شهید آوینی

همانندى ولايت پيامبر و حضرت زهرا و اهل‏بيت

موضوع دوازدهم در حقيقت تابع و حاصل موضوع يازدهم است. كيفيت خلقت يكسان چهارده معصوم عليهم‏السلام، ايجاب مى‏كند كه در تمام شئون ولايت نيز رديف يكديگر باشند؛ لذا اثرات بغض و يا محبت، اطاعت و يا عصيان نسبت به هر معصومى برابر و يكسان با آثار و داد و يا عناد، سر پيچى و يا پيروى نسبت به هر يك از معصومين ديگر مى‏باشد. اخبار وارده در اين موضوع بسيار زياد و فوق‏العاده است و شيعه و سنى همگى به اين روايات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند. در اينجا چند روايت از اين دسته اخبار براى نمونه نقل مى شود: «اخذ الرسول الاكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيد الحسن والحسين، فقال: من احبنى و احب هذين و اباهما و امهما كان معى فى درجتى يوم‏القيامة». (1)


«رسول خدا دست حسنين را گرفت و فرمود: هركس مرا، و اين دو فرزند مرا، و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد، روز قيامت با من هم‏درجه خواهد بود».
هم‏درجه بودن با پيامبر اكرم مطلبى است كه جا دارد بطور تفضيل درباره‏ى آن بحث و بررسى بعمل آيد تا كاملا موضوع بر همگان روشن گردد.


آيا چگونه امكان دارد كسى در روز قيامت با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم هم‏درجه باشد؟ مگر بشرى مى‏تواند به درجه‏ى رفيع و بى‏نظير پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نائل شود؟ آيا چطور ممكن است كه انسانى به درجه‏ى والاى اميرالمؤمنين دسترسى پيدا كند؟ در اين كلام حضرت رسول يك سر مگو، و يك راز نگفتنى نهفته است و آن عبارت از اين است كه آن حضرت مى‏خواهد بگويد: هركس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه‏ى مؤمنين به ولايت نائل شده است، و با من در رديف مواليان و در صف معتقدين به ولايت قرار دارد، اگرچه در اين صف و در اين درجه، هر فردى داراى رتبه‏ى متفاوت و مخصوص به خود مى‏باشد، چنان كه موحدان و افراد باايمان را در روز قيامت درجات متفاوت بيشمارى است، مؤمنين به ولايت را نيز به تعداد افرادشان درجاتى است ولى در عين حال همه‏ى آنان، در صف موحدين، در صف معتقدين، و در درجه‏ى مؤمنين به ولايت با محمد بن عبداللَّه هم‏صف، هم‏رديف، هم‏دين، و هم‏درجه‏اند، و يا به عبارت ديگر، ممكن است عده‏اى به درجه‏ى شهادت نائل آيند ولى رتبه و مقام معنوى هر يك با ديگرى متفاوت بوده، و تنها در مرتبه‏ى شهادت همه- با نسبتهاى مختلف- مشترك باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، يكديگر هم‏صف و هم‏رديف.


بايد توجه داشت كه درجات معنوى به تعداد افراد بشر متفاوت است، مثلا جميع موحدين اگر چه به «درجة التوحيد» نائل شده و با يكديگر در اين موضوع نزديك و هم‏درجه‏اند، ليكن خود اين درجه، انبيا دارد، اوصيا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، كه هر يك را مقام و مرتبه‏ى بسيار متفاوت و مخصوص به خود است، و تنها در موحد بودن با هم مشتركند، و عينا همين گونه است «درجة الولايه» و «درجة المحبه».
روايت مورد بحث را عده‏اى از علماء سنى در كتابهاى خود نقل كرده‏اند كه از جمله‏ى آنان: احمد بن حنبل در مسند احمد، ترمذى در جامع صحيح- كه يكى از صحاص ششگانه است-، خطيب بغدادى در تاريخش، ابن عساكر در تاريخش، جزرى (2) در اسنى المطالب، ابن اثير در اسدالغابه، ابوالمظفر در تذكره، محب‏الدين طبرى در «رياض» و «ذخائر»، ابن حجر عسقلانى در «تهذيب» و ابن‏حجر هيتمى در «صواعق».
ابن حجر هيتمى در تشريح حديث مذكور مى‏فرمايد:


«ليس المراد بالمعيه هنا المعيه من حيث المقام، بل من جهه رفع الحجاب...». (3)
اين دانشمند سنى بسيار نيكو مطلب را درك نموده است كه مى‏گويد- در اينجا كه پيامبر اكرم مى‏فرمايد: هر كس مرا و على و زهرا و دو فرزندم حسن و حسين را دوست بدارد با من در روز قيامت هم‏درجه است- مبادا چنين به نظر آيد كه مقصود هم‏مقام بودن با رسول خداست، بلكه مراد اين است كه چون هر مسلمان با ايمانى به على و اولاد على محبت داشته باشد، خداى تعالى او را به جوار رحمتش نزديك مى‏فرمايد، و در مركز لطف و احسانش قرار مى‏دهد، و پرده‏ها برداشته مى‏شود، در اين مقام رفع حجاب، و بى‏پرده در محضر حق تبارك و تعالى قرار گرفتن، با پيامبر هم‏صف و همراه است.
ابن‏حجر آنگاه به سخن چنين ادامه مى‏دهد:
«... نظير ما فى قوله تعالى: (فأولئك مع الذين انعم اللَّه عليهم من النبيين والصديقن والشهداء والصالحين، و حسن اولئك رفيقا) (4)


«چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: مسلمانان مؤمن، با انبياء و صديقين و شهدا و صالحين- كه خدا نعمتهاى خويش را به آنان عطا فرموده است- همگام و همراهند، و چه رفيقان نيكويى؛» و كاملاً روشن است كه در اين آيه يكسان بودن مقامات مطرح نيست بلكه مراد برابر بودن همه‏ى اهل ايمان است در معرض فيض، و در جلوه‏گاه رحمت، و بى‏پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن. وگرنه هر يك از انبيا، صديقين، شهدا، علما، صالحين، ابرار، اخيار، و مخلصون را مقامى خاص و جداگانه، و درجه و مرتبه‏اى مخصوص به خود مى‏باشد. پنج تن آل‏عبا عليهم‏السلام را نيز مرتبه و مقامى است بى‏نظير و مخصوص به خودشان كه هر پنج تن بطور يكسان در آن مشتركند، و هرگز كسى را به آن مقام والا راه نيست.


روايات ديگرى در اين مورد علماى سنى و شيعه نقل كرده‏اند كه برخى از آنها ذكر مى‏شود:
حضرت رسول اكرم مى‏فرمايد:
«من احب هولاء (يعنى الحسن والحسين و فاطمة و عليا) فقد احبنى و من ابغضهم فقد ابغضنى». (5)
«هركس اينان يعنى حسن و حسين و فاطمه و على را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و كسى كه با اينان دشمنى كند، با من خصومت كرده است».
و درباره‏ى حضرت صديقه زهرا عليهاالسلام مى‏فرمايد:
«... من آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه، (6)
«و ذلك قوله تعالى (ان الذين يوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدنيا و الاخرة...) (7)


«هركس فاطمه را بيازارد مرا آزرده است، و هر مرا اذيت كند گويى خدا را آزرده است، چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: (همانا آن كسانى كه خدا و رسول او را بيازارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و از رحمت خود دور فرموده است)»؛ كه با توجه به فرمايش پيامبر اكرم آزار حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها برابر است با ايذاء نسبت به خدا و رسول او. رواياتى كه نقل شد و احاديثى كه از قول پيامبر اكرم در اين موضوع بيان مى‏شود، همگى عبارات كتب عامه است كه شيعه و سنى در صحت آنها متفق‏القول هستند:
«فاطمة بضعة منى، من اغضبها اغضبنى»،
«فاطمه پاره‏ى تن من است، هر كس او را خشمگين كند، مرا به خشم آورده است».


«فاطمة بضعة منى، يوذينى ما آذاها، و يغضبنى ما اغضبها»،
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه فاطمه را بيازارد، مرا نيز آزرده مى‏سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناك مى‏كند».
«فاطمة بضعة منى، يقبضنى ما يقبضها، يبسطنى ما يبسطها»،
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه او را دلگير كند مرا گرفته خاطر مى‏سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد مى‏نمايد».
«فاطمة بضعه منى، يوذينى ما آذاها، و ينصبنى (8)
ما انصبها»،


«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه او را آزرده كند مرا مى‏آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت مى‏نمايد».
علماى فريقين روايات بسيار ديگرى از پيامبر اكرم با مفهومى تقريبا همانند احاديث مذكور- ولى با عبارات مختلف- نقل كرده‏اند كه چند نمونه از آنها را در اينجا يادآور مى‏شويم:
«فاطمة بضعة منى، يسعفنى (9) ما يسعفها»،
«فاطمة شجنة (10) منى، يبسطنى ما يبسطها، و يقبضنى ما يقبضها»،
«فاطمة مضغة منى، من آذاها فقد آذانى»،
«فاطمة مضغة منى، يقبضنى ما قبضها، و يبسطنى ما بسطها»،
«فاطمة مضغة منى، يسرنى ما يسرها».


هدف و منظور ما از نقل اين احاديث شريف در منقبت حضرت صديقه زهرا سلام‏اللَّه‏عليها اين است كه بر همگان ثابت شود موضوع محبت و يارى آن حضرت، و يا بغض و دشمنى واذيت او، عينا همانند محبت و دوستى با پيامبر اكرم و يا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است؛ و اعتقاد داشتن به اين مطلب، هرگز منحصر به يك مذهب خاص نيست، بلكه اين موضوع كاملاً اسلامى و كلى است، و بدون ترديد از معتقدات تمام مسلمين جهان است.


1ـ مسند احمد حنبل ج 1/ 77 (طبع احمد محمد شاكر: ج 2/ 25، 26/ ح 576)، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب 21- ج 5/ 641، 642/ ح 3733، معجم صغير طبرانى ص 399/ ح 961، معجم كبير طبرانى ج 3/ 50/ ح 2654، تاريخ بغداد ج 13/ 287، 288، الرياض النضره ج 3/ 189، ذخائرالعقبى ص 23، 91، نظم دررالسمطين ص 210، تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 13/ 196، فرائدالسمطين ج 2/ 25، 26/ ح 366، مختصر تاريخ دمشق ج 7/ 11، تهذيب الكمال ج 29/ 359، 360، اسدالغابه ج 4/ 29، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 241 الى 250- ص 508، اسنى المطالب ص 121، 122، تهذيب التهذيب ج 10/ 430، الصواعق المحرقه ص 213، 264، 284، نزهةالمجالس 2/ 232، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34161، 103/ ح 34196، ج 13/ 639/ ح 37613، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، در السحابه ص 269، رشفه الصادى ص 44.
يكى از روات اين حديث نصر بن على بن نصر جهضمى است. عبداللَّه بن احمد بن حنبل مى‏گويد: «زمانيكه نصر بن على اين حديث را نقل نمود متوكل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند. جعفر بن عبدالواحد با متوكل صحبت كرد و پيوسته به او گفت: اين مرد (يعنى نصر بن على) از اهل سنت است. جعفر بن عبدالواحد آنقدر اين سخن را گفت تا متوكل از او دست برداشت». (تاريخ بغداد ج 13/ 288، تهذيب‏الكمال ج 29/ 360، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 241 الى 250- ص 508، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذيب التهذيب ج 10/ 430).
خطيب بغدادى نيز مى‏گويد: «متوكل از آنجائى كه پنداشت نصر بن على رافضى است دستور زدن او را داد، ولى زمانى كه دانست او از اهل سنت است وى را رها نمود». (تاريخ بغداد ج 13/ 288، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذيب‏الكمال ج 29/ 360).
ذهبى پس از نقل ماجراى نصر ب على با متوكل مى‏گويد: «متوكل سنى بود ولى در او نصب (يعنى دشمنى با على) نيز بود». ذهبى سپس مى‏گويد: «نصر بن على از امامان ثابت قدم (و مورد اعتماد) اهل سنت است». (سير اعلام النبلاء ج 12/ 135).
2ـ شمس‏الدين محمد بن محمد بن محمد ابوالخير دمشقى مقرى شافعى معروف به اين جزرى متوفاى 833 هجرى. شرح حال او را بصورت مبسوط مى‏توان در كتاب الضوء اللامع ج 9/ 255- 260 يافت. در آنجا صاحب كتاب، مشايخ وى را در فقه و اصول و حديث و معانى و بيان برشمرده و مى‏گويد: افرادى بوده‏اند كه به او اجازه‏ى افتاء و تدريس و اقراء داده‏اند. سپس تصانيف ابن جزرى را در علوم مختلف ذكر مى‏كند و از آنها تجليل مى‏نمايد. از جمله كتبى كه صاحب الضوء اللامع براى او برمى‏شمرد كتاب «اسنى المطالب فى مناقب آل‏ابى‏طالب» مى‏باشد. شرح حال ابن جزرى را در كتاب الشقايق النعمانيه ج 1/ 39- 49، و در تعاليق الفوائد البهيه ص 140 نيز مى‏توان يافت. (الغدير ج 1/ 129).
3ـ الصواعق المحرقه ص 213.
4ـ سوره‏ى النساء، آيه‏ى 69
5ـ زيرنويس=زيد بن ارقم مى‏گويد:
«كنت عند رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم جالسا، فمرت فاطمه عليهاالسلام، و هى خارجه من بيتها الى حجره نبى اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم و معها ابناها: الحسن و الحسين، و على فى آثارهم، فنظر اليهم النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال: من احب هولاء فقد احبنى، و من ابغضهم فقد ابغضنى». (تاريخ مدينه دمشق- قسم ترجمه الحسين ع- ص 91، مختصر تاريخ دمشق ج 7/ 120، 121، كنز العمال ج 12/ 103/ ح 34194).
يعنى «من نزد پيامبر اكرم نشسته بودم كه فاطمه- در حالى كه حسن و حسين با او بودند و على نيز در پى آنان روان بود- از خانه‏ى خود به سوى حجره‏ى پيامبر آمد. رسول خدا فرمود: هر كس كه اينها را دوست بدارد مرا دوست دارد و هركس كه با اينان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است».
در اينجا توجه خوانندگان را به قسمتى از يك روايت «سلمان» جلب مى‏نماييم. جناب سلمان از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى‏كند كه حضرت فرمود: «يا سلمان من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معى، و من ابغضها فهو فى النار...». (فرائدالسمطين ج 2/ 67/ ح 391).
يعنى «اى سلمان هركس كه دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هركس كه بغض و دشمنى فاطمه را در دل داشته باشد در آتش جاى خواهد گرفت...».
6ـ اين قسمت از روايت در كتب عامه نيز موجود است. «مجاهد بن جبر» اين حديث را به اين صورت نقل مى‏نمايد:
«خرج النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هو آخذ بيد فاطمه، فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى فاطمه بنت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و هى بضعه منى، و هى قلبى و روحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد اذى اللَّه». (الفصول المهمه ص 139، نزهةالمجالس ج 2/ 228، نور الابصار ص 41).
7ـ سوره‏ى الاحزاب، آيه‏ى 57.
8ـ زبيدى در توضيح اين كلمه چنين مى‏گويد:
«و فى الحديث: (فاطمه بضعه منى، ينصبنى ما انصبها) اى يتعبنى ما اتعبها، و النصب التعب، و قيل المشقه...». (تاج العروس ج 1/ 485).
9ـ زبيدى مى‏گويد: «ما روى فى الحديث: (فاطمه بضعه منى، يسعفنى ما يسعفها) اى ينالنى ما يالها، و يلم بى ما يلم بها». (تاج العروس ج 6/ 139).
10ـ به معنى شاخه‏ى درخت و به معنى هر چيزى است كه پاره و شعبه‏اى از كل يك چيز باشد. (تاج‏العروس ج 9/ 250).

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo