شهید آوینی

 


 

گفتگو و تفاهم فرهنگ ها و ادیان در اندیشه امام موسی صدر

بسم الله الرحمن الرحيم و الصلاه و السلام علی نبينا و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعين و العظمه لرسوله.
من معتقدم كه اگر از ما بپرسند فصل مميز انديشه شيعی و غيرشيعی چيست؟ بايد بگوييم همان پيامی است كه در حديث ثقلين آمده است. پيام آن حديث است كه شيعه و فكر شيعی را از ديگران ممتاز می سازد. حديث ثقلين يك پيام جاودان دارد و يك فلسفه سياسی در آن نهفته است. پيامبر بزرگوار (ص) در آن حديث فرموده اند: «انی تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی لن يفترقا حتی يردا علی الحوض». اگر اين جمله را به نحو وسيع تفسير كنيم، آن پيام را دريافت ميكنيم. به نظر من آن پيام اين است كه برای قوام ملت و پويايی يك جامعه دو چيز لازم است، كه اگر هركدام از آنها مفقود باشد، جامعه ايستا خواهد شد. يكی معارف ارزنده حاوی جهان بينی و قوانين و غيره است؛ ديگری مجريان فرهيخته و مردان شايسته كه بايد به آن معارف تحقق بخشند و آنها را اجرا نمايند.

هر قدر كه معارف والا و عالی باشند، اگر به دست نااهل بيفتند، جامعه پيشرفتی نخواهد داشت. همچنين انسانهای بزرگ هم در بستر معارفی كه از سطح عقلانيت پايين باشند، نمی توانندكاری كنند. پيامبر اكرم (ص) می فرمايد كه قرآن در كنار مجريان صالح و شايسته است كه می تواند تجلی كند. هيچكدام به تنهايی نمی توانند موفق شوند. اين انديشه شيعی است. ‌من اينطور فكر می كنم. در طول تاريخ هر وقت اين معارف بزرگ اسلامی به دست انسانهای شايسته و مردان متفكر و ارزشمند افتاده، اسلام درخشش خوبی داشته است. بالعكس هر وقت همين قوانين عاليه اسلامی به دست مردان غيرصالح افتاده، بلايی برای جامعه انسانی بوده است. ای كاش آن اسلامی كه قرار است به دست امثال معاويه و حجاج بن يوسف اجرا شود، اصلاً نمی بود! عدمش به ز وجود! اسلام اگر به دست علي(ع) و فرزندانش باشد، آنوقت می تواند برای انسانها نعمت باشد، وگرنه بلای محض است. از اين مقال بگذريم.

يكی از مردان بزرگ و شايسته كه می توانيم بگويييم در طول تاريخ تشييع توانست طی مدت كوتاهی اسلام را در يكی از مناطق كره زمين بدرخشاند، امام موسی صدر بود. او دولتی مستعجل بود و به عقيده من، انگيزه آنهايی كه باعث شدند ايشان را از ميان ما بگيرند، حسادت بود. انسانهای زيادی پيدا می شوند كه نمی توانند كسی را در كنار خودشان ببينند و وجودش را تحمل كنند.

من در باره آن قسمت از زندگی ايشان كه در قم بودند، صحبت می كنم. قسمت لبنان را علما و فضلای محترمی كه در جلسه تشريف دارند، روشن خواهند كرد. امام موسی صدر شخصيتی بود كه در مدت كوتاهی كه در قم بودند، با داشتن اساتيد بزرگ و به مدد استعداد و نبوغ ذاتيشان توانستند در همان اوان جواني، به سرعت و قدرت هرچه تمام تر مدارج علمی را طی كنند. ما در دوران آغازين طلبگی بوديم كه ايشان در قم حضور داشتند. جلسه درس ايشان در مدرسه فيضيه از درسهای درخشان حوزه علميه قم بود. با وجود حضور فقيهان و معلمان بزرگ معاصر فقاهت، كه لازم نيست نامشان را ببرم، امام موسی صدر به عنوان فقيهی بزرگ در جهان شناخته شدند. خاطره ای را كه در كتابم نيز آورده ام برای شما نقل می كنم:

اوايل ارديبهشت سال 58 بود كه به نجف مشرف شده بودم. مرحوم سيد محمد باقر صدر به محض ورودشان به محل سكونتم اين جمله را بيان فرمودند. ايشان نمی توانستند فارسی را درست صحبت كنند. از جمله های شكسته عربي، تكه ای عربی و تكه ای فارسی استفاده می كردند. عين آن اصطلاح را برايتان نقل می كنم. ايشان فرمودند: ‌من شاگرد «بالمنزله» پدر شما، آيت الله محقق داماد هستم. گفتم يعنی چه استاد؟ فرمودند: ‌برای اينكه وقتی آقا موسی صدر به نجف آمدند، ايشان تحصيل كرده قم بودند و نوشته هايشان در قم را همراه خود آورده بودند. من احساس كردم كه بايد بنشينم و مباحثی را كه ايشان نوشته اند، به واسطه بشنوم.

اين برای حوزه قم يك افتخار است كه شخصيتی مثل امام موسی صدر كه در آن تاريخ از قم به نجف رفته بود، همتايان خودش را تحت الشعاع علمي، فقهی و اصولی خويش قرار داده بود. اين برای من آنقدر جالب بود كه در يكی از كتابهايم عين عبارت مرحوم سيد محمد باقر صدر را نقل كردم. بعدها حضرت آيت الله سيد جلال الدين طاهری در اصفهان فرمودند كه‌ واقعه كاملاً درست است. برای اينكه يك قطعه از نوشته های ايشان وقتی كه مسافرت بودند و تشريف نداشتند، از من گرفتند و هنوز هم پيش ايشان مانده و نمی دانم كجاست.

اين برای من به عنوان طلبه فقه يك افتخار است كه شخصيتی مثل امام موسی صدر، تفكر بالای فقهی اش آنقدر درخشان و ارزشمند بود كه به محض ورود به حوزه علميه نجف، در آن حوزه پر بركت هزار ساله اين گونه جا باز كرده و خوش درخشيده است. به يقين می دانم اگر الان ايشان ميان ما بود، كه از خداوند بزرگ می خواهم كه هرچه زودتر اسباب نجات ايشان را فراهم آورد و ما باز هم به زيارت ايشان نایل شويم، يكی از مراجع مسلم تقليد شيعه بود. هيچ وقت نبايد فكر سياسی ايشان، انديشه فقهی و علميشان را تحت الشعاع قرار دهد. اين را فراموش نكنيد. من قسمتی از نوشته های امام موسی صدر را كه به خط خودشان است، دارم. حقا كه در آن تاريخ، اينگونه تفكر و اين قدر تسلط بر فقاهت، برای من به عنوان يك طلبه فقه بسيار ارزشمند است. تدريسی نيز كه ايشان در قم می كردند، نشان دهنده همين نكات بود.

اما بحث مختصری كه در رابطه با موضوع سخنرانی آماده كردم:
آقايان؛ برای هر كدام از شما امام يك اهميتی دارد. ولی به نظر من و آنچه كه برداشت خودم است، ايشان كسی بود كه اعتقاد داشت از طريق عقلانيت، فكر، گفت و گو ، اخلاق، عمل و «كونوا دعاه الناس باعمالكم» و عملِ با علم، بايد انديشه سياسی را تبلور داد و مجسم كرد. اگر معنای دعوت اين است، ايشان اهل دعوت بود. اگر معنای جهاد اين است، ‌ايشان اهل جهاد بود. اگر اين است معنای تبليغ، ايشان اهل تبليغ بود. و اگر اين به معنای آن است كه ايشان انقلابی نبود، بله ايشان انقلابی نبود. به نظر بنده اين گونه است .

در آن زمان بنده جوان بودم و با اينكه در لبنان نبوديم، اطلاع دقيقی از وضعيت ايشان داشتيم. هيچگاه نشنيدم كه تحت عنوان شعار انقلابی گري، يك جا را به هم بريزد يا آشوب كند. راه ايشان جذب قلوب و دلهای دشمنان، دوستان و جمعيت های مختلفی كه آن وقت حضور داشتند، بود. يادم می آيد كه بعد از فوت استادشان مرحوم محقق داماد به منزل ما آمدند. اين آيه را با اين تفسيری كه الان ارائه می كنم، اولين بار از ايشان شنيدم .وقتی داستان لبنان را برای ما نقل می كردند، گفتند كه من به اين آيه شريفه معتقدم: «ادعو الی سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن». سپس گفتند كه‌ قرآن می گويد، دعوت را بايد بر سه پايه استوار كرد. پايه اول ‌عقلانيت و خردورزی و حكمت است. پايه دوم «موعظه حسنه»، يعنی موعظه همراه با مهربانی و به دور از هرگونه خشونت است. بالاخره پايه سوم «و جادلهم بالتی هی احسن» يعنی گفت و گو است.

گفت و گو معنايش چيست؟ به معنای مباحثه ای است كه غلبه بر خصم نباشد. به نظر ايشان، گفتگو در درجه اول مقدمه يك امر است. پيش مقدمه است. همه اش مسئله درك طرف مقابل است. ايشان اعتقاد داشت كه گفت و گو صرفاً اين نيست كه انسان مباحثه كند و بر طرف مقابلش چيره شود. گفت و گو مسبوق به تفاهم و درك يكديگر است. انسانی كه اهل يك تمدن است و می خواهد در انسانی كه اهل تمدن ديگری است نفوذ كند، در درجه اول بايد تمدن طرف مقابل را بداند و بشناسد. بنده فكر می كنم كه در ترجمه فارسی، كلمه گفت و گو مناسب نيست. بايد گفت و شنود باشد. من معتقدم تنها گفتن و آماده شنيدن نبودن، هيچ ارزشی ندارد.

مولوی می گويد:‌ آدمی فربه شود از راه گوش. فرهنگ گفت و گو اين است كه انسان آماده شنيدن حرفهای طرف مقابل باشد. اگر انسان فقط آماده گفتن باشد، هيچ اثری ندارد. اگر انسان فقط آماده شنيدن باشد، آن هم اثری ندارد. بايد بده بستانی در قضيه باشد. به اين معنا كه هم بگويد، و هم صبر كند تا بشنود. ايشان اين آيه را اينگونه برايم تفسير كرد. اين خاطره ای است كه هيچ وقت و هيچ جا يادم نمی رود. سال 48 كه به قم آمده بودند. می گفتند من معتقدم كه ما برای رسانيدن پيام خودمان، بايد آماده شنيدن پيام طرف مقابل هم باشيم. اگر كسی بخواهد زندگی ايشان را تفسير كند، همه آن همينهاست.

چندی قبل در يكی از مجلات دعوا بر سر اين بود كه امام موسی صدر انقلابی بود يا نه! اين مسأله چه اثری دارد؟‌ چه ارزشی در انقلابی بودن يا نبودن امام موسی هست؟ ‌اگر انسان راهی داشته باشد، بايد آنچه كه هست معرفی شود. امام شخصيتی بود كه اعتقاد داشت، اسلام می تواند مدير جامعه باشد. وی معتقد بود كه امروز حقوق قضايی می تواند يك دستگاه قضايی بالنده و عدل گستر را در جامعه تشكيل دهد. ای كاش الان بود و می دانستيم طرح ايشان چيست، تا لااقل برای مملكت خودمان به درد می خورد.

همچنين ايشان معتقد بود كه اسلام دين زندگی است و فقط برای آخرت نيست .من تخطئه نمی كنم يك عده از متفكرين را كه می گويند، دين فقط برای آخرت است. اما لااقل ايشان اينگونه فكر نمی كرد. ايشان معتقد بود كه اسلام، دينی است كه هم برای آخرت است و هم برای دنيا، و می تواند يك برنامه عملی مناسب برای زندگی ارائه كند. ايشان اعتقاد داشت كه دين حاوی هر دو عنصر معنويت و عدالت است، و اين مطلب را در سلسله مقالات خود در مجله مكتب اسلام مطرح كردند.

اجازه دهيد به مناسبت اين موضوع مطلبی را متذكر شوم: آقايان روحانی جوانی كه الان در جلسه حضور داريد! دوستان عزيز من! ايشان از كسانی بود كه آن روز به اتفاق دوستانش، حركت روشنفكری را در قم آغاز كرد. حوزه علميه قم در اواخر دوران مرجعيت مرحوم آيت الله بروجردی يا دست كم در اواسطش، با جرقه فكری يك عده از فضلای بزرگ روبرو شد. من معتقدم كه در رأس اينها و يا لااقل يكی ازرئوس آنها، ايشان بود. برای ما طلاب جوان اينطور تداعی شده بود كه چند نفر پيشقراول نهضت روشنفكری ما بودند. آن وقت به ذهنمان اينگونه می آمد كه به قول خودمانی آن روزمان، آقا موسی يكی از آنها بود. مجله ای را كه مطرح كردند، مجله مكتب اسلام بود. اول از همه ايشان امتياز آن را گرفت و وقتی كه به لبنان رفت، به ديگران منتقل شد. من حتی در جلسات اوليه مجله شركت می كردم و به عنوان يك طلبه جوان در جريان بودم.

دقيقاً در خاطرم مانده است كه آن جلسات در كجا تشكيل می شد، قرار می شد كه چه كارهايی انجام شود و چگونه ادامه پيدا كند. اين جلسات و اين مجله يك حركت جالبی در حوزه علميه قم بود. حوزه علميه ای كه حوزه فقه، اصول و تقوا بود، و به هيچ وجه در زندگی آن روز حضور نداشت. اين حوزه يك مرتبه با نشر يك مجله ماهيانه و خيلی جالب روبرو شد. چاپ يك مجله فارسی جذاب، جالب و خواندني، كه در ميان مجلات آن روز دارای آمار مشتركين خيلی بالايی بود، بسيار جلب توجه می كرد. البته بعدها كه ايشان از ايران به لبنان رفتند، جريان مجله در مسير ديگری افتاد. اگرچه باز سلسله مقالاتی برای آن می فرستادند.

به هر حال يكی از مباحثی كه آنجا مطرح كردند، اين مسأله بود: معنويت همراه عدالت! اين فكر شالوده اين مطلب است كه دين برای آخرت و اموات نيست. اين دين يعنی اسلام، دينی است كه هم برای آخرت است و هم دنيا. معنويت تنها نيست. معنويت توام با عدالت است، كه عدالتش از طريق شريعت تأمين می شود. انديشه شريعت، تحقق بخش آمال عدالت است. امام موسی صدر اين فكر را در سخنرانيهايشان در لبنان نيز مطرح كردند. و مهم آنكه وقتی اين فكر را مطرح می كردند، آماده شنيدن حرفهای مخالف نيز بودند.

در يكی از سفرهايم كه به كنگره ای در آمريكا دعوت شده بودم، با يك متفكر مسيحی لبنانی برخورد كردم. فردی بسيار باسواد و از حقوقدانان ارزشمند بود. ايشان عاشق امام موسی صدر بود. بيشترين انگيزه ای كه مايه گرايش او به اين بزرگوار بود، اين بود كه می گفت وقتی ما با امام صحبت می كرديم، حرفهای مارا می شنيد و گوش می داد، و به همين دليل با او جلسات زيادی داشتيم. اين است آداب حوار وگفت و گو! گفت و گوی يك سويه معنا ندارد. تنها گفتن و يك جانبه گفتن غلط است. انسان بايد هم آماده گفتن باشد و هم آماده شنيدن.

به هرحال فرهنگ شيعه، به دست اين بزرگوار يك فرهنگ همراه با عقلانيت معنی می شود. من معتقدم كسانی كه راه ايشان را ادامه می دهند، بايد به اين نكته توجه كنند، كه شيعه پايگاه تفكر و انديشه بوده است. درست است كه شيعه در طول تاريخ يك اقليت بوده است. درست است كه شيعه يك اپوزيسيون و اقليت سياسی بوده است. اما همواره اقليتی متفكر بوده است. اقليتی كه حرف برای گفتن دارد. امام صادق و امام باقر (ع) نهضتشان را از راه حركت فرهنگی آغاز كردند. شيعه هميشه به اين نام معرفی شده است. امروز نيز زمانی است كه بايد اين فكر را ادامه دهيم.

آقايان؛ ما شيعيان پيام آور صلح و آرامشيم. ما طرفدار دوستي، مهربانی و برابری هستيم. ما عداوت بغضاء را از شيطان می دانيم. ما پيرو امام صادق (ع) هستيم كه فرمود: «مگر دين چيزی جز محبت است»؟ ما با اين انديشه، تحقق بخش عدالت هستيم. ما بايد دست هر كسی كه پيام دوستی و مهربانی را حامل و طرفدار است، بفشاريم. ما اهل تخريب نيستيم. البته هيچگاه نمی گذاريم به حريم شرافت و بزرگی و عزتمان تجاوز شود. ما مدافع عزت و شرفمان هستيم، در عين حاليكه هيچ وقت مهاجم هم نيستيم. ما به حكم شيعه بودنمان آماده پذيرش حرف حقيم. ما پيرو مولا علی ابن ابيطالب (ع) هستيم كه اگر قدرت به دستمان افتاد، آن را برای خدمت می دانيم. آماده شنيدن هرگونه انتقاد نيز هستيم، كه سفارش به انتقاد كردن و نقد پذير بودن را او به ما كرده است: «ادع الی سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه وجادلهم بالتی های احسن».
خدايا تو را به صديقه طاهره سوگند می دهيم كه هرچه زودتر توفيق زيارت امام موسی صدر را بری ما فراهم فرما. خدايا دشمنان اسلام، شيعه و اهل بيت

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمين دكتر سيد مصطفی محقق داماد
همایش " امام موسی صدر، نیازها و مقتضیات زمان "
دانشگاه تهران ، اسفند 1380

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo