شهید آوینی

 


مصاحبه با سید محمد صادق حسینی

 

عوامل ربودن امام صدر

اشاره
سید محمد صادق حسینی، روزنامه‌نگاری فعال و میانه‌رو است که در ایران، عراق و لبنان، سابقه بیش از سه دهه کار سیاسی و فرهنگی دارد. کسانی‌که برنامه‌های شبکه تلویزیونی الجزیره و خصوصا گزارش‌های جذاب «غسان بن جدو» را دنبال می‌کنند، حتما با اندیشه و چهره این روزنامه‌نگار آشنایی دارند. اگرچه سید محمد صادق حسینی چند سالی نیز توفیق داشته است تا امام صدر را از نزدیک در لبنان درک کند، با این حال انگیزه اصلی نگارنده از انجام گفتگوی ذیل با وی، ویژگی مهم دیگر اوست: سید محمد صادق، برادر سید محمد صالح نیز هست.

سید محمد صالح حسینی [1]، آنطور که جلال‌الدین فارسی ادعا می‌کند، یارِ غار وی در لبنان و همچنین «افسر» ایرانی‌الاصل گروه فلسطینی الفتح بود [2]. «جلال‌الدین فارسی» و «الفتح»، برای همه جویندگان امام صدر، دو اسمِ نام آشناست! اولی، کینه‌توزترین مخالف ایرانی امام صدر است که به باور کارشناسانِ بسیار، در باره چگونگی اختفاء آن بزرگوار اطلاعاتِ ناگفته‌ی مهمی دارد؛ دومی، عضو ارشد مجموعه گروه‌های مبارز فلسطینی است که برخی اعضاء آن، به باور اغلب رهبران امروز شیعیان لبنان، در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدست بودند.

در مورد نزدیکی جلال‌الدین فارسی و محمد صالح حسینی با رژیم قذافی همین بس که خبر پیروزی انقلاب را به تصریح خودشان، در شامگاه روز 21 بهمن سال 57، یعنی قریب شش ماه پس از ربوده شدن امام صدر توسط آن رژیم در لیبی، در منزل قذافی و بر سر میز شام از نامبرده دریافت کردند [3]! در مورد نزدیکی آنها به رهبران گروه الفتح نیز همین بس که دفتر کار آنها باز به تصریح خودشان [4]، در اردوگاه صبرا و در همان ساختمان‌هایی واقع بود که خود عرفات استقرار داشت. طی سالیان گذشته از برخی شاهدان عینی در ایران و لبنان نقل شده است، که محمد صالح حسینی عدم بازگشت امام صدر را از سفر لیبی، حتی پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، خبر داده بود.

در همین حال بعضی مسئولان ارشد حرکت امل و حزب‌الله نیز شهادت داده‌اند که پس از اختفاء امام صدر، محمد صالح حسینی بارها و بارها به مقر حرکت امل در بیروت مراجعه و با انفعال شدید از وقوع این فاجعه ابراز تأثر و تأسف ‌کرده بود. محمد صالح حسینی در سال 1981 میلادی به طرز مشکوکی در بیروت به قتل رسید. همزمان با وی، زهیر محسن رهبر گروه فلسطینی الصاعقه نیز که بارها گفته ‌شد در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدستی کرده است [4]، به طرز مشکوکی در بندر کان فرانسه به قتل رسید. چند سالی است که این نظریه قوت بیشتری یافته است، که اراده‌ای شوم در سطح منطقه و جهان، هم طرح و اجرای عملیات ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی را مدیریت کرده است و هم به مدت سه دهه تمام از پیگیری مسأله و نیز کشف حقایق آن ممانعت به عمل آورده است.

بر اساس این نظریه [5]:
• عملیات ربودن امام صدر با عاملیت مستقیم رژیم قذافی و هم‌دستی برخی محافل مهم قدرت در منطقه خاورمیانه اجرا شد؛
• برخی هم‌دستان رژیم قذافی و نیز بعضی افراد مطلع که مراتب رازداری آنها محرز نبود، از جمله حسن اشکال [ظاهرا پسر خاله قذافی]، زهیر محسن و نیز محمد صالح حسینی، جهت تضمین عدم افشاء حقیقت طی سالیان بعد ترور شدند.

با چنین ذهنیتی بود که در زمستان سال 1381به اتفاق برخی برادران گروه تلویزیونی «روایت فتح» خدمت آقای سید محمد صادق حسینی رسیدیم تا نقطه‌نظرات او را در این باره جویا شویم. تصور نگارنده این بود که وی پس از گذشت بیش از دو دهه از ربوده شدن امام صدر و نیز قتل برادر، به اندازه کافی فرصت داشته است تا در باره این وقایع تحقیق کند و به اطلاعات و لااقل تحلیلی منطقی دست یابد. همینطور نیز بود.

اگرچه حسینی پس از اتمام گفتگو تصریح کرد که به سبب تردد مداوم در کشورهای عربی همه باور‌های خود را بر زبان نیاورده است، و اگرچه برخی پاسخ‌های وی از نظر نگارنده قابل قبول نیست، اما اهمیت پاسخ‌های وی چنان است که قطعا در آینده از سوی صدر پژوهان و محققان در زمینه چگونگی اختفاء آن بزرگوار مورد استناد قرار خواهد گرفت. آنچه در پی می‌آید، حاصل این گفتگوست. به راستی امام صدر یک روز قبل از ربوده شدن به خبرنگار مجله کویتی «النهضه» در لیبی چه واقع‌بینانه گفته بود: «حوادث لبنان گویای آن است كه مسائل پشتِ پرده بسیار گسترده‌تر از ظواهری هستند كه در داخل کشور مشاهده می‌شود. برنامه‌ها و نقشه‌های بزرگی در دست اجرا هستند كه تماما در ماوراء مرزهای لبنان تنظیم شده‌اند. برخورد با این مسائل مستلزم دقت فراوان، تلاش خستگی‌ناپذیر و نیز توكل بر خداوند تبارك و تعالی است».

 

اولین آشنایی

§ آقای حسینی؛ اگر امکان دارد، ابتدا قدری در باره چگونگی آشنایی خود با امام صدر برایمان صحبت کنید.
استاد: بسم‌الله الرحمن الرحیم. اولین باری که خدمت امام موسی‌صدر عزیزمان رسیدیم و با ایشان آشنا شدیم، در مسجد شهر آخِن آلمان بود. من آن زمان در آلمان تحصیل می‌کردم. یادم هست که آن روز یک فضای بسیار لطیفِ فرهنگی، دینی و فوق‌العاده‌ای بر مجلس حاکم بود که روی من تاثیر بسیار زیادی گذاشت. ظاهرا پاییز سال 1973 میلادی بود. ایشان به منظور انجام کارهای خیر برای شیعیان لبنان مرتب در حال سفر به اروپا بودند و آن سفر به آلمان آمده بودند. آلمان یکی از کشورهایی بود که به شیعیان لبنان و مؤسسه آموزشی هنری جنوب لبنان که حضرت امام موسی ‌صدر راه انداخته بودند، کمک می‌کرد.

در آن دیدار از ایشان یک صحنه‌ای دیدیم که برای همه ما درس و آموزشی فرهنگی و جاودانه بود که به وحدت شیعه و سنی و بلکه وحدت انسان‌ها مربوط است. امام موسی صدر آمدند و با کمال تواضع پشت سر استاد گرامی [عصام] سعید العطار، امام جماعت آن مسجد که اهل سوریه است، قرار گرفتند، به ایشان اقتدا کردند و عینا همان نمازی را که نماز مسلمین است و ما در مکه و مدینه اجرا می‌کنیم، به جای آوردند. یعنی به نشانه وحدت با برادران اهل سنت، پشت سر آقای عطار نماز خواندند، بدون آنکه هیچ علامت یا نشانه‌ای از تفرقه بین سنی و شیعه ظاهر شود...

 

تغذیه فکری دانشجویان مسلمان

§ آیا سخنرانی هم کردند؟
استاد: بله؛ بعد از نماز در باره ضرورت وحدت مسلمانان و بلکه ضرورت انسان واقعی بودن ما مسلمان‌ها بحثی را ارائه کردند که بخصوص برای ما دانشجویانی که خارج از کشور زندگی می‌کردیم و در چالش دفاع از ارزش‌های انسانی و اسلامی قرار داشتیم، بسیار جالب، متین، قوی و دوراندیش بود. می‌دانید که در آن زمان، هم کمونیسم در حال حمله به جهان اسلام بود، هم عالم سرمایه‌داری در حال حمله به جهان اسلام بود و هم متاسفانه مسلمانان در بدترین وضعیت ناهنجار، ناهماهنگی و تفرقه در میان خود بودند؛ از طرفی متأسفانه بلندنظری و دید دقیق علمای اسلام نیز هنوز به آن مرحله نرسیده بود که چنین جسارت‌های فرهنگی به‌جا و متین داشته باشند.

به جرأت می‌توانم بگویم که از این نظر امام موسی صدر واقعا در زمان خود تک بودند. به هر حال این خاطره هیچ‌گاه از ذهن من خارج نشد و تاکنون آن را حفظ کرده‌ام. بعد از آن من مرتب به لبنان سفر می‌کردم و بارها ایشان را در مقر مجلس اعلای شیعیان لبنان در حازمیه زیارت ‌کردم. ایشان باز آنجا بحث‌های بسیار جان‌دار، پرمعنی و پرآینده‌ای را در قالب سمینار و سخنرانی مطرح کردند که می‌شنیدیم و استفاده می‌کردیم.

§ آیا از عناوین آن بحث‌ها الآن چیزی را به یاد دارید؟
استاد: بله؛ مثلا یادم هست که بحث بسیار جالبی را در مورد تئوری امید یا فلسفه انتظار ظهور مهدی موعود برای دانشجویان ایرانی و عرب داشتند که بحثی بسیار مترقی، معاصر و بر اساس زبان و ادبیات روز بود. طبیعتا این‌گونه بحث‌ها، آن‌هم در زمان سیادت و هیمنه ایدئولوژی‌های بیگانه بر جهان اسلام، برای ما دانشجویان هم جدید بود و هم کمکی بسیار ارزنده‌ در دفاع از از ارزش‌های اسلام. خصوصا برای امثال مایی که در خارج از کشور با انواع شبهات و این‌نوع مسائل روبه‌رو بودیم و واقعا به چالش ‌طلبیده می‌شدیم.

 

گسترش روابط

§ رابطه شما با امام صدر بعدها چگونه گسترش پیدا کرد؟
استاد: بعدها باز به واسطه برادرم شهید محمد صالح با ایشان بیشتر آشنا شدم. چون برادر من در این‌گونه فعالیت‌های فرهنگی، مشاور خاص ایشان بود؛ چه در جنوب لبنان در آن مدرسه‌ای که ایشان تاسیس کرده بودند و چه در خود مجلس اعلای شیعیان لبنان. کم‌کم به واسطه برادرم با آن مدرسه جنوب لبنان و با استادان آنجا نیز آشنا شدم. یادم هست که با همت امام موسی صدر، استادان آن مدرسه با کمک خود ایشان و برادرم توانستند برای اولین بار دروس دینی را در سیستم آموزشی مدارس لبنان وارد کنند. منظورم مدارس کل لبنان است و نه فقط شیعیان. درس دینی برای اولین بار با تلاش استادان این مدرسه بود که در نظام آموزشی لبنان تأسیس شد و به رسمیت شناخته شد. متن دروس توسط مجلس اعلای شیعیان تهیه می‌شد و در این مدرسه توسط بعضی اساتید که خود امام موسی صدر انتخاب می‌کردند، به معلمان تدریس می‌شد. مدرسه جنوب لبنان از این جهت حالتی شبیه دانشگاه تربیت معلم ما در ایران پیدا کرده بود و معلمان دروس دینی را برای مدارس لبنان تربیت می‌کرد.

§ آیا شهید چمران در این زمان به لبنان آمده بود؟
استاد: نه؛ شهید چمران آن زمان هنوز به لبنان نیامده بود. اتفاقا من آمدن شهید چمران را به یاد دارم. عصر یکی از روزهای همان سال‌های 75 یا 76 [6] میلادی بود که ایشان با یک فولکس استیشن کوچک و متواضع که خودشان رانندگی می‌کردند، همراه زن و بچه‌هاشان از خارج کشور به لبنان آمدند. نامه‌ای نیز از جناب آقای صادق طباطبایی برای امام موسی صدر همراه داشتند که ایشان را معرفی کرده بودند که می‌توانند بسیار مفید واقع شوند؛ انصافا نیز شهید چمران یک تحول نوعی را در مسائل آموزشی و سیاسی و بعدا نظامی و انقلابی در جنبش شیعیان لبنان بوجود آوردند.

§ آیا شهید چمران و آقای محمد صالح حسینی همزمان با هم در مدرسه صنعتی جنوب لبنان فعالیت می‌کردند؟
استاد: بله؛ اتفاقا یادم هست که سال اول را بسیار پر تلاش، و در فضایی آکنده از صمیمیت و همکاری، در کنار یکدیگر در آن مدرسه سپری ‌کردند. ولی متاسفانه بعضی متحجرین ایرانی و عرب و نیز بعضی افراد لیبرال ایرانی و عرب وارد این جریانات شدند و سعی کردند در میان ایرانیان و در میان روشنفکران عرب فتنه و اختلاف ایجاد کنند. این فتنه‌ها نهایتا منجر به آن شد که برادرم از مجلس اعلای شیعیان لبنان استعفا دهد. البته برادرم صمیمیت و برادری را تا آخرین لحظات زندگی مهندس چمران با ایشان حفظ کردند و همچنین تا آخرین لحظات حضور امام موسی‌صدر در لبنان با ایشان همکاری کردند. من بخصوص یادم هست که در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی می‌کردیم از احتمال وجود توطئه‌ای سنگین علیه امام موسی‌صدر در منطقه به وسیله سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ...

 

منعِ امام صدر از سفر به لیبی (1)

§ منظورتان دقیقا چه زمانی است؟
استاد: این درست قبل از آخرین سفر این مجموعه عزیز بود که به لیبی رفتند. آن زمان خانه ما هنوز در محله برج‌البراجنه‌ی بیروت بود. شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد و گفت ما علی رغم این نگرانی‌هایی که اعلام کردید، باز می‌خواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح می‌دانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتمادی ندارم به این آقایان رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی؛ چون امام موسی‌صدر امروز سمبل مبارزه و مقاومت شیعیان و بلکه کل احرار و آزادگان لبنانی و فلسطینی هستند که در لبنان زندگی می‌کنند و بنابراین احتمالا بعضی رهبران منطقه و سرویس‌های جاسوسی جهان برای ایشان مشکل ایجاد خواهند کرد. البته ما احتمال نمی‌دادیم که اتفاقی بدین شکل بیفتد؛ اما همانطور که اول گفتم، امام موسی‌صدر دنبال وحدت شیعه و سنی بودند و از لیبی و بعضی کشورهای عربی انتظار داشتند که برای متحد کردن جبهه متفرق داخل لبنان و بسیج آنها برای مبارزه با اسرائیل بیشتر تلاش بکنند.

امام موسی صدر در این راه از هیچ تلاشی دریغ و ترس نداشتند و خودشان را مستقیما وارد جنگ‌های دیپلماسی و سیاسی کردند تا بتوانند ظرفیت تمام کشورهای منطقه را برای متحد کردن لبنان بسیج کنند. ایشان در این راه حتی مدتی هم به اعتصاب غذا نشستند و به هر حال مبارزه‌ای سیاسی و طولانی داشتند تا بلکه بتوانند یک‌تنه لبنان را علیه دشمن خارجی متحد کنند. اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر خارجه وقت الجزایر و نیز خود لیبیایی‌ها، بر ضرورت سفر امام موسی صدر به لیبی، باعث شد که ایشان و دوستانشان بالأخره به این سفر بروند و بنابراین مانع از شنیدن چنین نصیحتی شد.

 

آشنایی محمد صالح حسینی با امام صدر

§ چه شد که امام صدر در مورد این سفر خاص از طریق شیخ محمد یعقوب با آقای اخوی مشورت کردند؟ اصولا رابطه آقای محمد صالح حسینی با امام صدر چگونه و در چه سطحی بود؟
استاد: این مشورت‌ها دائمی و کلی بود. برادرم وقتی که از عراق خارج شدند، به لبنان آمدند و عملا به امام موسی صدر پناه آوردند. ایشان از بغداد فرار کرده بودند، چون حکم اعدام برایشان صادر شده بود. از طریق فلسطینی‌ها از عراق خارج شدند و به کمک آنها به لبنان نزد امام موسی صدر آمدند و مشاور همیشگی ایشان در مبارزات روشنفکرانه علیه چپ و راست شدند. آن زمان چپ و راست، یعنی کمونیست‌ها و بورژوازها، حملات شدیدی را در روزنامه‌ها و مجله‌ها علیه اسلام و دین داشتند. بنابراین رابطه برادرم با امام صدر از این‌جا شروع شد. کمی بعد برادرم رابطِ خوبِ بین امام موسی صدر و رهبران فلسطینی از قبیل یاسر عرفات، فارق القدومی، ابوایاذ و ابوجهاد شد. یادم هست که برادرم مرتب در حال رفت و آمد و بحث و گفتگو بود تا رابطه امام موسی‌صدر و رهبران فلسطینی را بهبود بخشد. بحث‌های آموزشی در مدسه جنوب لبنان هم یکی دیگر از زمینه‌های همکاری بود.

پس از آن زمینه همکاری برادرم با امام موسی صدر به اقدامات امام برای متحد کردن جهان عرب گسترش یافت. چون همت و حوزه فعالیت امام موسی‌صدر دیگر از مرز لبنان و یک کشور و یک طایفه و یک مساله بخصوص فراتر رفته بود و تمامی جهان عرب را در برگرفته بود. امام موسی صدر دنبال آن بود تا از تمامی زمینه‌های ممکن برای متحد کردن هم لبنان و هم جهان عرب استفاده کند. مثلا به یاد دارم که ایشان اعتقاد داشت که می‌توان در زمینه‌های فکری از فلسفه مالک بن نبی فیلسوف معروف الجزایر برای تقویت مسلمان‌ها در برابر ایده‌های غرب‌گرا و به اصطلاح استعماری که در مقابل جهان اسلام قد علم کرده بودند، استفاده کرد. ایشان همچنین بر آن بودند تا از فلاسفه و متفکرین یمن نیز در این راستا استفاده کنند.

§ و اخوی شما یکی از کسانی بود که امام صدر در باره این مسائل با وی مشورت و همفکری می‌کرد؟
استاد: بله؛ مشورت امام موسی صدر با برادرم دائمی بود؛ آنهم در چهارچوب دفاع از جهان اسلام و وحدت آن. ایشان در این چارچوب با همه آنهایی که فکر می‌کرد اهل نظر هستند، مشورت می‌کرد. امام موسی صدر اصولا روش‌شان همین بود که در کارها اهل مشورت بودند. یادم هست یک وقت نااهلان داخلی لبنان شدیدا علیه امام موسی ‌صدر فعالیت و ایشان را متهم کردند که به اصطلاح امروز ما، لیبرال و اهل تساهل و تسامح هستند. آنها تلاش داشتند امام موسی صدر را به انزوا بکشانند. این همان وقتی بود که ایشان برای دفاع از مجاهدین آن زمان، که زیر چکمه‌های ساواک تحد تعقیب و در معرض خطر اعدام بودند، سفری طولانی به ایران آمدند.

وقتی امام موسی صدر از ایران به لبنان باز گشتند، ما یک بسیج عمومی کردیم تا از ایشان استقبال کنیم. واقعا هم استقبال بی‌نظیری شد. کل لبنان بسیج شده بود تا در فرودگاه بیروت و پس از آن از ایشان استقبال کند. یادم هست که صبری حماده، رئیس وقت پارلمان لبنان که پیرمردی محترم و اهل بعلبک بود، شخصا آمده بود. برادرم محمد صالح و من نیز بودیم. انصافا در فرودگاه قیامتی برپا شده بود و همه آن کسانی که می‌خواستند وجه ایشان را به اتهامِ به اصطلاح «تساهل و تسامح» ایشان تخریب کنند، تیرشان به سنگ خورد ...

 

اسباب موفقیت و مقبولیت

§ امام صدر تا چه حد اهل تساهل و تسامح بود؟ کجا چنین بود و کجا چنین نبود؟
استاد: امام موسی‌صدر نه اهل افراط بود و نه اهل تفریط. اهل اعتدال بود. ایشان اصول‌گرا بود، وقتی که مسأله به اسلام، تشیع و اهل بیت مربوط بود؛ و اهل تساهل و تسامح بود، وقتی مسأله سیاسی عمده‌ای در سطح جهان اسلام مطرح می‌گشت. البته تساهل و تسامح، به همان شکلی که قرآن ما را بدان دعوت می‌کند، یعنی «شریعةٌ سهلةٌ سمهةٌ و حنیفیةٌ». ایشان طوری مسائل روز را مطرح می‌کرد و از چنان زبان و ادبیاتی بهره می‌برد، که مسیحیان می‌گفتند حضرت مسیح ظهور کرده و مُخَلِّص ما آمده تا ما را نجات دهد؛ روشنفکران نیز از طیف‌های مختلف ایمان پیدا می‌کردند و می‌گفتند امام موسی‌صدر می‌تواند نماد و سمبل جنبش روشنفکری در سطح جهان باشد.

§ به نظر شما چه شد که امام صدر توانستند چنین مقبولیت و موفقیتی بدست آورند؟
استاد: امام موسی‌صدر به نظرم می‌شود گفت که هم متعلم به علوم دینیه بود و هم متعلم به علوم دنیویه؛ یعنی هم ایدئولوژی‌های بشری آن زمان جهان را خوب مطالعه کرده بود و هم به علوم دین حسابی مسلط بود. ایشان در عین حال به یک خانواده بسیار اصیل تعلق داشت که همه اعضاء آن اهل داد و ستد فکری بودند. خود ایشان نیز اهل تبادل و تعاطی افکار بود. شخصیت ایشان بلند پرواز و فراگیر بود و از مرز یک کشور، یک قومیت، یک مذهب و حتی یک دین فراتر فکر می‌کرد. عوامل تأثیرگزاری که شخصیت ایشان را ساختند، در همان تعلیمات اولیه ایشان وجود داشت؛ چه تعلیماتی که در خانواده دیدند و چه تعلیماتی که در مدارس مختلف در جامعه دیدند.

امام موسی صدر شخصیتی فوق‌العاده با دیدی وسیع و به اصطلاح آینده‌نگر بود که قرائت‌های مختلف را خوب می‌شناخت و از قدرت سخنوری به زبان روز و بر اساس ادبیات امروز به خوبی بهره‌مند بود. امام موسی صدر اهل گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و ادیان بود. ایشان شاید اولین کسی بود که مسأله گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و ادیان را، آنهم به شکلی واضح، روشن و عملی، در سطح جهان اسلام مطرح کرد. به نظرم ایشان همه این تعلیمات ناب، شفاف و خالصانه را از قرآن آموخته بود. این آیه شریفه که «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» [7]، شاید بهترین زبان امام موسی‌ صدر در گفتگو با طیف‌های مختلف روشنفکری و پیروان ادیان و مذاهب مختلف بود. از طرفی صداقت و آن طبع بلند بر تمام ابعاد شخصیت ایشان حاکم بود.

§ به نظر شما تجربه موفق امام صدر در عرصه گفتگو در لبنان، تا چه اندازه می‌‌تواند برای ما جمهوری اسلامی ایران که امروز داعیه گسترش این طرح را در سطح جهان داریم، راه‌گشا باشد؟
استاد: به نظر من تجربه امام موسی صدر در راه‌اندازی حرکت گفتگوی فرهنگ‌ها و ادیان در لبنان، برای ما ایرانیان داخل کشور که امروز می‌خواهیم از ارزش‌های انقلاب‌مان دفاع کنیم، تجربه‌ای بسیار قوی،‌ محکم و قابل اتکا است. انقلاب ما قبل از هر چیز انقلاب سخن، انقلاب کلمه و انقلاب فرهنگ بود. به همین جهت به نظر من واقعا باید در تجربه امام موسی صدر تحقیق و تفحص و آن را مجددا احیاء بکنیم. تجربه امام موسی صدر در لبنان می‌تواند برای ما یک الگوی عملی باشد و نه فقط یک الگوی نظری. برای اینکه هم توانسته است از ارزش‌های اسلام، تشیع و اهل بیت دفاع کند و هم توانسته است تمام مذاهب و طیف‌های گوناگون فرهنگی و فکری مختلف لبنان و بلکه جهان را تحت تأثیر قرار دهد.

یکی از ویژگی‌های امام موسی صدر همین بود که می‌توانست با روشنفکرانی که از فرانسه، آلمان و کشورهای مختلف می‌آمدند، بدون اینکه از اصول اسلامی خود کوتاه بیایند، همکاری کنند و در سیاست و اخلاق همدم شوند. به عنوان مثال ایشان توانستند در تمام این بحث‌هایی که امروز در باب هنر و موسیقی مطرح است و در تمام این به اصطلاح ابتکارات و ابداعاتی که ما امروز برای جوان‌ها قائل هستیم، آنهم در آن زمان که تحجر بر بسیاری از حوزه‌های روشنفکری و حتی دینی حاکم بود، در چارچوب دین حرف‌های جدید و قانع‌کننده بزنند. این در حالی بود که هیچ‌کس چنین حرف‌هایی نمی‌زد. با این حال ایشان به تنهایی و یک‌تنه وارد این وادی شدند. اگرچه در اثر تواضع شدیدشان هیچ‌گاه خود را به عنوان مرجع و مجتهد مطرح نکردند، اما نظراتی که می‌دادند برای ما جوان‌ها بسیار مفید، راه‌گشا و قابل ستایش بود. به نظر من تمام نظرات، سخنرانی‌ها و زندگی عملی ایشان می‌تواند امروز برای ما الگو باشد. اینها یک تجربه میدانی ارزشمند برای همه کسانی است که تازه امروز تلاش دارند اسلام را به عرصه عمل وارد کنند.

 

اختلافات محمد صالح حسینی با امام صدر

§ جناب آقای حسینی؛ وقتی تاریخ مبارزات امام صدر در لبنان را ورق می‌زنیم، به جمع کوچکی از مبارزان ایرانی مقیم لبنان و سوریه برخورد می‌کنیم که در مسائل مختلف، در صف منتقدان و بلکه مخالفان آن بزرگوار جای داشتند؛ کسانی امثال آقایان جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری، بعضی همفکران آنها و از جمله اخوی شما! چه شد که آقای محمد صالح حسینی از صف همکاران امام صدر به صف مخالفان آن بزرگوار منتقل شد؟
استاد: ببینید! درست است که بین برادرم و بعضی به اصطلاح ارزیابی‌های سیاسی آن زمان امام موسی ‌صدر اختلاف‌نظرهایی بوجود آمده بود، ولی این اختلاف‌نظرها در هیچ مقطعی به نزاع یا رودررویی نرسید. این آن چیزی است که من خود شاهد بودم و الان می‌توانم شهادت بدهم. بر عکس، در بعضی مقاطع، خصوصا در برخورد با مسائل داخلی لبنان، مسائل فلسطینی‌ها و نیز مسائل روشنفکری، شهید محمد صالح حسینی دیدگاه‌های امام موسی صدر را ارجح و صائب‌تر می‌دانست.

برای اینکه آن طیف اقلیتی که شما فرمودید با امام موسی صدر موافق نبودند یا درگیر شده بودند، متأسفانه از نظریات جریان چپ فلسطینی و جریان چپ لبنانی متأثر بودند. این جریان چپ فلسطینی و لبنانی متعادل نبود و بعدها هم ثابت شد که یکی از اسباب و علل همان فتنه‌هایی بود که به ناپدید شدن امام موسی صدر کشیده شد. البته نه اینکه حالا اینها مستقیما دخالت داشتند! نه؛ اما یکی از عواملی بودند که فضا را مهیا کردند برای آنهایی که می‌خواستند از وضعیت لبنان و فلسطینی‌ها سوءاستفاده بکنند و در آب گل‌آلود ماهی صید کنند.

§ اختلاف‌نظر آقای محمد صالح حسینی با امام صدر سر چه مسائلی بود؟
استاد: این به اصطلاح اختلاف‌نظرها احتمالا سر مسائل ایران بود. به عنوان مثال آقایان محمد صالح حسینی، محمد منتظری و تعدادی از دوستان اعتقاد داشتند که با شاه نمی‌توان معامله کرد و حتی تا حدود شرط‌بندی هم [به امام صدر] گفتیم که اگر شما به تهران تشریف ببرید و برای آنهایی که به اعدام محکوم شدند درخواست عفو کنید، شاه ایران قبول نخواهد کرد. ولی امام موسی‌صدر می‌‌گفت: «بله، شما شاید درست می‌گویید، اما توجه داشته باشید که وظیفه من با وظیفه شما فرق دارد. شما می‌توانید در تبلیغات و در بحث‌های سیاسی و جنگ تبلیغاتی که حقتان هم هست، بروید و آنطور که می‌گویید عمل کنید؛ اما من نیز به عنوان یک عالم دینی که از احزاب و گروه‌ها فراتر است، باید به وظیفه خود عمل کنم و نصیحت را به سلطان ایران و غیر ایران برسانم».

به نظرم اگر ما امروز بنشینیم و واقع‌بینانه نگاه کنیم، در خواهیم یافت که اتفاقا راه ایشان صحیح بوده و در ضمن با چارچوب کلی حرکت ایشان نیز هماهنگ بوده است. اینکه گفتم امام موسی صدر اهل افراط و تفریط نبود و بلکه معتدل بود، به همین معنی است. ایشان احساس می‌کردند که ما برای نجات ملت‌مان، برای نجات روشنفکران خودمان و برای دفاع از ارزش‌های خودمان، تمام راه‌های صحیح و قانونی را باید برویم. ایشان به عنوان یک عالم دینی خود را از گروه‌ها، احزاب و مرزها فراتر می‌دیدند و وظیفه خود می‌دانستند چنین عمل کنند. از طرفی کار ما جوان‌ها، از جمله برادرم و دیگران، بسیج همه چیز برای انقلاب بود؛ بسیج همه ظرفیت‌ها برای فعالیت تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی علیه یک رژیم خون‌خوار، دیکتاتور و مستبد. از نظر امام موسی صدر، ما هم حق داشتیم این راه را برویم.

اما همانطور که گفتم، محمد صالح هیچوقت رو در روی امام موسی‌صدر قرار نگرفت. حتی در همان لحظاتی که اختلاف‌نظر بود، ما کماکان یکی از عواملی بودیم که برپایی جلسات مشترک و مستمر دوستان شیعه وابسته به امام موسی صدر را با رهبران فلسطینی چون ابولطف، ابوعمار و اینها تشویق و تنظیم می‌کردیم. یکی از هدف‌های این جلسات تنش‌زدایی میان فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها بود که اتفاقا نتایج خوبی هم بدست داد [8]. به عنوان مثال یکی از نتایج مهم این جلسات آن بود که سمبل عظیم و تئوریسین بزرگ انقلاب فلسطین، جناب آقای منیر شفیق، به واسطه همان بحث‌های امام موسی صدر با رهبران فلسطینی و در نتیجه نزدیکی و همکاری این دو جناح، از مسیحیت به اسلام گروید و از خط مارکسیسم به خط انقلاب اسلامی و امام خمینی روی آورد. این‌که ایشان به این طرف آمدند، یکی از نتایج رفتار عالمانه، سخنان قانع‌کننده و نیز آن رفتار توأم با تساهل و تسامح امام موسی صدر بود.

ایشان یکی از دوستان نزدیک ما و آقای محمد صالح حسینی با ایشان آشنا بود. همانطور که گفتم، ما انجام این بحث‌ها را تشویق می‌کردیم و بنابراین اختلاف‌نظرها هیچ‌گاه به حد رو در رویی نرسید. من دقیقا به یاد دارم که آقای محمد صالح حسینی در روزهای آخر عمرش خیلی ناراحت بودند از این بحث‌هایی که بعضی دوستان در کتاب یا غیر کتاب علیه امام موسی‌ صدر و مبارزات ایشان مطرح می‌کنند. برادرم این‌گونه اعمال را خلاف می‌دانستند و خیلی ناراحت بودند. همچنین از کارهای ضد اخلاقی که برخی‌ها علیه بعضی دوستان امام موسی‌صدر، از جمله شهید چمران راه ‌انداخته بودند، شدیدا ناراحت بودند و آن را غیر اخلاقی می‌دانستند. برادرم می‌گفت اختلاف‌نظر در داخل یک خانواده امری طبیعی و مفید است؛ برای اینکه نوعی تعاطی افکار است که می‌تواند همه را به درجه بالاتری ببرد. او می‌گفت این‌گونه اختلاف‌نظرها از نوع تضاد و به قول مارکسیست‌ها «انتاگونیستی» نیست که قابل حل نباشد و هرگز به نتیجه نرسد.

 

عوامل ترور محمد صالح حسینی

§ جناب آقای حسینی؛ آقای جلال‌الدین فارسی اخیرا در گفتگویی با روزنامه جام‌جم [9] اظهار کرده است که اخوی شما توسط سازمان امنیت عراق و با چراغِ سبز عرفات و گروه فلسطینی الفتح بود که در بیروت ترور شد [10]. در این باره چه نظری دارید؟
استاد: ببینید! قسمت اول را ما قبول می‌کنیم؛ چون برایش هم تحلیل منطقی داریم و هم تحلیل معلوماتی. جریان از این قرار بود که سازمان امنیت عراق به دستور برزان تکریتی، برادر ناتنی صدام حسین، و با عاملیت شخصی به نام سرگرد یا سرهنگ «خضر الدوری»، که مسئول به اصطلاح ترور شخصیت‌های اپوزیسیون عراق و نیز فعالان ایرانی عرصه جنگ ایران و عراق بود، برادرم را ترور کردند. برای اینکه برادرم شهید محمد صالح حسینی نماینده شورای انقلاب و سپاه پاسداران در بیروت بود و همچنین در جریان جنگ ایران و عراق نقش فعالی داشت.

اما قسمت دوم را به هیچ وجه قبول نداریم. چیزی به نام چراغ سبز عرفات در کار نبوده است. فلسطینی‌ها اگر هم در این ماجرا دستی داشتند، از طریق آن سازمان «جبهة التحریر العربیة» بود که به عراق و رژیم صدام حسین وابسته بود. بله، ما هم اطلاعاتی داریم که اینها دست داشتند، کمک کردند و با سفارت عراق همکاری داشتند. از طرفی چون مانند دیگر سازمان‌های مختلف فلسطینی در چارچوب سازمان آزادی‌بخش فلسطین کار می‌کنند، احتمالا آن دوستان مسأله را به عرفات و ساف مربوط کردند. برای اینکه آن دوستان همیشه دوست دارند دنیا و همه مسائل را با دید واحد و یک‌طرفه خودشان ببینند! ولی تمام گزارش‌هایی که ما داریم، همین مطلبی را تأیید می‌کند که خدمتتان عرض کردم. ما سال‌ها روی این مساله بررسی کردیم، اطلاعات جمع کردیم و با دوستان لبنانی، فلسطینی، شیعه و سنی به تحقیق و تفحص پرداختیم. مجموعه اسناد و مدارک ما ثابت می‌کند که یک جهت و یک طرف، یعنی رژیم عراق و آنهم با دستور صریح شخص برزان تکریتی، و البته با همکاری آن سازمان فلسطینی وابسته به رژیم عراق، یعنی جبهة الاتحریر العربیة که تمام تشکیلاتش به دستور خود صدام حسین و رژیم بعث عراق فعالیت می‌کند، برادرم محمد صالح را ترور کرد.

 

دلایل ربودن امام صدر

§ جناب آقای حسینی؛ امروز قریب بیست و پنج سال تمام از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی می‌گذرد. از طرفی اخوی شما در همان اولین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ترور شد و شما همانطور که خود اشاره کردید، سال‌ها در باره چگونگی وقوع این واقعه، عوامل و حواشی آن بررسی و مطالعه کردید. با توجه به مجموعه اطلاعات، برداشت‌ها و تجربه‌ای که طی این ربع قرن جمع ‌کردید، امروز واقعه ربوده شدن امام صدر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ ایشان چرا ربوده شد؟ چه عواملی در این جریان درگیر بودند؟
استاد: همانطور که گفتم، امام موسی‌ صدر به نماد و سمبل وحدت لبنانی‌ها تبدیل شده بود. امام موسی صدر تلاش‌های فراوان و مبارزاتی طولانی کرده بود تا گروه‌های درگیر در مسائل داخلی لبنان را منسجم و جمع ‌و جور کند و آنها را سر این شعار مرکزی متحد گرداند که همه تفنگ‌ها باید به سمت دشمن خارجی و به بطور مشخص به سمت اسرائیل نشانه برود. بدیهی است که این موقعیت امام موسی صدر در تمام نیروهای خارجی یک نوع نگرانی و احساس خطر ایجاد کرده بود. منظورم از نیروزهای خارجی، نیروهای خارج از لبنان است؛ چه آنهایی که به لحاظ اقلیمی در لبنان طمع داشتند و چه آنهایی که در سطح جهان به کل منطقه از جمله لبنان طمع داشتند.

همه اینها نان خود را در ایجاد فتنه و تداوم جنگ‌های داخلی لبنان می‌دیدند. اینها امام موسی‌صدر را برای برنامه‌های خود خطر می‌دانستند؛ حداقل این است که از بابت ایشان نگران بودند. طبیعتا ابتدا تلاش کردند تا با امام موسی صدر طوری داد و ستد و تعامل بکنند که ایشان از مسیر خود دست بردارند. وقتی دیدند نشد، به زور متوسل شدند. ترور کمال جنبلاط نیز در همین راستا بود. برای اینکه او هم یکی از رهبران مهم لبنان و یکی از سمبل‌های وحدت آن کشور بود. اما امام موسی‌صدر قوی‌تر از این حرف‌ها بود؛ ایشان قوی‌تر از آن بود که به آسانی و بدون هیاهو بشود ترورش کرد و چیزی شبیه به جنگ داخلی یا حتی جنگ منطقه‌ای پدید نیاید. آن نیروهای خارجی به همین سبب نیرنگ‌آمیز‌ترین، خطرناک‌ترین و زیرکانه‌ترین توطئه‌ را طراحی و اجرا کردند. باز می‌گویم که منظورم از نیروهای خارجی، شکل عام آن است.

اینها به این نتیجه رسیدند که امام موسی صدر را به خارج از میدان لبنان بکشانند؛ به جایی که با تعرض به ایشان، نه تحریکی صورت گیرد، نه جایی بهم ریخته شود و نه معادلات داخلی لبنان چنان زیر و رو شود که دیگر اوضاع برای آنها قابل کنترل نباشد. متأسفانه بعضی طرف‌های لبنانی و فلسطینی درگیر در عرصه داخلی لبنان این موقعیت را برای آنها بوجود آوردند. چگونه؟ با مطرح کردن همان اختلافات «شیعه – سنی»، «فلسطینی – لبنانی» و احیانا حتی «ایرانیت» امام موسی‌صدر. البته احتمال می‌دهم که ساواک هم نقش خود را در آن زمان خوب بازی کرد؛ چرا؟ برای اینکه بتواند این نیروی بالقوه انقلابی را از صحنه خارج کند، که می‌تواند کمک بسیار مؤثری باشد، در هر تغییرات احتمالی که در آینده در ایران صورت می‌پذیرد. لذا تصمیم بر این بود که امام موسی صدر را از صحنه لبنان خارج کنند.

 

همدستان منطقه‌ای قذافی (1)

§ چه عوامل دیگری قذافی را در اجرای این عملیات یاری کردند؟ برخی بزرگان شیعه در لبنان، از جمله آیت‌الله سید محمد حسین فضل‌الله، اعتقاد دارند که بعضی گروه‌های فلسطینی فعال در صحنه لبنان نیز در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی هم‌دست بودند. جنابعالی در این خصوص چه نظری دارید؟
استاد: نه؛ من نمی‌توانم این حرف را بپذیرم. چون این عبارت «گروه‌های فلسطینی» که شما عنوان می‌کنید، یک طیف بسیار وسیع است؛ ما فلسطینی وابسته به عراق داریم، فلسطینی وابسته به موساد داریم، فلسطینی وابسته به آمریکا داریم، فلسطینی وابسته به کشورهای مختلف منطقه داریم، کدام گروه فلسطینی مد نظر شماست؟ اگر منظور شما از فلسطینی این وسعت است، بله ...

§ بیاییم خیلی ساده گروه‌های فلسطینی را به دو گروه موافقین عرفات و مخالفین او نقسیم کنیم ...
استاد: ببینید! به نظر من بهترین کسانی که وفادار مانده بودند به ایده‌های امام موسی‌صدر و خوب همکاری کردند و واقعا در تمام تاریخ همکاری‌شان ایشان را می‌ستودند، گروه یاسرعرفات بود. من قویا می‌توانم بر روی این مطلب تأکید کنم، چون خود شاهد بودم که بهترین احترام، مهمترین احترام و بالاترین احترام را در میان فلسطینی‌ها، گروه الفتح و عرفات برای امام موسی‌صدر قائل بود. چپی‌ها و آن‌هایی که به گروه‌های خطرناک مثل ابونضال و این‌ها وابسته بودند، بله؛ آنها همیشه نسبت به امام موسی‌صدر بدبین بودند. چرا؟ چون مسلمان است، چون شیعه است، چون با انقلاب ایران است و چون متعادل است؛ مهمتر از همه همین بود که امام موسی صدر متعادل است! مهمترین سرمایه امام موسی‌صدر و مهمترین عاملی که ایشان را از بقیه علماء و سیاسیون و روشنفکران آن زمان متمایز می‌کرد، همین بود که ایشان متعادل بود.

در «خط وسط» راه ‌رفتن، یکی از مهمترین ویژگی‌های امام موسی‌صدر بود و البته در عین حال، یکی از خطرناک‌ترین خصوصیات ایشان نیز بود! چرا؟ برای اینکه ایشان در زمانی متعادل بود، که زمان تفرقه بود و جنگ‌ها و اختلافات داخلی «شیعه – سنی» و «فلسطینی – لبنانی» و «ایرانی – عربی»، همه جا را فرا گرفته بود. یعنی هیچ کس دوست نداشت که یک خط متعادلِ وسط بیاید و همه این‌ها را متحد کند و تمام قومیت‌ها، ملت‌ها و فرهنگ‌ها را در صلح و آرامش و صفا کنار هم قرار دهد. امام موسی صدر همانطور که گفتم، رمز وحدت همه این نیروها بود؛ ایشان هم فیلسوف بود، هم به قول عرب‌ها «رجلِ دین» بود؛ هم «ایرانی – عرب» بود؛ یعنی به معنای واقعی کلمه «جامع‌الاطراف» بود.

بدیهی است که چنین شخصیت جامع‌الاطرافی اگر بتواند آن فلسفه و ایده‌های خود را کارآمد کند و جای اندازد، به منزله خطری بود برای همه آن گروه‌هایی که نان را به نرخ روز می‌خوردند و آن را در آن روزگار در میان نزاع و تفرقه جست‌وجو می‌کردند. لیبی به نظرم ضعیف‌ترین جایی بود که می‌شد امام موسی صدر را در آن‌جا ناپدید کرد. یعنی درست همان‌جایی که امام تصور می‌کرد که حرکت وحدت‌آفرین خود را برای زدودن تفرقه‌ها و دفاع از وحدت مسلمین و وحدت عرب و وحدت لبنانی‌ها باید از آنجا شروع کند، همان‌جا نقطه ضعفی بود که دستگاه‌های بین‌المللی و حکومت لیبی کارشان را انجام دادند. حکومت لیبی قطعا باید در رابطه با این توطئه پاسخ‌گو باشد. دستگاه‌های بین‌المللی فکر کردند که می‌توانند در میان هیاهوی «انقلابی بودن» و «فلسطینی بودن» و «بین‌المللی بودن» قضایا، رد گم کنند تا هیچ‌کس نتواند مسئول این توطئه تاریخی را شناسایی کند.

 

منعِ امام صدر از سفر به لیبی (2)

§ اخیرا در خاطرات برخی شخصیت‌های سوری، لبنانی و ایرانی آمده است که بعضی‌ها امام صدر را از انجام سفر به لیبی بر حذر داشته بودند ...
استاد: بله؛ من گفتم دیگر، شیخ محمد یعقوب ...

§ سؤال ما همین است. چه شد که این افراد، از جمله آقای اخوی، به امام صدر توصیه کردند از سفر به لیبی منصرف شود؟ آیا توصیه این افراد به امام صدر، متکی بر اطلاعات امنیتی خاصی بود؟ یعنی آیا واقعا کسانی قبل از ربوده شدن امام صدر، از نیت و برنامه وقوع چنین توطئه‌ای آگاه شده بودند؟
استاد: نه؛ ببینید! توصیه افراد مختلف به امام صدر جهت عدم سفر به لیبی، ناظر به وضعیت خاص خود کشور لیبی بود. وضعیت لیبی یک وضعیت متعادل و قابل‌پیش‌بینی نبود. ببینید! به عنوان مثال من خودم همان وقت یک سفر به لیبی رفتم. یک مأموریتی بود از طرف همان دوستان انقلاب اسلامی ایران که باید به لیبی می‌رفتم و انجام می‌دادم. آنجا به جای اینکه کمکم کنند، من را به زندان انداختند و بعد هم بیرونم کردند! ...

§ ببخشید استاد؛ این سفر شما قبل از ربوده شدن امام صدر بود یا پس از آن؟
استاد: نه، قبل از سفر امام موسی صدر به لیبی بود. البته با دیگران هم برخوردهای مشابهی را کرده بودند. یعنی دوستان دیگری هم بودند که به لیبی رفتند و به نتیجه نرسیدند. می‌خواهم بگویم که نوع برخورد آقایان در این کشور، نامتعادل و ناموزون است؛ قابل محاسبه نیست. البته واقعه‌ای مثل واقعه امام موسی‌صدر که ربوده شود، قبل از رفتن ایشان به لیبی نداشتیم. ولی چون برخورد لیبی نامتعادل و نامتوازن بود و قابل محاسبه نبود، این نگرانی احساس می‌شد که ممکن است اتفاقی بیفتد. از طرفی هرج و مرجی نیز که بر آن کشور حاکم بود، باز این احساس نگرانی را تشدید می‌کرد.

می‌دانید که به سیاست می‌گویند «تقاطع مصالح»؛ ممکن است مجموعه منافع کشورها یا سازمان‌های جهانی یک دفعه در یک لحظه و در یک‌جا تقاطع پیدا ‌کند و در نتیجه نقطه مشترکی ایجاد شود که فعلا باید از این شخصیت صرف‌نظر کنیم و او را از عرصه سیاست و صحنه مبارزه و حضور در میان مردم ناپدید کنیم. خوب لیبی، نقطه ضعف جهان عرب بود. دوستانی که شما می‌فرمایید اهل سوریه بودند یا هر جای دیگر و چنین هشدارهایی به امام موسی صدر داده بودند، قطعا به این تحلیل و به این محاسبه رسیده بودند، که هم کسانی وجود دارند که از نقش ایشان نگران هستند و هم لیبی نقطه ضعف جهان عرب است. یعنی نگران آن بودند که آنهایی که مایلند امام موسی صدر از صحنه خارج شود، در لیبی که نقطه ضعف جهان عرب است و قابل محاسبه نیست، اقدام کنند.

 

همدستان منطقه‌ای قذافی (2)

§ جناب آقای حسینی؛ اجازه دهید سؤال را به شکل دیگری طرح کنم: در میان مجموعه اسناد امام صدر در ساواک سندی وجود دارد که به تیر سال 1357 مربوط است. بر اساس این سند، نماینده ساواک در سوریه دو ماه قبل از سفر امام صدر به لیبی، به رئیس وقت ساواک در تهران تلگراف زده است که برخی مقامات عالی‌رتبه سوریه به ما اطلاع دادند که امام موسی صدر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد ...
استاد: عجب!؟

§ از طرفی مرحوم اخوی شما تقریبا در همان زمانی ترور شد که سید حسن شیرازی در بیروت و زهیر محسن رهبر گروه فلسطینی الصاعقه در فرانسه ترور شدند ...
استاد: بله ...

§ اینجا یک نظریه‌ای وجود دارد که مایل هستیم نظر شما را در باره آن بشنویم. البته اگر احیانا محذوری دارید، خواهش می‌کنم راحت باشید و پاسخ ندهید ...
استاد: نه، خواهش می‌کنم ...

§ این نظریه می‌گوید که مرحوم اخوی شما به هر حال با رهبران و گروه‌های فلسطینی رابطه بسیار نزدیکی داشت ...
استاد: بله ...

§ این نظریه همچنین بر اساس برخی شواهد و قرائن مدعی است که بعضی گروه‌های فلسطینی، مثل الصاعقه که به سوریه وابسته بود، در اجرای عملیات ربودن امام صدر با قذافی هم‌دست بودند؛ و برخی گروه‌های فلسطینی دیگر نیز مثل احتمالا الفتح یا جناح‌هایی از آن، به ده‌ها دلیل محتمل، پیش یا لااقل بعد از وقوع عملیات، از شرح ماوقع مطلع شدند. خوب، طبیعی است که فعالانی مثل اخوی شما و همچنین مرحوم سید حسن شیرازی، به واسطه روابط گسترده‌ای که با گروه‌های فلسطینی، سوری، لبنانی و بعضا حتی بخش‌های امنیتی آنها داشتند، این امکان را داشته‌اند که از جزئیات فاجعه مطلع شوند. و از آنجایی که این نگرانی به طور جدی وجود داشته است که امثال این افراد، و همچنین خود زهیر محسن رهبر الصاعقه، این اطلاعات بسیار مهم را برای همیشه کتمان نکنند، آنها را همان ابتدا و تقریبا همزمان با هم از میان برداشتند. بنابراین نظریه‌ای که می‌خواهیم نظر شما را در باره آن بدانیم، ربودن امام صدر و برخی‌های ترورهای بعد از آن را حلقه‌های مختلف، متوالی و مرتبط با همِ یک توطئه از پیش طراحی شده می‌داند ...
استاد: نه، ببینید! مسأله دو بُعد دارد. یک بُعدش این است که یک توطئه‌ی از قبل چیده‌شده و منظم و دنباله‌دار و سریال‌گونه‌ای وجود داشته است که مرحله به مرحله و از روی برنامه اتفاق افتاد؛ من مسأله را به این شکل قبول ندارم. یعنی سخت است که بشود قبولش کرد.

§ منظورتان عملیات ربودن امام صدر است؟
استاد: نه، منظوم مجموعه همه این صحبت‌هایی است که شما الآن فرمودید؛ یعنی اینکه از اختطاف تا کشتن دیگران همه در یک چارچوب و در یک توطئه محسوب بشود تا مرتب بتوانند سرنخ‌ها را از بین ببرند و نابود کنند و افشا نکنند؛ من به این شکل بعید می‌دانم. ولی از یک طرف دیگر هم بله، می‌شود این نظریه را قبول کرد؛ آنهم به این معنی که همه این مسائل به همدیگر وابسته است. بنابراین اگر این معنی مد نظر است که همه این مسائل به هم وابسته است، بله؛ می‌توان قبولش کرد. اما اگر آن معنای اول مد نظر باشد، نه؛ من نمی‌توانم قبول کنم. چون در وقت تحقیق و بررسی شهادت محمد صالح، از دوستان نزدیک و بزرگان قوم فلسطینی‌ها پیش خود من هم آمدند و گفتند دوستت ابوعمار نمی‌گذارد ما تمام حقایق را در رابطه با برادرت بگوییم. بعضی‌ها حتی گفتند که ایشان خودش هم دست داشته است.

من این را قبول ندارم؛ چرا؟ نه به این سبب که بخواهم بگویم ایشان پاک است یا فلسطینی‌ها اهل این حرف‌ها نیستند! بلکه به این سبب که تحلیل من از این مسائل، فراتر از بحث افراد است. من می‌گویم امام موسی‌ صدر به عنوان یک پدیده مطرح بود، نه به عنوان یک فرد؛ ایشان بزرگ‌تر و فراتر از فرد است. همانطور که گفتم، ایشان را می‌توانستند در بیروت ترور کنند؛ ببینید! ترور کردن ایشان در بیروت که آسان‌تر بود از اینکه یک برنامه جهانی برای ایشان بچینند! مثل کمال جنبلاط؛ مگر او را در بیروت ترور نکردند؟ هیچ اتفاقی هم نیفتاد و هیچ کس هم نتوانست کاری انجام دهد! امام موسی‌صدر وضعش با بقیه خیلی فرق می‌کرد. من این را به عنوان مبالغه نمی‌گویم. این عقیده و تصور من از این قضیه است. امام موسی‌صدر به نماد و سمبل وحدت شیعیان تبدیل شده بود؛ ایشان تنها کسی بود که از جنگ «فلسطینی – لبنانی» ممانعت می‌کرد. زمینه وقوع این جنگ خیلی قوی بود؛ شما نمی‌توانید تصور کنید که احتمال وقوع این فاجعه آن زمان چقدر شدید بود. یعنی دقیقا چیزی شبیه جنگ صفین میان امام علی (ع) و معاویه می‌توانست برپا شود.

تا این حد مسأله خطرناک بود. خوب، این امام موسی صدر بود که جلوی وقوع چنین جنگی را گرفته بود. یعنی اول از همه جلوی جنگ داخلی میان شیعیان را گرفته بود؛ یعنی جنگ میان جناح رادیکال و معتدل شیعه؛ که احتمال وقوع چنین جنگی نیز بسیار قوی بود؛ بعد جلوی جنگ بین «لبنانی – فلسطینی» را گرفته بود؛ و همچنین جلوی جنگ نیروهای خارجی در لبنان! یعنی به هم ریختن تمام ساختار کشور لبنان، آنهم در چارچوب یک جنگ اقلیمی میان عرب‌ها و بعد هم میان عرب‌ها و غیر عرب‌ها. امام موسی‌صدر یک سوپاپ اطمینانی شده بود، برای خواباندن و جلو گیری از وقوع این جنگ‌ها. یعنی شخصیت خاصی که داشتند، چنین توانمندی به ایشان داده بود. مثلا یادم هست که در همان زمان شدیدترین اختلاف‌نظرها میان شیعیان و فلسطینی‌ها، این ایشان بودند که واسطه می‌شدند و جلوی جنگ را می‌گرفتند. همچنین در شدیدترین لحظه جنگ بین سوری‌ها و فلسطینی‌ها که به جنگ جبل معروف شد، این ایشان بودند که واسطه شدند و جلوی گسترش بیشتر جنگ را گرفتند. هر جایی که در داخل لبنان میان گروه‌های رقیب جنگی اتفاق می‌افتاد، این ایشان بودند که وارد می‌شدند و جلوی جنگ را می‌گرفتند.

امام موسی صدر این اقتدار را داشت. یعنی آن شخصیت جامع‌الاطراف و آن کاریزمای خاصی که ایشان داشتند، این توانمندی را به ایشان داده بود. بنابراین کسانی که دنبال فتنه و تفرقه در لبنان بودند، بایستی کاری می‌کردند که ایشان را از بین ببرند. از بین بردن ایشان به شکل ترور، ممکن بود مشکلات زیادی برای همه این اطراف ایجاد بکند. در صورتی‌که همین‌طور به صورت عادی خارج کردنِ ایشان و بعد ربودن و اختطاف و ناپدید کردن ایشان یا به قول دوستان لبنانی ما «تغییب»، بهترین راه بود برای اینکه اطراف درگیر، خطر را رفع کنند، بدون اینکه منافعشان آسیب ببیند!

§ درست است؛ اما این منافاتی با مطلع شدن اخوی و دیگران از آنچه بر امام رفت، ندارد ...
استاد: من هم نمی‌گویم منافات دارد! می‌گویم اگر در این چارچوب سخن بگوییم، یعنی بپذیریم که ایشان پدیده است و باید به این شکل خاص اقدام شود، معمولا خیلی‌ها می‌توانند بو ببرند. چرا؟ چون ایشان یک پدیده است؛ نه یک شخص عادی که صرفا با او اختلاف‌نظر و مشکل خاصی داریم و به همین سبب بخواهیم او را از بین ببریم و بعد هم قضیه تمام ‌شود و خداحافظ! امام موسی صدر چون به عنوان یک پدیده خاص شناخته شده بود، همه خطر را حس می‌کردند. البته همه که نه، بلکه طیف گسترده‌ای از آنها که اهل سیاست و اهل شَم هستند، حالا چه سوری باشند و چه لبنانی، فلسطینی و ایرانی، این را حس می‌کردند. یعنی اگر این کار به وسیله لیبی و توسط لیبیایی‌ها هم انجام نمی‌شد، ما این حدس را می‌زدیم که کَس دیگری می‌بایست این کار را انجام دهد. حالا البته اینجا قرعه به نام لیبی افتاده بود؛ یعنی خِنگ‌ترین، احمق‌ترین، بدترین، عقب‌افتاده‌ترین و خطرناک‌ترین نقش را عملا به لیبی دادند و کار به این شکل انجام شد.

لذا به نظر من آنهایی که به اصطلاح بو کرده بودند یا اطلاعاتی پیدا کرده بودند از این مسائل، به این سبب بود که فهم مسأله آسان بود! چرا؟ چون گفتم که امام موسی صدر یک پدیده بود. شما وقتی با پدیده‌ای به این بزرگی مواجه شوید، نمی‌توانید آن را در جایی محصور کنید. قذافی، ابونضال یا هر کس که مسئولیت اختطاف امام موسی صدر را بر عهده داشته است، با ایشان که مسأله شخصی نداشته است! او می‌خواسته این پدیده را از این ببرد. چرا؟ برای اینکه آن تحولات سیاسی درخشانی را که امام موسی صدر برای آینده لبنان برنامه‌ریزی کرده بود، متوقف کند و از بین ببرد. لذا این مسأله عملا وسیع‌تر از یک دستگاه و یک کشور است. به این معنی، بله؛ فلسطینی‌ها، لبنانی‌ها، سوری‌ها، یعنی نیروهای سوری، لیبی، عربی، غیرعربی و حتی ساواک، از مسأله اطلاع داشتند. البته من ساواک را اطلاع نداشتم که فرمودید، برای سوری‌ها نامه فرستادند و گفتند که ظرف دو ماه آینده ...

§ لطفا اشتباه نشود؛ این خبر را سوری‌ها بودند که به ساواک دادند. مقامات عالی‌رتبه سوری به ساواک اطلاع دادند که امام موسی صدر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد ...
استاد: احسنت ...

§ و این قرینه‌ای است بر آنکه برخی محافل سوری در این قضیه دست داشته‌اند ...
استاد: نه؛ این بحث «دست داشتن» را من نمی‌توانم به عنوان «شاهدِ تاریخ» تحمل کنم؛ چون سخت است که بیاییم بگوییم، دستگاه‌های مختلف آمدند و توطئه کردند و این برنامه را به قول لبنانی‌ها «طبخ کردند» و پختند! ولی قطعا خیلی از دستگاه‌های مختلف منطقه، از احتمال ناپدید شدن امام موسی صدر با اطلاع بودند؛ البته تنها با اطلاع بودند، نه اینکه حتما دست داشتند؛ چون این دو با هم فرق دارد. بین «دست داشتن در قضیه» و «اطلاع داشتن از یک چیزِ مبهم» تفاوت زیادی وجود دارد. مثل همین الان که خیلی‌ها دارند می‌گویند، سناریوی جنگ آینده عراق را می‌توانند تا حدودی برای ما ترسیم کنند. طبیعتا این به آن معنی نیست که این آقایان با آمریکایی‌ها در یک اتاق جنگی نشستند و جنگ را با آنها مشترکا راه انداختند. ولی چون یک پدیده بزرگی است، خیلی‌ها می‌توانسته‌اند از آن مطلع شوند [11] و البته بعضی‌ها هم ممکن است کمک کرده باشند. بله، به این معنی درست است.

 

رابطه با انقلاب اسلامی ایران

§ استاد اگر موافق باشید، فعلا از این موضوع بگذریم و کمی هم از رابطه امام صدر با انقلاب اسلامی ایران صحبت کنیم. همانطور که استحضار دارید، در طول سه دهه گذشته، منتقدانی مثل آقای جلال‌الدین فارسی و همفکران ایشان بارها رابطه امام صدر با انقلاب اسلامی ایران را مورد شبهه قرار دادند. حضرتعالی این رابطه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
استاد: ببینید؛ ما از نزدیک با امام موسی‌ صدر و دوستان ایشان زندگی کردیم. هم امام موسی صدر و هم دوستان ایشان، دلشان برای ایران، برای انقلاب ایران، برای علماء ایران، برای روشنفکران ایران، برای مجاهدان ایران و حتی برای آنهایی که مبارزه مسلحانه اعلام کرده بودند، خیلی می‌تپید. در همان جریان دیدار امام موسی صدر با شاه، برایتان گفتم که ایشان خیلی دلش سوخته بود و همه نیرویش را گذاشته بود تا آن مبارزین مسلمان ایرانی را که علیه شاه و آمریکا مبارزه مسلحانه شروع کرده بودند، از خطر اعدام نجات دهد. امام موسی صدر به عنوان یک رمز و به عنوان یک سمبل انقلاب اسلامی ایران در خارج از کشور عمل می‌کرد. اما، امام موسی‌صدر همان طور که گفتم، با دوری از افراط، تفریط و رادیکالیسم بود که عمل می‌کرد؛ و این خیلی‌ها را ناراحت و از طرح‌هایشان ناامید می‌ساخت.

مثلا بعضی‌ها بودند که می‌خواستند در لیبی ارتش آزادی‌بخش تأسیس کنند و از آنجا عملیات آزادسازی ایران را شروع کنند. خوب، امام موسی صدر قطعا چنین اقداماتی را دیوانه‌وار، غیر عملی، غیر مثمر ثمر و غیر انسانی تلقی می‌کرد. برای اینکه ایشان مانند بقیه علماء تنها با شاه سر جنگ داشتند و نه با مردم ایران و با ارتش ایران! ایشان به همین سبب با عملیات مسلحانه و با انفجاراتی که قتل، رعب و نگرانی در خیابان‌های تهران و شهرهای مختلف ایران بوجود می‌آورد، مخالف بودند. بله، طرز تفکر ایشان این چنین بود. اتفاقا امروز دیگر ثابت شده است که یکی از سرمایه‌های بزرگ امام نیز همانا وارد نشدن به این نوع بحث‌ها و سیاست‌های غلط بود. امروز ما برای دنیا هم نه تنها چنین روش‌هایی را تجویز نمی‌کنیم، بلکه همه را از آن بر حذر می‌داریم. این بحث مبارزه با تروریسم و مبارزه با رادیکالیسمی که تازه امروز همه‌ی دنیا به آن روی آورده است، از همان زمان مد نظر امام موسی‌ صدر بود. ایشان حتی آن زمان، این نوع تئوری‌ها را غیرعملی و غیر انسانی می‌دانست.

§ برخی منتقدین امام صدر گله‌مند هستند که آن بزرگوار در باره بعضی دستگاه‌های رژیم شاه امید اصلاح داشتتد؟
استاد: بله، ایشان نسبت به بعضی دستگاه‌های رژیم شاه نظرات اصلاح‌طلبانه داشت؛ اما این تنها امام موسی صدر نبود که چنین نظری داشت! اغلب بزرگان قوم، از جمله شهید بهشتی، استاد مطهری، شهید باهنر و خیلی از علماء بزرگ اسلام که همگی همراه امام، از تلامیذ ایشان و بعدها از اعضاء ‌شورای عالی انقلاب شدند، اعتقاد داشتند که بعضی از دستگاه‌های رژیم قابل اصلاح هستند [12]. حداقل آن‌که وظیفه خود می‌دانستند که آنها را نصیحت و اصلاح کنند. یعنی سعی می‌کردند تا قبل از وقوع واقعه و قبل از به انقلاب کشاندن مسائل، بدون خونریزی و به هم‌ریختگی ساختار کل کشور، اصلاحات مورد نظر خود را محقق سازند.

اتفاقا به مرور زمان ثابت شد که این یک عمل اصول‌گرایانه و انقلابی است که انسان به کشورش و به باصطلاح دست‌آوردهای آن با یک دید جامع و دوراندیشانه نگاه بکند؛ نه اینکه در پی آن باشد تا با یک دید‌ آنی و لحظه‌ای و انفجاری، جامعه را عوض کند و جامعه باطلی را با این شیوه به جامعه حق بدل سازد. بنابراین نظر من این است که امام موسی‌ صدر یکی از ارکان انقلاب اسلامی ایران بود و در این راستا نیز عمل می‌کرد؛ البته آن انقلابی که امام می‌خواست، نه دیگر گروه‌های انقلابی؛ هرچند نظرات آن‌ها هم می‌تواند محترم باشد و باید هم محترم باشد. اما انقلابی که امام در پی آن بود، انقلاب سخن بود، انقلاب کلمه بود و انقلاب فرهنگی بود. امام موسی صدر نیز به نظر من در این چارچوب نقش بسیار مثبتی ایفا کردند.

 

اخلاق سیاسی

§ یکی از مسائل مهم امروز جامعه ما، اخلاق سیاسی است؛ یعنی مثلا رهبران و گروه‌های سیاسی با رقبا و مخالفین خود چگونه برخورد می‌کنند؟ اگر در این خصوص از امام صدر خاطراتی دارید، ممنون می‌شویم که بیان بفرمایید.
استاد: بهترین خاطره و بهترین تجربه عملی که ما در این مورد از ایشان داشتیم، همان مجلس اعلای شیعیان لبنان است که برای دفاع از حقوق مظلوم شیعیان در آنجا تأسیس کردند. درِ این مجلس به روی همه باز بود؛ حتی بر روی مخالفان ایشان! همه به آنجا می‌امدند: محمد منتظری‌ها، جلال‌الدین فارسی‌ها، محسن رفیق‌دوست‌ها، صادق طباطبایی‌ها، بنی‌صدرها، حسن کروبی‌ها، انقلابیون چپ و راست همه و همه می‌آمدند تا از ایشان کمک، پول و غیر پول بگیرند و در راه انقلاب ایران هزینه کنند. این خود بهترین تجربه عملی است که امام موسی صدر درهای هم خانه‌اش و هم قلبش، هر دو، برای همه این‌ها باز بود. همانطور که گفتم، اینها از طیف‌های مختلفی بودند، کما اینکه امروز هم به طیف‌های مختلفی تعلق دارند. با این حال همه اینها برای ایران و انقلاب کار می‌کردند، و همین برای امام موسی صدر مهم بود.

ایشان تحقیق و تفحص نمی‌کرد که شما به کدام گروه وابسته هستید و چگونه می‌خواهید مبارزه کنید؛ نمی‌گفت اول مواضع خود را باید روشن کنید، تا بعد به شما کمک کنم. درهای خانه و قلب ایشان به روی همه باز بود. در همان حال با دوستان و همکاران خودش هم باز عمل می‌کرد. ایشان آن اوایل یک مشاور یا همکار فرانسوی داشت که فکر می‌کنم نامش «دکتر البر» بود. این آقای دکتر البر قبل از آمدن برادرم در در مدرسه جنوب لبنان کار می‌کرد. امام موسی صدر با این آقا درست همانطور برخورد می‌کرد، که با برادرم؛ و با هر دوی اینها عینا همانطور برخورد می‌کرد، که پس از آمدن شهید چمران با ایشان. این در حالی بود که این سه تن از سه طیف مختلف بودند؛ می‌خواهم بگویم که ایشان حتی بین همکارانش فرقی نمی‌گذاشت که این به من نزدیک‌تر است یا آن یکی؛ برخوردشان در مسائل علمی، آموزشی و کاری، با همه افراد یکسان بود. تعامل ایشان با آن دسته از به اصطلاح مخالفینشان که در خارج از محدوده ایران، اسلام و تشیع قرار داشتند نیز معروف است. ایشان هم به مسکو می‌رفتند و هم به آلمان، فرانسه و دیگر کشورهای جهان غرب، تا بتوانند زمینه‌های همکاری و تنش‌زدایی را تقویت کنند ...

§ با کسانی که علیه ایشان سخنرانی می‌کردند و مطلب می‌نوشتند، خصوصا مطبوعات و روزنامه‌نگاران مخالف، چه برخوردی داشتند؟
استاد: اتفاقا روزنامه‌نگاران مختلفی بودند از هر دو طیف چپ و راست لبنان، که علیه‌ ایشان مقاله نوشتند و بعضا حتی اعلان جنگ کردند. من هیچ‌وقت ندیدم که ایشان برخورد کند، درشت‌گویی کند، قهر کند یا کینه کسی را به دل بگیرد. هیچ‌گاه ندیدم. بر عکس؛ نظر ایشان همیشه این بود که آقایان با ایده، کلمه و مقاله جلو آمده‌اند؛ با همین وسایل نیز باید پاسخ گفت. ایشان می‌گفت ایده را با ایده باید جواب داد و واقعا تا آخرین لحظه زندگی نیز بر اساس همین شیوه عمل کرد. هر قدر به ایشان تهمت زدند، هرگز به روی خود نیاورد؛ همه را تحمل ‌کرد؛ همه را در سینه‌اش جمع ‌کرد و هیچ وقت حالت انتقام‌جویی به خود نگرفت. این سعه صدر و اخلاق بزرگوارانه هم بر زندگی شخصی امام موسی صدر حاکم بود و هم بر زندگی سیاسی ایشان. اگرچه بعضی آقایان فلسطینی و غیر فلسطینی بدترین تهمت‌ها را به ایشان نسبت دادند، اما باز ایشان بود که با بزرگ‌منشی دنبال آنها می‌رفت، فتنه‌ها را می‌خواباند و همواره با تواضع تأکید می‌کرد: «بگذریم، تاریخ گذشته را از یاد ببریم و صفحه جدیدی را باز کنیم» ...

 

پی‌نوشت‌ها


[1]. سید محمد صالح حسینی قائم‌مقامی فراهانی
[2]. ر.ک. به گفتگوی «کتاب نقد» با جلال‌الدین فارسی در سایت «درگاه پاسخ‌گویی به مسائل دینی»:
http://www.porsojoo.com/fa/book/print/3255
[2-2]. ر.ک. به فارسی، جلال‌الدین؛ «زوایای تاریک»؛ نشر حدیث؛ چاپ اول؛ 1373، ص 447.
[3]. ر.ک. به: کمالیان، محسن، رنجبر کرمانی، علی‌اکبر؛ «عزت شیعه»؛ جلد دوم؛ ناشر: صحیفه خرد؛ چاپ اول؛ 1386؛ ص 572 (گفتگو با دکتر سید علی اصغر غروی).
[4]. ر.ک. به گزارش مفصل مورخ 12/9/1980 روزنامه اسپانیایی «الپائیس».
[5]. ر.ک. به یادداشت «اسرار ربوده شدن امام صدر: 1- همدستان منطقه‌ای قذافی» در سایت «روایت صدر»:
http://www.revayatesadr.ir/?PId=23&MId=7
[6]. بر خلاف رویه معمولم در اصلاح برخی اشتباهات لفظی و تاریخی گفتگو شونده در داخل همان متن اصلی، به سبب حساسیت گفتگوی حاضر چنین نکردم.
[7]. قرآن کریم، سوره مبارکه نحل، آیه 125.
[8]. این سخن درست نیست و حتی خود امام صدر و شهید چمران نیز خلاف آن را شهادت داده‌اند! به عنوان مثال امام صدر اندکی پس از برپایی مراسم باشکوه چهلمین روز درگذشت دکتر شریعتی در بیروت [مرداد 1356]، طی جلسه‌ای با برخی خواص، فشارهای وارده از سوی اطراف مختلف بر خود به سبب برگزاری مراسم مزبور را شرح داده است. آن بزرگوار در بخش پایانی سخنان خود که تماما بر روی نوار ضبط شده است، در باره فتنه‌انگیزی آقایان جلال‌الدین فارسی و محمد صالح حسینی میان خود و فلسطینی‌ها نجیبانه چنین گفته است: «موضوع دیگری كه خیلی ما را خوشوقت كرده، این است كه شنیدیم كه مزدوران سازمان امنیت در اروپا نشریه ای منتشر كرده، و حملات خیلی شدیدی علیه بنده، دكتر مصطفی [چمران]، قطب‌زاده، نهضت آزادی ایران، آقای جعفری و صادق [طباطبایی] کرده‌اند. عبارتهایی را كه می‌خوانیم، حالا البته با زبان روزه آدم نمی‌تواند گناه كسی را بشوید، اما خیلی شباهت دارد به نوشته های آقایان فارسی و محمد صالح حسینی ... اینها واقعا اینجا خیلی در گوشه و كنار می‌نشینند، حاشیه می‌زنند، فتنه می‌كنند، نشریه های ما را برای فتح غلط ترجمه می‌كنند و گاهی اوقات هم در گذشته بحرانهایی بین بعضی كادرهای ما و آنها [فلسطینی‌ها] ایجاد کردند، که البته حالا دستشان باز شده است .... من تصور می‌كنم که با این دست مریزادی که آقای جلال فارسی، كه خودش را از به اصطلاح مبارزین ایران هم می‌داند، به ما داده، خودش را روشنتر و در نتیجه تكلیف را برای ما آسانتر و بهتر كرده است ... امیدواریم كه قبل از همه چیز و بعد از همه چیز، رضای خدا وخدمت به بشر در کارهایمان باشد، كه ما تقریباً مطمئنیم كه هست». [ر.ک. به کمالیان و کرمانی، ص 578]
[9]. این گفتگو در آبان ماه سال 1381 توسط روزنامه جام‌جم منتشر گردید.
[10]. آقای فارسی این مطالب را در برخی گفتگوهای دیگر خود نیز مطرح کرده است. از جمله ر.ک. به همان گفتگوی فوق‌الذکر نامبرده با مجله «کتاب نقد».
[11]. بدیهی است که نگارنده نمی‌تواند این سخن را بپذیرد! اطلاعاتی که مقامات عالی‌رتبه کشوری در اختیار نمایندگان دستگاه امنیتی کشوری دیگر قرار می‌دهند، و آنقدر اهمیت و تازگی دارد که بلافاصله برای رئیس دستگاه امنیتی کشور دوم مخابره می‌شود، قطعا به جهت نوع و کیفیت، با اطلاعاتی که «خیلی‌ها» در کوچه و بازار دارند، متفاوت است! این قابل قبول نیست که دستگاه‌های امنیتی دو کشور اطلاعاتی را با هم مبادله کنند، که مردم کوچه و بازار به راحتی به آن دسترسی دارند! کدام دستگاه امنیتی حاضر است شأن خود را آنقدر پایین آورد، که اطلاعاتی را که مردم کوچه و بازار در اختیار دارند، با دستگاه امنیتی دیگری مبادله کند! در همان جریان حمله آمریکا به عراق، آیا کسی توانست زمان حمله را به درستی پیش‌بینی کند؟ همچنین امروز که قصه حمله احتمالی آمریکا [یا اسرائیل] مدت‌هاست که نُقلِ مجالسِ روزنامه‌نگاران است، آیا کسی می‌تواند اهداف، چگونگی و زمان حمله را دقیقا پیش‌بینی کند؟ در حالی‌که سوری‌ها در خبری که در باره حذف امام صدر به دستگاه امنیتی ایران دادند، حتی محدوده زمانی واقعه را نیز به درستی خبر داده بودند! ...
[12]. به نظر می‌رسد که این برداشت آقای حسینی، لااقل در سال‌های دهه چهل و اولین سال‌های دهه پنجاه شمسی، خیلی هم نادرست نباشد. به عنوان مثال شهید بهشتی و شهید باهنر، با هدف اصلاح و تدوین کتب تعلیمات دینی، با سازمان کتاب‌های درسی وزارت آموزش و پروش رسما همکاری می‌کردند. شهید مطهری و شهید مفتح نیز با نیاتی مشابه با دانشگاه تهران رسما همکاری می‌کردند ...

منبع: سایت روایت صدر 




Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo