میزگرد "موضوعشناسی افکار و اندیشههای امام موسی صدر"
با مشارکت اساتید بزرگوار، آیتالله سید هادی خسروشاهی،
دکتر صادق طباطبایی، دکتر کاظم صدر، علامه علی حجتی کرمانی،
حجتالاسلام عبدالرحیم اباذری و مهندس مهدی فیروزاناشاره: میزگرد «موضوعشناسی افکار و اندیشههای امام موسی صدر»، با مشارکت اساتید بزرگوار، آیتالله سید هادی خسروشاهی، دکتر صادق طباطبایی، دکتر کاظم صدر، زندهیاد علامه علی حجتی کرمانی، حجتالاسلام عبدالرحیم اباذری و نیز مهندس مهدی فیروزان، طی سه جلسه متوالی در سال 1377ش برگزار شد. جلسات اول و دوم در روزهای 26 خرداد و 9 تیر در دفتر آقای فیروزان (شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما) و جلسه سوم در روز 27 مرداد در منزل آقای حجتی کرمانی تشکیل گردید. آنچه در پی خواهد آمد، گزارش جلسات اول و دوم میزگرد است که به سبب بیماری آقای حجتی کرمانی در غیاب ایشان برگزار شد و پیشتر در شماره 16 فصلنامه «نامه مفید» منتشر گردید. گزارش جلسه سوم میزگرد، انشاءالله اگر عمر و توفیقی باشد، در آینده نزدیک به انتهای گزارش حاضر منضم خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشكر از شما سروران و بزرگوارانی كه دعوت ما را پذیرا شدید. امیدواریم كه در این لحظات و دقایقی كه خدمتتان هستیم، بتوانیم به بهترین شكل از فرصت استفاده كنیم، زوایایی از فکر و اندیشه این شخصیت عظیم جهان اسلام را بشناسیم، و انشاءالله در مراحل بعد بشناسانیم. به عنوان شروع گفتگو، اولین سؤال خود را مطرح میكنیم:
شاید بتوان از دیدگاه كلی، علما، بزرگان و برجستگان حوزههای علمیه شیعه را در سه گروه عمده قرار داد.
گروه اول: شخصیتهایی هستند كه در زمینههای سنتی و رایج حوزههای علمیه، از قبیل فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، كلام و … صاحب مكتب، مبنا و اندیشه هستند و سعی كردند كه مسایل جدید و راه حلهای نوینی را عنوان كنند.
گروه دوم: شخصیتهایی هستند كه بیشتر به عنوان مصلحان اجتماعی مطرحند و قرائتهای جدیدی از اسلام مطابق با شرایط زمان و مكان ارائه نمودند.
گروه سوم: كه در حقیقت ادامه دهنده و مكمل كار گروه دوم است، شامل شخصیتهایی است كه بیشتر وارد صحنههای عملی اداره جامعه شدند، تا در عمل ثابت كنندكه اسلام قادر به اداره جامعه هست. اگر این تقسیمبندی سهگانه را بپذیریم، امام موسی صدر را عمدتا در كدام یك از این گروهها میتوان قرار داد؟ و ایشان در این ارتباط چه ویژگیهایی داشته است؟ از دانشمند محترم جناب آقای دكتر طباطبایی خواهش میكنیم تا نظرات خود را در باب این سؤال بیان فرمایند:
دكتر طباطبایی: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر بخواهیم طبقهبندی مطرح شده در سؤال اول را محور قرار دهیم، به نظر من میتوان آقای صدر را جزو شخصیتهای هر دو گروه دوم و سوم به حساب آورد. یعنی هم به عنوان شخصیتی كه در زمینههای فرهنگی و اجتماعی اندیشههای نویی را منطبق با موازین دینی ارائه كردند؛ و هم به عنوان كسی كه در صدد تغییر وضع فعلی جوامع و حركت به سمت جامعه مطلوب تلاشهایی كرد و پی ریزیهایی را انجام داد. به اعتقاد من آقای صدر جزو شخصیتهای مصلحی بودند كه هم در زمینههای فرهنگی و اجتماعی اندیشههای نوین داشتند، و هم در صدد اداره جامعه بودند و در قسمت اداره جامعه و برخورد با واقعیتهای مربوط به جامعه نگرشی داشتند كه با نگرش سنتی بسیاری از بزرگان جور در نمیآمد! روش ایشان در برخورد با مسایل روش نویی بود كه بر یك سعه صدر بسیار وسیعی تكیه داشت.
به عنوان مثال به برخورد ایشان با فرقهها، مذاهب و مكاتب مختلف اشاره میكنم. جامعه مورد نظر ایشان جامعهای بود كه مبتنی بر آرای و اندیشههای اسلامی باشد. اما جامعه و یا حكومت اسلامی را تا آنجایی كه من از ایشان برداشت كردم، به این نمیدانستند كه تمام افراد و آحادی كه تحت این بیرق زندگی میكنند، مسلمانهای حزباللهی دو آتشه باشند! خود جامعه لبنان هم به عنوان نمونه كوچكی از مجموعه جهان، آراء گوناگون، ادیان و مكاتب مختلفی را در بر گرفته است. روش بر خورد ایشان یك روش بسیار توام با سعه صدر، كاملا آگاهانه و هوشیارانه، و در عین حال مبتنی بر شناخت دقیق از وضعیت زمانه بود. بنابراین و بطور خلاصه، ایشان را میتوانیم در هر دو گروه دوم و سوم قرار دهیم. حركتهایی كه ایشان كردند و آثار و سخنرانیهایی كه از ایشان باقی مانده است، همه موید این نظریه هستند.
ببخشید آقای دكتر! این موضوع محرز است كه امام موسی صدر یک روحانی قالب شكن بودند! هم در عرصههای فكری و هم در عرصههای اجرایی! اما مایل هستیم كه این موضوع را قدری دقیقتر بشكافیم. هنر یا توانایی اصلی ایشان در چه بود؟ آیا در تولید افكار اصلاحی و اندیشههای نو بود كه طبعا آرای خلاف مشهور را هم در بر میگیرد؟ یا در تطبیق وضعیت موجود جامعه با اندیشههای دینی و شرایط آرمانی؟ به عبارت دیگر میدان اصلی فعالیت ایشان آیا در زمینههای فكری بود یا در صحنههای اجرایی؟
دكتر طباطبایی: هنر و توانایی ایشان در هر دو بخش بود. ایشان از یك طرف صاحب فكر و اندیشههای نویی بودند كه بر اساس استنباطهای فقهی خود به آنها رسیده بودند. چون به نظرات خلاف مشهور اشاره كردید، من میتوانم نمونههایی از آنها را در این جا ذكر كنم. مثلا یك مورد مساله طهارت اهل كتاب بود كه آن موقع هنوز كسی جرات ابراز آن را نداشت! یا مورد دیگری كه من هنوز در جایی ندیدم مطرح شده باشد، ذبیحه اهل كتاب بود! البته مرحوم پدر من هم در آخرین سفری كه به آلمان داشتند، در جلسهای با حضور برخی از فضلا عنوان كردند كه ذبیحه اهل كتاب را پاك میدانستند! نمونه دیگر آراء ایشان در باره موسیقی است. شما در كتاب «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» [1] میتوانید فشردهای از مبانی احكام و اندیشههای ایشان را پیدا كنید كه برخاسته از یك اندیشه و تفكر نو بود و همیشه هم اعتقاد داشتند كه روحانیت باید پیشگام و پیشقراول نوآوریها باشد. این تعبیر را همیشه داشتند كه ما در برخورد با مسایل نو آنقدر صبر میكنیم و صبر میكنیم، تا آن چیز نو خودش را با همه خصوصیاتش بر ما تحمیل كند و بعد عكس العمل نشان میدهیم. مثال میزدند كه …
استاد خسروشاهی: اول تحریم میكنیم بعد یواش یواش میپذیریم!
دكتر طباطبایی: بله! مثلا تعریف میكردند كه وقتی تازه پنكه آمده بود، یكی از بزرگان قم تعریف كرده بود كه امروز برای من چیزی آورده بودند كه «فوت» تعبیه میكرد! و این چون از غرب آمده، چه بسا كه یك گرفتاری برای جامعه اسلامی ایجاد كند. به همین جهت هم گفته بود تا آن را بیرون ببرند. و همینطور در باره رادیو، سینما، تلویزیون و موارد دیگر. ایشان میگفتند كه چون ما از جریانات بدور هستیم و در مسیر نوآوریها قرار نداریم، نه تنها از آنها بهرهای نمیبریم، بلكه به قول آقای خسروشاهی، اول آنها را تحریم میكنیم و بعد میپذیریم! یعنی بعد از آنكه خودشان را با همه خصوصیات بر ما تحمیل كردند و اثرشان را گذاشتند، چون چارهای نداریم با آنها كنار میآییم.
هنر دیگر آقای صدر آن بود كه درصدد تطبیق شرایط موجود با وضع آرمانی و مطلوب بودند. نوع سلوك ایشان با انسانها و افرادی كه با ایشان مواجه میشدند، خیلی جالب بود. هیچ وقت اینطوری كه ما عادت كردیم، از موضع آمرانه برخورد نمیكردند. در عین حال همیشه اثرگذار بودند. یعنی به گونهای كه از درون آدم را به جوشش میانداختند، كه خود فرد آنطور كه شایسته است وظیفهاش را انجام دهد. مثلا خواهر ایشان تعریف میكردند كه هیاتی از سازمان تبلیغات اسلامی به لبنان رفته بود و از مدارس ایشان بازدید كرده بود.
بعد از چند روزی كه آنجا بودند، یكی از آقایان به خانم صدر گفته بود كه ما در ایران با وجود اینكه 20 سال حكومت را در دست داریم، رادیو و تلویزیون داریم، خرج میكنیم و در سازمانها، مدارس و دانشگاهها ابزار تبلیغاتی را درد دست داریم، اما نتوانستیم دانشآموزان و دانشجویان خودمان را از درون نسبت آنطور نسبت به مسایل و احكام دینی مشتاق كنیم، كه شما در اینجا كردهاید! آنهم در جامعهای كه از در و دیوارش همه چیز غیر از معروف میبارد! شما چه میكنید؟ خانم صدر هم در جواب گفته بودند كه ما بر روی در و دیوار شهر نمینویسیم كه نماز نور فلان است یا مرگ بر فلان و مرگ بر بهمان! ما سعی میكنیم كه در بچهها ذوق و شوق ایجاد كنیم. در مدرسه شبانه روزی ساعت 3 یا 4 نیمه شب بچه را بیدار نمیكنیم كه نماز جماعت بخواند. بچه وقتی میبیند كه دوستانش برای نماز بلند میشوند، خود به خود انگیزه پیدا میكند و در شبهای بعد بلند میشود …
استاد خسروشاهی: یا خیابان را نمیبندند كه نماز جماعت بخوانند!
دكتر طباطبایی: بله! اخیرا خواندم كه در یكی از استانها قرار شده است كه مدیران ادارات هفتهای یك روز نماز صبح را به جماعت بخوانند. خوب اینجور حركات را هیچگاه آقای صدر انجام نمیدادند …
استاد خسروشاهی: خود پیامبر هم انجام نمیداد. مرحوم حاج احمد آقا تعریف میكرد كه در یكی از روزهای اول انقلاب كه حضرت امام در قم تشریف داشتند، اعضای شورای انقلاب آمده بودند و تا ساعت 2 بعد از نیمه شب جلسه طول كشیده بود. میگفتند كه من خیلی خسته بودم و تازه به خواب رفته بودم كه برادری آمد و محكم در را كوبید. میگفت كه من از خواب پریدم و فكر كردم كه شاید حملهای شده و یا انفجاری رخ داده است. جریان را پرسیده بود و آن برادر نیز جواب داده بود، اذان صبح میگویند و برای نماز بیدارتان كردم.
ایشان پرسیده بود كه شما مقلد كی هستید؟ آن برادر جواب داده بود كه مقلد امام! حاج احمد آقا به وی گفته بودند كه اولا از موقع اذان تا وقت آفتاب 1 ساعت فرصت هست. ثانیا امام در طول این 40 سال حتی یك دفعه هم بدون اجازه مرا برای نماز بیدار نكردهاند. شما چطور مرا بیدار كردید؟ البته من هم شوخی كردم و گفتم، پس معلوم میشود كه شما 40 سال نماز صبح نخواندهاید! بله، متاسفانه تبلیغات ما اینطوری است.
دكتر طباطبایی: بله! به هر حال جواب سؤال اول شما را اینگونه جمعبندی میكنم: آقای صدر را میتوان به عنوان یكی از چهرههای برجسته هر دو گروه دوم و سوم در نظر گرفت.
با تشكر از جناب آقای دكتر طباطبایی! از استاد بزرگوار جناب آقای خسروشاهی دعوت میكنیم تا نقطه نظرات خود را پیرامون موضوع مورد بحث ارائه فرمایند.
استاد خسروشاهی: بسم الله الرحمن الرحیم. شناختی كه من از امام موسی صدر دارم، به حدود 40 الی 50 سال قبل بر میگردد. برای اینكه من از سال 1332 در قم هستم و منزل ایشان هم در همان كوچه منتهی به مدرسه حجتیه بود. آقا صادق آن موقع هنوز كوچك بودند. البته عرض نمیكنم كه ایشان را بزرگ كردهام، اما به یاد دارم كه در آن زمان هنوز خیلی كوچك بودند. آقای صدر در آن موقع با حاج آقا موسی زنجانی و تعدادی دیگر از بزرگان همبحث بودند. بعدا هم كه در مجله مكتب اسلام مدیر و مسئول بودند، من نیز در مجله حضور داشتم. گاهی برای غلطگیری به چاپخانه آقا رضای برقعی میرفتم و كه البته مقداری هم برای امرار معاش بود. چون برای غلطگیری پول میدادند
آقای صدر هم برای نظارت و اشراف میآمدند. خوب، وقتی كه آدم همیشه با یك فردی باشد، بهتر میتواند او را بشناسد. بعدا هم در برخی كنفرانسهای اسلامیخارجی ایشان را زیارت كردم. واقعا ایشان در همه زمینهها، نجم آن كنفرانسها بودند. یادم هست كه در كنفرانس «الفكر الاسلامی» تیزیوزو الجزایر، شخصیتهای برجسته جهان اسلام و عرب حضور داشتند. مثلا از مصر شیخ محمد غزالی بود، شیخ محمد ابوزهره بود، شیخ محمد بیطار بود و همچنین خیلی از بزرگان دیگر! آقای صدر در هر موضوعی به قول عربها اجازه «تدخلی» میگرفت، میرفت بالا و اظهار نظر میكرد. یكی دوبار هم كه من خدمت ایشان نشسته بودم میگفتند: «آقای خسروشاهی! شما هم در هر موضوعی كه میتوانید حرف بزنید، اجازه بگیرید و حرف بزنید. اینها باید شیعه را بشناسند». بعد هم به شوخی اشاره كردند كه فكر نكنید كه میخواهم خودی نشان دهم. من فقط میخواهم به اینها نشان بدهم كه یك بچه طلبه قم و نجف مسایل را بهتر از شما میفهمد! و واقعا هم اینطور بود. انعكاس تفوق ایشان در بین محافل علمیآنجا كاملا محسوس بود.
در قم هم ایشان در همه رشتههای فقه و اصول و فلسفه، صاحب نظر و مجتهد بودند. به اعتقاد من اگر شرایط ایشان اجازه میداد، یعنی مثلا در قم یا نجف میماندند یا بعدها فرصتی مییافتند كه بتوانند نظریات خودشان را بنویسند، حتما صاحب مكتب میشدند. خوب، آقای طباطبایی به برخی فتاوای ایشان اشاره كردند. برخی را هم خود من شاهد عینی بودم كه یكی همین بحث موسیقی است. مثلا در همان سفر الجزایر، بعد از كنفرانس، بنا به پیشنهاد ایشان به منزل آقای نورالدین آل علی رفتیم. در آنجا مقداری صحبت كردیم كه ایشان از من پرسیدند، نظرتان در مورد موسیقی چیست؟ گفتم من چه بگویم، اول شما نظرتان را بفرمایید. گفتند نه، اول فقهای قم باید نظرشان را بگویند. من گفتم كه از نظر من دو نوع موسیقی وجود دارد. یك نوعش حرام است و دیگری نیست.
اگر موسیقی را امثال ویگن بخوانند، حتما حرام است. اگر امثال فیروز بخوانند، مثل «یا قدس یا مدینه سلام»، حلال است. ایشان به شوخی گفتند: «آقای خسروشاهی «مكتب اسلامی» است، بعدا میرود قم چیز دیگری میگوید. نوار «یا قدس یا مدینه سلام» را بیاورید تا ایشان را در عمل هم امتحان كنیم». خوب، نوار را آوردند و ایشان هم گوش كردند. این نشان میداد كه ایشان یقینا موسیقی را اشكال نمیكنند. چون معقول نیست كه شخصیتی مثل آقای صدر، موسیقی را اشكال كند و در عین حال هم آن را گوش كند. من معتقدم كه اگر میدانی بوجود میآمد، ایشان یقینا تالی تلو شهید امام سید محمد باقر میشدند. بنابراین ایشان اگرچه بالفعل صاحب مكتب نبودند، اما اگر فرصت و میدانی پیش میآمد، قطعا صاحب مكتب میشدند.
اما در مورد گروه دومیكه مطرح گردید! خوب، ایشان در زمینههای فرهنگی و اجتماعی شخصیت مصلحی بودند. نقطه نظرات و اندیشههای نویی داشتند كه در بسیاری از سخنرانیها و مقالاتشان مطرح شده است. در مورد بحث تقریب اسلامی دقیقا توجه داشتند و روی آن كار میكردند. ایشان عضو «مجمع البحوث الاسلامی» قاهره بودند و در هر كنفرانس اسلامی كه تشكیل میشد، حضور فعال و مؤثر داشتند. بنابراین در ایجاد تقریب و وحدت فعالیت بسیاری داشتند. در مورد مطلبی كه الآن مطرح شده است، یعنی وحدت یا دیالوگ بین ادیان، ایشان اصلا پیشتاز بودند.
همانطور كه اشاره كردم، آن زمان اصلا رفتن به كلیسا و سخنرانی كردن، بین روحانیون و علما یك نوع ضد ارزش بود. یك بار كه من خدمتشان بودم، گفتند كه برویم به صور. ظاهرا قرار بود فردای آن روز یك تظاهراتی در دفاع از فلسطینیها در آنجا صورت بگیرد. به اتفاق رفتیم و دكتر چمران هم حضور داشت. یادم هست كه دكتر چمران اتاق خودشان را برای استراحت در اختیار من گذاشتند كه تصویر نقاشی شده زیبایی هم از آقای دكتر طباطبایی بر دیوار آن آویزان شده بود. قبل از نماز صبح اسرائیلیها منطقه را بمباران كردند كه از شدت انفجار بیدار شدیم. نماز صبح را خواندیم كه امام موسی صدر به اتفاق دكتر چمران برای بازدید و سركشی به منطقه رفتند. الآن درست یادم نیست كه بعد از برگشتن ایشان بود یا روز قبلش! امام موسی صدر به من گفتند آقای خسروشاهی! اینجا یك كشیشی هست كه وقتی من تازه از قم آمده بودم، خیلی به من اظهار محبت میكرد. آن موقع من یك بچه طلبهای بودم كه تازه به صور آمده است.
غریب بودم و ایشان به من خیلی محبت نمود. الآن كه خدا این موقعیت را به ما داده است، مایلم كه جبران كنم و میخواهم بدون خبر به دیدن ایشان بروم. شما هم اگر مایل باشید، میتوانید بیایید. با هم رفتیم. اتفاقا عیدی هم بود و كشیش در سالن كلیسا جلوس داشت. شخصیتهای معروف منطقه به دیدن ایشان آمده بودند. وقتی كه وی امام موسی صدر را دید، خیلی خوشحال شد. پیدا بود كه در میان میهمانان بر خود میبالید كه امام موسی صدر به دیدن ایشان آمده است. این دیدار خیلی برایش مسرت بخش بود. امام موسی صدر هم خیلی ایشان را احترام نمود. نكته مهمیكه میخواهم در اینجا بدان اشاره كنم، آن جاذبه و حالت كاریزمایی ایشان بود. این حالت كاریزمایی بر نفوذ ایشان در میان مردم خیلی تاثیر داشت. امام موسی صدر در میان مردم كه قرار میگرفت، چه مسلمان و چه مسیحی، چه شیعه و چه سنی، همه را تحت تاثیر قرار میداد. حتی در خارج لبنان، یعنی در هر جایی كه بودند.
مردم شیعه میآمدند تا ایشان را زیارت كنند. دور ایشان جمع میشدند و عبای ایشان را لمس میكردند. این حالت در همه كس نیست و فقط علمای خاصی چنین بودند. مثلا مرحوم آقای حكیم را من یادم هست كه به حج تشریف آورده بودند. خوب، هزاران تن از مقلدین ایشان در آنجا بودند و كسی هم این كار را انجام نمیداد. اما امام صدر با آنكه آن موقع مرجع هم نبود، چنین حالتی داشت. من این حالت كاریزمایی را قبل از همه در امام خمینی یافتم، و بعد از ایشان هم در امام موسی صدر!
اما در مورد رهبرانی كه در صدد اداره جامعه بودند! به نظر من ایشان اصلا این حركت را آغاز كردند! ساختن یك جامعه شیعی نمونه در لبنان كار آسانی نبود. آن هم با توجه به آن فقر علمی، اجتماعی و معنوی كه از صدها سال پیش بر جامعه شیعه لبنان سایه افكنده بود …
دكتر طباطبایی: و فقر روانی!
استاد خسروشاهی: دقیقا! با آن فقر روانی و روحیه حقارت و خود كم بینی كه خود را شهروند درجه سوم میدانستند! واقعا اینكه كسی بیاید و اینها را از این وضع درآورد، آنان را ارتقاء دهد و و در یك سطح اعلایی قرار دهد، این خیلی كار بزرگی است. نكته مهم آن است كه ایشان در عین حالی كه كوشش میكردند تا جامعه شیعه را رشد دهند و موقعیت مناسبی برای آن فراهم كنند، اما هرگز در فكر آن نبودند كه شیعه را بر مسیحیان و سایر طوائف لبنان حاكم نمایند. من یادم هست كه اولین روز جنگ داخلی در لبنان بودم. در اولین دقایق صبح خدمتشان رسیدم. اگرچه آمادگی نداشتند، اما بسیار احترام كردند و قرار شد كه بعد از ظهر به اتفاق به سمت عالیه برویم و به اصطلاح گعده كنیم. بعد از ظهر كه رفتم، دیدم كه اوضاع غیر عادی است. تاكسی مرا تفتیش كردند و همه هم مسلح بودند.
آقای صدر تلفنهایی به ابوعمار و پیر جمیل زدند و حتی یادم هست از پیر جمیل خواستند تا آن مجرمین را به ایشان تحویل دهد و هشدار دادند كه در غیر اینصورت ممكن است جنگی آغاز گردد كه به این زودیها خاتمه نیابد. بعد خودشان توضیح دادند كه این رهبر فالانژیستها است! به هر حال برنامه عالیه رفتن ما به هم خورد. چرا كه هم اوضاع شلوع بود و هم اینكه ایشان میبایست در دفترشان باقی بمانند و برای حل بحران بكوشند. دیدیم كه دامنه این جنگ تا 15 سال بعد هم كشیده شد. آقای صدر در آن روز به بافت جامعه لبنان اشاره نمودند. تاكید داشتند كه ما نمیتوانیم بگوییم، حالا چون شیعیان اكثریت دارند، پس قانون اساسی عوض شود و رئیس جمهور از شیعهها باشد. چون یك زمانی مسیحیان همین را میگفتند.
امروز ما در كشورمان صحبت از جامعه مدنی و مدینهالنبی میكنیم. واقعیت این است كه آن روز ایشان به فكر جامعه مشابهی بودند كه در آن، شیعیان، اهل سنت، مسیحیان و طوائف دیگر، در كنار یكدیگر و هماهنگ با هم زندگی كنند؛ نه آنكه شیعه بر آنها تفوقی داشته باشد، مسیحیان اهل ذمه باشند و از آنها جزیه گرفته شود! درست است كه این دیدگاهها در اسلام هست. اما آیا واقعا ضرورتی دارد كه در عصر ما این مسائل به همین شكل مطرح شوند؟ یا اینكه با عناوین دیگری هم میتوانیم مساله را پیاده كنیم؟ بدون آنكه طرف را برنجانیم و یا آنكه او را در طبقه دوم و سوم جامعه اسلامی قرار دهیم. یقینا هم در تشریع این بخش از احكام اسلام، چنین نظری نبوده است كه طرف تحقیر گردد. حضرت پیامبر و ائمه بزرگوار ما هم چنین نظری نداشتند.
به هر حال ایشان در مورد چگونگی اداره جامعه یك دیدگاه وسیعی داشتند. نمونهای هم كه از جامعه شیعی درست كرده بودند، نشان میداد كه در پی اداره بر اساس موازین دینی هستند. البته مراد من از موازین دینی، قطعا قشرگرایی و چسبیدن به ظواهر نیست. منظور این نیست كه از اول همه احكام و ما انزل الله پیاده گردد. یادم هست كه در یكی از سفرهایم به لبنان، با ایشان به جلسهای رفتیم كه قرار بود در آن سخنرانی كنند. وقتی وارد شدیم، دیدم هفتاد درصد حضار دختر هستند و همه هم بیحجاب! بیحجاب مطلق با آن آرایشهای خاص خودشان! به ایشان گفتم كه آقا من نمیتوانم اینجا بشینم تا شما سخنرانی كنید. ایشان گفتند كه آقای خسروشاهی!
اولا اغلب اینها مسیحی هستند؛ اگرچه شیعههای ما هم از نظر معلومات و اطلاعات مذهبی، دست كمیاز اینها ندارند. ثانیا اگر من هم برای اینها سخنرانی نكنم، دیگر چه كسی این كار را خواهد كرد؟ البته چون اینجا عكس میگیرند و شما هم میخواهید به قم برگردید، بهتر است در جایی بنشینید كه در انظار نباشد! ما هم كه دیگر عادت كردهایم، چوبش را خوردیم و خواهیم خورد! همینطور هم شد و من در یكی از ردیفهای عقب پشت ستونی مستقر شدم. علی أی حال، امام موسی صدر یك سعه صدر واقعا عجیبی داشتند كه دوستان ما بعد از گذشت 20 سال متاسفانه هنوز به آن نرسیدهاند! …
دكتر طباطبایی: در این جا یک نمونه به یادم میآید که یکی از دوستان ما در آمریکا، به نام آقای دکتر کنی، تعریف می کرد. چندی پیش، تلویزیون آمریکا به مناسبتی که به لبنان و آقای صدر مربوط میشد، با یک مرد مسیحی لبنانی مصاحبه کرد. این مرد یک بستنیفروش ساکن شهر صور بود که مورد ظلم یک بستنیفروش مسلمان و شیعه قرار گرفته بود. بستنیفروش مسلمان تبلیغ میکرد که رقیبش مسیحی است و بر اساس فتاوای فقها، اهل کتاب پاک نیستند. آن بستنیفروش مسیحی هم عملا تحریم گردید و زندگی برایش به صورت دشواری درآمد.
تا اینکه صبح یکی از روزهای جمعه نزد امام موسی صدر رفت و از اوضاع خود شکایت نمود. آقای صدر هم بعد از نماز ظهر آن روز، به اتفاق جمعی از نماز گزاران به سمت بازار راه افتادند. وقتی به آن بستنیفروش رسیدند، آقای صدر با وی خوش و بشی کردند و پرسیدند: شما امروز برای ما چه نوع بستنی در نظر گرفتهاید؟ چند لحظهای طول نکشید که تمامی بستنیها به اتمام رسیدند. یعنی آقای صدر و همراهان هر کدام یکی را تناول کردند. از آن ساعت به بعد دیگر مشکل آن بستنیفروش حل گردید. جالب آنکه وی به رغم اصرار آقای صدر، حاضر به اخذ مبلغ مربوط به بستنی نگردید. به همین دلیل آقای صدر مبلغ یاد شده را از طرف این بستنیفروش مسیحی به جمعیت خیریه «البر و الاحسان» هدیه نمودند.
استاد خسروشاهی: بله! از این قبیل نمونهها زیاد بودند. به هر حال اگر بخواهم جواب سؤال اول شما را جمعبندی کنم، باید بگویم که هر سه بعدی که مطرح گردید، در شخصیت ایشان وجود داشتند. منتها بعد اول بالقوه بود و مجالی برای ظهور آن فراهم نگردید. در حالی که ابعاد دوم و سوم به فعلیت رسیده بودند. درست مانند سید جمالالدین اسدآبادی! مرحوم سید جمال کاملا مشغول سیاست و مبارزه شده بود و همواره این طرف و آن طرف در حال حرکت بود. به همین جهت نرسید که افکار و تئوریهای علمی خود را بپروراند و انتشار دهد. من اخیرا دو سه تا رساله از ایشان پیدا کردم که در کتابخانه مجلس چاپ شده است. یکی از آنها «الواردات فی صدق التجلیات» است و دیگری «الاشارات ابن سینا». شما وقتی اینها را میخوانید، احساس میکنید که گویی ملاصدرا، علامه طباطبایی یا امام خمینی نوشتهاند و دارند در باره وحدت وجود صحبت میکنند.
رساله دیگری پیدا کردیم به نام «مرآت العارفین» که عینا همینجور است. یک سیّدی که در دورههای جوانی چنین اندیشههایی دارد، یقینا معلوم است که در دوران 40 به بالا که زمان پختگی است، چه وضعیتی میتواند داشته باشد. متنها از آنجایی که در این مراحل بالا گرفتار مبارزه شده است، دیگر مجالی برای ظهور فراهم نگردید. یعنی بعدا متاسفانه فرصتی برای شکوفایی اندیشههای علمی پیش نیامد و همه چیز در سیاست و مبارزه منحصر گردید. من معتقدم که امام موسی صدر هم اگر در قم یا نجف میماندند، بر بسیاری از فقها پیشی میگرفتند و حتما صاحب مکتب جدیدی میشدند.
ضمن تشکر از استاد بزرگوار جناب آقای خسروشاهی، که مطالب و خاطرات عینی بسیار لذتبخشی را بیان کردند. از فاضل محترم جناب آقای اباذری خواهشمندیم تا بحث خود را شروع بفرمایند:
استاد اباذری: بسم الله الرحمن الرحیم. چون در تعبیر برادران صحبت از هنر امام موسی صدر شد، من مایل هستم که صحبت خودم را بر روی یکی از بارزترین این هنرها متمرکز کنم، که به گروه سوم طبقهبندی سؤال مربوط میشود. البته ایشان هنرهای زیادی داشتند. اما من به تناسب سؤال، یکی از مهمترین آنها را که به گروه سوم تعلق دارد، انتخاب کردهام. تشکیل یک نوع حکومت اسلامی در لبنان، تحت پوشش مجلس اعلای اسلامی شیعه بطور تلویحی نوعی هنر بود. بنده در مرور مختصری که به همین مناسبت بر روی تاریخ شیعه انجام دادهام، با فهرستی از دولتهای شیعه برخورد کردم که در طول قرون گذشته بر سر کار آمدهاند. مثل آل بویه، علویان، سربداران و خیلیهای دیگر که تقریبا به 24 مورد میرسند. در این میان، حکومت امام موسی صدر یک سری برجستگیها و امتیازهایی دارد که آن را از سایر حکومتهای شیعی متمایز میکند ...
استاد خسروشاهی: ببخشید که من فرمایشتان را قطع میکنم! آیا برنامههای امام موسی را واقعاً میتوان حکومت نامید؟ البته مقدمات حکومت میتوان نامید! اما خود حکومت بالاخره در جامعهشناسی تعریفی دارد که با آن مجتمعی که ایشان ساخته بودند، متفاوت است!
استاد باذری: احالا عرض میکنم. ببینید! حکومتی که ایشان به وجود آورده بودند، در برخی مقاطع اصلا حکومت مرکزی لبنان را تحتالشعاع قرار داده بود. اصلا برخی از فعالیتهای حکومتی کاملا زیر پوشش ایشان انجام میگرفتند. حداقلِ آن چیزی که میتوان گفت آن است که به معنیالاعم حکومت تشکیل داده بودند ...
استاد خسروشاهی: تعبیرات قدری حوزوی شدند! به هر حال به معنیالاخص حکومت نبود! یک مجتمعی را تشکیل داده بودند که در درازمدت ممکن بود به حکومت تبدیل شود. بالاخره حکومت برای خودش تعریف دارد!
مهندس فیروزان: من اجازه میخواهم که در اینجا یک پرانتز را باز کنم. در لبنان، استثنائا و به دلیل آن بافت طایفهای که دارد، یک سری حکومتهای طایفهای اعلان نشده وجود دارند. هر طایفهای برای خودش یک شیخالطایفه دارد که همیشه سیاسی است و نه دینی؛ و این شیخالطایفه بر طایفه خود حکومت میکند. این حکومت طایفهای مقیاس بزرگتری است از حکومتی که در عشایر وجود دارد. چگونه ممکن است که هر عشیرهای برای خود یک محور و آیینی دارد! بافت آنها بافت حکومتی است. یعنی حتی ممکن است که قانون نانوشتهای بر آنان حاکم باشد.
در لبنان نیز وضعیت هر سه طایفه در مقیاس بزرگتری به همین شکل است. هر طایفهای برای خود یک شیخ سیاسی داشت و یک شیخ دینی. در طایفه شیعه، این شیخ سیاسی و شیخ دینی هر دو یکی شدند. اگر لحظهای این طایفه را از دولت لبنان جدا کنیم و به آن بنگریم، مشاهده میکنیم که استخوانبندی آن یک استخوانبندی حکومتی است. درست مثل مجتمعی که از نظر ایدئولوژی دور آن حصار و مرزی کشیده شده باشد. به این شکل میتوان آنجا را به عنوان یک تشکیلات حکومتی در نظر گرفت. تشکیلاتی که برای خودش مجلس قانونگزاری دارد، هیأت اجرایی دارد و رهبری دارد. بنابراین شاید بتوان در فضای لبنان و با اندکی مسامحه، واژه حکومت را بر این تشکیلات اطلاق نمود.
استاد خسروشاهی: بله! این دقیقا همان معنای اعمی میشود كه آقای اباذری اشاره كردند. به این معنی دروزیها هم برای خودشان حكومتی دارند، مسیحیها هم دارند…
مهندس فیروزان: دقیقا! شما اگر زمان جنگ را در نظر بگیرید، هر كدام این طوایف برای خودشان جغرافیایی داشتند!یك نیروی شبه نظامی یا میلیشیا برای دفاع از حدودشان داشتند، كه الان هم دارند! یك مركز تصمیمگیری در داخل خودشان داشتند! یك مركز حمایت كننده از خودشان در خارج داشتند!
همانطور كه سروران بزرگوار اشاره داشتند، امام موسی صدر انسان قالب شكنی بودند كه در اغلب عرصههای فكری و اجرایی مربوط به دین حرفهای نو داشتند. برادر عزیزمان آقای اباذری هم به ایشان تاسی جستند و موضوع جدیدی را فتح باب نمودند. البته نگرانی حضرت آقای خسروشاهی نیز كاملا بجاست و بایستی در انتخاب تعابیر و بحث نهایت دقت را به كار برد. امیدواریم كه حاصل این میز گرد و همچنین تلاشهای بعدی، ما را در این امر یاری دهد. اما در دنباله بحث اساتید محترم آقایان اباذری و فیروزان، بد نیست كه دو نكته را مورد توجه قرار دهیم.
نكته اول: این نوع انسجام، استقلال نسبی و حكومتهای طایفهای در لبنان، تنها مربوط به امروز نیست. بلكه قدمت چند صد ساله دارد! به عنوان مثال طایفه مارونی در طول قرون گذشته عمدتا تحت سیطره خاندان شهاب قرار داشتند. یا طایفه دروزی كه الان متجاوز از سه قرن است توسط خاندان جنبلاط اداره میشود! در كتب تاریخ آمده است كه در نیمه اول قرن نوزدهم، امیر بشیر دوم كه بزرگ خاندان شهاب بود، منطقه جبل را برای مدتی قریب به 40 سال اداره میكرده است. در همان زمان شیخ بشیر جنبلاط نیز بر زیر مجموعهای از قلمرو جبل، یعنی منطقه دروزینشین شوف، حكومت میكرد. بین این دو طایفه جنگهای خونین متعددی در گرفته است كه یكی از مهمترین آنها مربوط به سالهای 1858 تا 1860 میباشد [2].
همچنان كه امام موسی صدر نقل كردهاند، كمال جنبلاط جنگ داخلی اخیر لبنان را امتداد جنگهای قرن نوزدهم میدانسته است! در طول تاریخ هر كدام از طوایف لبنان برای خود قلمرویی داشتند كه مرزهای آن حتی امروز هم در حكم خط قرمز هستند! مثلا دروزیها الان صدها سال است كه در مناطق شوف، عالیه، حاصبیا و راشیا زندگی میكنند. مارونیها صدها سال است كه در مناطق كوهستانی شمال بیروت، از قبیل كسروان، متن، بترون، جونیه و همچنین بخشهایی از جبل مثل دیرالقمر زندگی میكنند. شیعیان لبنان در طول تاریخ همواره در دو منطقه جنوب این كشور و دره بقاع (بعلبك و هرمل) سكونت داشتهاند. یا برادران اهل سنت كه همواره در شمال لبنان، یعنی طرابلس و عكار، و همچنین در منطقه صیدا و بخشهایی از بیروت استقرار داشتهاند.
از طایفه شیعه اگر بگذریم، ما بقی طوایف لبنان در طول تاریخ همواره از یك بافت منسجم، متحد و مستقل برخوردار بودهاند. این استقلال نسبی و طایفهای حتی در دوران استقلال این كشور، یعنی از سال 1943 به بعد نیز حفظ شده است! تجلی این وضعیت را میتوان در قانون اساسی امروز لبنان مشاهده نمود كه قانونی طایفهای است، و حتی اركان حكومت مركزی را نیز بر اساس منافع طوایف تقسیم نموده است! موضوع جالب آنكه در هر مقطعی از تاریخ كه به لبنان بنگریم، مشاهده میكنیم كه طوایف موجود بر اساس منافع خود روابط جداگانه و مستقلی را با دنیای خارج تنظیم كردهاند. در دوران استقلال هم این رویه حفظ شده است! یعنی همین امروز هم روابط طوایف مختلف لبنان با دنیای خارج مستقل از دولت مركزی شكل میگیرد! این نمونهای از همان قانون نانوشتهای است كه آقای مهندس فیروزان بدان اشاره كردند! یعنی سنتی است كه حكومت مركزی لبنان هم ناچارا آن را پذیرفته است!
اما نكته دوم مربوط به طایفه شیعه میباشد. اینكه شیعه را از سایر طوایف جدا كردیم ، به این دلیل است كه شیعیان لبنان متاسفانه در طول تاریخ و تا قبل از آمدن امام موسی صدر، همواره گرفتار تشتت، تفرقه و ظلم فئودالها و دولتهای عثمانی بودهاند. آن فقر روانی و احساس حقارت و خود كمبینی هم كه اساتید بزرگوار آقایان خسروشاهی و طباطبایی بدان اشاره كردند، دقیقا به سبب این ریشه تاریخی میباشد! یعنی در حالی كه تمامی طوایف لبنان برای خود قدرت و كیانی داشتند، شیعیان از چنین كیانی محروم بودند! در طول قرنها عزت شیعیان لبنان پایمال شده بود! متاسفانه روحانیت شیعه هم هیچ نقشی در حیات سیاسی مردم نداشت! به همین جهت است كه جوانان شیعه در دهههای 40 و 50 قرن میلادی حاضر به احزاب چپ و قومی روی آوردند! چون آنها ریشه گرفتاری خود را در شیعه بودن خود میدانستند! آنگونه كه استاد سید حسین شرفالدین نقل میكند، این مساله در سفر سال 1336 توجه آقای صدر را بشدت جلب نمود.
مرحوم شیخ محمد جواد مغنیه در سال 1338 در مجله العرفان مقالهای نوشتند تحت عنوان «الی العلماء الشیعه فی جبل عامل» [3]. تمامیمقاله پیرامون دلایل رویگردانی و اعراض جوانان شیعه از روحانیت و علمای دین بود! یكی از كارهای بزرگ امام موسی صدر همین بود كه این عقده روانی و بیماری تاریخی را درمان نمود! ایشان برای طایفه شیعه كیانی بوجود آورد و برای اولین بار شیعیان لبنان را متحد و منسجم نمود! یكی از اولین آثار این حركت آن بود كه جوانان شیعه احساس كردند كه آن عزت از دست رفته خویش را باز یافتهاند! به همین جهت هم در اواخر دهه 60 میلادی احزاب چپ و قومی را رها كردند و به دور آقای صدر حلقه زدند! در مصاحبهای كه در اسفند ماه سال 76 با جناب آقای هاشمی انجام گرفت، ایشان از تشكیلات آقای صدر با تعبیر «شبه حكومت» یاد كردند! همچنین نقل شده است كه مرحوم شهید بهشتی تشكیلات ایجاد شده توسط آقای صدر را در میان جوامع شیعی بیسابقه توصیف كردهاند! با عرض پوزش از اطاله كلاممان، از حضرت آقای اباذری خواهش میكنیم كه بحث خود را ادامه دهند.
استاد اباذری: خواهش میكنم! صحبت من در مورد امتیازات حكومت امام موسی صدر بود. آن حكومتهای شیعی كه اشاره كردم در طول تاریخ به وجود آمدهاند، كه در حدود 24 مورد هم هستند،هیچ گاه سرانشان از فقها نبودهاند. مثلا در حكومت آل بویه غالبا نظامیان و سرداران حاكم بودهاند. و همینطور در سایر حكومتهای شیعی كه كم و بیش مطرح بودهاند. البته فقها هم تا حدودی در برخی از این حكومتها نفوذ كرده بودند، مثل شیخ صدوق در دوران آل بویه یا محقق كركی و شیخ بهایی در دوران صفویه كه نقشی داشتند و جهت میدادند! اما خود فقها هیچ گاه مستقیما متولی حكومت و امور مربوط به زندگی روزمره مردم نبودند. آنطور كه به ذهن میرسد، امام موسی صدر اولین فقیهی بودند كه پیشقدم شدند و توانستند حكومتی را بدین معنا در همان محدوده طایفه شیعه لبنان به وجود آورند. این اولین امتیاز ایشان بر سایر حكومتهای شیعی میباشد. جملهای كه الان میخواهم بیان كنم شاید یك مقداری جرات بخواهد! حضرت امام (رض) وقتی كه طرح مباحث نظری حكومت اسلامی و ولایت فقیه را در نجف اشرف شروع كردند، امام موسی صدر همزمان با ایشان داشتند در عمل این مباحث را پیاده میكردند! درس ولایت فقیه حضرت امام در بهمن ماه سال 48 در نجف اشرف آغاز شد [4]! مجلس اعلای اسلامیشیعه نیز در خرداد ماه همان سال تاسیس گردید [5]!
استاد خسروشاهی: چون در مقایسه خود، اصطلاح ولایت فقیه را به كار بردید، خوب است این را هم اضافه كنیم كه با اختلافی در بینش!
استاد اباذری: طبیعی است! من هم الان خیلی به جزییات نظر ندارم. عرضم این است كه این دو بزرگوار همزمان با هم طرحی از حكومت اسلامی را در فضای فكری خود میپروراندند! منتها امام موسی صدر از سال 1348 به بعد موفق شدند تا بخشهایی از اندیشه حكومتی خود را در مرحله عمل نیز پیاده نمایند! و چیزی كه میخواهم اضافه كنم این است كه همین نكته را هم حضرت امام (رض) متوجه بودند. ایشان دقیقا مراقب بودند كه امام موسی صدر چه میكند! یكی از دلایل من خاطرهای است كه در همان زمان برای یكی از بزرگان حوزه قم پیش آمد. آیتالله حاج سید محمد علی موحد ابطحی در نجف از امام سؤال میكنند، شما كه اینقدر دنبال حكومت اسلامیهستید، بر فرض هم كه شاه را سرنگون كردید و حكومت اسلامی بر قرار نمودید! آیا كسی را دارید كه در راس حكومت بگذارید؟
حضرت امام (رض) در آنجا بخصوص از امام موسی صدر اسم میبرند و میگویند كه بله، فلانی هست! بنا براین به نظر میرسد كه خود حضرت امام هم به مساله توجه داشتند و میدانستند كه امام موسی صدر در لبنان دارد چكار میكند! امتیاز دیگر حكومت امام موسی صدر كه آن هم خود هنر مهمی است، برخورد ایشان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر میباشد! حكومتهای شیعی كه به آنها اشاره كردیم، معمولا با فرقههای دیگر از قبیل اهل سنت یا مسیحیت در گیری پیدا میكردند! ولی در حكومت امام موسی صدر قضیه درست برعكس هست!…
استاد خسروشاهی: یعنی برخوردها به اصطلاح امروز فرا جناحی بودند!
استاد اباذری: بله، فراجناحی!
دكتر طباطبایی: ایشان هیچ گاه در صدد برنمیآمدند كه خود و افكارشان را بر دیگران تحمیل نمایند. در همین حال هنرشان در این بود كه بدون آنكه قصد تحمیل داشته باشند، با اخلاق و منطق خود دیگران را تحت تاثیر و سیطره قرار میدادند!
استاد اباذری: دقیقا! یعنی آن عدالت اجتماعی كه ما الان مطرح میكنیم، دقیقا در حكومت امام موسی صدر كاملا قابل دسترسی میباشد. آن بستنیفروش مسیحی كه شما اشاره كردید، مورد ظلم یك فرد مسلمان واقع شده بود! اما آقای صدر به دفاع از او برمیخیزد و حق یك مسیحی را به وی باز میگرداند! بنابراین ایشان یك امتیازی هم از این جهت دارند.
با تشكر از آقای اباذری، از آقای مهندس فیروزان در خواست میكنیم كه بحث خود را ادامه دهند.
مهندس فیروزان: بسم الله الرحمن الرحیم. نگاه من به سؤال اول، یك نگاه فقهی یا حوزوی نیست، به دلیل اینكه در تخصصم هم نیست. نگاهم به این سه بخش طبقه بندی، یك نگاه تقریبا جامعه شناختی است. حقیقت این است كه ما در حوزه، فقهدان زیاد داشتهایم. اما فقیه، به معنای آنكه بتواند در موضوعات مستحدثه به تناسب زمان پاسخهای مناسبی بیابد، كم داشتهایم. یعنی فقیهانی كه بتوانند با دانش فقه راه حلهای مناسبی برای مشكلات جامعه استنباط نمایند، كم بودهاند. در طول تاریخ هر كدام از حوزهها، كه برخی حتی متجاوز از چند قرن تاریخ دارند، طلبههای فاضل زیادی تربیت شدهاند. اما كسانی كه به عنوان فقیه، وارد عرصه زندگی اجتماعی شدهاند، بسیار معدود هستند.
فلسفه هم دقیقا همین وضع را دارد. ما فلسفهدان زیاد داریم، اما فیلسوف كم داریم! یعنی كسی كه بتواند پیرامون موضوعی كه فكر میكند، بطور فلسفی اندیشه كند، كم داریم! خوب، فلسفی فكر كردن هم یك متد منطقی لازم دارد كه آدم چگونه با موضوع برخورد كند تا بتواند از دیدگاهی فلسفی، و نه دیدگاهی كه تاریخ و شیمی با آن قاطی باشد، وارد فلسفه شود. یعنی با همان تعاریفی كه افلاطون از فلسفه به دست میدهد كه به معنی الحكمه است! در سیاست و تاریخ هم همینطور است. سیاستدان و تاریخشناس ممكن است زیاد داشته باشیم، اما كسی كه بتواند تاریخ را تحلیل كند كم داریم! آدمهایی كه بتوانند فقهی فكر كنند، نه آنكه فقهدان باشند و تاریخ فقه را بدانند، همین امروز هم در حوزههای خودمان كم داریم. یعنی اگر همین الان هم بخواهیم آمار بگیریم، حتی اگر بگوییم 100 یا 150 مدرس در حوزه داریم، تعداد كمیاست! 150 تا مدرس در طول 50 سالی كه عملا معادل نسل این مدرسین است، واقعا كم است! حالا…
استاد خسروشاهی: یعنی اگر رسالهنویس بخواهیم، كه [بنویسد:] «عمل به این رساله مجزی است انشاءالله تعالی، الاحقر ...»، 150 تا داریم و آنطور كه نقل میشود، قریب به همین عدد هم رساله چاپ شده است! حالا اگر بخواهیم از بین این 150 نفر، كسی را پیدا كنیم كه در بینش، دیدگاه، سیاست، كیاست و مدیریت تالی تلو امام خمینی باشد، آمار به نزدیكیهای صفر میرسد!
مهندس فیروزان: دقیقا! چون در سؤال تعبیر «مكتب جدید» آمده بود، من میخواستم به همین جا برسم. به نظر من بیاییم تفاهم كنیم، و مفهوم این تعبیر را كمی باز كنیم. اگر مكتب جدید به معنای آن است كه حرف جدید و استنباط جدیدی در فقه آغاز شده باشد، قطعا مدتهاست كه نداریم! یعنی حداقل از آقای بروجردی به بعد دیگر كسی را كه در همه ابواب و رشتهها به گونهای كار كرده باشد كه اسمش را مكتب بگذاریم، نداشتهایم. شاید بهتر باشد كه از یک تعبیر خیلی رقیقتر از مكتب استفاده نماییم. مثلا بگوییم، مشرب، شیوه یا استنباط. یك سلسله استنباطهای همجنس، همگون، و غیر متناقض، كه اگر در همه عرصههای اجتماعی كنار هم قرار گیرد، یك موزاییك شفاف و درستی را به دست دهد.
استاد خسروشاهی: شاید اگراسمش را اجتهاد نوین یا اجتهاد جدید بگذاریم بهتر باشد!
مهندس فیروزان: بله! حالا اگر مكتب را به این معنا تعریف كردیم، یعنی اگر پذیرفتیم كه مقصودمان از مكتب همان شیوه است،آن وقت جواب دادن به سؤال قدری آسانتر میشود. در این حالت، نفس اینكه كسی فقیه باشد، فقهی فكر كند، برای مشكلات فقهی خود در مسایل مستحدثه روز پاسخ پیدا كند و با جامعه پیش بیاید، نفس این خودش یك شیوه است! البته الان روی سطح آن هیچ بحثی نمیكنم. زیرا در اول اسلام هم همه احكام به یك بار بر پیامبر اكرم(ص) نازل نشدند! همه احكام از پیامبر سؤال نشدند كه ایشان بخواهند برای همه آنها پاسخ داشته باشند؛ تعدادی از موضوعات بعدها برای مردم پیش آمد كه از ائمه بزرگوار سؤال كردند و جواب شنیدند.
اگر از این دیدگاه به سؤال اول نگاه بكنیم و مكتب را به معنای مشرب فقهی در نظر بگیریم، آن وقت امام موسی صدر قطعا به عنوان یك فقیه صاحب سبك است، صاحب شیوه است. ایشان كسی نبود كه مجموعهای از تئوریهای فقهی در ذهنش باشد، و جدای از جامعه بنشیند و رساله بنویسد! یا حتی خیلی علمیتر، مکتب اسلام را منتشر کند! مكتب اسلام حاصل تلاشهای تئوریك علمای ما بود. اگر امروز این تلاشهای تئوریك وارد صحنه عمل شود و پاسخ مثبت دهد، آن وقت میتوانیم بگوییم كه این یك تئوری، عملی و به اصطلاح visible است كه دارد نتیجه خودش را میدهد. امام موسی صدر در یك دوره 20 ساله به تمامی مسایل مستحدثه جامعه خود جواب درست داد. ایشان در این مرحله، با آن مقدار مراجعاتی كه جامعه لبنانی به او كرد، موفق بود. بنابراین در رابطه با بخش اول سؤال، اگر از این دیدگاه به مكتب و مشرب فقهی بنگریم، آقای صدر به عنوان یك فقیه، صاحب سبك بودند.
اما بخش دوم سؤال: حقیقت این است كه ما در تاریخ مصلحان معدودی داشتیم! اینطور نبود كه تاریخ ما پر از مصلح باشد! ما عدهای بسیاری داشتیم كه در دل خود دلسوزی داشتند، اما فرصت، مجال، شانس، قسمت و تقدیری نیافتند كه به میدان بیایند و موثر باشند.
استاد خسروشاهی: شاید هم شجاعت آن را نیافتند!
مهندس فیروزان: شاید! در هر حال مثل شاعری بودند كه هیچ وقت شعر نگفت! دلشان برای جامعه میسوخت. شاید برای اصلاح جامعه دعا هم میكردند. آمر به معروف و ناهی از منكر هم بودند. اما موثر نبودند! آن عده از مصلحانی كه همه این عوامل را داشتند، حالا یا خداوند برایشان فراهم كرده و یا اینها بطور ارادی برای خود فراهم كردند، یعنی مصلحانی كه بتوانند اصلاح بكنند و نتیجه اصلاحشان هم مثبت و معروف و مطلوب باشد، چنین افرادی كم داشتهایم. یعنی اگر در انتهای یك دوره 20 ساله یا 30 ساله بیاییم و عملكرد اصلاحی یك آدم را بررسی كنیم، تعداد كسانی كه نمره مثبت بگیرند و نمره منفی نگیرند، قطعا زیاد نیست!
خیلیها بودند كه در مرحله عمل به نتیجه خیلی مثبتی نرسیدند. حتی در مورد مصلحانی كه در عین حال تاثیری هم گذاشتند. مثلا بیاییم دكتر شریعتی را در نظر بگیریم. دكتر شریعتی با تمام خدماتی كه كرد، اگر امروز بخواهد ارزیابی گردد، آیا همان نمره 20 را خواهد گرفت كه در ابتدای انقلاب به او میدادیم؟ میخواهم بگویم كه اگر در انتهای یك حركت اصلاحی نتیجه اعمال را بررسی كنیم، امام موسی صدر را یك مصلح موفق خواهیم یافت! تئوریهای ایشان شخصی نبودند! بلكه استنباطهایی بودند كه ایشان از تئوریهای دینی داشتند!
اما بخش سوم سؤال كه پیرامون مساله رهبری است! به نظر من مشكلی كه همیشه رهبران دینی به آن گرفتار میشوند، این است كه بالاخره در یك زمانی مجبور میشوند بین خواست مردم و خاستگاه دین یكی را انتخاب كنند. یعنی كار بر رهبران دینی آن زمانی دشوار میشود، كه لازم باشد از بین خواست مردم و دین، یكی را انتخاب كنند. چون رهبران دینی باید مشروعیت خودشان را هم از دین بگیرند و هم از مردم! چون اگر از مردم نگیرند، دیگر حكومت و دایره حكومتی برای خود نخواهند داشت! این از آن جاهای دشواری است كه در تاریخ حكومتهای دینی به چشم میخورد. قرون وسطایی كه در 50 سال آخر به ظلم، دشواری و فساد رسید، در 400 سال قبلش كه اینطوری نبود!
در آن 400 سال مهد تمدن دینی بود؛ یعنی از حدود 400 سال حكومت دینی مسیحیت، در حدود 350 سال آن تاریخ درخشانی از علم، كلام، هنر و معماری مسیحیت به ثبت رسیده است! تنها در آن 50 سال آخر بود كه حاكمان دینی بین مشروعیتی كه از مردم میگرفتند و مشروعیت دینی دچار تناقص شدند. خوب، طبیعتا مجبور شدند كه یكی را انتخاب كنند! رهبران دینی بسیاری از مواقع بر سر این دو راهی قرار میگیرند. آن رهبر دینی میتواند موفق باشد و جاودان بماند، كه این دو بال مشروعیت زمینی و آسمانی را همزمان با هم به پرواز در آورد. مثلا حضرت امام را در نظر بگیریم. ایشان در حالی از این دنیا رفتند، كه مشروعیت مردمیشان را داشتند.
حتی سید جمالالدین هم همینطور بود. البته هر كسی در سطح و مرتبه خودش قرار دارد. بالا خره در مورد رهبران دینی هم نمیتوانیم همه را در یك سطح بدانیم. امام موسی صدر هم از كسانی بود كه وقتی از صحنه لبنان كنار رفت، تا امروز مشروعیت مردمی دینی خودش را به عنوان یك رهبر دینی نگه داشته است! آن هم در جامعهای كه همه ضد این دین هستند! یعنی از مسیحیت، دروزی، مسلمان اهل سنت، در داخل لبنان و خارج آن، امروز همه و همه به دیده احترام به ایشان نگاه میكنند! و این خیلی پدیده عجیبی است. من یادم هست كه پارسال در سالروز ربوده شدن امام موسی صدر، مناطق مسیحینشین بیشتر تعطیل شدند تا مناطق مسلماننشین! آن هم در اعتصابی كه مسلمانها اعلام كرده بودند! فیلمی كه شبكهNBC از مناطق مسیحینشین لبنان پخش میكرد، چیز بسیار غریبی بود! آن هم در مورد یك رهبر دینی كه قریب 20 سال است كه از صحنه اجتماع دور شده است! این فیلم را آقای ابطحی كه در آن موقع هنوز لبنان بودند، مشاهده كرده بودند.
ایشان همان شب زنگ زدند و گفتند امسال مسیحیها در اعتصاب مربوط به امام موسی صدر غوغا كردند! خوب، این خودش یك ویژگی است كه از داخل آن یك سری خصوصیات دیگر در میآید. یكی از این خصوصیات، شناخت درست فقه است. بالاخره قرار است كه فقه تا آخر الزمان برای مردم راهگشا باشد. امام موسی صدر روح اسلام را بدرستی شناخته بود. به همین جهت این توانایی را داشت كه بیاید و خود را در معرض سؤال قرار دهد! بسیاری از فقهای ما از ترس آخرت، بسیاری از پاسخها را با كلماتی چون اولی و احوط و … بیان كردهاند. اما تعداد كمیاز فقهای ما بودند و هستند كه خودشان را در معرض سؤالات جامعه قرار میدهند. كسی كه میآید و مسوولیت رسیدگی به زندگی مردم را بر عهده میگیرد، عملا خود را در معرض سؤالات فراوان روزانه جامعه قرار میدهد. چنین فردی باید پاسخگو باشد. او نمیتواند بگوید، من میروم فكر میكنم و جواب میآورم. اگر بار دوم این حرف را بزند، استخوانبندی رهبری خود را از دست میدهد! اینكه یك فقیهی بیاید و با چنین شرایطی حكومت را به دست بگیرد، حقیقتا خیلی شجاعت میخواهد! و امام موسی صدر این شجاعت را داشت.
تصور میكنیم كه اكنون میتوان پاسخ سروران محترم را به سؤال اول جمعبندی نمود. حاصل گفتگو این بود كه امام موسی صدر به عنوان فقیهی زمانهشناس، بطور بالفعل در دو گروه دوم و سوم جای داشتهاند؛ و البته اگر بجای ورود به متن جامعه، زندگی رایج و سنتی حوزوی را ادامه میدادند، با توجه به خصوصیاتی كه داشتند، در گروه اول نیز جای میگرفتند. اگر اساتید بزرگوار موافق باشند، سؤال دوم میزگرد را مطرح میكنیم. سؤال از این قرار است: اگر چه هدف مشترك تمامی مصلحان دینی، بیداری امت اسلامی بوده است، اما در عین حال هر یك از آنها بسته به زمان و مكان، بر روی برخی موضو عات تاكید بیشتری داشتهاند. به گونهای كه در برخی موارد نام آن بزرگواران با نام آن موضوعات عجین شده است. مثلا اندیشه اتحاد اسلامی با نام سید جمالالدین اسدآبادی پیوند خورده است! یا تئوری ولایت فقیه با نام امام خمینی (ره) گره خورده است! امام موسی صدر بیشتر بر روی چه موضوعاتی تاكید نمودند؟ و آیا میزان موفقیت ایشان به گونهای بوده است كه بتوان گفت، آن موضوع با نام ایشان عجین شده است؟ از استاد محترم جناب آقای خسروشاهی تقاضا میكنیم تا بحث جدید را شروع بفرمایند:
استاد خسروشاهی: در پاسخ سؤال اول، محورهای عمده گرایشات فكری آقای صدر را مورد بحث قرار دادیم. اما در رابطه با سؤال دوم، نظر بنده این است كه ابتدا بایستی مجموعه آثار ایشان را بررسی نمود! تازه بعد از این است كه میتوان به پاسخ این سؤال پرداخت. مقالات و سخنرانیهای ایشان باید به دقت مورد بررسی قرار گیرند تا بعد بتوان مهمترین مسایل مورد اهتمام ایشان را مشخص نمود. آثار مكتوب، قلمی و گفتاری ایشان قطعا نتیجه سالیان دراز كار فكری، فرهنگی و فقهی است. اگر این آثار را ارزیابی نكنیم، تصور میكنم كه استنباط یك موضوع مثل تعایش، تقریب یا …، كار درستی نخواهد بود! تعایش ادیان و یا تقریب مذاهب تنها نمونهای از مسایل مورد اهتمام ایشان بودند. پیشنهاد میكنم كه دوستان دیگر بحث را شروع كنند تا بالاتفاق آن را ادامه دهیم.
جناب آقای دكتر صدر، خواهش میكنیم كه شما بحث را شروع بفرمایید:
دكتر صدر: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر اجازه دهید، مایلم پیش از پرداختن به سؤال دوم، به نكتهای پیرامون سؤال اول اشاره كنم. ببینید! در هر یك از این سه طبقهای كه عنوان كردید، اگر بخواهیم امام صدر را قرار دهیم، قاعدتا انتظار خواهیم داشت كه آثار و باقیات صالحاتشان نیز در همان زمینه باشد. امام موسی صدر وقتی به لبنان رفتند، نیازی نبود كه در زمینههای فقهی شروع به كار و اجتهاد كنند. البته ایشان ملكه اجتهاد راداشتند و مجتهد مسلم بودند. اما جامعه شیعیان آن روز لبنان خلأ مرجعیت نداشت! خلأ مسایل فقهی را نداشت! ایشان صلاح شیعیان لبنان را در این میدانستند كه با حوزههای نجف و قم در ارتباط باشند. طبیعتا بهترین ارتباط، رابطه با مراجع نجف و قم بود.
به همین جهت آن رابطه مرجعیت محفوظ بود و ایشان سعی نكردند تا مسایل متداول فقهی و شرعی را جوابگو باشند! چالشی كه در برابر ایشان و شیعیان لبنان قرار داشت، خود «هویت اسلامی» بود! خود «مسلمان بودن» و «شیعه بودن» در آن مقطع زمانی بود! علاوه بر آن، در این دورانی كه ایشان در لبنان زندگی كردند، مرتبا چالشهای جدیدی پدید آمدند. خوشبختانه شیعیان رشد فرهنگی سریعی كردند و تحولات زیادی را مشاهده نمودند. اما به هر حال لبنان با تمام دنیا مرتبط بود. لبنان در كشورهای عربی از نظر فرهنگی و ارتباطات جایگاه خاصی داشت. شیعیان نیز میبایست در این ارتباط سهیم باشند. از همه مهمتر، مساله اسراییل بود كه به صورت یك دشمن جدی و تمام عیار مسلمانان و شیعیان در آمده بود.
میخواهم به این موضوع برگردم كه امام موسی در آن زمان چه نقشی را میبایست ایفاكند. صرف نقش فقاهتی در آن زمان كفایت نمیكرد! مهم این بود كه شیعیان چگونه با این اوضاع جدید داخلی و خارجی برخورد كنند. از نظر داخلی، آنها اولا میبایست خودشان را دریابند و احیاء كنند! ثانیا میبایست با سنیها متحد شده و از برخوردها جلوگیری كنند! ثالثا با فلسطینیها میبایست همزیستی داشته باشند! رابعا در برابر مسیحیان میبایست عزت خودشان را حفظ كنند! از نظر خارجی نیز میبایست در مقابل اسرائیل مقاوم باشند!
مقاومت در برابر اسرائیل مساله كوچكی نبود. مگر شیعیان در آن زمان چه مقدار امكانات داشتند؟ چه از نظر تعداد، چه از نظر امكانات اقتصادی و چه از نظر نیروی نظامی یا شبهنظامی؟ مسلم بود كه شیعیان به تنهایی نمیتوانند در برابر اسرائیل قرار بگیرند. البته بر آنها لازم بود كه در برابر اسرائیل مقاومت كنند! اما این كار به تنهایی عملی نبود. برای مقابله با اسرائیل لازم بود كه تمام لبنان تجهیز و آماده شود. بنابراین رسالت امام موسی صدر ایجاب میكرد كه با تمام مردم لبنان، با دولت و طوایف آن نوعی همكاری و تعایش داشته باشد. چرا كه یك دشمن مشترك تمام كشور را تهدید میكرد. از طرفی اسرائیلقوی تر از آن بود كه لبنان به تنهایی بتواند با آن مقابله كند. بنابراین ارتباط با كشورهای عربی و حتی اروپایی لازم بود. ارتباطاتی كه امام موسی صدر در سالهای اخیر با كشورهای عربی و اروپایی برقرار كرده بودند، ضرورتی بود كه برای مسلمانان و شیعیان لبنان ایجاد شده بود. بالاخره لازم بود كه با اسرائیل مقابله كنند. یا باید تسلیم میشدند، یا اینكه ایستادگی كنند! مقاومت در برابر اسرائیل نیاز به همپیمان، همكار و توسعه امكانات داشت. بنابراین ضرورت داشت كه این ارتباطات برقرار شوند.
به همین جهت نقش امام موسی صدر پس از ورود به لبنان، نقش عالمی بود كه میخواهد دین را تبیین كند. نقش عالمیبود كه میخواهد آن شیعیانی را كه تنها اسما مسلمان و شیعه هستند، مومن به دین اسلام بار آورد. نقش رهبری بود كه میبایست برای آنها یك جامعه دینی ایجاد كند! یعنی برای آنها یك سری امكانات، تشكیلات و سازمانهایی را ایجاد كند كه بتوانند استقلال فكری، فرهنگی و اقتصادی خودشان را اعاده و حفظ كنند. طبیعتا ما هم باید در همین زمینهها، به دنبال آثار وجودی امام موسی در لبنان باشیم. و این اولین نكتهای است كه میخواهم در جواب سؤال دوم بیان كنم. مثلا هیچ وقت نباید انتظار داشته باشیم كه نظریهای نظیر ولایت فقیه، در آنجا توسط ایشان مطرح شده باشد. البته ایشان مسلما در باره مسایل حكومتی نظر داشتند! اما با شرایط آن زمان لبنان و جهان عرب، اصلا چنین مسایلی در آن فضاها قابل طرح نبود.
بطور كلی اگر بخواهیم دنبال ایدهها و تئوریهای امام موسی صدر باشیم، باید ببینیم كه در عمل چه كردهاند! زیرا محیط زندگی ایشان، محیط آرام و ثابتی نبود! شرایط، خود را بر همه تحمیل میكرد. اوضاع، خیلی سریع تغییر مییافت. ایشان ناگزیر بود كه دائما با شرایط جدیدی رو به رو شود. به همین جهت باید سعی كنیم، تا افكار و اندیشههای ایشان را در آثار عملی و باقیات صالحاتشان پیدا كنیم. باید ببینیم كه چه نهادهایی را در لبنان ایجاد نمودند! چه زمینههای فكری و اجتماعی را پدید آوردند! چه اقداماتی انجام دادند كه امروز و بعد از گذشت چند دهه، آثارش را در لبنان مشاهده میكنیم!
اگر بخواهیم آثاری را نام ببریم كه با نام امام موسی عجین هستند، طبیعتا در ابتدای امر مجلس اعلای اسلامیشیعه به ذهن خطور میكند. این سازمانی هست كه با هدف هدایت، هماهنگی و رهبری فعالیتهای دینی، اجتماعی و سیاسی شیعیان در لبنان ایجاد شده است. اگر به تاریخچه تاسیس این سازمان و مشكلاتی كه فرا راه آن وجود داشت نظری افكنیم، اهمیت آن و تحولاتی كه در اثر آن بوقوع پیوستند روشنتر خواهند شد. این سازمان حداقل تا آن زمانی كه خود ایشان در لبنان حضور داشتند، مركز فعالیتهای دینی، اجتماعی و فكری شده بود.
اثر دوم حركت المحرومین و به دنبال آن حركت امل است. اینها دقیقا نهادهایی هستند كه امام موسی صدر تاسیس كردند. البته زندگی شیعیان لینان، خصوصا پس از رفتن امام موسی به آنجا، توام با مبارزه و مقاومت بود. یعنی همانطور كه لازم بود شیعیان آموزشهای اسلامی ببینند، به مدرسه روند و شغلی پیدا كنند، همانطور هم لازم بود در برابر اسرائیل مقاومت كنند. بنابراین مجلس اعلای شیعه، حركت المحرومین و سازمان نظامی امل نهادهایی هستند كه تقریبا همزمان، اما هر كدام با ضرورتهای وجودی خاص خود، تاسیس شدند. بعد از اینها مدارس و موسسات فرهنگی متعددی هستند كه ایشان در لبنان به وجود آوردند. آعاز همه اینها به دوران حضور ایشان بر میگردد. قبل از ایشان، تنها مدارس جعفریه در صور و عاملیه در بیروت را سراغ داریم. اینها نسبتا قدیمی بودند و حالب است كه هنوز هم به همان شكل باقی ماندهاند ...
استاد خسروشاهی: ببخشید آقای دكتر! مطالبی كه جنابعالی اشاره میفرمایید، در واقع بازتاب آن اندیشههای درونی ایشان است! البته بازتاب بخشی از آنها! من معتقدم كه اگر حضرتعالی به خود آن اندیشهها اشاره بفرمایید، بحث قدری پر بارتر خواهد شد! ایشان چه نوع اندیشههایی داشتند كه بر خلاف علمای سنتی لبنان، و حتی چهرههایی چون مرحوم سید محسن حكیم و مرحوم سید عبدالحسین شرفالدین، بسیاری مسایل را مسکوت گذاشته و سراغ سازندگی رفته است؟ لابد در اندیشه دینی، فلسفی و فقهی ایشان یك چیزهای جدیدی وجود داشته كه چنین تحولاتی را در سازماندهی موجب شده است! اینها ناشی از فكر و اندیشه است! اگر نوع اندیشه را بیان بفرمایید، بحث مفیدتر خواهد بود.
ببخشید آقای دكتر! برای حفظ بیشتر انسجام بحث، خواهشمندم كه ابتدا یك جمعبندی كوتاه از پاسخ خود به سؤال اول ارائه بفرمایید.
دكتر صدر: ببینید! سؤال اول این بود كه امام موسی صدر را به چه عنوانی میشناسیم؟ آیا ایشان را به عنوان یك فقیه میشناسیم؟ به عنوان یك اندیشمند اسلامی میشناسیم؟ یا به عنوان یك متحول؟…
مهندس فیروزان: به عبارت دیگر یك مصلح!
دكتر صدر: بله! البته منظورم از مصلح امثال سید جمال نیست! منظورم از مصلح كسی است كه واقعا تحولی را ایجاد كرده است! جامعهای را عوض كرده است!…
استاد خسروشاهی: یا جامعهای را به وجود آورده است!
دكتر صدر: بله! هم از نظر اندیشه و فكر و هم از نظر اجتماعی و سیاسی!…
بنابراین شما معتقدید كه امام موسی صدر را باید قبل از هر چیز در گروه سوم قرار داد؟
دكتر صدر: همینطور است! به نظر من ایشان را باید در گروه سوم قرار داد. یعنی شخصیت وجودی، اهمیت، آثار ایشان و تحولاتی كه ایجاد كردند، همه و همه بر این امر دلالت دارند. شرایطی كه ایشان در آن زندگی میكردند، به گونهای بودند كه بالاخره یك سری تحولاتی رخ میدادند. خوشبختانه ایشان در آنجا حضور داشتند و توانستند به این تحولات جهت داده و آن را هدایت كنند. اما چه شد كه ایشان توانستند هدایت این تحولات را به عهده بگیرند؟ چه شد كه جوانان شیعه آن زمان، كه متمایل به احزاب چپ بودند، آمدند و حركت امل و حزبالله را درست کردند؟ چه شد كه احزاب و گروههایی به نام و با تفكر شیعیان به وجود آمدند، به پارلمان لبنان راه یافتند و اینگونه در صحنه سیاسی جای پیدا كردند؟ چه شد كه اسراییل، كه یك زمانی فقط حمله میكرد و همه را به وحشت میانداخت، امروز از دست شیعیان عاصی شده است؟ چه شد كه اسراییل امروز بیش از هر جا، از لبنان میترسد؟ اینها همه آثار وجو دی امام موسی صدر است.
البته درست است كه ایشان در لبنان ضرورتی برای استنباط و اجتهاد نداشت، و در امور فردی همه را به نجف یا قم ارجاع میداد، اما در زمینههای دیگر اسلامی همانند علمای تراز اول حوزه وارد شدند. مثلا كارهایی كه ایشان روی قرآن كردند و تفسیرهایی كه ارائه دادند، بشدت مورد اعجاب تمامی علمای اسلامی بود. نظریات ایشان نظیر ندارد. تمام كسانی كه به لبنان میآمدند و پای صحبت ایشان حاضر میشدند، بشدت تحت تاثیر ایشان قرار میگرفتند. …
آیا اشاره شما بهجلسات خاص تفسیر قرآنی است كه توسط ایشان برگزار شده است؟دكتر صدر: منظور من تمامی مباحث قرآنی است كه در طول این سالها ارائه كردند. البته همه صحبتهای ایشان متاسفانه ضبط نشدند. اما آن مقداری كه باقی مانده و یا در روزنامهها ثبت شده است، الان دارد توسط مركز مطالعات و تحقیقات امام موسی صدر جمعآوری میگردد. یك مقداری از این تفاسیر را در سحرهای ماه رمضان از رادیو لبنان پخش میكردند. منتها شاهد اصلی مثال من، سخنرانیهای بی شماری هستند كه ایشان در لبنان ایراد كردند. من خود در بسیاری از این سخنرانیها حضور داشتم. ایشان در تمامیسخنرانیها از قرآن استفاده میكردند. در طول دو ساعت بحث، مطلب را آنچنان زیبا میپروراندند كه همه تحت تاثیر واقع میشدند.
بنابراین ایشان دقیقا به عنوان یك عالم وارد صحنه شدند. تمامیآن مقدمات و نیز آن بنیه قوی فقهی را داشتند. به منابع اصلی مراجعه میكردند و افكار و نظریات خودشان را ارائه میدادند. اصولا اگر كسی بخواهد منشا تحول باشد و تغییراتی ایجاد كند، نمیتواند اندیشهای نداشته باشد! نمیتواند برنامه نداشته باشد! اگر اینها را نداشته باشد، خود به خود تحت تاثیر اندیشههای موجود قرار خواهد گرفت! برای اینكه بتوان به حركتی جهت داد، باید عالم، اندیشمند و با برنامه بود، و ایشان دقیقا اینطور بود. برخی از اینها را ما در نوشتهها، سخنرانیها و مصاحبههای ایشان میبینیم. برخی را شاید بطور خصوصی از ایشان میشنیدیم.
خیلی ممنون آقای دكتر! اگر موافق باشید، اكنون به پاسخ سؤال دوم بپردازیم. شما نكته جالبی را مطرح فرمودید كه درحقیقت، روشی جدید برای كشف شخصیت فكری امام صدر است.
دكتر صدر: بله! همانطور كه اشاره كردم، اگر بخواهیم ببینیم كه چه موضوعات و پدیدههایی با نام امام موسی تداعی دارند، باید نهادهایی را نام ببریم كه توسط ایشان برپا گردیدند. امام موسی صدر مثل هر متفكر اسلامیدیگر، اندیشههای اصلاحی بسیاری داشتند. اما شرایط لبنان ایجاب میكرد كه تنها به برخی از آنها جامه عمل بپوشاند. بنا بر شرایط لبنان، تنها برخی از این اندیشهها اولویت و اهمیت پیدا كردند. امام موسی نیز امكان یافت كه تنها اینها را با معماری خودش به اجرا در آورد. اینها همان آثاری فستند كه الان باقی میباشند.
ائمه اطهار ما نیز در عین حالی كه بهترین افكار و اندیشهها را داشتند، اما فرصتی پیدا نكردند تا همه را بیان كنند. شهید صدر در كتاب اقتصادنا مینویسد، اگر ما بخواهیم اندیشههای اقتصادی مكتب اسلام را بیان كنیم، میبینیم برخی مسایل علی رغم آنكه وجود دارند، اما در احادیث و روایات گفته نشدهاند. شاید چون هیچگاه موردی پیش نیامد، یا كسی سؤالی نكرد! اما همینقدر میدانیم كه چنین اندیشههایی وجود داشتند، و بر اساس همانها قوانین و مقررات مربوط به معاملات، داد و ستد، مالكیت، توزیع درآمد و… را تنظیم كردند. شهید صدر معتقد است كه باید با استفاده از همین قوانین و مقررات، اندیشههای اقتصادی مكتب اسلام را كشف نمود.
به عنوان یكی از آثار روبنایی، به مجلس اعلای اسلامیشیعه اشاره داشتید:
دكتر صدر: بله همانطور كه گفتیم، مجلس اعلای شیعه نمودی از اندیشه ایشان است! اندیشه اسلامی، كار جمعی را ضرورت میداند! كار اجتماعی را لازم میداند! كار فرهنگی را زیر بنا میداند! مشاركت در كار سیاسی را لازم میداند! پس باید سازمانی تاسیس بشود كه بتواند این فعالیتها را جهت داده و رهبری كند. این تشكیلات در شرایط لبنان توانست به صورت مجلس اعلای شیعه تجلی پیدا كند! شاید در ایران یا یك كشور دیگر، شكل دیگری پیدا میكرد! شما از مجلس اعلای شیعیان باید استنباط كنید كه اندیشههای ایشان چه بودند! باید از مجموعه آن چیزهایی كه مستقیما به ایشان مربوط میگردند، یك آمار دقیق تهیه نمود. آنوقت میتوان از این روبنا به زیر بنا رسید.
جناب آقای فیروزان! تقاضا داریم كه شما نظر خودتان را بیان بفرمایید:
مهندس فیروزان: خواهش میكنم. آقای صدر نكته جالبی را مطرح كردند. بر اساس این نظر، اگر بخواهیم مهمترین موضوعات تئوریك و عملی مورد نظر امام صدر را بیابیم، باید ببینیم كه ایشان در طول این سالها چه ساختهاند! یعنی آثار باقی مانده از ایشان را بررسی كنیم. خوب، یكی از این آثار مجلس اعلای شیعه هست كه در قسمت قانونگذاری و حمایت از شیعیان مطرح میگردد. بخش دیگر، مجموعه موسسات تربیتی، علمی و درمانی هستند كه توسط ایشان به وجود آمدند. بخش دیگر، تغییراتی هستند كه در درون طایفه به وجود آوردند. مثلا شیعیانی كه در درگیری عشیرهای یكدیگر را به قتل میرساندند، به مقاومترین نیرو در برابر اسرائیل تبدیل شدند! طبیعتا اگر مجموعه این آثار را كنار هم بچینیم، به موزاییكی دست خواهیم یافت كه تصویری كلی از افكار و اندیشههای امام صدر را به دست میدهد. این یك راه است!
اما به نظر من از یك منظر دیگر نیز میتوان به قضیه نگاه كرد. یك راه دیگر نیز وجود دارد و آن استفاده از همین محفوظات و خاطرههاست ! بدون اینكه بخواهیم آمار و احصاء دقیقی از آثار و باقیات صالحات ایشان به دست آوریم. بیایید بررسی كنیم كه چند موضوع وجود دارد، که قطعا در مورد ایشان صادق است! اینها زیر بناهای فكری آن آثاری هستند كه امروز در لبنان از ایشان بر جای ماندهاند.
به نظر من بحث تعایش ادیان یكی از جدیترین تئورییهایی است كه ایشان در عمل به اجرا در آوردند. اصولا بحث تعایش ادیان در كشورهایی مطرح شده است، که پیروان ادیان مختلفی در آن زندگی میكنند . كشورهایی كه فاقد تعدد ادیان و مذاهب هستند، اصلا به این بحث نپرداختهاند . …
استاد خسروشاهی: چون ضرورتی برای این طرح وجود نداشته است!
مهندس فیروزان: دقیقا! من یادم هست كه در یكی از كنفرانسهای بعد از انقلاب، دوتا كشیش به ایران آمدند. یكی از اینها در بحث الیهات مسیحیت و مباحث فلسفی و كلامیآن بسیار قوی بود؛ اما به هیچ وجه در این زمینه، كه مسیحیت چه اشتراكات و تفاهمی با اسلام دارد، توانایی نداشت! این به دلیل آن بود كه او در كشوری زندگی میكرد كه اصلا غیر مسیحی در آن وجود نداشت! كشیش دوم از هندوستان آمده بود. او به قدری با مبانی و مبادی هندوییسم و اسلام آشنا بود، كه خیلی راحت آنها را بر هم منطبق میكرد، و با ذكر كد و آدرس دقیق از قول متفكرین مربوطه نقل میكرد. تعبیر زیبایی هم داشت كه الان به صحبت سقم آن خیلی كار ندارم.
میگفت خداوند مثل رهبر اركستری است كه سازهای مختلفی را به دست نوازندگان مختلفی داده است تا صدای توحید را از همه اینها درآورند! ادیانی مثل مسیحیت، اسلام و…، هر كدام در این اركستر نقشی بر عهده گرفتهاند .
بهر حال عرض من این است كه در مبحث تعایش ادیان، آقای صدر به دلیل اینكه در موقعیت قرار گرفتند، مجبور شدند به این مبحث بپردازند. البته ایشان خودشان این موقعیت را انتخاب كردند! یعنی از بد حادثه در این موقعیت قرار نگرفتند! ایشان میتوانستند لبنان را انتخاب نكنند! صرفا مساله اصرار مرحوم آیتالله شرفالدین نبود! ایشان بعد از مطالعه و شناخت دقیق اوضاع و احوال لبنان، خودشان پذیرفتند كه به آنجا بروند. ایشان با مطالعاتی كه داشتند، مسیحیت را خیلی خوب شناخته بودند. اسلام را هم از قبل میشناختند. به همین جهت بحث تعایش را در پیش گرفتند. البته آن را یك ضرورت نیز میدانستند. ایشان معتقد بودند كه برای حل مشكلات شیعیان و بلكه كل لبنان، بایستی بحث تعایش ادیان را جدی گرفت.
در این صد سال اخیر، ما حتی یك نفر راهم سراغ نداریم كه همانند ایشان، بحث تعایش ادیان را مطرح كرده و در محقق ساختن آن موفق بوده باشد! واقعا در این صد سال گذشته كدام یك از بزرگان ما موفق شدند، بدون اینكه از مواضع اسلام عدول كنند، در فضای تعایش قرار گرفته و آن را پیاده كنند؟ كدام یك از بزرگان ما توانستند در هر دو جنبه تئوری و عمل، آنچنان تاثیری در جامعه بگذارند كه امر تعایش پذیرفته شود؟ البته ما خیلی وقتها كنار هم مینشینیم و بحثهای آكادمیك و علمی میكنیم. مثل بحثهایی كه در سالهای قبل از انقلاب، پیرامون اقتصاد ایران، اقتصاد اسلام، آزادی و… میكردیم. اما وقتیكه بعد از انقلاب در صحنه عمل قرار گرفتیم، دیدیم كه باید خیلی متفاوت عمل كنیم! این حقیقتا خیلی حرف است كه انسان در صحنه عمل قرار گیرد، و بتواند همان چیزی را بدان معتقد بود پیاده كند!
بنابراین قطعا میتوان بحث تعایش ادیان را هم در تئوری و هم در عمل، بنام امام موسی صدر ثبت نمود! ایشان در این زمینه یك تئوری داشت كه همان را به مرحله اجرا در آورد! من در این زمینه و در میان علما موجود، هیچ حریفی را به اصطلاح شعراء، برای ایشان سراغ ندارم. حتی در كشورهایی كه پیروان ادیان و مذاهب مختلف در كنار هم زندگی میكنند! مثلا در خود هندوستان پیروان سه دین مختلف كنار هم زندگی میكنند…
استاد خسروشاهی: یا در خود مصر! در آنجا قبطیها هستند! پیروان مذاهب دیگر هستند! آنجا هم هنوز خیلی با بحث تعایش ادیان فاصله دارند! خیلی وقتها قبطیها را میكشند و همچنین بالعكس!
مهندس فیروزان: بله! حتی در خود لبنان هم وضع به همین شكل بود! قبی از اینكه این مباحث مطرح شود، در گیریهای متعددی بین مسلمانان و خصوصا برادران اهل سنت، با مسیحیان صورت گرفت!بنابراین ما میتوانیم بحث تعایش ادیان را به عنوان یكی از موضوعاتی كه با نام آقای صدر عجین شده است، در نظر بگیریم! البنه تنها به عنوان یك موضوع! اما آیا واقعا موضوع تعایش كافی است؟ یعنی آیا واقعا درست است كه بگوییم نام امام موسی صدر تنها بحث تعایش در اذهان تداعی میكند؟
دكتر صدر: آقای فیروزان به نكته مهمیاشاره كردند. امروز بعضی از اندیشمندان ما دارند ایدههایی را مطرح میكنند. اما آیا تنها این توفیق را پیدا میكنند كه اندیشه خود را به عمل برسانند؟ مساله مهم این است! من وقتی از نهادهایی صحبت میكنم كه امام موسی ایجاد كرده است، به مراتب از مرحله اندیشه فراتر میروم! در عالم اندیشه و فكر، ما علمای زیادی داشتیم كه شرایط زمان خود را دیدند و طرحهایی را برای تغییر اوضاع ارائه دادند. كدام یك این توفیق را پیدا كردند كه طرح و روش مناسب را پیدا كنند؟ آن را آزمون و پیاده كنند تا به نتیجه برسد؟ شما از پدیده مجلس اعلای اسلامیشیعه افكار و اندیشههای بسیاری را میتوانید استنباط كنید! بحث تعایش ادیان تنها یكی از اینهاست! مجلس اعلای شیعه قبل از هر چیز میبایست در پارلمان لبنان به تصویب برسد. بودجه این مجلس از دولت است. اگر مساله تعایش وجود نداشت، این مجلس اصلا نمیتوانست به وجود بیاید! وقتی میگوییم تعایش، منظور این نیست كه ایشان به عنوان یك رهبر دینی بیاید با یك كشیش گفتگو كنند! یا برای مسیحیان سخنرانی کنند! منظور از تعایش این است كه طایفه شیعه با سایر طوایف مذهبی در ارتباط باشد! داد و ستد اجتماعی داشته باشند! اهمیت امام موسی صدر در این است!…
استاد خسروشاهی: همینطور است! این خیلی اهمیت دارد!
دكتر صدر: تنها این نبود كه ایشان بیایند و چند تا اندیشه را مطرح كنند! مهم این است كه ایشان از مرحله اندیشه به مرحله عمل رسیدند! به تغییر و تحول رسیدند! ایشان تغییرات زیادی در مرحله لبنان و كشورهای عربی به وجود آوردند. نظر من این بود كه روی این مسائل دست بگذاریم و با استفاده از اینها به آثار وجودی امام موسی و افكار و اندیشههای ایشان برسیم. اما چون حالا بحث تعایش را مطرح كردید، اجازه دهید تا مسالهای را عرض كنم!
ببینید! تعایش تا حدی در لبنان بود. برای اینكه نظام لبنان یك نظام طایفی بود. از قدیم میان شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی ارتباط وجود داشت. همه وجود دیگری را قبول كرده بودند. یعنی مسلمانان، مسیحیان را قبول كرده بودند و همینطور بالعكس! نكته مهم و ظریف در جای دیگری بود! مسیحیان حكومت لبنان را به دست داشتند! مسیحیان با اروپا مرتبط بودند! مسیحیان دایما فكر و برنامه جدیدی را ارائه میكردند! مسیحیان رفته رفته شیعیان و مسلمانان را از خود بیگانه كرده بودند! به همین جهت حالا دیگر وقت آن بود كه شیعیان به خود بیایند! وقت آن بود كه یاد یگیرند تا اصالت واقعی خود را حفظ كنند! تعایش یعنی اینكه وقتی كشیشان مذهبی میآیند و نظرات خود را درباره مسیحیت بیان میكنند، مسلمانها هم بتوانند افكار و اندیشههای اسلامی را بیان كنند. هیچ لزومی ندارد كه تا به هم رسیدند بگویند، فلان موضوع در اسلام و مسیحیت یكی است! پس ما میتوانیم آن را به اتفاق هم دنبال كنیم!
امام موسی هیچ وقت در طول این دو دهه، به یك سازش یا توافق مطلق با مسیحیان روی نیاوردند! ایشان هیچ وقت كوتاه نیامدند! هیچگاه مطلقا اعتقادات یا ارزشهای اسلامی را كنار نگذاشتند! بالعكس! ایشان در خود كلیساها سعی میكرد تا آیات قرآن و معارف اسلامی را برای مسیحیان تبیین و تفهیم كند! ایشان در طول مباحث و صحبتهای خود با مسیحیت، صرفا آراء و نظریات اسلامیرا تبیین میكردند. تعایش به این نحو بود كه شیعیان و علمای اسلامی بتوانند شخصیت خودشان را حفظ كنند. در آن زمان یك چنین خلائی در لبنان حس میشد! علمای مسیحی و اهل سنت بودند كه آرای مذهبی خود را بیان میكردند! اما در میان شیعیان، كسی نبود كه بتواند همسطح آنها جهانبینی اسلامی را تبیین كند! كسی نبود كه بتواند نظریات اسلام پیرامون اجتماع، زن، نحوه دفاع و مسایل مهم و مبتلا به روز را تبیین نماید! مثلا در «الندوه اللبنانیه» جلساتی گذاشته میشد كه علمای مسیحی و اهل سنت نظرات خود را بیان میكردند.
در میان شیعیان كسی نبود كه بتواند اینگونه، جهانبینی شیعه را مطرح و از آن دفاع كند. امام موسی صدر این خلأ را پر نمود. بنابراین میتوانیم اینطور بیان كنیم: امام موسی صدر مساله تعایش را زنده و احیاء كردند! آن هم با درست و بجا عرضه كردن نظرات و اندیشههای اسلامی! یعنی دین اسلام را به همان شكلی كه هست، با همان شكل منطقی و فطری آن عرضه كردند. در سخنرانیهای مختلفی هم كه در مناطق مسیحینشین ایراد میكردند، همین مباحث را طرح مینمودند. و جالب است كه مسیحیها هم میپذیرفتند. بسیاری از دوستان نزدیك و صمیمی ایشان از مسیحیان بودند. بنابراین تعایش به این معنی نبود كه مسیحیان مسلمان شوند. هرچه از عناد و دشمنی یك مسیحی با اسلام كاسته شود، هر چه به این دین مبین نزدیكتر شده و هر چه رفاقت و دوستی وی با اسلام و مسلمانان بیشتر گردد، موفقیت تعایش بیشتر خواهد بود…
مهندس فیروزان: یعنی مسیحیان سرنوشت خود را در همكاری با مسلمانان ببینند!
دكتر صدر: احسنتم! این تعایش است. و مجلس اعلای اسلامی شیعه تجلی این اندیشهها میباشد. و همینطور نهادهای دیگری كه ایشان ایجاد كردند! اینها تحولاتی هستند كه براساس افكار ایشان ایجاد شدند…
استاد خسروشاهی: ببخشید جناب آقای دكتر صدر! سؤال اصلی ما همین بود، كه باز من تصور میكنم بدون پاسخ مانده است! این نوع اندیشهها چه بود؟ اندیشههایی كه علمای دیگر نداشتند. آن هم علمایی كه برخی از آنها استاد خود امام صدر بودند! چه اندیشههایی بودند كه مبنای این همه تحولات قرار گرفتند؟ یكی از اینها تعایش بود! اندیشههای دیگر چه بودند؟ به هر حال من معتقدم كه یافتن پاسخ این سؤال، نیازمند مطالعه دقیقتر افكار و اندیشههای امام موسی صدر است.
مهندس فیروزان: اگر اجازه دهید، مایلم این بحث تعایش را باز قدری بیشتر باز كنم. تعایشی كه قبل از آقای صدر وجود داشت، از نظر شیعیان تعایش محكومانهای بود. اكثریت شیعیان كه حدودا یك سوم جمعیت لبنان را تشكیل میدادند، بهرهای از زندگی اجتماعی نداشتند. آن چیزی كه به عنوان تقسیم امكانات و قدرت صورت میگرفت، تنها میان فئودالها بود. یعنی به این شكل بود كه فئودالهای سیاسی شیعه، كه ریاست طایفه را بر عهده داشتند، با فتودالهای طوایف دیگر در مورد چگونگی تنظیم قدرت و مصالح عشیرهای و خانوادگی خود به توافق رسیده بودند. نتیجتا با هم زندگی میكردند. به همین دلیل مناصب خود را نیز از دست نمیدادند. چون اگر از دست میدادند، نه تنها خود متضرر میشدند، بلكه فئودالهای طوایف دیگر نیز همپیمان خود را از دست میدادند.
مثلا اگر كامل اسعد كنار میرفت، هم خودش ضرر میكرد، و هم فئودالهای مسیحی كه متحد و همپیمان خود را از دست داده بودند. بنابراین نكتهای كه آقای دكتر صدر گفتند، نكته بسیار درستی است. تعایش قبل از آقای صدر، تعایشی بود كه شیعه در آن محكوم به پذیرش بود. اما وقتی آقای صدر آمد، شیعه آن قدر رشد پیدا كرد، كه تعایش متقابل در قدرت نیز مطرح گردید. یعنی اگر مسیحیان حق داشتند در رادیو تفسیر انجیل بگویند، شیعه نیز این قدرت را یافت كه تفسیر قرآن بگوید. اگر در صیدا یك مفتی سنی وجود داشت كه اهل سنت و حتی حكومت لبنان مسایل شرعی و حتی ماه رمضان خود را از او تبعیت میكردند، همه پذیرفتند كه مفتی دیگری نیز باید در شهر وجود داشته باشد تا امور شیعیان را با یكدیگر هماهنگ كند. به عبارت دیگر تعایش در فرآیند جدیدی مطرح شدكه تنها شیعه را محكوم به تنزل و پذیرش نكرد، بلكه او را همسطح و همتراز دیگر طوایف مطرح نمود…
استاد خسروشاهی: یعنی قرائت جدیدی از تعایش مطرح گردید، آن هم با شفافیت بیشتر!
مهندس فیروزان: دقیقا!…
دكتر صدر: به همین جهت من معتقدم، شاید اگر از تعبیر دیگری به جای تعایش استفاده شود، بهتر باشد؛ در واقع چیزی كه آقای صدر مطرح كرد و مورد نظر همه ماست، وسیعتر از تعایش بود.
مهندس فیروزان: درست است! یعنی شیعه آمد و بالاخره حق خود را گرفت!
دكتر صدر: بله! یعنی [تعایش] تنها محاوره و گفتگو نبود! بلكه در عمل بود، در سیاست بود، در همكاریهای اجتماعی بود…
مهندس فیروزان: بله! این واقعا مهم است كه از چه تعایشی صحبت میكنیم. شاید اگر صفت دیگری را به تعایش اضافه كنیم، هم از ایجاد مشابهت با تئوریهای دیگر جلوگیری شود و هم یك معنای اولیهای را در اختیار مخاطب قرار میدهد كه منظور از تعایش چیست! و اینكه تعایش معنای دقیقتری دارد. تعایش در فارسی به معنای همزیستی مسالمتآمیز است. البته صفت مسالمتآمیز را به این جهت اضافه كردند كه بتوانند بحث سیاسی كنند. به نظر من اگر یك صفت، پیشصفت و یا پسصفتی را به كلمه تعایش اضافه كنیم، میتوان محتوای مورد نظر را رساند. بهر حال این خیلی مهم است كه انسان در تعایش حقوق خود را بگیرد، نه اینكه آن را از دست دهد.
ظاهرا همكاری و همدلی امام صدر با رهبران مسیحی لبنان، برای مقابله با تجاوزات اسراییل به جنوب، یكی از جلوههای زیبای همین تعایش است؟
دكتر صدر: دقیقا! یكی از نتایج تعایش مورد نظر امام موسی زمانی ظاهر میشد كه حملات اسراییل شدت پیدا میكرد، و لازم بود تا كل لبنان در برابر اسراییل موضعگیری كند. اینجا بود كه این همكاریها خیلی اهمیت پیدا میكردند. شاید اگر این تعایش را همكاری یا تقریب نامگذاری كنیم، بهتر باشد. باز اگر بخواهیم نمونهای از تعایش را مثال زنم، میتوانم به همین مساله «الزواج المدنی» اشاره كنم كه هم اكنون نیز در لبنان مطرح است. همانطور كه میبینیم، هم مسلمانان و هم مسیحیان آن را رد كردهاند. بنابراین همكاری مذهبی و یا تقریب، بسیار وسیعتر از معنای لفظی تعایش است. آن هم در لبنانی كه جنبههای دینی در آن اولویتی ندارند! حتی همان كلیساها و كشیشها نیز اینگونه نبود كه روی مواضع فكری خود پافشاری كنند. جنبههای سیاسی، طایفی و فئودالی، در آنجا خیلی قویتر است…
مهندس فیروزان: و همینطور وابستگی طوایف به قدرتهای خارجی!
دكتر صدر: دقیقا! اینها بودند كه اهمیت داشتند. بهر حال این تعایش باعث شد تا شیعیان بتوانند خود را مطرح كنند، و حقوق خود را بگیرند. البته اینكه چگونه چنین چیزی تحقق یافت؛ و چگونه شیعیان حقی را که دایما نصیب دیگران میشد باز پس گرفتند، دیگر به مهارت و هنر خود امام موسی صدر باز میگشت.
استاد خسروشاهی: مهم آن بود كه نه تنها حق خود را گرفتند، بلكه برتری خود را نیز ثابت كردند. همین مقاومت را شیعیان به وجود آوردند. در حالی كه امروز اهل سنت، دروزیها و حتی مسیحیان نیز در آن حضور دارند!
بنابراین تا این جا بدین نتیجه رسیدیم كه تعایش به معنای تقریب و همكاری، با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، یكی از موضوعاتی است كه با نام امام صدر عجین شده است. اما همانطور كه اساتید محترم اشاره كردند، تعایش تنها موضوع مورد اهتمام آن بزرگوار نبود. موضوعات دیگری نیز وجود داشتند كه شاید به همین اندازه در مورد آن موفق بودهاند. اگر موافق باشید، به برخی دیگر از این موضوعات بپردازیم:
مهندس فیروزان: بله! من نیز تصور میكنم كه اگر قرار است كاری به آقای صدر بسبت داده شود، باز وسیعتر از تعایشی است كه در این جلسه معنا كردیم. ایشان فراتر از مساله تعایش بود…
استاد خسروشاهی: قطعا! ما هیچ وقت قبول نمیكنیم كه ایشان تنها تعایش را مطرح كردهاند!
مهندس فیروزان: برخی دوستان مساله فرهنگ را مطرح كردهاند. اما فرهنگ نیز به یك معنا بسیار عام است. یعنی نمیتوان آن را علامت زد و درخشان نمود. حقیقتا امام موسی چه چیزی را بنیان گذاشت؟ اگر بخواهیم مساله نوآوری دینی را مطرح كنیم، باز میبینیم كه ایشان فراتر از آن بود. اگر بخواهیم مساله پرچمداری عملی تئوری حمایت از حقوق فلسطین و مبارزه با اسرائیل را طرح كنیم، باز میبینیم كه ایشان فراتر از آن است. یعنی مشخصات آقای صدر به گونهای هستند كه نمیتوان ایشان را به این مسایل محدود نمود!
استاد خسروشاهی: به قول مرحوم دكتر شریعتی، فاطمه همه اینهاست، اما نهایتا فاطمه، فاطمه است! در مورد امام موسی صدر نیز باید گفت كه همه اینهاست، اما نهایتا امام موسی، امام موسی است! با این حال باز تاكید میكنم، برای رسیدن به جواب دقیقتر سؤال، باید آثار مكتوب ایشان را مورد بررسی جدیتر قرار داد.
دكتر صدر: اگر اجازه دهید، مایلم نكته دیگری را مطرح كنم. ببینید! شما خودتان را به فكر، اندیشه و نظریهپردازی محدود نكنید. اگر خیلی هم زحمت بكشید و كلمه تعایش را درست معنی كنید، اندیشههای دیگری نیز از قبیل همین جامعه مدنی و… به آن اضافه كنید، تازه آمدید و ایشان را در حد مرحوم مطهری، مرحوم طباطبایی یا مرحوم [سید محمد باقر] صدر مطرح كردهاید. یعنی تنها به عنوان یك متفكر! در حالی كه امام موسی به ماورای فكر و اندیشه رفت. اگر ما خود را تنها به بعد فكری محدود كنیم، از واقعیت فاصله گرفتهایم. ما شاید به دلیل اینكه در ایران هستیم، و همواره بزرگانی مثل مرحوم مطهری را جلوی چشم داریم، بر این جهت اصرار داریم! در حالی كه خارج از ایران، وضع به گونه دیگری است.
اگر به لبنان، اروپا و امریكا برویم، و اگر علوم جدید را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم كه تنها برای تحولات، نهادها، تأسیسها، قراردادهای اجتماعی جدید و بطور خلاصه این نوع تغییرات، ارزش قایل هستند! برای كسی ارزش قایلند كه بتواند اینگونه امور را متحول كند. اوست كه اهمیت دارد. البته كسی كه بتواند چنین تحولی را ایجاد كند، طبعا باید هم صاحب فكر و اندیشه باشد، و هم صاحب قوه معماری، مهندسی و مدیریت، تا بتواند فكر و اندیشه خود را جامه عمل بپوشاند. و امام موسی همه اینها بود.
استاد خسروشاهی: در یك كلام میخواهید بگویید كه امام موسی فراتر از این حرفها بود. ما هم اینرا قبول داریم. اما باز جواب سؤال داده نشد ...
دكتر صدر: اجازه دهید منظور خود را به شكل دیگری بیان كنم. ببینید! شیوهای كه الان با آن بحث میكنیم، شیوه سنتی بحثها در ایران است. همان شیوهای است كه در مورد مرحوم سید جمال، مطهری، طباطبایی و دیگران نیز مطرح شده است. اینها بزرگانی هستند كه متفكر بودند، اما در همان مرحله فكر متوقف شدند. مرحوم مطهری نیز فكر و اندیشه داشت. اما نهایتا تنها یك متفكر بود. در مقیاسی كوچكتر، مرحوم شریعتی نیز فكر و اندیشه داشت. اما در حد یك متفكر باقی ماند. اما اگر كسی آمد و جامعهای را واقعا متحول و عوض كرد، این خیلی فراتر از فكر و اندیشه است. چنین كسی مسلما فكر و اندیشه را داشته است. اما فراتر از آن بوده است. بیایید علوم اجتماعی جدید، مثل اقتصاد و جامعه شناسی را در نظر بگیریم. در علم اقتصاد، دانشمندی داریم كه نامش فردمن است.
تعداد مقالات و تالیفاتش كم است. اما نقش بسیار بزرگی در اقتصاد آمریكا دارد. نقشی كه هیچ تناسبی با حجم مقالات و تالیفاتش ندارد. تحولات بزرگی را در اقتصاد امریكا ایجاد نمود. سیاست اقتصادی آن جا را به كلی تحت تاثیر قرار داد. طبیعتا چنین كسی از مرحله فكر، اندیشه، استدلال و نظریهپردازی فراتر رفته است. یعنی به جایی رسیده است كه سایر اقتصاددانان نتوانستند برسند. با اینكه تعداد اقتصاددانان صاحب نظر و برجسته آمریكا كم نبوده است. اما هیچ كدام نتوانستند اینگونه نظام اقتصادی آن كشور را تحت تاثیر قرار دهند. من به امام موسی صدر نیز از همین زاویه نگاه میكنم. از یك طرف فكر اسلامی را در آن جا احیاء كردند؛ از طرف دیگر برای شیعیان یك تشخصی را فراهم كردند. از یك طرف مساله زندگی با غیر مسلمانان مطرح است؛ از طرف دیگر برخورد با غرب مطرح است. زیرا لبنان بشدت با غرب مرتبط بود. در كنار اینها، مساله عزاداری تاسوعا و عاشورا هم هست. یادم هست كه عموجون میگفتند، یكی از چیزهایی كه برای آخرتم ذخیره كردم، روزهخوانی نادی امام صادق (ع) است. تا قبل از اینكه ایشان بیایند، چنین روزهخوانی در آنجا وجود نداشت.
ایشان بود كه مراسم محرم، صفر و ماه رمضان را در آنجا راه انداخت. در كنار همه اینها، مساله اسراییل نیز مطرح بود. نمیشد شیعه بود و در جنوب لبنان زندگی كرد، اما نسبت به مساله اسراییل بی تفاوت بود. بالاخره یا باید تسلیم اسراییل میشد! یا باید كشته میشد و از بین میرفت! یا باید میماند و مقاومت میكرد! و این ماندن و مقاومت كردن خیلی حرف است! شیعیان چگونه توانستند بمانند و مقاومت كنند؟ اینها تحولاتی بود كه امام موسی به وجود آورد. من واقعا نمیدانم كه اگر امام موسی نبود، چه برسر جنوب لبنان میآمد؟ بنابراین مساله فراتر از فكر و اندیشههایی چون تعایش است. البته تعایش مهم است! اندیشههای دیگر نیز مهم هستند! اما مساله فراتر از این حرفهاست. امام موسی فقط اندیشه نبود. مسایل دیگری نیز مطرح بودند. وجود فكر و اندیشه، قطعا شرط لازم تحولات بود. اما یك شرط كافی هم وجود داشت! وقتی این شرط لازم با آن شرط كافی جمع شوند، آن تحولات، موسسات و نهادها پدید میآیند.
شاید این اندیشهها را دیگران نیز داشته باشند. بالاخره اینها همه از یك سرچشمه تغذیه شدند. اما آن خصوصیتی كه خاص امام موسی بود، و مرحوم مطهری و دیگران نداشتند، در آن شرط كافی نهفته است. شاید بتوان روی رفتار، برخورد و همكاریهای اجتماعی تكیه نمود كه تاثیر اینها حتی از فكر و اندیشه نیز بیشتر است. بیایید سیره ائمه اطهار (ع) را بررسی كنیم. آیا واقعا تحولاتی كه ائمه ما ایجاد كردند، صرفا بواسطه حرفها و اندیشههایشان بود؟ یا اینكه رفتار و سلوكشان نیز نقش مهمیداشت؟ البته این عزیزان قرآن كریم و احادیث شریف را باقی گذاشتند كه تا قیامت نیز راهگشای بشریت است! اما…
مهندس فیروزان: حتی احادیث هم قسمتی از سلوك آنها بوده است. چون عندالاتفاق، ضرورت یا سؤالی مطرح میشد و آنها مطلبی را بیان میفرمودند. به عبارت دیگر اندیشه امام، از عمل امام جدا نبوده است.
دكتر صدر: همینطور است. البته ائمه اطهار (ع) به وحی و بینهایت متصل بودند. اما به رغم بینهایت بودن اندیشههایشان، چیزی كه بوسیله آن مردم را تحت تاثیر قرار دادند، رفتارشان بود…
مهندس فیروزان: خود حضرت پیامبر(ص) نیز میفرمودند: «انی بعثت لاتمم مكارم الاخلاق».
دكتر صدر: بنابراین بیایم ببینیم، چه تحولات، نهادها و موسساتی در لبنان و غیر آن تحت تاثیر وجودی ایشان ایجاد شدند. بعد میتوانیم برگردیم، زیربنای فكری ایشان را در آوریم، و ببینیم كدام اندیشهها، نظریهها و قرائتها باعث این تغییر و تحولات شدند.
به هر حال این یك نوع متدولوژی كشف است. شما در بخشی از سخن خود به مجلس اعلای اسلامی شیعه به عنوان یكی از این موسسات اشاره كردید. اگر موافق هستید، همین بحث را قدری جلوتر ببریم. دیگر به چه تحولاتی میتوان اشاره نمود؟
دكتر صدر: یكی دیگر از تحولات، خود باوری شیعیان و بازگشت آنها به خویشتن است. به نظر من امل و حزبالله را نباید دست كم گرفت! در دهه 1340 كه من در لبنان بودم، فضا از آنِ احزاب قومی، ناصری، بعثی و كلا چپیها بود. افراد بسیار موجهی از شیعیان بودند كه در این احزاب فعالیت میكردند. اصلا بدنه این احزاب از شیعیان بود. رشد آنها در این بود كه به این احزاب بپیوندند و نردبان ترقی را طی كنند. در حالی كه امروز دیگر اصلا این حرفها مطرح نیست! جوانان شیعه امروز آلترناتیو دارند. امروز برای آنها تنها امل و حزبالله مطرح است. دیگر حزب قومی سوری و عاصم قانسوه برای آنان اهمیتی ندارد…
مهندس فیروزان: به عبارت دیگر در آن زمان بروز شیعیان تنها در احزاب چپ، امثال بعث و قومیسوری بود؛ اما امروز چنان هویتی پیدا كردند كه تنها به احزاب شیعی میپیوندند.
دكتر صدر: دقیقا! تحول مهم دیگر همین مقاومت در برابر اسراییل است. این مقاومت چیز كمینیست! ببینید واقعا كشورهای عربی در برابر اسراییل چه شدند؟ اردن چه شد و به كجا رسید؟ البته حمهوری اسلامی نیز در این قضیه نقش دارد. اما واقعا چطور شد كه جمهوری اسلامی فقط در لبنان توانست چنین نمودی داشته باشد؟ چرا در افغانستان نتوانست و بلكه از آنجا اخراج شد؟ چرا در آذربایجان دربست شیعه نتوانست؟ چرا در هند و پاكستان اینگونه موفق نبود؟ این به دلیل آن بود كه در این كشورها زمینه مناسبی وجود نداشت. در حالی كه امام موسی صدر در لبنان زمینه مناسب را فراهم كرده بود. اگر این زمینه مناسب نبود، جمهوری اسلامی بر لبنان همانقدر اثر میگذاشت، كه بر سوریه و عراق گذاشت.
به هر حال تفكر اسلامی، تربیت شیعیان، و همچنین مساله مقاومت در برابر اسراییل، سه ضرورتی بود كه در لبنان وجود داشتند، و میبایست با یكدیگر هماهنگ شوند. این هماهنگی ایجاب میكرد كه فعالیتهای امام موسی به لبنان محدود نشده و گسترش پیدا كند. البته ایشان از یك مقطع به بعد، به دلیل ممانعت شاه نتوانستند به ایران بیایند. به همین جهت صحنه اصلی فعالیتهای ایشان در كشورهای عربی بود. ایشان در كنفرانسهای عربی و اسلامی شركت، و افكار و اندیشههای خود را ارائه میكرد. از طرفی با فعالیتهای بسیار زیاد توانست بین سوریه، مصر، الجزایر، عربستان و…. در رابطه با مسایل خاص لبنان، یك وحدت نظر یا حداقل تقریبی را ایجاد كند. ماهیت كشورهای عربی جوری بود كه دائما یكدیگر را دفع میكردند. اما ایشان توانست آنها را به یكدیگر نزدیك كند.پینوشتها
[1]. اسلام و فرهنگ قرن بیستم؛ سید موسی صدر (ترجمه علی حجتی کرمانی)؛ انتشارات مشعل دانشجو.
[2]. گاهشمار تاریخ خاورمیانه (1798-1849)؛ مؤسسه مطالعات تاریخ خاورمیانه؛ انتشارات سروش؛ چاپ اول؛ 1367.
[3]. مجله العرفان؛ سپتامبر 1959؛ شماره 47؛ ص 77.
[4]. نهضت امام خمینی؛ جلد دوم؛ سید حمید روحانی (زیارتی)؛ واحد فرهنگی بنیاد شهید؛ 1364؛ ص 494.
[5]. امام موسی صدر، امید محرومان (دیدار با ابرار – 56)؛ عبدالرحیم اباذری؛ سازمان تبلیغات اسلامی؛ 1374؛ ص 118.منبع: سایت روایت صدر