حضرت خديجه مادر حضرت زهرا سلام اللَّه عليها
خديجه اين بانوى آگاه و پاكسرشت، و اين دلباختهى فضيلت و معنويت، كه اعتقاد به حق و حقيقت و تمايل به فضايل و كمالات، از خصايص ذاتى او بود، از همان دوران جوانى نيز يكى از مشهورترين زنان حجاز و عرب به شمار مىرفت. وى كه نخستين زن تاجر عرب و يكى از بزرگترين شخصيتهاى تجارى حجاز بود، حتى پيش از ازدواج با پيامبر نيز، از شهرتى شايسته برخوردار بود. چنان كه نام وى نه تنها در تاريخ اسلام، بلكه در تاريخ اعراب و قبائل عرب و در آثار و نوشته هاى مورخين غير اسلامى نيز، به عظمت و تجليل، ياد شده است.
خديجه در كار تجارت خود نيز، بر اساس همان خصوصيات و خصلتهاى برجستهى انسانيش، گام برمىداشت. هرگز تجارت را به عنوان وسيلهاى براى كسب درآمدهاى سرشار، به هر طريق و به هر شكل كه باشد، نگاه نمىكرد. هرگز در پى سودجويى و منفعت طلبى هاى شخصى و بىرويه نبود. از اين رو همواره سعى داشت كه تجارت خود را به دور از آلودگىها، و عارى از درآمدهاى ناصحيح، انجام دهد، و از عوايدى كه از راههايى چون احتكار و كمفروشى و گرانفروشى و رباخوارى و نظاير آن بدست مىآيد، مصون دارد. بر اين اساس خديجه هرگز تجارت خود را، به اين گناهان نابخشودنى آلوده نكرد، و داد و ستدهايش را جز از راههاى مشروع و اصولى انجام نداد.
همين خصوصيات انسانى، و روش و رفتار معقول و منطقى باعث شده بود كه اطمينان و اعتماد گروهها و طبقات مختلف مردم، به او جلب شود و راه پيشرفت و ترقى از راههاى مشروع و افزايش درآمدهاى حلال، براى او هموار گردد. تا جايى كه دربارهى موفقيتهاى تجارى او، و ثروت سرشارى كه از اين راه فرادست آورده بود، در تواريخ و متون مختلف نوشتهاند: هزاران شتر در دست خدمه و كاركنان خديجه بود كه در اطراف كشورهايى چون مصر، شام و حبشه در راه تجارت، مشغول رفت و آمد و داد و ستد و نقل و انتقال كالاهاى تجارى بودند (1)
ازدواج با پيامبر اكرم (ص)
در آن زمانى كه خديجه به عنوان زن نخست عرصهى تجارت، نام و شهرت يافته بود، پيامبر اسلام دوران جوانى خود را طى مىكرد. در آن سالها مردم پيامبر اسلام را به خاطر پاكى و راستى و درستى فوقالعاده و امانتدارى بىمانندى كه از خود نشان داده بود، به لقب محمد امين ملقب ساخته بودند. و همه جا نام او را توام با اين صفت گويا و رسا، كه نشان دهندهى يكى از خصلتهاى ويژهى آن حضرت بود، بر زبان مىآورند.
اين آوازهى درستى و امانت كه در مكه توام با اداى احترام به امين، گستره شده بود، خديجه را نيز به سوى اين جوان درستكار و امنتدار، جلب و جذب كرد به طورى كه در پى ملاقاتى كه در حضور ابوطالب با محمد امين انجام داد، وى را به عنوان قافله سالار كاروان تجارتى، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاى خود برگزيد بدين سان پيامبر عاليقدر اسلام در دوران جوانى، چندين بار با كاروان خديجه به سفرهاى تجارتى رفت، و با هوش سرشار و انديشهى منطقى و داد و ستدهاى معقول و درست، سود فراوان فرادست آورد. و به مكه بازگشت.
همين توفيق غير منتظره در امر تجارت كه خديجه پيش از آن هرگز نظيرش را نديده بود، توجه و اعتماد و اطمينان خردمندترين زن حجاز را بيش از پيش به درستى و امنتدارى محمد امين، جلب كرد. آنچه بدين سان خديجه در وجود اين جوان پاك و پاك سرشت، يافته بود، چنان باعث دگرگونى فكر و انديشه و ديدگاهش شد، كه يكسره در مسير زندگى و طرز تفكر خود، تجديد نظر كرد. وى پيش از آن دو بار ازدواج كرده، و هر دو همسرش- عتيق بن عائذ و هند بن بناس- را بر اثر مرگ آنان از دست داده بود.
در پى از كف دادن دومين شوهرش، نسبت به زندگى، ديدگاه خاصى پيدا كرده و بر آن شده بود كه از آن پس همهى عمر را تنها و مستقل، زندگى كند و اختيار زندگى و ثروتش را به دست هيچ كس و با هيچ عنوانى نسپارد. شايد اين تصميم از آن جا ناشى شده بود كه او با آن روحيه خاص و انديشهى والا و درون پاك و صفات برجستهاش، هيچ فردى را شايستهى همسرى خود نمىدانست، و به چنان حدى از استقلال طلبى رسيده بود كه ترجيح مىداد در بازماندهى سالهاى عمرش، به هيچ فردى وابسته و به هيچ كس متكى نباشد.
اما خصوصيات بىمانند محمد (ص) اين انديشه را از ذهن او زدود. عظمت روح و تعالى فكر و والايى روش زندگى محمد (ص) براى او چنان جاذبهاى داشت كه يك باره از تصميم پيشين خود درگذشت، و آن استقلال طلبى خاص خود را كنار گذاشت، و تصميم گرفت از آن پس زندگى خود را با زندگى چنان مرد يگانهاى پيوند زند و در هم بياميزد.
جاذبهى صداقت و راستى و پاكى محمد امين چنان بود كه حتى بر غرور خديجه نيز، فائق آمد. به طورى كه خود داوطلبانه قدم پيش گذاشت، و به آن جوان والا و بىمانند پيشنهاد ازدواج داد. يك روز محمد (ص) را به ملاقات خود طلبيد و در اين ديدار، پرده از راز دل برگرفت. و به صراحت از آنچه در انديشه داشت، سخن گفت:
اى محمد (ص) من تو را مردى شريف و امنتدار و انسانى در اوج اصالت و صداقت و پاكى و راستى يافتم، كه خود را پاك و مطهر نگاه داشتى و كمترين غبارى از ناچيزترين آلودگيها نيز بر دامنت ننشسته است. تو خوش خلق و امين و راستگويى، از راست گفتن به هيچ قيمتى باك ندارى، و اصالتهاى انسانى خود را در برابر هيچ چيز از دست فرودنمىنهى. اين خصوصيات انسانى و خصلتهاى برجسته و شايستهات، مرا چنان جلب و جذب كرده است كه اكنون ميل دارم پيشنهاد همسرى و هم آشيانى با تو را مطرح كنم. اگر با پيشنهاد من توافق دارى من آمادهام تا هر وقت كه مناسب باشد، مراسم ازدواج را به جا آوريم. (2)
آرى بدين سان خديجه على رغم رسوم و سنتهايى كه در سرزمين حجاز آن روز رايج بود، شايد نخستين زنى بود كه به جاى انتظار خواستگارى از سوى مرد، خود قدم به ميدان مىگذاشت تا از شوهر آيندهاش خوستار ازدواج شود. البته خضوع و فروتنى يك زن در برابر فضائل و ملكات والاى انسانى، هيچ گونه شگفتى ندارد چون ز فطرتا عاشق فضيلتها و كمالات مىباشد.
چه شده بود، چه پيش آمده بود، كه يكباره يك زن برجسته و سرشناس عرب، زنى از اشراف كه در ميان رسوم و سنتهاى دست و پا گير اشرافى زندگى كرده بود، ناگهان همهى آن قيدها و بندها را مىگسست، و همهى سنتها را زير پا مىنهاد، و بدى سان سرفراز و بالنده پيش مىآمد تا در برابر چشمان حيرتزدهى اين و آن دست به كارى زند كه پيش از آن، شايد هيچ زنى از خانوادههاى معمولى و فرودست نيز، بدان دست نيازيده بودند؟
راز و رمز اين ماجرا تنها در يك نكته نهفته بود: در اين كه زنى با شخصيت برجسته و اعتبار بىمانندش، زنى كه بسيارى از زنان و حتى بسيارى از مردان، در برابرش تواضع نشان مىدادند، اكنون در برابر فضايل برجسته و ملكات والاى انسانى كه پرتو آن در وجود محمد امين نور مىافشاند، خود را خاضع و فروتن مىديد. و اين هيچ جاى شگفتى ندارد.
آرى، اين خديجه بود كه در برابر شخصيت متعالى و فضايل برجسته و خصوصيات و ارزشهاى والاى انسانى و خصلتهاى ملكوتى محمد (ص) چنان خاضع و فروتن شده بود كه ديگر براى هيچ كدام از آن آداب و رسوم و سنتهاى اشرافى ارزشى قائل نبود. اين بانوى برجسته و باشخصيت، همان زنى بود كه بر زنان و مردان بسيار، فرمان مىراند، همان زنى بود كه چون كاروانهاى تجارى پربارش در جاده هاى عربستان و سرزمينهاى دو و نزديك آن به راه مىافتاد، چشمها را خيره مىكرد و آرزو و اشتياق هم سخنى با او را، در دلها شعلهور مىساخت. همان زنى بود كه پيش از آن بارها و بارها، ديده شده بود كه اشراف و رجال عرب و سران و اقوام طوايف، با ثروتهاى هنگفت و شهرت و موقعيت فراوانى كه داشتند، به خواستگاريش مىآمدند، ولى او تقاضاى آنان را نمىپذيرفت، و شايد اساساً آنها را شايسته و لايق خواستگارى خويش نمىديد.
اما اكنون همين زن برجسته و احترامانگيز، همين زنى كه در تمامى سرزمين حجاز، زنى مانند او نبود، با شور و اشتياق فراوان و با علاقه و عاطفهاى وصفناشدنى، خود قدم به ميان نهاده بود، و در طرح پيشنهاد ازدواج، با محمد (ص) پيشقدمى و پيشگامى مىكرد.
چنين بود كه مقدمات ازدواج محمد (ص) و خديجه، صورت پذيرفت و گفتگو دربارهى اين مزاوجت فرخنده، به مرحلهى تصميم و تدارك رسيد. خديجه در اين ازدواج، نه تنها آداب و رسوم خواستگارى را ديگرگونه ساخت، بلكه همهى سنتهاى دست و پاگير ازدواج را كه آن زمان در ميان اعراب جاهلى رواج داشت، زير پا نهاد. حتى در مورد مهريه نيز دست به كارى زد كه پيش از آن، كسى نظيرش را نديده بود. با آن كه خواستگاران قبلى ثروتهاى كلان و نقدينههاى گران، در اختيار داشتند و مهريههاى سنگين و خيرهكننده عرضه مىداشتند، باز خديجه در مورد محمد (ص) رفتارى ديگر در پيش گرفت. بدين معنى كه مهريه را نيز به جاى آن كه از سوى مرد باشد، او از مال و ثروت خود قرار داد و مبلغ چهار هزار دينارى را كه به عنوان مهريه از آن سخن رفته بود، از دارائى سرشار خود به محمد (ص) هديه داد.
خديجه با اين برنامهى درخشان اخلاقى، و با اين رفتار خيرهكننده كه در عين عظمت و شخصيت و سرافرازى، حكايت از فروتنى و تواضعى باشكوه داشت، نشان داد كه به راستى برجستگى و امتياز اصلى و اساساش از جهت ثروت سرشار و اعتبار تجارى او نيست. بلكه آنچه بدو عميقاً ارزش و شخصيت و برجستگى مىبخشيد، شكوه انديشه و طرز تفكر و والائى ديدگاههاى معنوى او است كه نسبت به ديگر زنان ممتاز سرفرازش مىكند.
آرى او با چنين رفتار غافلگيركننده و شگفتى كه از خود نشان داد آشكار به اثبات رساند كه در مسأله ازدواج هيچ يك از ديدگاههاى رايج در ميان زنان آن زمان را ندارد. نشان داد كه در مسأله ازدواج به هيچ روى چشم به ثروت و مكنت شوهر آيندهاش ندوخته است، در انتظار مردى با ثروت كلان نيست، انتظار عرضه داشتن مهريهى سنگين ندارد، از شوهر خود رياست و اشرافيت و شهرت مادى و دنيايى نمىخواهد. بلكه در انتظار همسرى است كه ثروتهاى معنوىاش چون آبشار، سرشار و چون دانههاى باران، بىشمار باشد. همسرى مىخواهد كه فضائل و ملكات برجسته و معناى عميق و دقيق و راستين انسانيت در وجودش متجلى باشد.
آرى، او شوهرى مىخواست كه از لحاظ فضيلت و معنويت برجستهترين مردان زمان و زمانه باشد، و پيدا است كه چنين كسى جز پيامبر (ص) هيچكس ديگر، نمىتوانست باشد.ايثار و فداكارى خديجه:
گفتگوهاى مقدماتى دربارهى اين ازدواج فرخنده، انجام گرفت. قرارها گذاشته شد. روز موعود تعيين گرديد. و در آن روز طى مراسمى ساده، با حضور نزديكترين كسان و اقوام محمد (ص) و خديجه، مراسم ازدواج برگزار شد.
در آن روز مبارك خطبهى عقد ازدواج اين دو شخصيت بزرگ برجسته توسط عموى محبوب پيامبر اكرم، يعنى ابوطالب كه از محترمترين بزرگان و سران قريش بود، خوانده شد و بدين صورت خانهى خديجه با قدوم مبارك پيامبر اسلام، نور و شكوه و زيبايى معنوى پيدا كرد. ولى هنوز كسى نمىدانست كه اين خانه به زودى خانهى شرافت، محل نزول وحى و نزولگاه جبرئيل و ديگر فرشتگان آسمانى خواهد شد.
پس از انجام مراسم و اجراى خطبهى عقد، محمد (ص) از جاى برخاست و به سوى در به راه افتاد. طرز رفتار و شكل حركتش نشان مىداد كه تصميم دارد مجلس را ترك گويد، و از آن خانه بيرون رود تا خانهى خود را براى ورود همسر ارجمندش آماده سازد. اما ناگهان صداى خديجه در قفاى محمد (ص) به اين كلمات بلند شد: اى محمد (ص) كجا مىروى، كه اكنون خانهى من، خانهى تو است، و كليد همهى صندوقها در اختيار تو، و من از امروز كنيز و فرماندار تو هستم. و بدينسان خانهى خديجه، كاشانهى آرامش و سعادت مشترك اين دو شخصيت بزرگوار و برجسته شد و از آن پس محمد (ص) به آن خانه نقل مكان كرد تا آرامش گم گشتهاى را كه در سنين كودكى با مرگ پدر و مادر از دست داده بود، در اين خانه بازيابد. و در آن محيط امن و آرامش، با آسودگى و فراغ بال در مسير افكار و انديشههاى والاى خود پيش رود.
اما نكتهى مهم و چشمگير ديگرى هم در اين ازدواج وجود داشت و آن اين بود كه چنين پيمان زناشويى ساده و ايثارگرانهاى، براى پيامبر اسلام ارزشى داشت كه خداوند متعال، با حكمت بالغهاش، 15 سال بعد آن را به منصهى ظهور درآورد. بدينسان كه بر اثر اين پيوند زناشويى، تمامى ثروت خديجه در اختيار حضرت محمد (ص) قرار گرفت و آن حضرت نيز پس از مبعوث شدن به پيامبرى، تمام آن ثروت هنگفت را در راه پيشرفت اسلام و در راه خدا صرف كرد.
خديجه براى پيامبر اسلام نمونهى يك همسر فداكار و ايثارگر بود. از همان آغاز زندگى مشترك تا آخرين لحظهى حيات پرثمر خويش، در تمام مدت بهترين يار و ياور و مهربانترين مونس پيامبر محسوب مىشد. در روزهاى آرامش نزديكترين همدم پيامبر، در ايام دشوارى و در گيرودار شدايد زندگى صبورترين و پر تحملترين مددكار، و در تمام حوادث سخت و مصيبتهاى پىدرپى قوىترين پشتيبان و همقدم و همران رسول اكرم (ص) بود. در تمام شدائد و دشواريهايى كه در سالهاى بعد از بعثت براى پيامبر و مسلمانان رخ مىداد، خديجه نه تنها مونس پيامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلكه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمانها نيز مايهى اميد و پشتگرمى و قوت قلب به شمار مىرفت، و با صبر و شكيبايى بىحساب و قدرت تحمل شگفتانگيز و پايدارى و مقاوت شگرفش سرمشق ديگران نيز قرار مىگرفت.
علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پيامبر و گسترش و تقويت اسلام دريغ نورزيد. با آن قدرت مالى و شهرت و مقامى كه داشت، و با آن كه قادر بود بهترين زندگىها را داشته باشد و در كمال نعمت و رفاه و آسايش بسر برد، ولى تمام مظاهر زندگى دنيوى را بدور ريخت و در عوض با تمام ناملايماتى كه به خاطر زندگى با پيامبر بر او روى آورده بود دست و پنجه نرم كرد. سالها، با زجر و شكنجه شوهر بزرگوارش، با تهديدهايى كه بر زندگى هر دو سايه انداخته بود، و با تن دادن به تبعيد و محاصره و حتى تحمل روزهاى گرسنگى و شبهاى بيدارى، به آسانى كنار آمد، تا هر روز قدمى تازه در راه نيل به اهداف عاليهى اسلام و پياده كردن برنامههاى قرآن و پيشرفت مكتب انسانساز اسلام بردارد.
اوصاف و فضايل خديجه (ص)
اين بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پيامبر اكرم (ص) از احترام و محبوبيت خاص برخوردار بود. رسول گرامى، آن خاتون محترم را بسيار دوست مىداشت، به مهر و درايت او آگاه بود. و از اين رود در كارهاى خود با وى نه فقط مانند يك همسر، بلكه همچون يك دوست فهيم و دلسوز و يار صميمى، مشورت مىكرد و به نظرياتى كه خديجه ابراز مىداشت، با ديدهى احترام مىنگريست.
از حضرت على (ع) روايت شده است كه فرمود: اين جمله را از خود پيامبر اسلام (ص) شنيدم كه فرمود: بهترين زنان بنىاسرائيل در عصر گذشته، مريم بنت عمران، و بهترين زنان امت، امروز خديجه بنت خويلد است. (3)البته مقام والا و احترام و شخصيت خديجه (ع) را نبايد با معيارهاى عادى سنجيد، چه مقام و احترام آن بزرگوار چنان بالا گرفت كه خداوند تبارك و تعالى به وسيله جبرئيل براى او سلام فرستاد و او را به پاداشى عظيم وعده داد كه هيچكس ديگرى، اعم از گذشتگان يا معاصرينش يا از اصحاب رسول خدا، بدان مقام نرسيده بودند.
بخارى يكى از محدثين بزرگ اهل سنت كه يكى از شش صحيح عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مىكند: عايشه مىگويد: دربارهى هيچ زنى به اندازهى خديجه حسرت نكشيدم و حسادت نبردم وقتى شنيدم كه پروردگارش او را به بهشت وعده داده است (4)اين سخن عايشه، دور از واقعيت نبوده است. چون مىدانيم كه خديجه نخستين همسرى است كه پيامبر اكرم (ص) قبل از آغاز رسالت اختيار كرده و مدتى طولانى، نزديك به 25 سال با وى زندگى كرده است. با اينكه حضرت رسول، پس از وفات خديجه با برخى از زنان ديگر مانند عايشه، صفيه، امسلمه، و... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى كه همسران ديگرى در خانه داشت، باز از خديجه به شايستگى ياد مىكرد، نام او را با احترام مىبرد و همواره خاطرهى او را گرامى و عزيز مىداشت چنان كه دربارهاش مىفرمود: هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصيب نفرموده است. او روزى كه من نياز به كمك داشتم، به يارىام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ايمان آورد كه جهانيان نسبت به من كفر مىورزيدند، و روزى مرا تصديق كرد كه جهانيان تكذيبم مىكردند، خداوند از او به من اولاد عنايت كرد. (5)
اين سخنان صريح و بىشائبه از زبان مبارك پيامبر گرامى اسلام به خوبى مىرساند كه خديجه از چه موقعيت ممتازى در نزد پيامبر، از چه روحيهى والاى در زندگى و از چه شخصيتى برخوردار بوده است.
عايشه مىگويد: روزى نمىشد كه پيامبر اسلام از خديجه ذكر خيرى به ميان نياورد. به حدى كه روزى غيرت و تعصب زنانه بر من غالب شد و با همان حال (حسادت) گفتم: آيا او زن سالخوردهاى نبود كه خداوند متعال بهتر از او نصيب تو كرده است؟ (منظور عايشه از اين سخن، ابراز وجود و بيان ارزش خودش بوده است، زيرا خود را كه زنى بسيار جوان بود با حضرت خديجه مقايسه كرده و خواسته است كه امتياز جوانى خود را مطرح كند. اما خودش ادامه مىدهد:) پيامبر اسلام به شدت غضبناك شد، به حدى كه موهاى جلوى سر مباركش از شدت غضب تكان خورد و آنگاه آن جملات تحسينآميز را (كه فوقا نقل كرديم) دربارهى خديجه بيان فرمود.
و باز عايشه مىگويد: هر وقت در منزل گوسفندى ذبح مىشد، پيامبر اسلام مىفرمودند: از گوشت آن براى دوستان خديجه هم بفرستيد. روزى به اين وضع اعتراض كردم، ولى پيغمبر فرمودند: من دوستان خديجه را نيز دوست مىدارم. (6)آنچه ذكر شد فقط مشتى از خروار بود. وگرنه احاديث بسيار زيادى در دست داريم كه از طريق دانشمندان اهل سنت هم نقل شده است و همه از اوصاف درخشان و شخصيت ممتاز و احترام فوقالعادهى خديجه سخن مىگويند: از جمله در احاديث فراوان از طريق علماى عامه و خاصه، آمده است كه: كاملترين و بهترين زنان از نظر ايمان چهار تن بودهاند كه عبارتند از آسيه دختر مزاحم (همسر فرعون)، مريم دختر عمران (مادر حضرت عيسى مسيح) خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر پيامبر اسلام. (7)
لذا به خاطر همين اوصاف و فضايل، همين شخصيت و بزرگوارى، همين كاردانى و شايستگى و عطوفت و درايت و ساير امتيازات فوقالعادهى آن بانوى عزيز بود كه پيامبر اسلام، مادامى كه خديجه كبرى زنده بود، با زن ديگرى ازدواج نكرد و با آن كه در آن زمان، شرايط خاص زمانى و مكانى و سنتهاى قومى و منطقهاى تعدا زوجات را به صورت امرى كاملاً عادى مىنگريست و مردان بسيارى در يك زمان چند همسر در خانه داشتند، و با آن كه قوانين اسلام نيز با تحقق شرائط لازم اين اجازه را در اختيار هر فرد عادى هم مىگذاشت- چه رسد به پيامبر خدا- باز رسول اكرم هم هرگز در طول حيات خديجه از اين حق خود استفاده نكرد.بانوى دانشمند و صاحب كمال
در شرح اوصاف و فضايل خديجه، سخن تمام نمىشود مگر آن كه به مراتب فضل و دانش وى نيز اشاره كنيم و بگوييم كه او زنى دانشمند، پرتجربه، بسيار فهيم، بسيار روشنبين و صاحب كمال بود. هر مسألهاى را به دقت بررسى مىكرد، هرگز بدون علم و انديشه چيزى را نمىپذيرفت و بدون تفكر و تعمق حرفى نمىزد. در آغاز رسالت به محض آن كه متوجه شد تغييرات غير عادى در پيامبر ايجاد شده و حتى وضع جسمانى آن حضرت و اعمال و رفتار و حركاتش دگرگون شده است، در آن شرايط حساس، با دقت و تدبر و تفكر ويژهاى كه داشت، بهتر و دقيقتر از بزرگترين دانشمندان علم روانشناسى به اصل مسأله پى برد و با قاطعيت و صراحت اعلام كرد كه تمام آن تغييرات و پيدايش آن وضع خاص جسمانى براى پيامبر، آثار يك دگرگونى و تحول عميق روحى و معنوى است و هيچ عارضهى ديگرى وجود ندارد.
در زمانى بعضى از آشنايان و اطرافيان از گوشه و كنار و گاه به طور جسته گريخته و گاه آشكارا براى تغيير حال پيامبر ابراز نگرانى مىكردند، خديجه با روشنبينى خاص و درك هوشمندانهاش خطاب به پيامبر گفت: خداوند تو را هرگز عاجز و ناتوان مىسازد (و به بيماريهاى سخت جسمانى كه باعث عدم تعدل و زمينگيرى شوند دچار نمىكند) چون تو در زندگى خود هميشه صلهى رحم داشته و دارى، مهمانى مىدهى و مهماندوستى و مهماننوازى مىكنى، از مستمندان و درماندگان دستگيرى مىكنى و فريادرس مظلومان هستى. (8)
نكتهى مهم آن كه خديجه در حساسترين شرايط زندگى پيامبر اسلام- چه آن زمان كه وجود مباركش در آستانهى نزول وحى قرار داشت و همه چيز دگرگون شده بود، و چه آن زمان كه وحى الهى بر قلب پاكش نازل مىشد و جهانى را به لرزه درمىآورد - همواره رسول اكرم را به خوبى درك مىكرد. او را به طور صحيح شناخت و به واقعيتهاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهميد و آن را با تمام جانش پذيرفت و با همهى توان خود در راه تثبيت و گسترش آن ايستادگى كرد. و به راستى كه كمتر همسرى مىتواند اين چنين حساس و فهميده و با كمال و عميق و عالم و واقعبين باشد.
چنين بانويى، با چنين اوصاف والايى، علاوه بر تمام امتيازاتش بهترين شريك غم و اندوه پيامبر نيز بود. و اين صفتى است كه هرگاه زنى منصف بدان باشد، يكى از مهمترين عوامل موفقيت در زندگى مرد، و در تحكيم اصول و مبانى خانوادگى او به شمار خواهد رفت، به طورى كه هرگز زيبايى و جمال و ساير نشانهها و خصوصيات زنانگى نمىتواند جاى آن را پر سازند. توجه بدين امر، در زندگى خانوادگى خديجه كاملاً مشهود و آشكار بود و اسناد معتبر حاكى از آن است.
ابناسحاق يكى از سيرهنويسان اوليه و معروف اسلام در اين باره مىگويد: پيامبر اسلام هر چيز مكروهى را كه مىديد و مىشنيد و هر ناروايى را كه بر او وارد مىگرديد، محزون و متأثرش مىساخت، هنگام بازگشت به خانه با خديجه در ميان مىگذاشت. و خداوند به وسيلهى خديجه، آن مكروه و ناروا را فرج و گشايش عنايت مىفرمود. خديجه همواره او را به ثبات و مقاومت دعوت مىكرد و با درايت و عطوفت خود دردها و رنجها و آلام پيامبر را تسكين مىداد (و چنين شريك زندگى و غمگسار مهربانى هميشه يار و مددكار پيامبر بود) تا روزى كه خديجه از دنيا رفت و يك غمخوار فهيم و مصاحب و مشاور مهربان و صميم از دست رفت...
اين سيرهنويس قديمى نيز اعتراف مىكند كه: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بىمانند خديجه به جايى رسيد كه مورد عنايت خاص الهى قرار گرفت. چنان كه روزى جبرئيل به هنگام نزول وحى گفت: اى پيامبر، سلام پروردگار يكتا را به خديجه برسان. پيامبر اسلام نيز به خديجه گفت: اى خديجه، اينك جبرئيل درود پروردگار را به تو ابلاغ مىكند. آنگاه خديجه در پاسخ گفت: خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئيل...
گفتار صاحب طبقات درباره خديجه
ابنسعد يكى ديگر از مورخين اسلامى، در كتاب طبقات مىنويسد: حضرت آدم در بهشت نگاهى به زندگى محمد (ص) مىافكند و مىگويد: يكى از برتريهاى محمد (ص) بر من اين است كه همسر او در راه اجراى اوامر خداوند با شوهرش همكارى و مساعدت نمود، و حال آن كه همسر من، مرا در نافرمانى نسبت به دستورهاى الهى راه نشان داد. (9)
فرزندان خديجه
از حضرت خديجه چهار فرزند متولد شدند. پسرى به نام قاسم به دنيا آمد كه طاهر و طيب لقب داشت، و كنيهى ابوالقاسم براى پيامبر اسلام، از نام همين فرزند عزيز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادى و شيرخوارگى را مدتى طى كرد و حتى تا مرحلهى پاگشودن و به راه افتادن هم زنده بود. اما هنوز از شير گرفته نشده بود كه بنا بر تقدير الهى از دنيا چشم پوشيد و به سراى باقى شتافت.
غير از اين فرزند پسر، خديجه داراى سه دختر نيز شد كه اسامى آنان زينب و امكلثوم و فاطمه (ع) بود. آرى شخصيت والايى همچون خديجه است كه در دامان پاكش، پاكدامنترين و پاكيزه گوهرترين بانوى جهان هستى، يعنى حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعليها، پرورانده مىشود. آن خورشيد تابانى كه بنا بر اراده و مشيت الهى، از ميان تمام فرزندان پيامبر، براى پدر بزرگوارش باقى مىماند، تا براى مادرى انوار الهى و سادات جهان، انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمهى معصومين (ع) را پرورش دهد كه خود، مشعلداران ارشاد و هدايت جهانيان باشند... آرى فاطمه (ع) اينچنين مادرى داشت كه خديجه نامور گشته بود... (10)
امام صادق عليهالسلام نيز به آن اشاره فرمودهاند: عن مفضل بن عمر، قال: قلت لابىعبداللَّه الصادق عليهالسلام كيف كان ولاده فاطمه عليهاالسلام؟ فقال: نعم؛ ان خديجه عليهاالسلام لما تزوج بها رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم هجرتها نسوه مكه فكن لا يدخلن عليها و لا يسلمن عليها و لا يتركن امراه تدخل عليه فاستوحشت لذلك و كان جزعها و غمها حذراً عليه. (11)
آرى، چون خديجه عليهاالسلام به ازدواج رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم درآمد زنان مكه رابطه خود را با خديجه عليهاالسلام قطع كردند و ديگر به خانهى او نمىآمدند. و در هنگام ملاقات به او سلام نمىكردند. رفت و آمد ديگران به خانه خديجه عليهاالسلام را مراقبت كرده، مانع رفتن آنان به خانه او مىشدند. زنان مكه خديجه عليهاالسلام را تنها گذاردند، ديگر با او دوستى نمىكردند. خديجه عليهاالسلام از اين موضوع غمگين و ناراحت بوده و وحشت او را فراگرفته بود.اين ترك رفت و آمد و محاصرهى روحى خديجه عليهاالسلام با مبعوث شدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به رسالت شديدتر شد. در اين زمان چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم را دشمن خود مىدانستند هرگونه ارتباطى را با خديجه عليهاالسلام كه حامى اصلى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود قطع كردند و خديجه عليهاالسلام را در آن شرايط سخت تنهاى تنها گذاردند.
پی نوشتها
1- تذكرةالخواص جلد 2 ص 302
2-تذكره الخواص ج 2 ص 302
3-عمده ابن بطريق، ص 24
4- صحيح بخارى، جزو پنجم، باب 30، ص 114
5- همسران رسول خدا ص 18. به نقل از استيعاب ابن عبدالبر
6- منبر الاسلام و توفيق الاعلم
7- استيعاب و صحيح بخارى
8- سيره ابنهشام ج 1 ص 114- 116
9- طبقات ابنسعد ج 1 ص 134
10- مناقب ابن شهرآشوب ج 1، ص 174
11- امالى شيخ صدوق، ص 593