وظیفه خطیر بر آمد.
پس از پايان جنگ تحميلي، او همچنان مديری توانا برای
مهار و كنترل هر بحراني در سطح كشوربود. در اين رابطه،
حضوراو در زلزله رودبار منجيل و سيل زابل و حوادث
مشابه باعث شده موثر بود سيدمحمد بلافاصله پس از رحلت
امام (ره) ساخت حرم مطهر را آغاز كرد و كارهاي اساسي
آن را تا روز چهلم و سپس اولين سالگرد ارتحال به نتيجه
رساند.
آخرين مسئوليت شهيد صنيع
خاني قائم مقامي بنياد تعاون سپاه بود. سيد محمد در
فاو و بخصوص در عمليات والفجر10 در حلبچه در معرض
گازهاي شيميايي قرار گرفت و آسيب ديد.
سيد محمد صنيع خاني پس از پايان جنگ علي رغم درد و رنج
مجروحيتش، به كشور و مردم محروم خدمت كرد و آرام آرام
همانند شمعي سوخت و به متن جامعه، نورانيت بخشيد. او
كام بسياري از هموطنان محرومش را با ياري بي ريغ شيرين
كرد و در نهايت در روز چهاردهم شهريور ماه سال 1374 به
آرزوي ديرينه اش رسيد.
جملاتی از وصیت نامه شهید
1.
مطمئن باشيد كه
انقلاب و حكومت به رهبري امام خامنه اي تحويل آقا
امام زمان (عج) خواهد شد.
2. انشا الله بزودي با
لطف خداوند و زحمات دولت خدمتگذار با رهبري امام
خامنه اي مشكلات بر طرف خواهد شد.
3. به امت شهيد پرور
توصيه مي نمايم رهبر عزيزمان علي زمان را تنها
نگذارند و تا ظهور آقا امام زمان (عج) پشتيبان
ولايت و رهبري باشند
4. پيروز خواهيم شد و
از كشته شدن سرد نشويد كه پرچم اسلام با خون
نگهداري شده است.
5.
آني از خط امام دور
نشوید كه به خير و صلاح است.
6. از مسئولين عزيزم
خواهش مي كنم نگذارند نيروهاي مخلص انقلاب مورد
كم لطفي بعضي از زير دستان ادارات قرار گيرند.
7. اينها (خانواده هاي
معظم شهدا و ایثارگران ) بركت هاي انقلابند. خداي
نكرده ناراحتي آنها باعث بي بركتي و ناخشنودي
خداوند خواهد شد.
8. همسرم در ارتباط
تربيت و درس و كلاس قرآن و نماز و روزه بچه ها هر
تواني داري بكار بگير كه راز موفقيت است.
9. از وحيد عزيزم مي
خواهم خودت را آماده كنی براي جنگ با آمريكا و
اسرائيل انشاء الله در خدمات به انقلاب جاي پدرت
را بايد پر كني.
10. از خديجه جانم مي
خواهم صبور باشد. آني خدا را فراموش نكن و توكل به
خدا راه حضرت زينب (س) را پيشه كن و از درس و قرآن
خواندن كناره گيري نكن انشاء الله موفق باشي.
11.
از رضا عزیزم می
خواهم که از درس غافل نشو و دستورات خدا و مقام
رهبري را پيشه كن. انشاء الله موفق باشي.
12. در حرم مطهر نماز
ميت خوانده شود و زيارت عاشورا و روضه مادرم حضرت
فاطمه زهرا(س) بر پيكرم خوانده شود. 73/12/5
خاطرات
مادر شهيد:
«بعد شهادتش با خبر شديم كه شيميايي بوده» هر موقع با
او صحبت مي كرديم مي گفت:«خيالتان راحت باشد، مشكلي
نيست كه شما ناراحت شويد».بعد از اين كه شهيد شد به ما
گفتند كه سيد محمد در عمليات والفجر8 و حلبچه شيميايي
شده. اما خودش هيچ وقت به ما نمي گفت تا مبادا ناراحت
شويم.
گاهي كه به خانه مي آمد، بچه ها دست و پاهايش را
ماساژ مي دادند، صبح ها هم پدرش اين كار را انجام مي
داد تا قدرت حركت پيدا كند. درد مي كشيد، اما به ما
چيزي نمي گفت.
مدام مي گفت: سفره شهادت جمع شد و چيزي به ما نرسيد و
شهادت قسمت ما نشد.
هر وقت به مزار برادر شهيدش مي رفتيم مي گفت: حسن
جان! تو از من جلو افتادي و ما در اين دنيا گرفتاريم.
او هم بالاخره شهيد شد. خدا را شكر كه به آرزويش
رسيد.
من راضي هستم.اين دنيا براي او تنگ بود. ما خوشي و
سعادت او را مي خواهيم. انشاء الله در آن دنيا خوش
باشد.
محمد محمودي ؛
همرزم شهيد
« او در زمينه كمك به فقرا و سر زدن به خانواده هاي
شهدا از همه پيشي مي گرفت. سيد محمد 12سال در ترابري
سپاه بود و در اين مدت،اخلاق و رفتار خاصي از خود نشان
داد. او دوست و همكار خوبي برايمان بود و رابطه خوبي
با خانواده هاي شهدا داشت.او انساني متين و مدير و
مدبر بود و اهل تعريف كردن از خود نبود.»
علي اصغر داورزني؛ همرزم شهيد
قرار بود عملياتي در جزيره مجنون انجام شود. يك روز
قبل از عمليات من و سيد محمد به همراه چند رزمنده برا
ي شناسايي جاده جدید الاحداث رفتيم . جاده در تيررس
دشمن بود و مدام آتش بر سر ما مي ريخت.
بچه ها مي گفتند كه برگرديم اما سيد اصرار مي كرد كه
تا آخر كار را ادامه دهيم تا مسير ماشين ها را مشخص
كنيم.
سيد محمد شجاع و نترس بود و با سخنانش، ترس را از بچه
ها دور مي كرد.
بعد از ساعتها تلاش و كوشش بالاخره ساعت 12 نيمه شب يك
كاروان از ماشينهاي سنگين و توپ و تانك به منطقه اعزام
شد.
تا طلوع آفتاب با تلاش و همت رزمندگان ترابری، تمام
نيروها در منطقه مستقر شدند.
مشاهده ی گالری تصاویر شهید