مترفين
فصلنامه مكتب اسلام>شماره 5
و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها
تدميرا. (۱)
(و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم نخست اوامر خود را براى
«مترفين» آنها (ثروتمندان مستشهوت) بيان مىداريم، سپس هنگامى كه به
مخالفتبرخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را شديدا درهم مىكوبيم).
راغب در مفردات گفته: كلمه «ترفه» به معناى توسعه در نعمت است وقتى گفته مىشود
«اترف فلان» و يا (فلانى مترف است) معنايش اين است كه فلانى را نعمت از حد گذشته
است تا آنجا كه مىگويد: مراد از «مترفين» در جمله «امرنا مترفيها» همان كسانى
هستند كه آيه شريفه: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه (خداوند وقتى
انسان را آزمايش كند او را اكرام نموده و غرق در نعمتش مىسازد).
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» گفته است: ترفه به معناى نعمت است، ابن عرفه
در معناى آن گفته: مترف كسى را گويند كه افسارش را رها كرده باشند، هرچه دلش
خواستبكند، و جلويش را نگيرند.
از اين آيه استفاده مىشود خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را
مؤاخذه و مجازات نمىكند، بلكه نخستبه بيان فرمانهايش مىپردازد، اگر مردم از در
طاعت وارد شدند و آنها را پذيرا شدند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آن است و
اگر به فسق و فجور و مخالفتبرخاستند و همه را زير پا گذاشتند، اينجاست كه فرمان
عذاب درباره آنها تحقق مىپذيرد و به دنبال آن هلاكت است.
ممكن است كسى بگويد چرا امر شدگان تنها «مترفين» هستند؟ در پاسخ مىگوئيم در
بسيارى از جوامع «مترفين» سردمداران اجتماع هستند و ديگران تابع و پيرو آنها
مىباشند. به علاوه منشا غالب مفاسد اجتماعى نيز ثروتمندان از خدابىخبرى هستند كه
در ناز و نعمت و عيش و نوش و هوس غرقند و هر نغمه اصلاحى و انسانى و اخلاقى در گوش
آنها ناهنجار استبه همين دليل هميشه در صف اول در مقابل پيامبران ايستاده بودند و
دعوت آنها را كه به نفع عدل و داد و حمايت از مستضعفان بوده هميشه بر ضد خود
مىديدند، روى اين اصل در آيه به خصوص ياد شده است زيرا كه ريشه اصلى فساد همين
گروهند.
در آيه ديگر مىخوانيم:
و ما ارسلنا في قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون. (۲)
(در هيچ شهرى پيامبرى نفرستاديم مگر آن كه ثروتمندان آن گفتند: ما به آنچه
فرستاده شدهايد، كافريم).
از آيه شريفه استفاده مىشود كه در وحله اول طبقه پائين اجتماع از پيامبران
حمايت كردهاند و نيز ثروتمندان در ابتداى امر به مبارزه برخاستهاند زيرا پيامبران
از عياشى و خيرهسرى آنها جلوگيرى كرده و به تعديل و انصاف وادار مىنمودند و آن بر
خلاف ميل خودكامگان بود.
و ناگفته نماند كه ماده «ترفه» در سرتاسر قرآن مجيد در مقام مذمتبه كار رفته
است.
ممكن است عذاب الهى به «مترفين» به دست گروه محروم جامعه نازل شود و آنها توسط
اين گروه به سختى درهم كوبيده شوند، زيرا شكاف عميقى كه بين اين دو طبقه ايجاد
مىشود، مايه انعدام آن اجتماع مىباشد. آرى كمتر فسادى در عالم ظاهر مىشود و كمتر
جنگ خونينى است كه نسلها را قطع و آباديها را ويران سازد، منشا آن اسراف و افراط
مترفين جامعه در استفاده از نعمتهاى الهى نبوده باشد.
به گفته «جان بويدار» در مقدمه خود بر كتاب «انسان گرسنه» سيرها دوست ندارند
درباره گرسنگى ديگران گفتگو كنند و اين مسالهاى است در عالم سياست هرگز مورد توجه
و علاقه آنها نبوده استبا اين حال در طى قرون و اعصار گرسنگى خود را به خطرناكترين
صورتهاى سياسى نشان داده است. وقوع انقلاب كبير فرانسه را به سال ۱۷۸۹ گرسنگى تسريع
كرد و نهضتهاى انقلابى كه حوالى سال ۱۸۴۰ روى دادند همه به علت گرسنگى بود. در
انگلستان جمعيتى كه خواهان قانون اساسى بود، فرياد مىزد: «يا نان يا خون» و
هنگامى كه دولت موفق شد خواربار ارزان و فراوان وارد كشور كند روح انقلابى انگلستان
محو و ناپديد شد. اما سرانجام امروز با همه ديرى، شروع كردهاند به اين كه قبول
كنند گرسنگى وحشتناكترين درد فقر است و اين درد از مهمترين علل اساسى طغيان
آسيائيها عليه سلطه اقتصادى قدرتهاى اروپائى است. و مادام كه ملتها بدانند و اعتقاد
داشته باشند كه گرسنگى و فقر آنها دردهاى بيهودهاى هستند محال است كه توپها
بتوانند از اين طغيان جلوگيرى كنند...».. (۳)
استفاده از زينت و نه از كالاهاى لوكس
كسانى كه در مصرف، كالاى لوكس به كار مىبرند و حتى مساجد و اماكن مذهبى را با
لوسترهاى گرانقيمت و اشياء آنتيك و ميزها و مبلهاى منبتكارى بسيار گرانقيمت آرايش
مىدهند، در جواب اين سؤال كه چرا كالاهاى غير ضرورى آنهم بدين گرانبهائى را به كار
مىبرند، استدلال مىكنند كه در اسلام استعمال زينت آلات تجويز شده است.
غافل از اين كه زينتى كه براى مسلمانان تجويز شده است، غير از استفاده از
كالاهاى لوكس و غير ضرورى مىباشد. در مورد استفاده از انواع زينتها، اسلام مانند
تمام موارد، حداعتدال را انتخاب كرده است نه مانند بعضى كه مىپندارند استفاده از
زينتها و تجملات هرچند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسائى است و نه
مانند تجملپرستانى كه غرق در زينت و تجمل مىشوند.
قرآن مجيد مىفرمايد:
يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب
المسرفين قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق قل هي للذين
آمنوا فى الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة. (۴)
(اى فرزندان آدم! زينتخود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد و بخوريد و
بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمىدارد. بگو چه كسى زينتهاى
الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو اينها
در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آوردهاند (اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت
دارند) ولى در قيامتخالص (براى مؤمنان) خواهد بود اين چنين آيات خود را براى كسانى
كه آگاهند، شرح مىدهيم).
معناى همراه داشتن زينت در وقع بيرون شدن به سوى مسجد هم مىتواند آرايش ظاهرى
باشد كه شامل پوشيدن لباسهاى مرتب و پاك و تميز و شانه زدن موها و به كار بردن عطر
و مانند آن مىشود و هم شامل زينتهاى معنوى كه مناسب با نماز و طواف و ساير عبادات
باشد.
واگر در بعضى از روايات تنها اشاره به لباس خوب يا شانه كردن موها شده، و يا
تنها سخن از مراسم نماز اعياد و نماز جمعه به ميان آمده است، دليل بر انحصار نيست،
بلكه هدف بيان مصاديق روشن آن است. (۵)
در اسلام، استفاده كردن از زيبائيهاى طبيعت، لباسهاى زيبا و متناسب، به كار بردن
انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلكه به آن توضيه و سفارش نيز
گرديده استدر اين باره روايات زيادى در كتب معتبر نقل شده است.
در باره امام حسن مجتبى نقل شده استبه هنگامى كه به نماز برمىخاستبهترين
لباسهاى خود را مىپوشيد، سؤال كردند چرا بهترين لباس خود را مىپوشيد؟ فرمود:
«ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول خذوا زينتكم عند كل مسجد». (۶)
(خداوند زيباست و زيبائى را دوست دارد و به همين جهت من لباس زيبا براى راز و
نياز با پروردگارم مىپوشم و هم او دستور داده است كه زينتخود را به هنگام رفتن به
مسجد برگيريد).
امام صادقعليه السلام مىفرمايد:
«البس و تجمل فان الله جميل و يحب الجمال و ليكن من حلال». (۷)
(لباس نيكو بپوش، زيرا خداوند نيكو است و نيكوئى را دوست مىدارد ولى (مواظب
باش) و لباس خود را از حلال تهيه كن).
در روايت ديگر از امام صادقعليه السلام مىخوانيم:
«ان الله جميل يحب الجمال و التجمل و يبغض البؤس و التباؤس فان الله اذا انعم
على عبده بنعمة احب ان يرى عليه اثرها..». (۸)
(خداوند جميل است و زيبايى را دوست دارد و گرفتگى را دشمن مىدارد، زيرا خداوند
وقتى به بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد اثر آن را بر او ببيند).
در حديث ديگرى آمده است كه يكى از زهاد ريائى به نام «عبادبن كثير بصرى» به
امام صادقعليه السلام روبرو شد، درحالى كه امام عليه السلام لباس نسبتا زيبائى بر
تن داشتبه امام گفت: تو از خاندان نبوتى و پدرت (علىعليه السلام) لباس بسيار ساده
مىپوشيد، چرا چنين لباس جالبى بر تن تو است؟ آيا بهتر نبود كه لباسى كماهميتتر
از اين مىپوشيدى؟ امام فرمود: واى بر تو اى عباد! «من حرم زينة الله التى اخرج
لعباده و الطيبات من الرزق». (۹)
(چه كسى حرام كرده است زينتهائى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزيهاى
پاكيزه را).
اين تعبير كه خداوند زيباست و زيبائى را دوست دارد و يا به تعبير اين كه خداوند
زيبائيها را آفريده، هرگز اينها را نمىآفريد، آفرينش زيبائيها در جهان هستى خود
دليل بر اين است كه خالق زيبائيها آن را دوست دارد.
ولى غالبا در اينگونه موضوعات، مردم راه افراط را مىپويند و با بهانههاى
مختلف رو به تجملپرستى مىآورند و به همين دليل قرآن مجيد بعد از ذكر اين حكم
اسلامى از اسراف و زيادهروى و تجاوز از حد، مسلمانان را برحذر داشته است و در قرآن
در بيش از بيست مورد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نكوهش گرديده است.
در اسلام از پوشيدن لباسهاى نازك و رقيق و بسيار نرم كه مرد را به تنپرورى عادت
مىدهد، مذمتشده است.
امام سجادعليه السلام فرمود:
«ان الجسد اذا لبس الثوب اللين طغى». (۱۰)
(بدن انسان اگر لباس نرم بپوشد، طغيان مىكند).
باز امام سجادعليه السلام فرمود:
«من لبس ثوبا يشهره كساه الله يومالقيامة ثوبا من النار». (۱۱)
(اگر كسى لباس بپوشد كه بدان وسيله مشهور و انگشتنما شود خداوند روز قيامت
پيراهنى از آتش بر او مىپوشاند).
در روايتى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمود:
«من لبس ثوبا فاختال فيه خسفالله من شفير جهنم يتخلخل فيها مادامت السموات
والارض».
(كسى كه لباس بپوشد و با آن بر ديگرى افتخار كند، شعلهاى از جهنم او را فرا
مىگيرد كه تا روز قيامت در ميان آن بالا پائين برود).
زهد; برداشت كم براى بازدهى زياد
«زهد» از جمله اوصافى است كه كابرد اقتصادى آن قويتر است. «زهد» عبارت است از
برداشت كم براى بازدهى زياد. (۱۲) «زاهد» در زندگى خويش سادگى و قناعت را پيشه
مىسازد و از تنعم و تجمل و لذتگرائى پرهيز مىنمايد و به اصطلاح از نعمتهاى دنيوى
كم برداشت مىكند ولى بازدهيش نسبتبه برداشتش چه از لحاظ عاطفه و اخلاق و چه در
قسمت تعاون و همكارى اجتماعى زياد است. او از دسترنج ديگران به حداقل اكتفاء مىكند
و در عوض سود بيشتر به جامعه مىرساند.
«زهد» در نهج البلاغه در دو مورد تعريف شده است:
در يك جا مىفرمايد:
«ايها الناس! الزهادة: قصر الامل و الشكر عند النعم والورع عند المحارم، فان عزب
ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم و لا تنسوا عد النعم شكركم فقد اعذر الله اليكم
بحجج مسفرة ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة». (۱۳)
(اى مردم! زهد يعنى كوتاهى آرزو، شكر و سپاس در برابر نعمت و پارسائى در مقابل
گناه! اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد مواظب باشيد حرام بر اراده و صبر
شما پيروز نگردد و در برابر نعمتها شكر منعم را فراموش مكنيد، چه اين كه خداوند با
دلائل روشن و آشكار عذرها را قطع كرده و با كتابهاى خود بهانه را به روشنى از بين
برده است).
اميرمؤمنانعليه السلام در جاى ديگر به استناد قرآن كريم مىفرمايد:
«الزهد بين
كلمتين من القرآن قال الله سبحانه: لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم
و من لم ياس على الماضى، ولم يفرح بالآتى، فقد اخذالزهد بطرفيه». (۴)
(تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان مىفرمايد: «اين براى آن
است كه به خاطر آنچه از دست دادهايد، غمگين نشويد و به آنچه خدا به شما داده
دلبسته و مغرور نباشيد» پس هركس بر گذشته اندوه نخورد و براى آينده شادمان نشود، بر
دو جانب زهد دستيافته است (اشاره به اين كه حقيقت زهد ترك وابستگيها و اسارتها در
چنگال گذشته و آينده است).
اين بدان معنى نيست كه انسان به مواهب الهى در اين جهان پشتپا بزند، و يا از
آنها بهره نگيرد، مهم اين است كه اسير آن نگردد.
بديهى است وقتى كه چيزى كمال مطلوب نبود، ويا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلكه وسيله
بود، در اين صورت آمدن و رفتنش شادمانى يا اندوه ايجاد نمىكند.
بنابراين «زاهد» كسى است كه به آمدن و رفتن دنيا بىاعتناد باشد، كار كند تلاش
نمايد، استفاده كند ولى دلباخته و دلداده آن نشود.
امام صادقعليه السلام فرمود:
«ليس الزهد فى الدنيا باضاعة المال ولا بتحريم الحلال بل الزهد فى الدنيا ان لا
تكون بما فى يدك اوثق بما فى يدالله عزوجل». (۱۵)
(زهد در دنيا با ضايع كردن مال و يا با حرام كردن حلال نيست، بلكه زهد در دنيا
اين است كه آنچه در دست توست، محكمتر از آنچه در دستخداست، نباشد.
امام صادقعليه السلام در جاى ديگر فرموده:
«الزهد مفتاح باب الآخرة و البراءة من النار و هو تركك كل شئيشغلك عن الله من
غير تاسف على فوتها و لا اعجاب فى تركها ولا انتظار فرج منها، و لا طلب محمدة عليها
و لا عوض منها بل ترى فوتها راحة و كونها آفة...» .
(زهد، كليد در آخرت و برائت و دورى از آتش است و زهد اين است كه هرچه ترا از خدا
باز دارد، ترك كنى بدون اين كه بر فوت آن تاسفى بخورى، و نه عجبى بر ترك آن نمائى و
نه به سبب آن، منتظر فرجى در دنيا باشى يا بخواهى ترا به خاطر اين صفت تعريف و
تمجيد كنند و بدين ترتيب عوض بگيرى، بلكه ترك آن را راحتخود بدانى، و گرفتارى به
آن را آفتشمارى).
«الزاهد الذى يختاار الآخرة على الدنيا و الذل على العز
والجهد على الراحة و الجوع على الشبع و عاقبة الاجل على محبة العاجل والذكر على
الغفلة و يكون نفسه فى الدنيا و قبله فى الآخرة». (۱۶)
(زاهد كسى است كه آخرت را بر دنيا و ذلت را بر عزت، و سعى در عبادت را بر راحت،
و گرسنگى را بر سيرى و ياد خدا را بر غفلت اختيار كند و بدن او در دنيا و دلش در
آخرت باشد).
انسان اين ويژگى را دارد كه برداشت و برخوردارى زياد از نعمتهاى دنيوى و اسراف
در لذت او را در آنچه هنر و كمال انسانى ناميده مىشود، ضعيفتر و بىبارتر مىسازد
و برعكس پرهيز از اسراف و برداشت زياد گوهر او را صفا و جلا مىبخشد و فكر و اراده
او را نيرومندتر مىكند. ولى در حيوان مساله درستبرعكس آن استيعنى حيوان هرچه
بيشتر بخورد و چاقتر شود، براى آن بهتر و مطلوبتر است.
اميرمؤمنان علىعليه السلام در يكى از نامههايش پس از آن كه زندگى زاهدانه و
كمبرداشتخويش را براى يكى از فرماندارانش تشريح مىكند واو را ترغيب مىنمايد كه
در زندگى اين راه را پيشه سازد، مىفرمايد:
«فما خلقت ليشغلنى اكل الطيبات كالبهيمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها
تقممها تكترش من اعلافها و تلهو عما يراد بها او اترك سدى، او اهمل عاثبا».
(من آفريده نشدم كه خوردن خوراكيهاى پاكيزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حيوان
پروارى كه تمام همش علف است و يا همچون حيوان رها شدهاى كه شغلش چريدن و خوردن و
پركردن شكم مىباشد و از سرنوشتى كه در انتظار اوست، بىخبر است آيا بيهوده يا مهمل
و عبث آفريده شدهام؟ آيا بايد سرشتهدار ريسمان گمراهى باشم؟ و يا در طريق
سرگردانى قدم گذارم؟
«و كانى بقائلكم يقول: اذا كان هذا قوت ابن ابى طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال
الاقران و منازل الشجعان». (۱۷)
(گويا مىبينم كه گويندهاى از شما مىگويد: هرگاه اين (دو قرص نان) قوت و خوراك
فرزند ابوطالب استبايد هماكنون نيرويش به سستى گرائيده باشد و از مبارزات با
همتايان و نبرد با شجاعان باز ماند پس چگونه است كه هيچ دلاورى تاب هماوردى او را
ندارد ولى اشتباه مىكنند. آن كه با سختيهاى زندگى دستبه گريبان است، نيرومندتر و
آبديده تر از كوره بيرون مىآيد، همانا چوب درخت صحرائى كه دستباغبان نوازشش
نمىدهد و هر لحظه به سراغش نمىرود و بامحروميتها همواره در نبرد است محكمتر، با
صلابتتر، و آتشش فروزانتر و ديرپاتر است).
«زهد» براى روح انسان تمرين و ورزش است و تعلقات اضافى را مىريزد، سبكبال و
سبكبار مىگردد.
علىعليه السلام مىفرمايد:
«خيرالناس من زهدت نفسه و قلت رغبته و ماتتشهوته و خلص ايمانه و صدق ايفائه».
(۱۸)
(بهترين مردم كسى است كه نسبتبه دنيا بىرغبت و خواهشش كم باشد و هوا و هوس او
مرده و ايمانش خالص و يقينش درستباشد، يعنى يقين كامل داشته باشد به آنچه يقين به
آن بايد داشت).
باز مىفرمايد:
«خير من صحبت من ولهك بالاخرى و زهدك فى الدنيا و اعانك على طاعة المولى». (۱۹)
(بهترين كسى كه با او مصاحبت كنى كسى است كه ترا به آخرت شيفته و نسبتبه دنيا
بىرغبت گرداند و ترا بر فرمانبردارى پروردگار يارى نمايد).
فرمود:
«طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الآخرة اولئك قوم اتخذوا الارض بساطا و
ترابها فراشا و ماءها طيبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا...».
(خوشا به حال زاهدان در دنيا، و راغبان درآخرت، آنها كه زمين را فرش قرار دادند
و خاك آن را بستر و آبش را عطر و قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را همچون لباس
روئين).
هدف اين است كه انسان دلبسته و اسير زرق و برق اين جهان نباشد يعنى موقعيتخود
را در اين جهان بداند و دلباخته و دلداده آن نشود.
اميرمؤمنان علىعليه السلام مىفرمايد:
«ينبغى لمن علم شرف نفسه ان ينزهها عن دناءة الدنيا». (۲۰)
(سزاوار است كسى كه شرف نفس خود را بداند، خود را از پستى دنيا پاكيزه دارد).
«ينبغى لمن علم سرعة زوال الدنيا ان يزهد فيها». (۲۱) (سزاوار است كسى كه به
سرعت زوال دنيا توجه دارد نسبتبه آن بىرغبتباشد).
آرى بشر آنگاه شخصيتخود را باز مىيابد كه شخصا گريبان خويش را از تسلط دنيا
خلاص كند و خود را از اختيار دنيا و نعمتهاى آن خارج سازد و دنيا را در اختيار خود
قرار دهد زيرا حكومت اشياء و پول و كالا بر بشر برخلاف شؤون و حيثيت و شرافت انسانى
است و در پستى و دنائت در رديف بتپرستى است.
در باره رابطه پولپرستى و شخصيت انسانى يكى از نويسندگان ماركسيست تعبيرات
جالبى دارد اين نويسنده در كتابى كه در زمينه اقتصاد و سرمايهدارى و اقتصاد
كمونيستى نوشته است، از لحاظ اين كه به جنبه اخلاقى حكومت پول و كالا بر اجتماع
توجه دارد، جالب است.
وى مىنويسد: «تسلط فوق العاده «طلا» در اجتماع معاصر، غالبا باعث تاثر وانزجار
قلبهاى حساس است. مردان طالب حقيقت هميشه تنفر خود را نسبتبه اين «فلز پليد»!
ابراز مىدارند و فساد اصلى اجتماع معاصر را به واسطه وجود طلا مىدانند، ولى در
حقيقت تكههاى دائره مانند يك فلز زرد و درخشنده كه طلايش مىنامند، تقصير و گناهى
ندارد. قدرت و تسلط پول نماينده و مظهر عمومى قدرت و تسلط اشياء بر بشر است، اين
قدرت تسلط اشياء بر بشر از خصائص عمده اقتصاد بدون نظم و مبتنى بر مبادله مىباشد.
همانطور كه بشر بىتمدن زمان قديم بتى را كه به دستخود مىساخت معبود و مسجود خود
قرار مىداد و آن را مىپرستيد، بشر دوران معاصر نيز مصنوع خود را مىپرستد و
زندگيش تحت تسلط و اقتدار اشيائى است كه به دستخود ساخته و پرداخته است. براى آن
كه كالاپرستى و پولپرستى كه ناپاكترين شكل تكامل يافته كالاپرستى است، به كلى
ريشهكن شود، بايد علل اجتماعى كه آنها را به وجود آورده است، از بين برد و سازمان
اجتماع را طورى تنظيم كرد كه سلطه واقتدار سكههاى كوچك اين فلز زرد و درخشان بر
بشر محو و نابود گردد. در چنين سازمانى ديگر حكومت اشياء بر بشر وجود نخواهد داشت،
بلكه بر عكس بشر منطقا و بر طبق نقشه معين بر اشياء حكومتخواهد كرد و احترام و
گرامى داشتن «شخصيتبشر» جايگزين پرستش پول خواهد بود». (۲۲)
خلاصه اسلام با توصيه پيروان خود به «زهد» پولپرستى و كالاپرستى و يا
مقامپرستى و به عبارت جامعتر «دنيازدگى» را محكوم كرد و راضى نيست انسان اسير و
گرفتار و بنده و برده ماديات باشد.
زهد اسلامى و فرق آن با رهبانيت مسيحى
اسلام در زمينه «زهد» دو چيز را سخت محكوم كرده است: يكى رهبانيت و ديگرى
مادهپرستى «رهبانيت» و «رهبانيت» منسوب به «رهبان» و «رهبان» هر دو به يك معنى
است، در اصل لغت از ماده «رهب» به معنى خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به
كسانى گفته مىشود كه «انقطاع و انفراد از مردم پيدا مىكنند به خاطر عبادت و ترس
از خدا».
اين عمل از قديم در ميان هندوها معمول بوده و سپس در ميان مسيحيان رائج گرديد.
بعضى معتقدند سرچشمه رواج آن در ميان پيروان مسيح يا يهود شكستهاى پىدرپى بود كه
از يكى از سلاطين جبار و ديكتاتور وقتخوردند و به دنبال آن تصميم گرفتند پراكنده
شوند و در بيابانها به عبادت بپردازند تا پيامبر موعود آشكار گردد و آنها را از ذلت
و پراكندگى برهاند. (۲۳)
همين معنى به صورت دقيقترى از پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله نقل شده
كه روزى آن حضرت به «ابن مسعود» فرمود: (مىدانى رهبانيت از كجا پيدا شد» عرض كرد:
خدا و پيامبرش آگاهترند. فرمود: بعد از عيسىعليه السلام جمعى از جباران ظهور
كردند و مؤمنان سه مرتبه با آنها پيكار نموده و شكستخوردند، لذا به بيابانها
متوارى شدند و به انتظار ظهور پيامبر موعود عيسى (حضرت محمدصلى الله عليه وآله)در
غارها و كوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضى از آنها بر دين خود باقى ماندند و بعضى
راه كفر پيش گرفتند.
سپس افزود: آيا مىدانى رهبانيت امت من چيست؟ عرض كرد: خدا و رسولش آگاهترند.
فرمود: رهبانيت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است. (۲۴)
اسلام با «رهبانيت» و «زهدگرائى» به مخالفتبرخاسته و آن را بدعتى از راهبان
شمرده است ...و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها
حق رعايتها فاتينا الذين آمنوا منهم اجرهم و كثير منهم فاسقون. (۲۵)
(رهبانيتى را كه ابداع كرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بوديم، گرچه هدفشان
جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، لذا ما به آنها كه ايمان آوردند
پاداش داديم و بسيارى از آنها فاسقند).
از آيه استفاده مىشود كه «رهبانيت» در آئين مسيح نبوده و پيروانش آن را بعد از
او ابداع كردند ولى در آغاز نوعى زهدگرائى واز ابداعات نيك محسوب مىشد، مانند
بسيارى از مراسم و سنتهاى حسنهاى كه هماكنون در ميان مردم رائج است. ولى اين
سنتبعدا به انحراف گرائيد و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى
شد. به همين دليل اسلام رهبانيت را به شدت محكوم كرده و حديث معروف «لا رهبانية فى
الاسلام» (در اسلام رهبانيت وجود ندارد) در بسيارى از منابع ديده مىشود. (۲۶)
از جمله بدعتهاى زشت مسيحيان درباره «رهبانيت»، «تحريم ازدواج» براى مردان و
زنان تارك دنيا بود و ديگر «انزواى اجتماعى» و پشتپا زدن به وظائف انسانى در
اجتماع و انتخاب صومعهها و ديرهاى دورافتاده براى عبادت و زندگى در محيطى دور از
اجتماع بود، سپس مفاسد زيادى در ديرها و مراكز زندگى رهبانها به وجود آمد.
زهد اسلامى كه به معنى سادگى زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و
مقام است هيچ ارتباطى به مساله رهبانيت ندارد، زيرا رهبانيتيعنى جدائى و بيگانگى
از اجتماع است و زهد به معنى آزادگى و وارستگى به خاطر اجتماعىتر زيستن است.
رهبانيت، بريدن از مردم و روآوردن به عبادت است، براساس اين انديشه كه كار دنيا و
آخرت از يكديگر جداست. اين است كه رهبانيتبر ضد زندگى و بر ضد جامعهگرائى است، و
مستلزم كنارهگيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هرگونه مسؤوليت و تعهد از خود است.
اما زهد اسلامى در عين اين كه مستلزم انتخاب زندگى ساده و بىتكلف است و براساس
پرهيز از تنعم و تجمل و لذتگرائى است در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار
دارد و عين جامعهگرائى است، براى خوب از عهده مسؤوليتها برآمدن است و از مسؤوليتها
و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مىگيرد.
به قول استاد شهيد مطهرى:
«فلسفه زهد در اسلام آن چيزى نيست كه رهبانيت را به وجود آورده است، در اسلام
مساله جدا بودن حساب اين جهان با آن جهان مطرح نيست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و
اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با كار آن جهان بيگانه
است ارتباط دو جهان با يكديگر از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شئ واحد است، از قبيل
پيوستگى دو رويه يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است كه چيزى استحد وسط
ميان يگانگى و دوگانگى. كار اين جهان با كار آن جهان نيز عينا همينطور است، بيشتر
جنبه اختلاف كيفى دارد تا اختلاف ذاتى». (۲۷)
در حديثى مىخوانيم: هنگامى كه به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اطلاع دادند
كه گروهى از اصحاب از همهچيز اعراض نمودهاند و به عزلت و عبادت روى آوردهاند،
سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من كه پيامبر شما هستم اين چنين نمىكنم.
(۲۸) پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بدين وسيله فهماند كه اسلام دينى جامعهگرا و
زندگىگر است، نه جامعهگريز و زهدگرا.
در حديث ديگرى آمده است كه: «عثمان بن مظعون» فرزندش از دنيا رفته بود، بسيار
غمگين شد تا آنجا كه خانهاش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (وهر كار را جز
عبادت ترك گفت) اين خبر به رسول خداصلى الله عليه وآله رسيد، او را احضار كرده
فرمود:
«يا عثمان ان الله تبارك و تعالى لم يكتب علينا الرهبانية، انما رهبانية امتى
الجهاد فى سبيلالله». (۲۹) (اى عثمان! خداوند متعال رهبانيت را براى امت من مقرر
نداشته، رهبانيت امت من جهاد در راه خداست).
سپس پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بحث مشروحى درباره فضيلت نماز جماعتبراى او
بيان فرمود كه تاييدى بر نفى رهبانيت و انزواطلبى است.
تفاوت روش «زاهد» و «راهب» از دو جهانبينى مختلف ناشى مىشود، از نظر راهب،
دنيا و آخرت دو جهان كاملا جدا از يكديگرند، بلكه كاملا متضاد با يكديگر مىباشند و
حساب سعادت دنيا نيز از حساب سعادت آخرت كاملا جداست.
ولى در جهانبينى «زاهد» دنيا و آخرت به يكديگر پيوستهاند، دنيا مزرعه آخرت است
از نظر زاهد دنيا عين آخرت است و آنچه به زندگى دنيا سامان مىبخشد، همان وسيله
سعادت آخرت نيز مىباشد.
البته ممكن است زاهدانى هم باشند كه از فلسفه «زهد» آگاهى نداشته باشند عملشان
مانند عمل راهبان باشد. «ابن سينا» در نمط نهم اشارات كه به «مقامات العارفين»
اختصاص يافته است، زهد را به زهد عارف و زهد غير عارف تقسيم كرده و گفته است:
«زاهدانى كه از فلسفه زهد آگاهى ندارند، به خيال خود «معامله»اى انجام مىدهند،
كالاى آخرت را با كالاى دنيا معاوضه مىكنند از تمتعات دنيا دست مىشويند كه در عوض
از تمتعات اخروى بهرهمند گردند به عبارت ديگر در اين جهان برداشت نمىكنند تا در
جهان ديگر برداشت نمايند ولى زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد مىورزد
كه نمىخواهد ضمير خويش را به غير ذات حق مشغول بدارد چنين شخصى شخصيتخويش را
گرامى مىدارد و جز خدا چيز ديگر را كوچكتر از آن مىداند كه خود را بدان مشغول
سازد و دربند اسارتش درآيد». (۳۰)
حقيقت اين است كه فلسفه زهد «زاهد» و رهبانيت «راهب» كاملا مغاير يكديگر است.
اساسا رهبانيت تحريف و انحرافى است كه افراد بشر از روى جهالتيا اغراض سوء درباره
تعليمات زهدگرايانه پيامبران الهى ايجاد كردهاند.
پىنوشتها:
۱) سوره اسراء، آيه ۱۶..
۲) سوره سبا، آيه ۳۴..
۳) انسان گرسنه، مقدمه لردجان بويدار، ص ۱۲..
۴) سوره اعراف، آيه ۳۰ و ۳۱..
۵) براى اطلاع از اين اخبار به تفسير برهان، ج۲، ص ۹ و ۱۰ - تفسير نورالثقلين،
ج۲، ص ۱۸ و ۱۹ مراجعه شود..
۶) تفسير نمونه، ج۸، ص ۱۵۱..
۷) فروع كافى، ج۲، ص ۲۰۳ - وسائل الشيعة، ج۳، ص ۳۴۰..
۸) امالى، ص ۱۷۲ - وسائل الشيعة، ج۳، ص ۳۴۱..
۹) فروع كافى، ج۲، ص ۲۰۳ - وسائل الشيعة، ج۳، ص ۳۴۷..
۱۰) وسائل الشيعة، ج۱، ص ۳۶۴..
۱۱) وسائل الشيعة، ج۱، ص ۳۵۴..
۱۲) استاد مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۴۷..
۱۳) نهج البلاغه، خطبه شماره ۸۱..
۱۴) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ۴۳۹..
۱۵) سفينة البحار، ج۱، ص ۵۶۸ كلمه زهد..
۱۶) بحارالانوار، ج۷۰ ، ص ۳۱۵..
۱۷) نهج البلاغه، قسمت نامهها، نامه شماره ۴۵..
۱۸) غرر و درر آمدى، ج۳، ص ۴۳۶..
۱۹) غرر و درر آمدى، ج۶، ص ۴۴۲..
۲۰) نهج البلاغه، كلمات قصار، ۱۰۴..
۲۱) غرر و درر آمدى، ج۶، ص ۴۴۲..
۲۲) اصول اقتصاد نوشين، فضل شكل ارزش، پول بنقل سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۵۲ و
۲۵۳..
۲۳) تاريخ تمدن ويل دورانت، ج۱۳، ص ۴۴۳..
۲۴) مجمع البيان، ج۹، ص ۲۴۳ - با كمى تفاوت تفسير درالمنثور، ج۶، ص ۱۷۷..
۲۵) سوره حديد، آيه ۲۷..
۲۶) مجمع البحرين، ماده «رهب» و نهايه ابن اثير..
۲۷) سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۷..
۲۸) تفسير القمى، ص ۱۶۶، ذيل آيه ۸۹ سوره مائده..
۲۹) امالى صدوق، ص ۴۰..
۳۰) بنا به نقل، استاد مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۴۳..
داود الهامى
www.imamjawad.net