شهید آوینی

 

مصاحبه باسید مرتضی مستجابی

اسوه فضيلت ، حقيقت مجسّم

گر بريزی بحر را در كوزه‌ای    خود نگنجد قسمت يك روزه‌اي

نوشته و كلام و گفتار همه و همه محدود است و گنجايش بي‌نهايت‌ها را ندارد. اين خود احساس من است در برابر آن اسوه فضيلت و مردمی و مجموعه كمالات اخلاقی و مطلق‌های امام موسی‌صدر. او به راستی حقيقت مجسم بود.

از اين حقير خواسته‌اند چند جمله‌ای درباره ارادتم نسبت به فيلسوف متفكر و فقيه عالي‌ قدر و مبارزه نستوه، آيت‌الله حاج آقا موسی صدر، بنويسيم. معظم‌له آن پايه بزرگ و بزرگوار در ابعاد مختلف بود كه خامه ناتوان من با اين واژه‌های محدود، قدرت تفسير شخصيت ممتاز ايشان را ندارد. فقط برای اطاعت او جسارت مي‌كنم. معظم‌له متولد 1307 بود و فارغ‌التحصيل حوزه علميه قم و نجف و فوق‌ليسانس در اقتصاد از دانشگاه تهران داشت. بديهی است آنچه بايد گفته شود از حركت و روش آن فرد، تا كنون به كرّات نوشته و گفته شده است. به ناچار خلاصه‌ای از آن بحر مواج در سينه اين اوراق قلمی می‌كنم.

اين جانب طوری كه گفته‌اند، از بنی اعمام امام موسی صدر هستم و به حكم تفاوت و شهرتی كه فرزندان مرحوم آيت‌الله‌العظمی آقا سيداسماعيل صدر طاب ثراه در نبوغ و كمال داشته و دارند، از همان اوان كودكی شايق به ديدار عموزاده‌هايم بودم. لذا در هفده سالگی از اصفهان برای زيارت حضرت معصومه عليه اسلام و همچنين ديداری از بيت مرحوم آيت‌ الله ‌العظمی آقا سيدصدرالدين صدر (رحمةالله عليه) كه يكی از فرزندان آن بيت دانشمند فرزانه، متفكر عالي‌قدر امام موسی صدر بود، به قم روانه شدم. اولين برخورد معارفه كه توسط آيت‌الله‌العظمی صدر بود، عملی شد. معظم‌له صدا زدند: موسي! بيا پسرعمويت از اصفهان آمده، او را ديدار كن. رابطه معنوی و ارتباط روحانی من با امام موسی صدر از همان اول حركت به قم شروع شد.

به طوری كه گفته‌اند و خود هم آگاه نيستم، معظم‌له پس از طی دبستان و دبيرستان و طی مراحل سطح دروس فقه و اصول، در قم نخست در محضر برادر ارجمند خود، مخدوم معظم، آيت‌ الله علامه محقق، حاج آقا رضا صدر و همچنين پدر عالي‌مقام خود حاضر می‌شد و سپس در درس مرحوم آيت‌الله‌العظمی بروجردی چند سالی شركت كرده و با شهيد آيت‌الله دكتر بهشتی و امثال آن مباحثه مي‌كرد. سپس به نجف اشرف مشرف گرديد و با مرحوم شهيد آيت‌الله‌العظمی حاج سيدمحمدباقر صدر و ديگر فضلای معاصر فعاليت درسی خود را شروع كرد.

پس از مدتی كه به زيارت عتبات مقدسه مشرف شدم و قصد اقامت برای تحصيل داشتم، در اولين برخورد با امام موسي، ايشان را در بين فضلا و دانشمندان و محققين در موقعيت عالی يافتم و متوجه شدم كه معظم‌له از حدّ طلبه‌ای ساده به يك شخصيت علمی ممتاز، شناخته شده، ترقی يافته است. يعنی آن طفل، يك شبه رَه صدساله پيموده و در اولين برخورد چنان مجذوب عواطف سرشار و محبت‌های معظم‌له شدم كه به مصداق شعر حافظ (چشم مسافر كه بر جمال تو افتد / قصد رحيلش بدل شود به اقامت) قصد اقامت در نجف اشرف برای تحصيل نمودم.

چون قبلاً هم زمانی نه چندان دور، در نجف به تحصيل اشتغال داشتم، رفقای قديمی هم مرا تشويق به ماندن در نجف نمودند. لذا روزها و شب‌ها، ضمن برخورداري‌ها از جو علمی و تحصيلی نجف، از ديدار و مصاحبت امام موسی برخوردار بودم. شيفتگی معظم‌له برای پيمودن مدارج علمی آثار نبوغ واشتغال زياد تحقيقاتی او از همان روزهای اول چشمگير و جالب توجه بود. در آن روزها علاقه ايشان به تحقيق و مطالعه و محاوره مشهود بود و ديدار نخستين او، به هر برخوردكننده‌ای مي‌فهماند كه با مردی كاوشگر و دانش‌دوست روبه روست. ايشان از بحث‌های آيات عظام نجف اشرف، مثل مرحوم آيت‌الله‌العظمی سيدمحسن حكيم و آيت‌الله‌العظمی آقای خويی استفاده نموده و با مرحوم آيت‌الله شهيد حاج سيدمحمدباقر صدر و ديگر فضلای معاصر نجف فعاليت علمی داشت.

همچنين سالی برای ديدار آيت‌الله سيدشرف‌الدين كه از مفاخر علمی شيعه و از عموزادگان ايشان بود، به جنوب لبنان رفت. مرحوم آيت‌الله شرف‌الدين با توجه به موفقيت علمی و اخلاقی و لياقت همه جانبه‌ای كه در ايشان مشاهده كرد، درخواست نمود در لبنان بماند و زعامت امور شيعه و مخصوصاً امور علمی آن را به عهده گيرد. اين دعوت پذيرفته شد و پس از فوت مرحوم سيدشرف‌الدين (رحمةالله عليه) بنا به در خواست مردم آن ديار و قراری كه قبلاًْ تعهد نموده بود به جنوب لبنان رفت و كارهای آن مرحوم را ادامه داد و به فعاليت هرچه دامنه‌دارتر و گسترده‌تر در جهت تقويت شيعه و رشد علمی و اجتماعی شيعيان پرداخت و در نتيجه شيعه لبنان را كه سخت در چنگال نفوذ ديگر اديان سياسی منطقه بودند و با فشار و سطح هرچه نازل‌تر زندگی مي‌كردند و نيرو بخشيد و پای جوانان آن ديار را به دانشگاه و نيز خارج كشور، برای طی نمودن مراحل علمی و نيز اشغال پست‌های حساس و سرنوشت‌ساز دولتی باز كرد. در نتيجه شيعه توانست پس از مدت كوتاهی در برابر آن همه دشمنان و مخالفان خارجی و داخلی، خودی نشان دهد و از مراكز اداری و حكومتی لبنان به سهم خود بهره‌برداری نمايد. آری! موسی بدون عصا، شيعيان لبنان را كه سخت تحت نفوذ سياسی و سلطه ديگر اديان غيرالهی آن منطقه محو و نابود شده بودند، به حقايقی ديگر نويد داد.

امام‌ موسی صدر مدرسه جبل عامل را به نام محرومان و مستضعفان شيعه برپا نمود كه در آنجا دروس فنی و مهندسی و طراحی را با در اختيار داشتن مدير و استادان مجربی همچون شهيد دكتر چمران رحمة الله عليه به محصلان مي‌آموختند و شاگردانش از نظر فنی و علمی افرادی ممتاز بودند.

از ديگر كارهای سرنوشت‌ساز امام صدر، تشكيل مجلس اعلای شيعه بود. براستی كه اين مجلس يكی از مراكز سرنوشت‌ساز برای عالم تشيع و لبنان گرديد. اين مجلس از داخل و خارج لبنان مورد مراجعه قرار گرفت و حتی علمای بزرگ سنی و دروزی و مسيحی چنان كه خود به كرات ناظر آن بودم‌ در كمال تواضع برای حل مشكلات سياسی و… خود به حضور امام موسی می‌رسيدند و از او استمداد مي‌كردند و همكاريش را مي‌طلبيدند. آن مرد جهانی هم با آغوش باز يكايك آنها را استقبال و بدرقه مي‌كرد و حاجات آنها را با سفارش‌هايی احياناً به مجلس يا وزارتخانه‌ها برآورده مي‌ساخت و اگر احتياج مالی داشتند، به اندازه مقدور آنها را سرمست محبت خود مي‌كرد. اين بود كه همه گروه‌ها او را همچون پدری با ارزش دوست مي‌داشتند و برايش احترامی خاص قائل بودند.

امام‌موسی صدر شيعه لبنان را سربلند ساخت و در دنيای تشيع و كشورهای اسلامی مطرح ساخت. همچنين در كنار مبارزات سياسي، خدمات او در حدی است كه همه آنها را نمي‌توان برشمرد. ناگزير، نام چند مجموعه فعال را مي‌برم. يكی از خدمات امام موسی صدر، تأسيس دارالايتام بيروت بود كه ساختمانی است شش طبقه و در كنار دريا كه صدها آواره و يتيم و بي‌خانمان جنگي... را سكونت مي‌دهد و حوائج آنها را تأمين مي‌نمايد. همچنين بيمارستان بزرگ و مجهزی برپا داشت كه برای حفظ جان و درمان بيماران شيعه و... شبانه روز فعاليت دارد. ساختمان‌های ديگری نيز اعم از دبستان، دبيرستان و دانشگاه در صور برپاست كه همگی زير نظر مستقيم امام موسی صدر اداره مي‌شد و هنوز هم تا آنجا كه خبر مي‌رسد، مشغول به كارند. فعاليت‌های اجتماعی و انسانی امام موسی صدر به قدری زياد است كه در اين مختصر نمی گنجد.

حقير برای يافتن ردّپايی از محبوب گرامی خود به هر جا سفر كردم و از هر كس كه ادعايی داشت، ملاقات و استفسار كردم و با زحمتی طاقت‌فرسا كه با روانم آشنا نبود، شب و روز در جستجوی گم‌ شده خود مي‌گشتم و از همه آنها جواب مي‌شنيدم كه امام موسی زنده است و در خارج زندانی است. تا آنكه برای ديداری از مردم هند، رهسپار آن ديار شدم. پس از جستجوی زياد، مردی كه به زبان اردو حرف مي‌زد و سخن مرا مي‌فهميد، من را به ديدار با مردی دعوت كرد كه ادعا داشت پيشگوست. صبح زود مرا از دريا به جنگلی راهنمايی كرد. آن جنگل خيلی وحشتناك بود، ولی چون مقصودی در پيش بود، با هر پيش‌آمدی مي‌جنگيدم، تا آنكه به مردی برخورد كردم عريان و تنها! در برابر او به زانو درآمدم، زيرا بسيار پرهيبت بود. به چشم‌های او تنها يك بار توانستم نگاه كنم.

همان نگاه اول او، آن‌قدر پرقدرت بود كه نتوانستم دو مرتبه او را نگاه كنم. بدون آنكه من يا همراه من چيزی بر زبان آوريم، چوبی به دست گرفت و روی زمين خط كشيد و گفت: سال ديگر خبر او مي‌رسد. باز من در ذهنم فكر كردم كه بپرسم امام زنده است؟ بلافاصله گفت: سر او هم برهنه است. ديگر چيزی نگفت. من تاريخ آن را در نظر داشتم تا روزی كه از آمريكا، مردی كه به آن كشور پناهنده شده بود، در مصاحبه‌ای گفت: امام موسی در باغی بيرون شهر محبوس است. من تحقيق كردم درست يك سال از گفته آن مرد هندی گذشته بود. اين بود جريان جستجوی من. خداوند انشاءالله او را به خاندانش برگرداند و دل مسلمين را شاد فرمايند.

و اما مرحوم آيت‌الله‌العظمی سيداسماعيل‌بن ‌سيدصدرالدين عاملی اصفهانی (متولد 1258 در اصفهان و متوفی در 12 جمادي‌الاول 1338 قمری در كاظمين) در اصفهان از شاگردان شيخ محمدباقر نجفی بود. معظم‌له در سال 1271 به نجف اشرف رفته و به دروس مرحوم شيخ راضي‌بن محمد آل‌خضر نجفی (متوفای 1290ه) و بحث مرحوم شيخ مهدي‌بن علي‌بن كاشف الغظاء (متوفای 1289 ه) و سپس درس مرحوم شيرازی بزرگ حاضر مي‌شود. در سال 1314 به كربلا مهاجرت نمود و در زمره مراجع تقليد قرار گرفت.

ايشان چهار پسر داشت كه همه از علمای بزرگ وشخصيت‌های علمی بودند. از جمله آنها، مرحوم آيت‌الله‌العظمی سيدصدرالدين صدر (متولد1299 در كاظمين و متوفای 1373 در قم) پدر امام موسی صدر است. معظم‌له مراحل عالی علمی را نزد مرحوم ميرزای نايينی و آخوند خراسانی و ديگر علما و مشاهير معاصر خود طی نمود. سپس به ايران آمده و به مدت 10 سال در مشهد مقدس اقامت نمود و به تدريس و ارشاد و اصلاح مشكلات مردم مشغول گرديد. در سال 1344 به نجف اشرف بازگشت و به كارهای علمی و مباحثه و مجادله می‌پرداختند و به مجلس مباحثه مرحوم نايينی مي‌رفتند. در سال 1349 به ايران مراجعت كرده و در قم اقامت گزيد.

ايشان با مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائری يزدی در گسترش حوزه علميه قم همكاری نمود. آنگاه مجدداً بنا به درخواست علما و فضلا و مردم مشهد، به آن شهر سفر كرد و در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت نمود و به تدريس اشتغال داشت. سپس مرحوم آيت‌الله حائری به‌ خاطر احساس نياز به وجود ايشان، تقاضا كردند كه به قم بازگردند. آيت‌الله صدر در بازگشت به قم، به تدريس و اقامه جماعت در صحن و مسجد مجاور حرم حضرت معصومه عليهم السلام و گشايش مشكلات مردم كمر همت بست و به امور دينی پرداخت كه تفصيل آن در ديگر مصادر رجال مسطور است.

به طور اجمال و در چند جمله، بايد روحانيت امام موسی صدر را در زمينه خانوادگی خلاصه كنيم. او يك انسان به تمام معنی است و از عواطف سرشار انسانی بهره‌مند است. به علم و حكمتش از طرق مختلف مي‌توان پی برد، ولی هيچكس نمي‌تواند از ابعاد برجسته علمی حدس بزند كه او تا چه حد انسان دوست و شيفته عواطف معنوی و شخصيت انسانی بود. اين جانب از باده مهرش بيشتر سرمست شده است تا از محامد ديگرش. به همين دليل مي‌خواهم بگويم كه او يك انسان فوق‌العاده بود. او تجلي‌گاه يك عارف بزرگ الهی بود. او فدای عشق و عواطف مردمی گرديد. او مفقود شد تا زجر و شكنجه را از ديگران بردارد و چگونه زيستن را به فرزندانش بياموزد.

دستم لرزان و خامه‌ام ناتمام، خدای بزرگ را شاكرم و در عين‌حال از گروهی مردم نادان و حق‌نشناس افسرده و به گوشه‌ای پژمرده و در حيرت كه مستغرقم كه چه بنويسم و سخن از كجا آغاز كنم و چه بنگارم كه زبان قلم نشكند و نامه‌ام را شعله نگيرد. بگذارم و بگذرم. پريشانيم را از پريشان گفتاريم بيابيد. والسلام.

اينك قطعه شعری به نام « مهتاب » را كه خود امام موسی با خط خود در تاريخ 7/8/44 در دفترم يادداشت كرده، به رسم دسته گلی تقديم مي‌دارم. اين غزل در بحر خفيف و دارای دو توشيح متناسب در دو مصرع است. اميد است مرا ببخشيد، زيرا هرگز نمي‌توانم ناراحتي‌های روحی خود را (كه حتماً مثنوی هفتاد من كاغذ شود) به زبان قلم در سينه اين نامه يادداشت كنم.

مهتاب

پــرده ای از پـرند سیم انـدود

مـاه بر دوش شـام گسـترده

روشــن و دلكش و خيال‌انگيز

وز نســيم شـــبانه افســرده

و انــدر اعـماق آشيانه خويش

سـر خـود مـرغ حق فروبرده

يـاد بـيداری و تـلاش و سخن

از خــيال زمـــانه بســپرده

نيمی از شـام هــجر بگذشته

صــحبت غــم بــجانم آورده

خـواب بگريـخته زديده مــن

دامـن از اشـك چشم پركرده

ليـك با رنج جـانگداز فــراق

روح بــاز از غـمش نيــازرده

يـاد مـهر حيـات بخش مَهَم

زنـده مـي‌دارد ايـن تن مرده

لوله حـاوی او چـراغ اســت

نــور بر شـام هجــر بسـپرده

يـارب از جـور دهـر برهانش

تـا كه بـرهانت ايـن سـرا پرده

موسی صدر ـ 7/8/44:اصفهان

یادنامه امام موسی صدر، ویژه نامه تاریخ و فرهنگ معاصر
به کوشش سید هادی خسروشاهی ، قم، تیر 1375
صفحه 278 تا 285




Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo