گفتگويی با حجت الاسلام شيخ مصطفی مصري
تاريخچه زندگي
سؤال: جناب شيخ! با تشكر از وقتيكه به ما داديد، خواهشمنديم تا در ابتدا شرحی از زندگی خود را ارائه بفرمائید:
حجت الاسلام مصری: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين. من دوران كودكی، نوجوانی و مقدمات تحصيلات حوزوی را در حوزه نجف اشرف گذرانده ام. همانطوری كه بعداً خواهم گفت، در آنجا بود كه برای اولين بار با امام موسی صدر آشنا شدم. آن زمان پدرم، جناب شيخ محمد مصری در نجف مشغول درس و بحث علمی بود. ما از سال 1967 تا سال 1975 در نجف اشرف بوديم. در سال 1975 كه جنگ داخلی لبنان شروع گرديد، به اتفاق برادران و خواهرانم به لبنان برگشتيم. پدرم يك سال ديگر در نجف ماند و سپس در سال 1976 به لبنان بازگشت.سؤال: پس تقريباً با شيخ اديب حيدر هم دوره بوده ايد؟
حجت الاسلام مصری: بله! شيخ اديب حيدر هم آن زمان در نجف بود. بهر حال در سال 1975 به لبنان آمدم. از همان زمان فعاليتهای اسلامی خود را در چارچوب حركة المحرومين آغاز كردم. اين قضيه مدتی كوتاه بعد از انفجار عين البنيه و متعاقب آن اعلان رسمی ولادت حركت امل بود. ما در روستای خود "انصار" مستقر بوديم. در سال 1976 بود كه با دكتر چمران آشنا شدم. اين آشنايي، بعد از حادثه روستای انصار كه بعداً شرح خواهم داد، به ارتباطی تنگاتنگ و شبانه روزی منجر گرديد. بعد از اين حادثه بود كه در مؤسسه صنعتی جبل عامل، به عنوان منشی مؤسسه و شخص دكتر چمران مشغول به كار شدم. سالهای 1976 تا 1978 را در كنار دكتر چمران بودم در جريان حمله سال 1978 اسرائيل به جنوب لبنان، اين توفيق را داشتم كه در فعاليتهای نظامی دكتر چمران حضور داشته باشم. تا اواسط ماه اوت سال 1978، يعنی تا دو هفته قبل از ناپديد شدن امام صدر، در لبنان و در كنار دكتر چمران بودم. در اواسط اوت آن سال برای اجرای مأموريتی از سوی دكتر به منطقه خليج آمدم. در امارات بودم كه آن حادثه شوم برای امام صدر پيش آمد. بعد از مدتی دوباره به لبنان باز گشتم.
سالهايی كه بعد از آن بر ما گذشتند، بسيار سخت و ناگوار بودند. خصوصاً سالهای 1979 تا 1981! دكتر چمران حادثه سال 1976 روستای انصار را در كتاب لبنان خود به تفصيل شرح داده است. اما اين حادثه تنها اولينِ آنها بود! از آن زمان تا سال 1982 كه اسرائيل جنوب لبنان را به اشغال خود در آورد، چهار حادثه مشابه ديگر در روستای ما رخ دادند. در يكی از اين حوادث خواهرم به شهادت رسيد. وضعيت اسفبار جنوب تا حمله سال 1982 اسرائيل ادامه پيدا كرد. با اشغال منطقه جنوب توسط اسرائيل، مرحله جديدی آغاز گرديد. طبيعتاً مقاومتهايی بر عليه اشغالگران صهيونيست صورت گرفت. در نتيجه اين مقاومتها تعداد زيادی از جوانان، از جمله من و برادرم دستگير شدیم. حدود 1.5 سال در زندان انصار و در اسارت صهيونيستها بودیم. بعد از آنكه آزاد شدم، دروس حوزوی خود را ادامه دادم. برای اين منظور مرتباً بين سوريه و لبنان در تردد بودم. در سال 1991 برای مدتی به آفريقا رفتم. وقتی به لبنان بازگشتم، به مدت سه سال تا سال 1995 به تكميل دروس حوزوی پرداختم. الآن هم كه اينجا در خدمت شما هستم و به درس خارج اشتغال دارم.
چگونگی آشنايی
سؤال: اگر امكان دارد، از چگونگی آشنايی خود با امام موسی صدر برايمان صحبت بفرمائيد:
حجت الاسلام مصری:بله! حقيقت آن است كه من بسياری از خاطرات زندگی خود را مكتوب كرده ام. يكی از خاطرات شيرين زندگی من، كه البته همين اخيراً مكتوب شده است، ماجرای اولين برخوردم با امام موسی صدر می باشد. تصادفاً اين صفحه از دفترچه خاطرات، در اين سفر همراه من می باشد. اگر مايل باشيد، می توانم بخشهايی از آن را برايتان بخوانم؟سؤال: با كمال ميل! خيلی خوشحال خواهيم شد!
حجت الاسلام مصری:همانطوريكه اشاره كردم، اولين برخورد من با امام موسی صدر، در نجف اشرف و قبل از تأسيس مجلس اعلای اسلامی شيعه بود. در حدود ماه اوت سال 1968 بود. من نوجوانی 9 ساله بودم و در اغلب اوقات پدرم را همراهی می كردم. فضای آنزمان نجف اشرف، تماماً فضای علم، دانش و روحانيت بود. به هر مجلس و محفلی كه وارد می شديم، يك بحث علمی در جريان بود. طبيعتاً برای منِ نوجوان، كه به ديدن اين صحنه ها عادت كرده بودم، مشاهده يك عالم جديد تعجبی در بر نداشت. اما در مورد امام موسی صدر قضيه فرق می كرد! ديدن ايشان برايم بسيار جالب و خاطره انگيز بود. ايشان در همان برخورد اول چنان اثری در منِ نوجوان بر جای نهاد، كه در مورد هيچ كدام ديگر از علما نجف سابقه نداشت. خاطره اين اولين برخورد را سالها بعد به شرح زير مكتوب كرده ام:
نوجوانی كه سنش از 9 سال تجاوز نمی كند، به همراه پدرش در خيابانِ بازارِ بزرگ نجف اشرف حركت می كند. اين خيابان را بدين دليل انتخاب كرده اند كه بتوانند از آفتاب سوزان نجف در امان باشند. خورشيد در وسط آسمان قرار گرفته است و ميانه روز را نشان می دهد. در وسط خيابان ملاقات صورت می گيرد. از درب بزرگ مردی رشيد، بلند قامت، كه عمامه ای سياه رنگ بر سر دارد، خارج می شود. او يكی از فرزندان اميرالمؤمنين علی (ع) است. می ايستد و سلام و عليك می كند. صحبت شروع می شود و به درازا می كشد. در ميان علما نجف مرسوم نبود كه در اين نقطه از بازار بايستند و تبادل نظر كنند! اما حرارت اين ديدار و گفتگو، همه آداب و رسوم را تحت الشعاع قرار می دهد. تمام رهگذرانی كه می آيند و می روند، با شگفتی صحنه را تماشا می كنند! نوجوان هر چند لحظه يكبار با شگفتی به آن مرد و پدرش می نگرد.
مردی كه عمامه سياه بر سر دارد، نوجوان را نوازش ميكند و آهسته گونه هايش را می كَند! براستی اين مرد كيست؟ و چرا در اين محل ايستاده اند تا صحبت كنند؟ خيابانهای نجف اشرف همواره مملو از علما و طلاب علوم دينی است. شمار زيادی از مراجع و مجتهدين بزرگ در اين شهر زندگی كرده و می كنند. اما هيچكدام آنها را دارای هيبتِ مردی كه با پدرم صحبت می كند، نديده ام! بعد از آنكه صحبت آنها به اتمام رسيد، خم می شود تا با نوجوان روبوسی كند. دست نوجوان در ميان دستان تنومند او گم می شود. از پدرم سؤال می كنم اين آقا كه بود؟ و اين جواب او در ذهنم نقش می بندد كه او آقای سيد موسی صدر است! سؤال می كنم كه آيا او با آقای سيد محمد باقر صدر نسبتی دارد؟ و او جواب می دهد كه آری! او پسر عموی آقا سيد محمد باقر صدر است كه از لبنان برای زيارت آمده است!
اين داستان اولين برخورد من با امام موسی صدر بود. اما در ايام اقامت نجف، يك بار ديگر نيز نام امام صدر فكر و ذهنم را به خود مشغول نمود. بار دوم در اوایل سال 1975 بود. امام صدر در كليسای كبوشيه بيروت سخنرانی مهمی ايراد كرده بود . در ميدانی نزديك منزل امام خميني، روزنامه فروشی قرار داشت كه روزنامه های لبنانی را نيز می آورد. من هر روز چند دقيقه ای آنجا می ايستادم تا روزنامه های لبنانی را ورق بزنم. روزی ديدم كه يكی از روزنامه ها، تصويری بزرگ از امام موسی صدر را در صفحه اول خود چاپ كرده است. الآن درست به خاطر ندارم كه آيا روزنامه النهار بود و يا الانوار؟ اين تصوير، امام صدر را در حال سخنرانی در كليسای كبوشيه بيروت نشان می داد. صليب حضرت مسيح بالای سر امام قرار گرفته بود. طبيعتاً اين تصوير زيبا بحثهای متعددی را در ميان علما و فضلا نجف بر انگيخت.
من عادت داشتم كه در نماز جماعت مرحوم آقای سيد يوسف حكيم شركت كنم. دقيقاً به خاطر دارم كه تا چند هفته بعد از اين قضيه، علما در صحن امام علی (ع) می ايستادند و بحث می كردند! گروهای انتقاد می كردند كه چطور روحانی سيدی جرأت كرده است به كليسا رود و در زير صليب حضرت مسيح سخن بگويد! گروهی ديگر حمايت می كردند و می گفتند، اين وظيفه عالمان دينی است! آنها بايد در هر جايی كه می توانند، به ترويج دين اسلام بپردازند! بهر حال اين دومين باری بود كه نام امام صدر در ذهن من جای می گرفت.سؤال: بنابراين همكاری عملی شما با امام صدر، بعد از بازگشت به لبنان آغاز گرديد؟
حجت الاسلام مصری: همينطور است! روابط نزديك و عملی من با امام صدر بعد از بازگشت ما به لبنان آغاز گرديد. قبلاً اشاره كردم كه خود در سال 1975، و پدرم در سال 1976 به لبنان آمديم. پدرم مسئوليت امامت مسجد روستی انصار را بر عهده گرفت. اولين فعاليت ما در آن منطقه بود كه بچه ها و نوجوانان را در مسجد روستا جمع كنيم و به آنها خواندن، نوشتن، قرآن، نماز و روزه ياد دهيم. بعد از واقعه سالِ 1976 روستی انصار، دامنه فعاليت من گسترده تر شد. برای اينكه با دكتر چمران و حركة المحرومين به شكلی جدی و عملی مرتبط شدم. همانطوريكه قبلاً اشاره كردم، مسئوليت كارهای دفتری مؤسسه جبل عامل به اينجانب محول گرديد.
حركة المحرومين و امل
سؤال: نقش دكتر چمران در حركة المحرومين و امل چه بود؟ آيا مسئوليت نظامی حركت هم با ايشان بود؟
حجت الاسلام مصري: دكتر چمران مسئول كل تشكيلاتِ حركت بود. اين مهمترين مسؤليت سازمانی حركت در آن زمان بود. امور نظامی يكی از زير مجموعه های بخش تشكيلات بود. آن زمان به بالاترين مسئول حركت بعد از رهباي، مسئول تشكيلات می گفتند.سؤال: ببخشيد استاد! آيا افرادی مثل آقايان نبيه بری يا حسين الحسينی كه بعدها مطرح شدند، در زمان امام موسی صدر هم در مجموعه حركت فعال بودند؟
حجت الاسلام مصري: اجازه دهيد تا قبل از پرداختن به اين سؤال، مقدمه كوچكی را بيان كنم. می خواهم نهايتاً توضيح دهم كه امام موسی صدر نسبت به امور سياسی و تشكيلاتی حركت امل چه ديدگاهی داشت!
ببينيد! امام موسی صدر يك آينده نگری و دورانديشی عجيبی داشت. تاريخ گذشته اسلام و تشيع را دقيقاً می دانست. بر وضعيت موجود جامعه، منطقه و جهان كاملاً اشراف داشت. دقيقاً می دانست كه چه می خواهد و به كجا بايد برسد. دوران رهبری امام موسی صدر، حقيقتاً دورانی ممتاز و استثنايی در تاريخ شيعيان لبنان بود. در اين دوره بود كه نطفه قدرت مادی و معنوی شيعيان بسته شد. در دوران بعد از استقلال و قبل از آمدن امام موسی صدر، هيچ شخصيتی نتوانسته بود مردم را اينگونه جذب، بسيج و متحد كند! امام موسی صدر می خواست تمامی امكانات شيعه را بسيج و در يك جهت بكار اندازد.
به همين جهت در چند سطح مختلف فعاليت می كرد. از يك طرف با شخصيتهای سياسی گوناگون رابطه داشت، شخصيتهايی كه معتقد بود می توان از آنها برای خدمت به تشيع استفاده نمود. از طرف ديگر طيفی بسيار وسيع از فعاليتهای اجتماعی و مردمی داشت. جمعيت خيريه "بر و احسان" يا بيمارستان بزرگ الزهرا، تنها نمونه هايی از فعاليتهای اجتماعی امام هستند. در كنار اين برنامه ها، يك سری فعاليتها و تماسهای رسمی داشت كه از كانال مجلس اعلای اسلامی شيعه انجام می گرفت. و در كنار همه اينها، مقاومت جوانان شيعه بر عليه تجاوزات اسرائيل بود. امام صدر در صدد بود تا تمامی امكانات موجود را بسيج كند و در راه خدمت به تشيع بكار گيرد. امام صدر می خواست قدرتی بزرگ و مؤثر بری شيعيان بوجود آورد. و اين امر مستلزم آن بود كه از تمامی عناصر و امكانات به شكلی مطلوب استفاده شود. امام معتقد بود كه هر انسانی يك سری خصوصيات مثبت و منفی دارد. همواره می گفت:
بايد سعی كنيم تا از تمامی ابعاد مثبت مردم، در چارچوب و بستری واحد، بری خدمت به تشيع استفاده كنيم!
امام صدر اعتقاد داشت كه به جز معصومين، هيچكس نمی تواند معصوم باشد بنابراين بايد بری اصلاح خصوصيات منفی افراد تلاش نمود. ايشان هميشه بر اين مسأله تأكيد می كرد. همواره می گفت:
هر انسانی يك رشته توانائيها و قابليتها دارد! هنر آن است كه اين امكانات، به گونه ای صحيح برای خدمت به اسلام و تشيع مورد استفاده قرار گيرند.
امام موسی صدر به حركت المحرومين نيز از همين زاويه می نگريست. به همين جهت وقتی كه حركت تأسيس گرديد، فعاليتهای آن را در دو بخش تنظيم نمود. يكی از اين بخشها دفتر سياسی خوانده می شد. دفتر سياسی مجموعه ای از شخصيتهای فعال و پرشورِ عرصه های فكری، فرهنگی، سياسی و اجتماعی بود كه شايد در برخی موارد، سلوك شخصی بعضی از آنها با سليقه امام كاملاً منطبق نبود! اما امام صدر با همان ديدی كه اشاره كردم، بدين افراد می نگريست. اينگونه بود كه موفق شد طيفی گسترده از شخصيتهی فعال شيعه را تحت عنوان دفتر سياسی حركت المحرومين دور يكديگر جمع كند. اين افراد عبارت بودند از آقايان حسين الحسينی كه آن زمان نماينده پارلمان بود، نبيه بری، احمد اسماعيل، عاكف حيدر، مصطفی الحاج، احمد قبيسی، حاج موفق بيضون و همچنين عده ای ديگر! …سؤال: آيا دكتر چمران هم در دفتر سياسی عضويت داشتند؟
حجت الاسلام مصری: دكتر چمران اگرچه ما فوق دفتر سياسی بود، اما عضو آن نبود. دكتر چمران مسؤليت بخش ديگر حركت را بر عهده داشت كه تشكيلات ناميده می شد. البته او هر وقت می خواست، در جلسات دفتر سياسی نيز شركت و اظهار نظر می كرد. اما فعاليت اصلی او اداره بخش تشكيلات و سازماندهی حركت بود. وظيفه دفتر سياسی تنظيم روابط با افراد، گروهها، جهان عرب و دولتهای غربی بود. يكی ديگر از وظایف آن رسيدگی به مسائل مالی، از جمله راه اندازی و تدارك اردوگاههای آموزش نظامی بود.
مثلاً حاج موفق بيضون بود كه اردوگاه "جنتا" را راه انداخت، او فرد متمولی بود و اصلاً صاحب زمين اين اردوگاه بود. هر وقت مشكلی مالی برای حركت پيش می آمد، حاج موفق بيضون و يا احمد اسماعيل مسأله را حل می كردند. در اين مقطع آقای نبيه بری سخنگوی مطبوعاتی حركت بود. مثلاً اگر قرار بود كه حركت المحرومين بيانيه ای صادر كند، اين بيانيه توسط دفتر سياسی تنظيم و توسط نبيه برای قرائت و توزيع می شد.سؤال: ببخشيد استاد! آقايان ابوهشام و ابويحيی در كدام بخش حركت فعال بودند؟
حجت الاسلام مصری: آقايان ابوهشام، ابويحيی و عده ای از ديگر برادران مخلص، در بخش تشكيلات با دكتر چمران كار می كردند. مسئول اصلی اين بخش دكتر چمران بود. بخش مناطق يكی از زير مجموعه های بخش تشكيلات بود كه شامل سه منطقه جنوب، بيروت و بقاع می شد. مثلاً برادر عزيزمان استاد ابوذر عاملی، مسئول آن زمان منطقه جنوب بود. تمركز اصلی بخش تشكيلات، بر تربيت فكری، روحی و نظامی جوانان و گروههای مردمی بود. در رأس هر دو بخش، حركت امام موسی صدر قرار داشت. امام صدر رابط بين اين دو بخش بود و همه فعاليتها را هدايت و هماهنگ می كرد. متأسفانه بعد از ناپديد شدن امام صدر و بازگشت دكتر چمران به ايران، حركت امل وضعيت ديگری به خود گرفت كه فعلاً مجالی برای پرداختن به آن نيست.سؤال: گويا آقای شيخ نعيم قاسم نيز با حركت همكاری داشت؟
حجت الاسلام مصری: بله! جناب شيخ نعيم قاسم كه البته آن زمان حاج نعيم قاسم خوانده می شد، در دوران دبير كلی آقای حسين الحسينی مسئول كميته فرهنگی دفتر سياسی حركت بود.سؤال: در دوران امام صدر چطور؟
حجت الاسلام مصری: خير! لااقل من ايشان را در زمان امام نمی شناختم! اما در زمان آقای حسين الحسينی ايشان دبير فرهنگی حركت بود.سؤال: آيا شهيد سيد عباس موسوی هم همكاری داشت؟
حجت الاسلام مصری: بله! شهيد سيد عباس موسوی هم در حركت فعال بود. ايشان در قسمت بازرسی و قضاء حركت مسئوليت داشت. من هم در اين قسمت فعال بودم و به همين جهت هر هفته يكديگر را در مدينه الزهراء ملاقات می كرديم. قسمت بازرسی و قضاء به مسائل داخلی حركت می پرداخت. البته شهيد عباس موسوی قبل از آن در نجف اشرف بود و به تحصيلات حوزوی اشتغال داشت. يادم هست كه در نجف هم با يكديگر همسايه بوديم.سؤال: آيا اين همكاری از زمان امام صدرشروع شده بود؟
حجت الاسلام مصری: اين را دقيقاً نمی دانم. بری اينكه مسئوليت ايشان در بخش بازرس و قضاء حركت در زمان بعد از ناپديد شدن امام بود.سؤال: آيا آقای سيد حسن نصرالله هم در حركت فعاليت داشت؟
حجت الاسلام مصری: آقای سيد حسن نصرالله از اهالی روستای بازوريه در جنوب لبنان است. روستای بازوريه در نزديكی مؤسسه صنعتی جبل عامل قرار دارد. خانواده سيد حسن نصرالله از خانواده های اصيل شيعه در جنوب است كه از همان بدو ورود امام موسی صدر به لبنان، با ايشان رابطه نزديكی برقرار كردند. هم پدر ايشان و هم برادران ايشان از همان ابتدا در خط امام صدر قرار داشتند. هنوز هم برخی از برادران ايشان در حركت امل فعاليت دارند. خود آقای سيد حسن نصرالله هم آن زمان با حركت امل همكاری داشت. منتها اين همكاری به مقتضی سن ايشان، به شكل فعاليتهای محلی و در سطح همان روستای بازوريه بود.سؤال: آقای شيخ صبحی طفيلی چطور؟ ظاهراً ايشان هيچ همكاری با حركت المحرومين و امام صدر نداشته است؟
حجت الاسلام مصری: خير! آقای شيخ صبحی طفيلی از مخالفين امام موسی صدر بود. ايشان هيچ نقش و مسئوليتی در حركت نداشت. شيخ صبحی نه تنها از مخالفين امام صدر بود، بلكه از مخالفين امام خمينی نيز بود! يادم هست كه در همين رابطه، در سفر خود به امارات با ايشان درگير شدم .سؤال: اگر امكان دارد، مسأله را قدری بيشتر توضيح بفرمائيد! زيرا شيخ صبحی طفيلی اولين دبير كل حزب الله بود كه ظاهراً در زمان سفارت آقای محتشمی به قدرت رسيد! تا به حال تصور ما بر اين بود كه ايشان رابطه ای نزديك با امام خمينی و انقلاب اسلامی داشته است!
حجت الاسلام مصری: شيخ صبحی در زمان اقامت امام خمينی در پاريس، در قم مشغول تحصيل بود. او مقدمات دروس حوزوی را در نجف، و مقداری از سطوح را در قم فرا گرفت. در همان ايامی كه من در امارات بودم، شيخ صبحی نيز به امارات آمد. من آن روزها لحظه به لحظه اخبار انقلاب اسلامی و همچنين خبرهای مربوط به امام موسی صدر را دنبال می كردم. آرشيو مفصلی از روزنامه ها و مجلات را فراهم كرده بودم. بهر حال برادران خبر دادند كه شيخ صبحی طفيلی از ايران به عجمان آمده و بر يكی از برادران عراقی وارد شده است. برای شنيدن خبرهای تازه از ايران به ديدنش رفتيم. عمويم نيز در اين ملاقات حضور داشت. جزئيات اين ديدار را در دفترچه خاطرات خود ثبت كرده ام.
يادم هست كه چند روزی بيشتر از فاجعه جمعه سياه تهران نگذشته بود. برای اينكه مطبوعات عرب در همان ايام اخبار مربوط به شهادت چندين هزار نفر از مردم تهران را منعكس كردند. اين شهدا در روز جمعه سياه از زمين و هوا به رگبار بسته شده بودند. بهر حال بعد از سلام و تعارفات اوليه، با شور و شوقی كه مخصوص آن ايام بود، اخبار جديد ايران را از شيخ صبحی سؤال كرديم! پرسيديم كه چه خبرهای جديدی را از ايران با خود همراه آورده است؟ شيخ صبحی پاسخ خود را اينگونه آغاز كرد:
انقلاب؟! شماها چه می گوئيد؟!
اين تكيه كلام هميشگی ايشان بود! بعد ادامه داد:
چه كسی می گويد آن يك انقلاب است! آن يك افتضاح است!
و بعد يك سری حرفهای نامربوطی را پيرامون انقلاب، امام خمينی و خود ايران مطرح نمود كه بازگو كردن آنها لطفی ندارد! من كه از شنيدن اين حرفها بشدت ناراحت شده بودم، تحمل خود را از دست دادم. بلند شدم و هر چه كه وی لياقت داشت، نثارش كردم. بعد هم از منزل آن برادر عراقی خارج شدم. البته صاحب منزل خيلی تعارف كرد كه بمانيم و چی بنوشيم! اما من گفتم خيلی ممنون! تا همين جا بس است! مدتی بعد عكس شيخ صبحی طفيلی را در روزنامه النهار ديدم كه شعار "لبيك يا خميني" سر داده است! طبيعتاً خيلی جا خوردم!سؤال: لطفاً قدری در مورد جلسات كوادر حركت امل برايمان صحبت بفرمائيد! در اين جلسات چه مباحثی مطرح می شدند؟
حجت الاسلام مصري: بله! كادرهای حركت امل يك كلاس توجيهی و آموزشی داشتند كه به طور هفتگی برگزار می شد. بسياری از اين كلاسها در خود مؤسسه جبل عامل برگزار شدند. در اين كلاسها دكتر چمران يك سری دروس عقيدتی را مطرح می كرد. دكتر اگر چه عربی صحبت می كرد، اما در نوشتن مطالب گاهی دچار زحمت می شد. از اين رو رئوس مطالب را می نوشت و برای من توضيح می داد. يكی از وظايف من آن بود كه دروس را به زبانی ساده و شيوا بنويسم، تكثير كنم و در اختيار برادران حركت قرار دهم.سؤال: ببخشيد استاد! آيا اين جلسات تنها در مؤسسه جبل عامل برپا می شدند؟
حجت الاسلام مصری: خير! كلاسها تنها در مؤسسه برگزار نمی شدند! در بسياری ديگر از نقاط جنوب، مثل صيدا، جبشيت، عدشيت و … نيز اين جلسات را برگزار كرديم. همچنين از سال 1977 به بعد كه اوضاع امنيتی بيروت آرامتر گرديد، بسياری از جلساتمان را در آنجا و در حضور خود امام موسی صدر تشكيل داديم. اين جلسات نوعاً در روزهای جمعه تشكيل می شدند.سؤال: آيا امام صدر هم در جلسات جنوب حاضر می شدند؟
حجت الاسلام مصری: خير! جلساتی كه در حضور امام موسی صدر تشكيل شدند، صرفاً در بيروت بودند. آن موقع هنوز مصلحت نبود كه امام به جنوب تردد كنند! جلسات جنوب را دكتر چمران با همكاری برخی از علمای محلی اداره می كرد. مثلاً يادم هست كه گاهی اوقات پدرم نيز در جلسات شركت می كردند. طبيعتاً علمای ديگر هم شركت می كردند. اما در سالهای 1977 و 1978 مرتباً به بيروت می رفتيم تا جلسات خود را در حضور امام صدر تشكيل دهيم. همانطوری كه اشاره كردم، اين جلسات در روزهای جمعه تشكيل می شد. امام در ابتدای جلسه مسائل سياسی روز را مورد بحث قرار می دادند. بعد از آن سلسله مباحثی را در زمينه های عقيدتی و فرهنگی مطرح می كردند. من در اغلب اين جلسات حضور داشتم. يكی از نكات جالبی كه از اين جلسات در خاطرم باقی مانده است، آينده نگری و دورانديشی امام بود. بخصوص مباحث ايشان را در مورد اوضاع آينده افغانستان و ايران به ياد دارم كه خيلی برايم جالب توجه بودند. انشاءالله در پاسخ سؤالهای بعد بدانها اشاره خواهم كرد.سؤال: شما قطعاً خاطرات زيادی از امام صدر و اين جلسات داريد! اگر امكان دارد، برخی از آنها را تعريف بفرمائيد:
حجت الاسلام مصری: بله! دو تا خاطره الآن به ياد دارم كه برايتان تعريف می كنم. و اما خاطره اول كه گاهی از آن احساس شرمندگی نيز می كنم! من تصميم داشتم كه خود از امام عكسی بگيرم. در يكی از جلسات كادرهای حركت در بيروت، دوربين بدست در صف جلو و روبروی امام نشستم. جلسه در مدينه الزهراء تشكيل شده بود و همه كوادر، مسئولين و رهبران حركت حضور داشتند. من احتمالاً كوچكترين و جوانترين عضو حاضر در جلسه بودم. يادم هست كه امام زير لباس خود بوليز يقه دار سبزرنگی را پوشيده بود. تصميم گرفتم عكس بگيرم، دوربين را تنظيم و فلاش را روشن كردم. وقتی خواستم دكمه دوربين را فشار دهم، ديدم امام مستقيماً به من نگاه می كند!
در جايی نشسته بودم كه فاصله ام با امام كمتر از ديگران بود. به همين جهت وقتی امام صحبت می كرد، نگاهش مكرراً به سمت من دوخته می شد. برادرانی كه امام را ديده اند، می دانند كه ايشان هيبتی فوق العاده داشت. هيبت ايشان به حدی شديد بود كه وقتی به انسان نگاه ميكرد، آدمی ناخودآگاه ميخكوب ميشد و نگاهش را بر زمين می انداخت! طبيعتاً تا زمانيكه امام به من نگاه می كرد، نمی توانستم سرم را بلند كرده و عكس بگيرم. در آن جلسه نگاههای امام مكرراً با من تلاقی نمود. به طوری كه بارها فلاش را روشن كردم تا عكس بگيرم! اما هر بار نمی شد و فلاش را خاموش می كردم! و اين وضع به همين شكل ادامه داشت تا جلسه به انتها رسيد! جلسه به پايان رسيد و من نتوانستم از امام عكسی بگيرم! اين يكی از خاطراتی است كه هيچگاه فراموش نمی كنم.
و اما خاطره دوم! اين خاطره مربوط به آخرين جلسه ای است كه كوادر حركت امل در حضور امام موسی صدر برگزار كردند! يعنی بعد از هجومِ سالِ 1978 اسرائيل به جنوب لبنان و چند هفته قبل از ناپديد شدن آن بزرگوار! احتمالاً در آخرين ماه حضور امام در لبنان بود. مطابق معمول روز جمعه بود و جوانان در داخل سالن منتظر آمدن امام بودند. همه تصور می كردند كه امام هنوز نيامده و عن قريب خواهد آمد. من از سالن خارج شدم تا از يكی از اتاقها به بيرون تلفن كنم. درب اتاق تلفن را كه باز كردم، ناگهان ديدم كه امام صدر داخل آن نشسته اند. دو نفر ديگر هم در اتاق بودند و امام برای آنها صحبت می كرد. خجالت كشيدم و عذرخواهی كردم تا خارج شوم. اما امام مرا صدا زدند و فرمودند تا داخل شوم. من نيز داخل شدم و بر روی يكی از صندليها نشستم. امام صحبت خود را ادامه دادند. موضوع سخن در باره تاريخ تشيع در لبنان بود. امام از آنچه كه طی قرون متمادی بر شيعه گذشته است، سخن می گفت. از زمانهای خيلی دور و حتی قبل از دوره حمدانی شروع كرده بود و همينطور جلو می آمد. از جمله به ياد دارم كه در بخشی از سخنش چنين گفت:
زمانی بود كه تشيع سرتاسر لبنان را فرا گرفته بود! تمام ساكنين اين منطقه شيعه بودند! به جز معدودی اهل سنت كه در بيروت زندگی می كردند! و معدودی مسيحی كه در حوالی جبيل در شمال بيروت سكونت داشتند! ما بقای ساكنين اين منطقه ای كه امروز لبنان ناميده ميشود، تماماً شيعه بودند!
امام به گونه ای سخن می گفت كه گويی در يك حالت مكاشفه قرار گرفته است. در انتهای سخنان خود به برخی از دشمنی های روز بر عليه شيعه و تشيع اشاره نمود. بعضی از سياسيون چپ را نام برد كه كينه توزانه به شيعه و تشيع می تاختند. خيلی از آنها دلگير بود. با تأسف خاصی می گفت كه شيعيان لبنان از همه طرف مورد ظلم واقع شده و دارند بهای اشتباهات و خيانتهای ديگران را می پردازند! در آخر از آرزوها و برنامه هايی سخن گفت كه برای شيعيان لبنان در نظر دارد.سؤال: آيا مباحث طرح شده در آخرين جلسه را به ياد داريد؟
حجت الاسلام مصری: بله! امام صدر طی اين جلسه به ارزيابی اقدامات چند ساله خود و آثار آن در جامعه پرداخت. امام معتقد بود كه تنها بار اندكی را از روی دوش مردم برداشته است! ايشان تأكيد داشت كه تنها قدم كوچكی را برای مردم و جامعه برداشته است! اين در حالی بود كه ما كاملاً به عكس مسأله اعتقاد داشته و داريم. ما شاهد بوده و هستيم كه امام موسی صدر كارهای زيادی در لبنان به انجام رساند. امام صدر در زمان خود كارهايی را به انجام رساند كه احدی قادر به انجام آنها نبود! امام صدر تنها خدا را در نظر داشت و هر آنچه كه در توانش بود، به خدمت گرفت.
بحران جنوب
سؤال: جناب شيخ! در سخنان خود به واقعه روستی انصار در سال 1976 اشاره داشتيد! اگر ممكن است، آن را تعريف بفرمائيد:
حجت الاسلام مصری: اين واقعه در ماه سپتامبر سال 1976، يعنی تنها چند ماه پس از ورود نيروهای ارتش سوريه به لبنان اتفاق افتاد! دكتر چمران در كتابی كه تحت عنوان "لبنان" منتشر گرديد، اين واقعه را به تفصيل شرح داده است.
روستی انصار از مجموعه روستاهايی بود كه جوانان آن به تعاليم و دستورات امام موسی صدر ملتزم بودند. جناح نظامی حركت المحرومين يعنی امل، تازه فعاليتهای خود را علنی كرده بود. روستای انصار ويژگی خاصی داشت كه به موقعيت جغرافيايی آن مربوط می شد. اين روستا در سر راه نبطيه به صور واقع شده است. به همين جهت گروههای فلسطينی و احزاب چپ، اين روستا را به صورت مركز اصلی فعاليت خود در جنوب لبنان قرار داده بودند. يادم هست كه در سال 1976، حزب كمونيست لبنان در اين روستا حضور خيلی فعالی داشت. ما نيز در اين سال، كه سومين سال ولادت حركت المحرومين بشمار می رفت، بسيار فعال شديم. اغلب جوانان روستا بسيج شدند و فعاليت آنها در چارچوب حركت امل شدت گرفت.
اين فعاليت ها باعث شدند تا گروههای فلسطينی و احزاب چپ حساسيت پيدا كنند. بدنبال ورود نيروهی سوريه به لبنان، موضع معروف امام موسی صدر مبنی بر حمايت از آنها اعلان گرديد. از طرفی ياسر عرفات و كمال جنبلاط تصميم گرفته بودند با ارتش سوريه مقابله كنند. آنها در پی آن بودند كه كيانی خاص در لبنان ايجاد كنند. بنابراين اختلاف نظری بين امام موسی صدر و گروههای فلسطينی پديد آمد. اينها باعث گرديد تا گروههای فلسطينی و احزاب چپ لبناني، در نقاطی كه جوانان حركت المحرومين فعال هستند، بری آنان مزاحمت ايجاد كنند! طبيعتاً يكی از اين نقاط روستی انصار بود. اولين درگيری اين گروهها با جوانان شيعه در سال 1976 روی داد. البته بعد از اين واقعه و تا قبل از حمله اسرائيل در سال 1982، 4 درگيری ديگر نيز در اين روستا بوقوع پيوستند.
اما ماجری درگيری سال 1976 كه مورد سؤال شماست! در شب حادثه، مسئول وقت حركت امل در منطقه، به بهانه پاره ای مذاكرات توسط مسؤل وقت جنبش الفتح به نبطيه دعوت گرديد. اين نيرنگی بود تا وی از روستا خارج گردد! به هنگام شب، تعداد زيادی از عناصر مسلح گروههای فلسطيني، منازل وابسته به جوانان حركت المحرومين را در روستا محاصره كردند. برخی از برادران بازداشت شدند! تعدادی از خانواده ها مورد تعرض و ضرب و شتم قرار گرفتند! تعدادی ماشين به سرقت رفت! جنايات سنگينی صورت گرفتند. از جمله منزل همسايه ما مورد حمله قرار گرفت. مردان خانه حضور نداشتند. تنها مادر و 13 فرزند خردسالش در خانه بودند. با شليك دو گلوله به سر مادر، او را در جلوی ديدگان كودكانش به شهادت رساندند! پدرم كه صدی فرياد و گريه كودكان را شنيده بود، سراسيمه خود را به منزل آنان رساند. بعد از آنكه مادر را در آن وضع مشاهده نمود، بسرعت از منزل خارج گرديد تا از اهالی محل برای اخذ كمك و انتقال آن زن به بيمارستان استمداد كند.
در آنجا سه تن از عناصر فلسطينی و احزاب چپ به سمت پدرم آتش گشوده شدند البته ايشان بطور معجزه آسا و با استفاده از عبای خود نجات يافت. اينها برخی از وقايعای بودند كه در آن روز بوقوع پيوستند. تعدادی از جوانان فرصت يافتند تا به روستای خرايب در نزديكی انصار عقب نشينی كنند. آنها دكتر چمران را در جريان ما وقع قرار دادند. احزاب چپ و گروههای فلسطينی با انتشار بيانيه ای شروط خود برای آزاد سازی اسرا و تخليه روستا را اعلان كردند. بر اساس اين شرایط، جوانان حركت المحرومين می بايست اولاً اطلاعيه ای را بر عليه امام موسی صدر صادر كنند! ثانياً سلاحهای خود را به احزاب چپ تحويل دهند! ثالثاً در جنگ بر عليه نيروهای سوريه شركت كنند!
در اين اطلاعيه ساعتی نيز به عنوان ضرب العجل تعيين شده بود! دكتر چمران بلافاصله برای حل غائله دست به كار گرديد. مجموعه ای از رزمندگان انصار و روستاهای مجاور بسيج و بری ورود به انصار و رويارويی با احزاب به حال آماده باش در آمدند. بيانيه ای صادر گرديد كه طی آن تا ساعت 7 صبح روز دوم برای تخليه انصار مهلت داده شده بود. احزاب چپ تهديد شده بودند كه اگر تا ساعت مقرر انصار را تخليه نكنند، جوانان حركت امل وارد روستا شده و با استفاده از تمامی قدرت با آنان درگير خواهند شد! البته در كنار اين تمهيدات نظامي، دكتر چمران به يك سری تماسهای سياسی نيز اقدام كرده بود. احزاب چپ و گروههای فلسطينی كه با چنين وضعيتی مواجه شده بودند، ناچار شدند در مهلت تعيين شده از روستای انصار عقب نشينی كنند.سؤال: اشاره داشتيد كه ظاهراً امام صدر نمی توانستند به جنوب آمد و شد كنند! اگر ممكن است، قدری در مورد اين مسأله توضيح دهيد:
حجت الاسلام مصری: بله! همانطوريكه گفتم، در سال 1976 و بعد از ورود نيروهای سوری به لبنان، گروههای فلسطينی و احزاب چپ بر عليه امام موسی صدر و حركت امل موضع گرفتند. مركز اصلی اين نيروها در جنوب لبنان بود. آنها جنوب را عملاً تحت سيطره خود قرار داده بودند. مرتب گزارشاتی می رسيد كه آنها در صدد ترور امام صدر هستند. به همين جهت از امام درخواست گرديد تا حتی الامكان از آمدن به جنوب خود داری كنند.سؤال: ببخشيد استاد! اين وضعيت ناامن برای امام صدر دقيقاً از چه زمانی پديد آمد؟ قبل از كنفرانس رياض يا بعد از آن؟
حجت الاسلام مصري: اين وضعيت طبيعتاً قبل از كنفرانس رياض بوجود آمد. اگرچه بعد از كنفرانس و فروكش كردن جنگ داخلی نيز ادامه يافت. متأسفانه قبل از كنفرانس رياض حتی وضع امنيتی بيروت هم به گونه ای در آمده بود كه امام صدر نتوانست در آنجا باقی بماند! تلاشهای زيادی برای ترور ايشان به عمل آمد. يكی از اين تلاشها حمله به منزل ايشان در خيابان وردان بود. به همين جهت برای دو سه ماهی به منطقه بعلبك منتقل شدند. در اين ايام مرتباً بين سوريه و لبنان در حركت بودند. ما نيز در جنوب مستقر بوديم. دكتر چمران به عنوان مسئول تشكيلاتی كل حركت مرتباً به بعلبك و سوريه می رفت تا مسائل را با امام هماهنگ كند.سؤال: اين دوره نا امنی چقدر طول كشيد؟
حجت الاسلام مصری: اين دوره از اواسط سال 1976 تا اواسط سال 1978، يعنی قريب دو سال طول كشيد. در اين مدت امام صدر موفق نشدند به جنوب بيايند. البته از سال 1977 به بعد اوضاع امنيتی بيروت بهبود يافت و امام توانستند مجدداً در پايتخت مستقر شوند. اولين باری كه امام صدر دوباره به جنوب آمدند، در پی حمله اسرائيل در سال 1978 بود . اهالی جنوب كه در اثر حمله اسرائيل آواره شده بودند، در بالی رودخانه ليطانی و در منطقه غازيه، داخل تعداد كثيری چادر موقتاً اسكان يافته بودند. روستای غازيه در نزديكی شهر صيدا و در حد فاصل بين دو رودخانه زهرانی و الاولی واقع شده است. امام به منطقه آمدند تا با مردم ملاقات، و از نزديك به مشكلات آنها رسيدگی كنند. قرار بر اين بود تا امام ماه رمضان سال 1978 را در مؤسسه جبل عامل سپری كنند. اما متأسفانه در لحظات آخر بار اخباری بدست آورديم كه از برنامه ريزی احزاب چپ برای ترور امام حكايت می كرد. به همين جهت مجدداً از ايشان درخواست گرديد تا از آمدن به جنوب خودداری كنند. بعد هم كه برنامه سفر پيش آمد و امام به ليبی رفتند!سؤال: آيا خاطره ای از بازديد امام صدر از منطقه غازيه داريد؟
حجت الاسلام مصری: بله! به نظر من بهايی كه امام موسی صدر پرداخت، نتيجه قهری مواضعی بود كه اين بزرگوار در منطقه غازيه اعلان نمود! همانطوريكه اشاره كردم، در روزهای اول جنگ بود كه امام موسی صدر برای رسيدگی به وضعيت آوارگان از منطقه بازديد نمود. يادم هست كه بر روی زمين نشست تا برای مردم آواره و جنگ زده جنوب صحبت كند. در بخشی از سخن خود با اشاره به فلسطينيها چنين فرمود:
از برادران می خواهم به ما اجازه دهند! از حالا به بعد ديگر مسئوليت با خود ماست! تا به حال ما آنان را ياری می داديم كه سرزمين خود را آزاد كنند! اما از حالا به بعد ديگر مسئوليت با خود ماست! ما به تكليف خود عمل خواهيم كرد و از حالا به بعد بر برادران است كه ما را ياری دهند!
رابطه با روحانيت
سؤال: جناب شيخ! برخی از منتقدين امام صدر عنوان كردند كه رابطه ايشان با روحانيت لبنان چندان قوی نبوده است! مثلاً گفته اند كه چهره های برجسته روحانيت لبنان نوعاً از مخالفين ايشان بوده اند! يا گفته اند كه روحانيون موافق ايشان، نوعاً از چهره های جوان و با سابقه اندك حوزوی بوده اند! نظر شما در اين باره چه می باشد؟
حجت الاسلام مصری:حقيقت آن است که اين تقسيم بندی دقت چندانی ندارد! به هيچ وجه نمی توان روحانيت لبنان را اينگونه طبقه بندی نمود! نمی توان گفت روحانيونی كه مقام بلندی از علم و فضل داشتند بر عليه امام موسی صدر، و آنهايی كه چنين مقامی نداشتند به طرفداری از ايشان اقدام كردند! چنين تقسيم بندی صحيح نيست! در ميان روحانيت لبنان افراد زيادی بودند كه راه و روش امام موسی صدر را قبول داشته و از آن حمايت می كردند.
در ميان اين افراد هم چهره های برجسته و مشهور به فضل و كمال حضور داشتند؛ و هم افراد جوانتری كه هنوز بخشی از راه را در پيش روی داشتند. از آن طرف در ميان مخالفين امام موسی صدر هم وضع به همين شكل بود. در ميان آنها نيز هم افراد با فضل و كمال حضور داشتند؛ و هم روحانيون عادی كه فاقد چنين مقامی بودند! در ميان روحانيون بزرگ و طرفدار امام موسی صدر می توانم به مرحوم علامه شيخ موسی شراره مفتی شهر هرمل اشاره كنم كه اخيراً رحلت نمود. خود آقای شيخ محمد مهدی شمس الدين از افرادی بود كه از همان ابتدی حركت در كنار امام موسی صدر قرار گرفت.سؤال: ظاهراً شيخ محمد تقی فقيه از علمای بزرگ امروز لبنان است! موضع ايشان نسبت به امام صدر چگونه بود؟
حجت الاسلام مصری: بله! شيخ محمد تقی فقيه از علمای بزرگ امروز لبنان است كه از سال 1970 تا كنون رساله عمليه دارد. ايشان هيچگاه از مخالفين امام موسی صدر نبوده است! ببينيد! بی تفاوتی و مخالفت با هم فرق دارند! اينها را بايد از يكديگر جدا نمود! روحانيون زيادی وجود داشتند كه در كنار امام موسی صدر قرار داشتند. كسانيكه به عنوان مخالف امام شناخته می شدند، تعدادشان بسيار اندك بود. گروه سومی هم وجود داشتند كه موضعی خنثی داشتند! يعنی اصلاً ديدگاه ها و جهان بينی آنها طور ديگری بود. آنها نه موافق بودند و نه مخالف! اصلاً كاری به اين حرفها نداشتند. اين امر بدان معنی نيست كه اينها مخالف امام موسی صدر بوده اند!سؤال: ببخشيد استاد! آيا قبل از هجرت امام صدر به لبنان، روحانيون ديگری بودند كه اينطور فعالانه دين را در زندگی اجتماعی مردم مطرح كنند؟
حجت الاسلام مصری: سؤال خوبی است! اجازه دهيد تا به عنوان جواب، يكی از جملات تاريخی امام را بازگو كنم. ايشان به مناسبتی چنين فرمود:
من به لبنان آمدم، تا غباری كه طی سالها و دهه ها بر لباس روحانيت نشسته است را بزدايم!
لطفاً خوب به اين جمله توجه كنيد! اين جمله بيانگر عمق نگاه امام صدر به تاريخ شيعه است. امام صدر به تاريخ لبنان و شيعيان اين كشور كاملاً آگاه بود. دقيقاً می دانست كه چه زمانهايی بر لبنان گذشته است! دقيقاً می دانست كه از اواخر دوره عثمانی تا بعد از دوران استقلال، نوعی حالت ركود و انزوا بر روحانيت حاكم بوده است! و دقيقاً به دليل همين حالت ركود و انزوا بود كه گفتند، من آمده ام تا غبار گذشت اين سالها را از لباس روحانيت بزدايم.سؤال: چرا اين حالت ركود و انزوا بر روحانيت حاكم گرديد؟
حجت الاسلام مصری: جنوب لبنان و منطقه جبل عامل يك زمانی مركز تعليم، تعلم و فعاليتهای گسترده علمی بود. اين وضعيت تا زمان احمد پاشا جزار ادامه داشت. در اين زمان يك دوران انقطاع و بلكه قحطی علمی پديد آمد دليلش آن بود كه احمد جزار پاشا كليه علمی شيعه و اهل علم را تحت فشار قرار داده بود. برخی از علما كشته شدند و برخی به كشورهی ديگر مهاجرت كردند. بسياری از كتابخانه های بزرگ و كم نظير شيعه در جبل عامل به آتش كشيده شدند. در نتيجه از اين زمان به بعد، يك دوران ركود و رخوت علمی در لبنان آغاز گرديد. اين دوره تا آمدن امام موسی صدر به اين كشور ادامه يافت.
تاريخ جبل عامل هيچ دورانی را به ياد ندارد كه علم و علما در آن به اين اندازه متروك و منزوی شده باشند! در اين دوره فترت تحولات سياسی و اجتماعی مهمی رخ دادند. اولين آنها برچيده شدن امپراطوری عثمانی در پايان جنگ جهانی اول بود.يكی ديگر، قرار گرفتن لبنان تحت قيموميت استعمار فرانسه بود. در تمامی اين تحولات شيعيان لبنان تحت فشار بودند. البته در دوران استعمار فرانسه،برخی از شخصيتهای شيعه به پا خاستند تا با وضع موجود مبارزه كنند. يكی از اينها آقای سيد محسن امين بود. ديگری آقای سيد عبدالحسين شرف الدين بود كه بعد از آقای امين آمد. در مقابل اين بزرگان افرادی هم بودند كه با واقعيتهای موجود در جامعه می ساختند.
اينها مراقب بودند كه هيچ نوع موضع منفی و حادی را در قبال مسائل اتخاذ نكنند. طبيعتاً ريشه اين احتياطات در ديدگاههايی بود كه اين افراد از مجموعه زندگی و جهان داشتند. امثال آقايان سيد محسن حكيم و سيد عبدالحسين شرف الدين خيلی جلوتر از واقعيات آن روز جامعه را می ديدند. به همين جهت نوعاً مواضعی را اتخاذ كردند كه با ديگران تفاوت داشت. همين مسأله باعث گرديد تا غالباً تحت فشار باشند. مردمی هم كه از آنان طرفداری می كردند، نوعاً تحت فشار بودند.سؤال: جايگاه امام صدر در مقايسه با اين بزرگان چگونه بود؟
حجت الاسلام مصری: امام موسی صدر هم شخصيت فرهيخته ای بود كه در امتداد اين سلسله بزرگان قرار داشت. البته ايشان امتيازاتی داشت! يكی از امتيازات ايشان نسبت به بسياری از بزرگان در آن بود كه بر اعماق تاريخ اسلام و شيعه تسلط كامل داشت. گذشته های بسيار دور را به وضوح می نگريست.مثلاً از وضعيت جبل عامل در دوره حمدانيها و فاطميون سخن می گفت. يعنی از زمانی كه تشيع در لبنان حرف اول را می زد. اما امتياز بزرگ امام نسبت به تمامی بزرگان در آن بود كه نه تنها گذشته، بلكه آينده های دور دست را نيز به روشنی هرچه تمامتر نظاره می كرد! اجازه دهيد برايتان مثال بزنم.
سال 1977در افغانستان انقلابی رخ داد. برخی سال1977 را سال انقلابات می نامند. برای اينكه انقلابهای متعددی در نقاط مختلف جهان جريان داشتند. امام موسی صدر در يكی از جلسات آن ايام تحليل سياسی جامعی را پيرامون وضعيت افغانستان و مطامع شوروی نسبت به آن ارائه نمود. برخی از برادران پيش خود می گفتند كه آخر اين چه موضوعی است كه امام صدر درباره آن صحبت می كند؟ اين هم انقلابی است مثل ساير انقلابها! هفته دوم هم تحليل امام موسی صدر درباره افغانستان ادامه يافت!مسأله برای ما عجيب تر شد!تمامی كارشناسانی که اوضاع افغانستان را دنبال می كردند، آن را انقلابی همانند ساير انقلابها پنداشته و هيچ نكته مهمی برای آن قائل نبودند. اما امروز كه تحولات 20 سال گذشته افغانستان را مرور می كنيم، تفاوت ديدگاههای امام موسی صدر را با ديگران در می يابيم!
مثال ديگر در مورد انقلاب اسلامی ايران است. همزمان با اولين تظاهرات مردم قم،كه هيچكس حتی در داخل ايران هم به پيروزی انقلاب فكر نمی كرد، امام صدر تحليل جامعی پيرامون آن و آينده سياسی ايران ارائه نمود.
رابطه با انقلاب اسلامي
سؤال: جناب شيخ! حالا كه خودتان مطرح كرديد، مايليم دامنه بحث را به ايران بكشانيم! رابطه امام صدر با انقلاب اسلامی چگونه بود؟
حجت الاسلام مصری: قاعدتاً انتظار داريد كه بيشتر از چيزهايی كه خود شاهد آن بودم سخن بگويم!سؤال: طبعاً! خصوصاً كه شما بواسطه ارتباط شبانه روزی با دكتر چمران، اطلاعات خوبی از اين بخش از فعاليتهای امام داريد.
حجت الاسلام مصری:همينطور است!اصولاً اولين اقدام علنی و تبليغی برای معرفی انقلاب اسلامی ايران به مردم لبنان، توسط امام موسی صدر انجام گرفت. اين كار در مراسم اربعين دكتر علی شريعتی در بيروت صورت گرفت. اولين باری كه تصاوير امام خمينی به شكلی گسترده در ميان شيعيان لبنان پخش گرديد،در مراسم اربعين دكتر شريعتی در بيروت بود. يادم هست كه در زير تصاوير امام خمينی به دو زبان عربی و انگليسی چنين نوشته شده بود:
الامام سيد روح الله الموسوی الخميني، المرجع الشيعه فی العالم، ضحيه التحالف الامريكی - الايرانی - الصهيونی!
اين كار بعد از شهادت حاج آقا مصطفی خمينی نيز تكرار گرديد.سؤال: آيا اين پوسترها به دستور امام صدر تهيه شده بودند؟
حجت الاسلام مصری: معلوم است! حركت امل اين پوسترها را چاپ، و ما آن را در ميان حضار توزيع كرديم . در اينجا نكته مهمی را به ياد دارم كه اخلاص امام موسی صدر نسبت به انقلاب اسلامی را نشان می دهد. در جريان مراسم بزرگداشت دكتر شريعتی، فشارهای بی حد و حصری بر ايشان وارد آمد. اول بنا بود كه اين مراسم در سالن يونسكو بيروت برگزار شود. اما فشارهای زيادی از سوی سفارت ايران بر دولت لبنان وارد آمد تا اين مراسم در آنجا برگزار نشود به همين جهت و در آخرين لحظات، محل مراسم به مؤسسه عامليه منتقل گرديد. يادم هست كه علی رغم اين تغيير محل، موج اعتراضات ادامه يافتند. فضا به قدری مسموم شده بود كه حتی خود مسئولين مؤسسه عامليه هم تحت تأثير قرار گرفتند! آنها يك روز بعد از برپايی مراسم، طی اطلاعيه ای عدم مسئوليت و رضايت خود را اعلان كردند!سؤال: در بخشی از سخن خود اشاره داشتيد كه امام صدر در جلسات كوادر حركت امل نيز پيرامون انقلاب سخن گفته اند!
حجت الاسلام مصری:همينطور است!من خود در اين جلسات حضور داشتم. اولين جرقه های انقلاب تازه شعله ور شده بودند. همان ايامی بود كه اخبار مربوط به اولين تظاهرات مردم قم در شبكه های خبری انعكاس يافته بودند. امام موسی صدر بلافاصله موضوع انقلاب اسلامی و حكومت آينده ايران را محور بحث اين جلسات قرار داد. دقيقاً يادم هست كه سه جلسه متوالی با شور و شوق خاصی درباره اين موضوع سخن گفت. وضعيت آن روز ايران را تشريح كرد و ضمن پيش بينی وضعيت آينده، حمايت قاطع خود را از انقلاب اسلامی اعلان نمود. برخی برادران پيش خود می گفتند، آيا امام موسی صدر در تحليل خود مبالغه نمی كند؟ از جمله يادم هست كه وقتی شاه ايران تابعيت ايرانی امام صدر را لغو نمود، در يكی از همين جلسات چنين تعبير نمود:
فرش را از زير پی شاه خواهيم كشيد!
من خاطره مربوط به اين جلسات را با تاريخ دقيق آنها ياداشت كرده ام كه انشاءلله روزی منتشر خواهم نمود.سؤال: آيا امام صدر با ايرانيان مبارز هم ارتباط فعال داشتند؟
حجت الاسلام مصری:بله! ايرانيان زيادی به مؤسسه صنعتی جبل عامل می آمدند!روحانی و غير روحاني! منتها ما اغلب آنان را نمی شناختيم. زيرا بسياری از آنان عربی صحبت نمی كردند. مهمتر از همه آنكه به منظور رعايت نكات امنيتي، اصلاً بنا بر آن بود كه اين افراد شناخته نشوند.سؤال: آيا خاطره ای هم در اين زمينه داريد؟
حجت الاسلام مصری: يادم هست كه يك بار يك نفر از خلبانان نيروی هوايی ايران به ديدن دكتر چمران آمده بود. ما در دفتر مؤسسه صنعتی جبل عامل بوديم كه او وارد گرديد. جوان رشيد، بلند قامت و خوش هيكلی بود و با دكتر به زبان فارسی صحبت می كرد. دكتر چمران از من پرسيد كه آيا می دانی ايشان چه كسی است؟ گفتم نه! دكتر گفت كه اين برادر يك از خلبانان هواپيمای اف-4 در نيروی هوايی ايران است. آن زمان فرودگاه فلسطينيها در روستای انصار آماده شده بود. به شوخی به دكتر گفتم، پس بگوئيد هواپيمای خودش را بياورد! فرودگاه ما مجهز و آماده است! دكتر جمله مرا برای او ترجمه كرد و هر دو خنديدند.سؤال: اشاره داشتيد كه در زمان امام صدر، مأموريتهايی را در خارج از لبنان به انجام رسانده ايد! اگر امكان دارد، قدری بيشتر درباره اين مأموريتها توضيح بفرمائيد:
حجت الاسلام مصری: بله! من دو بار از لبنان به نجف رفتم تا نامه هايی از امام موسی صدر برای آقای سيد احمد خمينی ببرم. اين نامه ها را امام موسی صدر توسط دكتر چمران در اختيار من گذاشت تا برای آقای سيد احمد خمينی ببرم. سفر اول در آخرين روز سال 1977، و يا در اولين روز سال 1978 بود. يادم هست كه در شب همان روزی كه امير وقت كويت فوت نمود، در رطبه واقع در مرز عراق بودم. سفر دوم نيز چند ماه بعد، پس از حمله سال 1978 اسرائيل به جنوب لبنان انجام گرفت. به احتمال قوی در ماه ژوئيه بود. امام خمينی هنوز در نجف اشرف بودند و نام ايشان تازه در مطبوعات جهانی مطرح شده بود. سفر دوم اندكی پيش از سفرم به امارات بود. يعنی مأموريتم را در نجف انجام دادم و به فاصله كوتاهی پس از آنكه برگشتم، راهی كشور امارات شدم.سؤال: آيا سفر امارات هم مأموريتی از جانب امام صدر بود؟
حجت الاسلام مصری: بله! بعد از دو سفری كه به نجف اشرف رفتم، و هم زمان با اوج گيری انقلاب اسلامی ايران، مأموريت ديگری به من محول گرديد.من می بايست نوارهای كاست حاوی پيامهای امام خمينی را به امارات عربی متحده و ابوظبی برده و در آنجا به برادران ايرانی تحويل دهم. اين مأموريت نيز به دستور امام موسی صدر و توسط دكتر چمران به من محول گرديد. دو سه هفته قبل از ناپديد شدن امام صدر بود كه به امارات رفتم. نوارهايی كه استفاده می شدند، مستعمل بودند و بری استتار، تصاويری از خوانندگان طاغوت بر روی آنها نقش بسته بود. در ساعاتی كه از قبل تعيين شده بود، برادران می آمدند و نوارها را تحويل می گرفتند. اين نوارها از امارت رأس الخيمه و از راه دريا، به جزاير ايرانی خليج فارس منتقل می شدند. يادم هست كه وقتی اين نوارها را از اول می گذاشتيم، ابتدا چند دقيقه ای ترانه های ايرانی به گوش می خوردند. بعد از آن يك مرتبه ترانه ها قطع شده و سخنرانی امام خمينی به زبان فارسی شروع می شد! اين يكی از روشهای استتار در آن زمان بود.
جايگاه امروز
سؤال: حضرت استاد! بعد از گذشت 20 سال از غيبت امام صدر، نقش ايشان را در ميان شيعيان لبنان چگونه ارزيابی ميكنيد؟
حجت الاسلام مصری:نمی دانم در جواب اين سؤال چه بگويم! امام موسی صدر يك امت بود! حقيقتاً يك امت بود! خلأيی كه بعد از ناپديد شدن ايشان در لبنان بوجود آمد، به اندازه كافی بيانگر نقشی است كه در جامعه شيعه و بلكه كل لبنان بر عهده داشتند! همه می دانند و می دانيم كه امام صدر هيچگونه امكانات مادی و نظامی در اختيار نداشت. همين سلاحهايی كه خريداری می شد،عمدتاً از محل كمكهای مردمی، صدقات و احياناً كمكهای مالی برخی تجار بزرگ شيعه بود. اما امام توانست از هيچ به خيلی چيزها برسد! امروز 20 سال تمام از ناپديد شدن ايشان می گذرد!
شيعيان لبنان امروز به وضعيتی رسيده اند كه خواب آن را هم نمی ديدند! اينكه به اينجا رسيدند، بواسطه ثمرات و نتايج تلاشهای امام صدر بود.تمامی مؤسساتی كه امروز مورد استفاده شيعيان لبنان هستند،از بذرهايی بوجود آمدند كه توسط امام صدر پاشيده شد. خيالتان را راحت كنم! تمامی كسانی كه بعد از امام صدر آمدند،اگر همه با هم جمع شوند،قادر نخواهند بود تا حتی بخش كوچكی از نقش اين بزرگوار را در جامعه لبنانی بر عهده گيرند! خاطره تلخی دارم كه مناسب است در اينجا تعريف كنم:
سالگرد ربوده شدن امام بود و مراسمی در شهر صور برپا شده بود. جمعيت عظيمی شركت كرده بودند. وقتی از محل مراسم خارج شدم، چشمم به كسانی افتاد كه در بيرون ايستاده اند و تكدی می كنند! خيلی متأثر شدم! پيش خود گفتم سبحان الله! موسی صدر در حالی كه هيچ امكانی نداشت، كاری كرد كه حتی يك متكدی هم در صور باقی نماند! امروز چه بايد بگوئيم؟چه می توانيم بگوئيم؟ امروز شيعيان به سطحی از قدرت و امكانات رسيده اند كه در طول تاريخ معاصر بی سابقه است! با اين حال باز افراد بی چاره ای هستند كه ناگزير از تكدی هستند! اگر امام صدر برگردد و اين وضع را ببيند چه خواهد گفت؟ خيلی خاطره تلخی بود. البته ممكن است برخی بخواهند وجود اين ظواهر را توجيه كنند! اما من تصور می كنم كه مسأله روشنتر از اين حرفهاست! هيچ كسی نتوانست و نخواهد توانست جای امام موسی صدر را پر كند!سؤال: اگر امام صدر در طول اين سالها حضور می داشت، آيا می توانست از دستاوردهای انقلاب اسلامی ايران استفاده بيشتری در جهت مصالح شيعيان و كل لبنان كند؟
حجت الاسلام مصری: قطعاً!اگر امام موسی صدر در طول اين سالها حضور می داشت، بدون شك بسياری از حوادث يا اصلاً رخ نمی دادند، و يا اينكه به گونه ديگری رقم می خوردند! از سال 1975 كه جنگ داخلی لبنان آغاز گرديد، تا سال 1978 كه جنوب اشغال و امام موسی صدر نيز ناپديد گرديد،روزهايی بسيار حساس و خطير بر اين كشور گذشتند. تمامی دستگاههای سياسی و امنيتی استكبار در سطح منطقه و جهان بسيج شده بودند تا نقشه ای جامع و فراگير برای آينده سياسی خاورميانه ترسيم كنند. طبيعتاً شروع كار آنها از لبنان بود. يكی از طرحهای معروفی كه برای لبنان تنظيم شده بود، طرح كيسينجر بود. تمامی گروههای چپ و راست توسط او به بازی گرفته شده بودند. اما امام موسی صدر موفق گرديد تا با تلاشهای شخصی خود در داخل و خارج لبنان، بر بسياری از جريانات اثر گزارد! بسياری از تحولات بواسطه ايشان شكلی ديگر به خود گرفتند! اجازه دهيد برايتان چند تا مثال بزنم:
همانطوريكه مردم لبنان به ياد دارند، كنفرانس رياض كه به جنگ داخلی لبنان پايان داد، در اثر تلاشهای شخصی امام موسی صدر تشكيل گرديد! كنگره عرمون نيز كه باعث دخالت سوريه و نجات بيروت گرديد، در اثر مساعی امام تشكيل گرديد! اين امام موسی صدر بود كه با اعتصاب در مسجد عامليه بيروت و سپس آرام كردن اوضاع دير الاحمر، نگذاشت كه جنگ داخلی لبنان رنگی طائفی و مذهبی بگيرد!
امام موسی صدر تمامی اين موفقيتها را در اثر تلاشهای شخصی خود در سطوح ملی،منطقه ای و بين المللی بدست آورده بود! اين موفقيتها در زمانی بدست آمدند كه انقلاب اسلامی ايران هنوز پيروز نشده بود! يعنی هيچ كمكی وجود نداشت! هر چه بود، از درايت، هوشمندی و صبر اين بزرگوار بود! حالا ديگر خودتان تصور كنيد كه اگر امام موسی صدر بعد از پيروزی انقلاب اسلامی حضور می داشت، چگونه می توانست از نتايج اين انقلاب به نفع اسلام استفاده كند! بدون شك بسياری از مسائل عوض می شدند و آثار مهم ديگری از اين بزرگوار بر جی می ماندند!
ضرورت پيگيری
سؤال: جناب شيخ! آيا بعد از گذشت اين دو دهه، هنوز هم به ضرورت پيگيری سرنوشت امام صدر اعتقاد داريد؟
حجت الاسلام مصری:ترديدی نيست كه پيگيری اين مسأله يكی از مهمترين وظایف است. منتها سؤال اين است كه امروز و بعد از گذشت دو دهه، چه نهاد و مرجعی می تواند كار مؤثری را انجام دهد؟ من معتقدم كه امروز و پس از سپری شدن اين زمان طولانی، قضيه امام موسی صدر بسيار بزرگتر از سطح افراد و گروههای شيعی موجود در لبنان است. به همين جهت اگر قرار باشد كاری صورت گيرد، بايد از ناحيه كسانی باشد كه خيلی قويتر از اينها هستند!سؤال: يعنی مثلاً از ناحيه جمهوری اسلامی ايران؟
حجت الاسلام مصری:بله!به نظر من جمهوری اسلامی اين قدرت را كاملاً داشته و دارد. و انصافاً شايسته بود تا نقشی بيش از آنچه كه ديديم، بر عهده گيرد! در همين رابطه دو تا خاطره دارم كه همواره با تلخی از آنها ياد می كنم. بالأخره بايد در باره همه مطالب سخن گفت! نمی توان تنها به خاطرات شيرين بسنده نمود! در اوایل پيروزی انقلاب، آقای شيخ صادق خلخالی حاكم شرع يا دادستان دادگاههای انقلاب بود.در همان ماههای اول،با همين عنوان به كشور امارات سفر نمود. اين در زمانی بود كه من نيز در امارات بودم. به عشق انقلاب به ملاقات ايشان رفتيم. در اين ملاقات پيرامون موضوعات مختلف، از جمله قضيه امام موسی صدر، سخن به ميان آمد. به ايشان گفتيم كه ما انقلاب اسلامی را انقلاب خودمان می دانيم! رهبران اين انقلاب را اميد و الگوی خود می دانيم!شما هم يكی از مسئولين امروز انقلاب هستيد! در مورد قضيه امام چه اطلاعاتی داريد؟در جواب جمله ای از ايشان شنيديم كه برايمان بسيار شگفت انگيز و تلخ بود!
آقای خلخالی گفت:
امام صدر در رم به قتل رسيده است! درست همانطوريكه كمال جنبلاط و آلدر مورو نيز به قتل رسيده اند!
اين در زمانی بود كه عبدالسلام جلود نيز از ايران ديدن كرده بود. از آقای خلخالی پرسيديم كه چگونه عبدالسلام جلود را به ايران اسلامی راه داديد؟ در حاليكه او مواضع كينه توزانه تاريخی و مشهوری نسبت به شيعه دارد! مواضعی كه در روزنامه های كويت به ثبت رسيده اند و هر زمانی قابل مراجعه هستند! گفتيم كه جلود طی سفر سال 1974 خود به كويت تصريح نمود، اگر اعراب خواهان امنيت خليج هستند، بايستی شيعيان را از مناطق اطراف بيرون كنند! پرسيديم كه چگونه از چنين فردی استقبال كرده ايد؟ آقای خلخالی در جواب گفت:
آيا مطمئن هستيد كه او چنين حرفی زده است؟ من در مدرسه فيضيه يك جلسه چند ساعته با او داشتم! او تعريف می كرد كه شيعه ها را خيلی دوست دارد!
اين نوع نگرش آقای خلخالی حقيقتاً برای ما خيلی دردناك بود!
اما خاطره ای ديگر كه از آن هم با تلخی ياد می كنم! اين خاطره مربوط به اولين باريست كه بری ملاقات حضرت امام خمينی به تهران آمديم. يادم هست كه سال 1982، يعنی سومين سالگرد پيروزی انقلاب اسلامی بود. دكتر چمران تازه به شهادت رسيده بود. امام خمينی در شمال تهران ساكن بودند. به عنوان "هيئت مؤسسات امام صدر" آمده بوديم. تعدادمان هم زياد بود. برای اينكه گروهای از كودكان يتيم "مدينة الزهراء" نيز همراه هيئت بودند. قبل از اينكه امام خمينی تشريف بياورند، بچه ها بلند شدند و چند سرود اجرا كردند. اين سرودها را به زبان فارسی و عربی، با هر دو لهجه لبنانی و عراقی حفظ كرده بودند و می خواندند. در يكی از سرودها، كه انسان را خيلی متأثر و اندوهگين می كرد، چنين خواندند:
پدرمان را به ما برگردانيد تا بتوانيم در پناه او آرام گيريم!
من در ميان جمعيت نشسته بودم و گوش می كردم. يك مرتبه ديدم آقا شيخی كه در جلوی من نشسته است، با تمسخر چنين می گويد:
ببينيد اينها چه می گويند! می گويند پدرمان را به ما برگردانيد! پدر ديگر چه صيغه ای است؟ اينها مثل مسيحيان هستند! آنها هم صحبت از پدر، پسر و روح القدس می كنند!
طبيعی است كه خيلی ناراحت شدم! قبل از اينكه امام خمينی تشريف بياورند، دستم را بر شانه اش گذاشتم و گفتم:
آيا می فهمی چه می گويی؟اين بچه ها را با مسيحيان تشبيه می كني؟آيا تو می دانی كه امام موسی صدر برای آنان چه حكمی داشت؟اصلاً آيا می دانی اينها كه هستند؟آيا می دانی كه اينها ايتامی هستند كه اگر امام صدر نبود، همه شان فراموش شده بودند؟ اينها ايتامی هستند كه پدر و مادر خود را يكجا از دست داده اند! اگر امام موسی صدر نبود،اينها را حتی آدم هم حساب نمی كردند! امام صدر بود كه به فرياد اينها رسيد! او بود كه غبار مظلوميت را از چهره آنان زدود و سرپرستی آنان را به بر عهده گرفت! آن وقت تو اينها را به مسيحيان تشبيه می كنی! امام صدر بری اينها خيلی بيشتر از يك پدر بود!
صحبت كه به اينجا رسيد، حضرت امام وارد شدند و مشاجره ما خاتمه يافت.
سخن آخر
سؤال: ضمن تشكر از وقتيكه در اختيار ما گذاشتيد، اگر در خاتمه مطلب ديگری داريد، خواهش می كنيم كه بيان بفرمائيد:
حجت الاسلام مصری: همانطوريكه در طول سخنم اشاره كردم، امام موسی صدر در زمان خود كارهايی به انجام رساند كه احدی قادر به انجام آنها نبود! نقشی كه امام موسی صدر ايفا نمود، بی نظير بود و تاريخ بر اين مسأله شهادت خواهد داد! چه عده ای قبول داشته باشند و چه نداشته باشند! مجاهدات امام موسی صدر در تاريخ شيعه و لبنان ثبت شده است!اينكه عده ای به وظيفه خود در قبال امام صدر عمل كنند يا نكنند،به خودشان مربوط است! اين مسأله ای است بين خود و خدی آنها!نه چيزی به امام موسی صدر اضافه می كند،و نه چيزی از او می كاهد! اگر عده ای به تكليف خود عمل نكردند،تكليف بر عهده ديگران خواهد بود.اگر كسی ارزش واقعی امام موسی صدر را بداند و در حق او كوتاهی كند،حسابش با خداست! اگر هم كسی ارزش واقعی امام را نداند و در حق او كوتاهی كند، باز حسابش با خداست! قضاوت ديگران در مورد امام موسی صدر نه بر شخصيت اين بزرگوار می افزايد، و نه از آن می كاهد! امام صدر تنها خدا را در نظر داشت و هر آنچه را كه در توانش بود، به خدمت گرفت. ما بر اين مسأله شهادت می دهيم!
از خداوند متعال می خواهم تا جمهوری اسلامی ايران و رهبری گرانقدر آن را در پناه خود محفوظ بدارد.کتاب عزت شیعه ، صفحه 229 تا 258
محسن کمالیان ، علی اکبر رنجبر کرمانی، 1377